خرید تور نوروزی

راه حل وزیر میرحسین: مجلس استانی تشکیل شود

کیانوش درویشی، انصاف نیوز: «حسن عابدی جعفری»، وزیر بازارگانی دولت میرحسین موسوی در گفت‌وگوی تفصیلی خود با انصاف نیوز، ضمن تحلیل وضعیت فعلی کشور و برشمردن بیماری‌های مزمن اقتصادی و ارائه‌ی راهکارهایی برای عبور از این برهه، استفاده از فرصت‌های بوجود آمده از این موقعیت خطیر را امری ضروری می‌داند. او ضمن تاکید بر ضرورت هماهنگی سه قوه، مجلس را جایی میداند که تحولات جدی را زمینه‌سازی می‌کند و با اشاره به برخی معضل‌های موجود در مجلس، راهکارهایی برای بهبود وضعیت کنونی آن ارائه می‌‌دهد.

حسن عابدی جعفری لیسانس زبان انگلیسی و مدیریت بازرگانی خود را سال ۱۳۵۲ اخد و برای ادامه تحصیل با استفاده از بورسیه مدرسه عالی بازرگانی عازم آمریکا شد و دکتری خود را از دانشگاه ایالتی تگزاس در زمینه‌ی مدیریت دریافت کرده است.  عابدی جعفری در زمان حضور امام خمینی (ره) در پاریس، آمریکا را به مقصد فرانسه ترک کرد و پس از همراهی امام در پاریس در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به همراه امام از فرانسه به ایران بازگشت. او در کابینه شهید رجایی پس از رد شدنش به عنوان وزیر از طرف بنی صدر، معاونت وزارت بازرگانی را پذیرفت.

عابدی جعفری در زمان دولت میر حسین موسوی تصدی وزارت بازرگانی را به عنوان مهمترین وزارت خانه کشور در آن زمان بر عهده گرفته و با مخالفت‌های زیادی از طرف بازار روبرو شد. او را به دلیل حمایت شدید از اصناف تولیدی در زمان جنگ می‌توان از پایه‌گذاران تولید پس از انقلاب در کشور به شمار آورد.

حسن عابدی جعفری پس از جنگ به تدریس در دانشگاه مشغول بوده و در سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲ با حکم سید حسن خمینی عهده‌دار ریاست «پژوهشکده امام خمینی» شد.

او مسوول منابع انسانی و جانشین ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری دهم بود و پس از وقایع عاشورای سال 88 به مدت 20 روز بازداشت شد.

در سال‌های اخیر عابدی جعفری پژوهشکده‌های مدیریت اسلامی و مبارزه با فساد اداری را در دانشگاه تهران راه اندازی کرده است. در سال ۹۴ اولین سازمان مردم نهاد در زمینه مبارزه با فساد را تأسیس نموده است.

در گفت‌وگوی انصاف نیوز با عابدی جعفری به مسایلی از جمله: چگونگی تشخیص منافع عمومی و تضاد آن با منافع شخصی در مجلس، بررسی نقاط و دلایل آسیب پذیری کشور، راهکار رهایی از بن بست مدیریتی و چگونگی برون رفت از وضعیت اقتصادی پرداخته شده است.

بخش نخست این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

بخشی از دوران سخت جنگ و نخست وزیری دولت مهندس موسوی را شما وزیر بودید؛ در حال حاضر در کشور موج جدیدی از تحریم‌ها را در پیش داریم، در خیلی از فعالان اقتصادی، سیاسی و مردم این نگرانی به وجود آمده است که با توجه به اینکه همیشه با آن مواجه بودیم چگونه باید از این دوران گذر کرد؛ فکر می‌کنید در حال حاضر تجربه‌ی جدیدی و توانایی وجود دارد که بتواند این کار را بکند؟

اینکه شرایط فعلی کشور به لحاظ اقتصادی، سیاسی، تبلیغات روانی اجتماعی و غیره در چه وضعیتی است باید مسایل‌مان را به دو دسته تقسیم کنیم؛ یکی مسایل ساختاری‌مان است که از گذشته با ما بوده و الان هم وجود دارد و اگر نتوانیم حلشان کنیم بعداً هم خواهند بود.

حتی بخشی از این مسایل را ما با رژیم قبل هم مشترک بوده‌ایم، مثل وابستگی به نفت؛ بنابراین این‌گونه مسایل ساختاری رژیم بردار نیست و هر رژیمی اگر فکری برای حل آن نکند، به صورت یک بیماری مزمن با آن می‌ماند، برای مثال راهکاری در راستای تکیه به تولید داخلی به طوری که تولید کشور محور باشد.

در گذشته این تولید محوری بوده و در برهه‌ای یک تحول در آن پدید آمد، ولی دوباره برگشتیم سر جای اول.

بحث بیکاری و تورم از مشکلات ساختاری ما هستند که در گذشته داشتیم هنوز هم داریم یک برهه‌هایی یک هجوم‌هایی به آن کردیم اما نتوانستیم آنها را به طور جدی حل کنیم بنابراین به صورت بیماری مزمن همراه ما مانده است.

آقای دکتر منظور شما از تولید داخل آن دیدگاه دهه‌ی 60 است که اعتقاد داشت همه چیز باید تولید داخل باشد؟

نه، نه؛ من محور بودن تولید داخل را گفتم، حرفی از خودکفایی به آن معنی که ما در گذشته می‌زدیم، نزدم!

آن را هم می‌شود امروز بازتعریف کر.د یعنی اگر ما بخواهیم بر تولید داخل تکیه داشته باشیم لازمه‌اش ارتباط با دنیاست و معنی‌اش این نیست که ما مرزها را ببندیم، درها راببنیدیم و بگوییم ما می‌خواهیم همه چیز را از صفر تولید کنیم، مثلا چرخ را خودمان می‌خواهیم تولید کنیم؛ این حرف امروز مسموع هیچ یک از دست اندرکاران نیست، هیچ‌کس این حرف را حمایت نمی‌کند.

ما اگر بخواهیم تولید هم داشته باشیم حتماً نیازمند ارتباط با دیگران هستیم چون ما به لحاظ تکنولوژی که به روزترین دنیا نیستیم، نیازمند ارتباط هستیم؛ حتی به لحاظ مدیریتی هم نیازمند ارتباط با دنیا هستیم، چون امروز علم مدیریت به عنوان یک دانش در حال توسعه و پیشرفت است؛ باید این دانش را مثل بقیه‌ی دانش‌ها بیاموزیم بیاوریم و استفاده کنیم.

حال چگونگی انجام این کارها و محورهایش قابل بحث است؛ اما می‌خواهم بگویم یک بخشی از مشکلات و آسیب‌هایی که داریم و تحت عنوان اقتصاد مقاومتی یاد می‌شد و می‌شود معنیش این است که ما نقاط آسیب‌پذیری داریم، نقاطی داریم که مقاومت نکردیم؛ مثل ساختمانی می‌ماند که مقاوم سازی نشده است و بنابراین چند ریشتر زلزله که بیاید می‌ریزد، بنابراین باید این را حتماً مقاوم سازی کنیم، این هم از مشکلات مزمن ماست.

مثلاً فرض کنید تک پایه‌ای نفت ما هنوز نتوانستیم تکان جدی در این زمینه بدهیم و دشمن هم می‌داند هر وقت بیاید این پایه را بلرزاند، اقتصاد ما می‌لرزد.

خدا رحمت کند مرحوم مهندس عالی‌نسب می‌گفت: «پنیر را اگر بگیرید بچلانید از آن نفت می‌چکد» یعنی همه‌ی اینها متکی به ارز نفت است، ارز نفت اگر کم شد دیگر شما پنیر هم ندارید!

خیلی از صنایع ما وابسته‌ی مستقیم به ارز نفت هستند؛ البته در میزان شدت وابستگی‌شان حرف است، به معنی این‌که هر چه شما به سمت کشاورزی بروید، میزان وابستگی کمتر می‌شود اما هرچه به سمت صنایع‌ «های‌تک» بروید میزان وابستگی زیادتر می‌شود.

بنابراین آنچه که باید در این حوزه اتفاق بیافتد، همان است که اقتصاددانان یک بیانه‌ای دادند و  عمدتاً اشکالات ساختاری را مجدد ذکر کردند؛ در بسیاری از این مشکلات ما نتوانسته‌ایم یک جهش جدی و یک رفع مشکل جدی ایجاد کنیم.

 

40 سال از انقلاب گذشته است و آدم‌های مختلف این را تجربه کرده‌اند شما امیدی دارید که اتفاقی در جهت رفع این مشکلات بیافتد؟

بخش دوم آسییب‌های ما مربوط به آن چیزهایی است که بر ما تحمیل می‌شود، مثل جنگ؛ ما که اول انقلاب جنگ نمی‌خواستیم، شاید تنها چیزی که لازم نداشتیم و نمی‌خواستیم یک چنین بلیعه‌ای بود که منابع کشور را ببلعد، چاره‌ای هم نداشتیم و هیچ راه دومی هم برای جلوگیری از آن وجود نداشت.

این تحریم‌هایی هم که الان دارد اتفاق می‌افتد یا افتاده است، از همان دست چیزهایی است که بر ما تحمیل می‌شود، ما که درخواست تحریم برای کسی نفرستادیم.

ولی خب آنهایی که وجود جمهوری اسلامی را برنمی‌تابند از ابتدا این تحمیل‌ها را به شکل‌های گوناگون برای ما داشته‌اند معنی این حرف این است که این سرعت اقتصاد ما را کند می‌کند.

اگر به خودمان واگذار می‌کردند در همان دهه‌ی 60 ما سرعت رشد اقتصادی‌مان به مراتب بیشتر از وضعیتی بود که اتفاق افتاد؛ بخش عمده‌ای از منابع ما برای دفاع مقدس و جنگی که بر ما تحمیل شد هزینه شد.

بنابراین این دسته‌ی دوم مشکلات به اقتصاد ما مربوط نمی‌شوند، بلکه از بیرون تحمیل می‌شوند، اما مشکلات مزمن ما را تشدید می‌کنند و آگاهانه هم تحمیل می‌شود و هدفمند هم این کار را می‌کنند. آنها به خودشان می‌گویند: «این تحریم‌ها “اسمارت” است، این تحریم‌هایی که می‌کنیم هوشمندانه است»، یعنی نقاط مشخصی را هدف می‌گیرد، مثل موشک‌های نقطه‌زن، آن‌ها هم کاملاً هوشمندانه دارند نقاط آسیب‌پذیر ما را می‌زنند.

بنابراین، این دو معضل مختلف دست به دست هم داده‌اند، هم مشکلات مزمن ما وجود دارد و هم مشکلات تحمیل شده از بیرون.

این تهدیدها واقعیتی است که به هیچ‌وجه نمی‌شود کتمان کرد، برای ما خسارت‌هایی را به بار می‌آورند و ضررهایی را به مجموعه‌ی کشور می‌زنند و ناچاریم بخشی از انرژی کشور، منابع انسانی و مادی و هرچیزی که تصور کنید را صرف مقابله با این عاملی که تحمیل شده است کنیم.

بنابراین وقتی این اتفاق می‌افتد، تهدید جدی است و باید با مردم روراست باشیم و بگوییم که  این یک تهدید است؛ آنهایی که این طراحی را کرده‌اند شگردشان این‌گونه است؛ می‌گویند: «ما فشار را به آن نقطه‌ای که می‌دانیم آسیب‌پذیر است وارد می‌کنیم و همزمان ارزیابی می‌کنیم تا ببینیم که چقدر تأثیرگذار بوده و برحسب آن بازخوردی که می‌گیریم کار را ادامه می‌دهیم»، بنابراین، این تحریم‌ها و این شیوه‌ی تحمیلی یک سیر هم‌افزایی دارند.

نسبت به تحریم‌های گذشته هم حتی نشسته‌اند و حساب کرده‌اند که ما کجاها مفری داشته‌ایم و حال با توجه به آن تجربه تلاش کرده‌اند که آن راه‌ها را هم مسدود کنند.

بنابراین نباید کتمان کنیم که واقعاً این تحریم‌ها مثل جنگ تحمیلی برای کشور تهدید هستند.

ما چقدر منابع انسانیِ ناب را در جنگ از دست دادیم، حالا آن‌ها شهید شدند و مقامشان متعالی، چقدر جانباز داریم؛ از یک جهت این‌ها نعمت‌اند اما از یک جهت هم بالاخره سرمایه‌های کشورند که از دست می‌روند.

تحریم‌ها هم با همان هدف طراحی شده است که در واقع سرمایه‌های انسانی سرمایه‌های مادی و انواع سرمایه‌های دیگر این کشور را تحت‌الشعاع قرار دهد.

نگرانند که جمهوری اسلامی تبدیل به یک مدل شود، یک مدل اقتصادی که «ما انقلاب کردیم مدل اقتصادی هم ارائه کردیم و این مدل هم موفق بود، ایهاالناس بیایید بپیوندید».

همان کاری که دیگران هم در دنیا می‌کنند، یک نقطه‌ای را به عنوان نقطه‌ی مطلوب می‌گیرند و روی آن کار می‌کنند و ارائه‌اش می‌دهند و به دنیا می‌گویند که اگر به ما بپیوندید مثلاً مدل سنگاپور و غیره می‌شوید؛ موفق، خوشبخت و سعادتمند.

با توجه به تجربه‌ی گذشته تصور می‌کنید در 40 یا 100 سال آینده این اتفاق بیافتد؟

این قبیل تحریم‌ها و تحمیل‌هایی که در هر حوزه‌ای به نظام می‌شود، به خصوص در حوزه‌‌های اقتصادی یا نظامی، اینها تهدید هستند، واقعی هم هستند و راجع به آنها نمی‌شود پرده‌پوشی کرد، اما در عین حال می‌توانند برای ما فرصت باشند.

البته اشکال در سیستم مدیریت و تصمیم‌گیری ماست که  نتوانستیم با آن شیوه‌ی تصمیم‌گیری مشکلات مزمن را حل کنیم.

این یک سوال است که چرا بعد از 40 سال ما نتوانستیم آن مشکلات را آنگونه که وعده داده بودیم و دلمان می‌خواست و الان هم با تمام وجود خواستار آن هستیم، حل کنیم؟!

مشکل در نظام تصمیم‌گیری ماست که کمک به حل این مشکلات نمی‌کند؛ مثلاً اگر یک کار به‌صورت موردی مربوط به یک دستگاه باشد شاید توسط تصمیم‌گیران آن دستگاه بتوانیم حلش کنیم اما به محض اینکه بین دستگاهی شد، از توان تصمیم‌گیری ما خارج است. یعنی ما این را تمرین و کار نکردیم که بتوانیم جمع بشویم و مشکل را حل کنیم!

اگر حل مشکل در یک قوه باشد، امید حلش وجود دارد ولی وقتی بین سه قوه شد تازه اول مشکلات است؛ هر کدام از آنها می‌گویند: «استقلال قوا وجود دارد و حق ندارید دخالت کنید» و این امکان ایجاد هماهنگی را از ما می‌گیرد، درحالیکه در بحث مدیریت شما به محض اینکه تقسیم کار می‌کنید بلافاصله سازوکار ایجاد هماهنگی بین این بخش‌هایی که تقسیم کردید را می‌بینید.

بنابراین نمی‌شود شما تقسیم کنید و استقلال قائل شوید که هر سازمان برای خودش اساسنامه‌ی جدایی دارد و مستقل است. از نظر حقوقی همه‌ی اینها درست است، هر قوه‌ای طبق قانون اساسی برای خودش مستقل است، اما سازوکار هماهنگی کجا رفت؟!

بنابراین وقتی شما از یک واحد سازمانی قدمی فراتر می‌گذارید که نیاز به تصمیم و هماهنگی بین بخش‌ها یاسازمان‌ها هست، در این موارد است که ما گیر جدی داریم.

مثال خیلی روشنش این است که  فرض کنید یک نیروی نظامی، زمینی، دریایی یا هوایی به تنهایی می‌تواند عملیات کند، اما اگر قرار شد سه تا نیرو با هم هماهنگ عملیات کنند این یک حرف کاملاً جدیدی است؛ می‌شود عملیات مشترک، عملیات مشترک غیر از عملاتی است که یک نیروی واحد انجام می‌دهد. حالا اگر قرار شد سپاه عملیات کند ارتش هم کمک کند باز بین این دوتا هماهنگی یک حرف جدید است.

بنابراین در مواقعی که ما باید بعد از تقسیم کار هماهنگی کنیم و بتوانیم تصمیم درست را بگیریم می‌لنگیم و ناتوانیم.

باتوجه به این وضعیتی که شما به‌لحاظ مدیریتی می‌گویید بعضی جاهایش می‌لنگد، در این ساختار سیاست‌هایی که هرازگاهی رهبری مشخص می‌کند، کمکی کرده است؟

بله همین الان وقتی ما به تحریم‌ها رسیدیم یک سازوکار جدیدی ایجاد شده است، به نظر من این یک اتفاق جدید است که به سران سه قوه اختیارات داده شده است که تصمیمی که می‌گیرند تصمیم نطام است. این اتفاق فوق‌العاده‌ای است. در دوران جنگ شاید ما چنین چیزی را داشتیم اما از آن به بعد دیگر اتفاقی به این شکل نداشتیم.

طبق قانون اساسی سه قوه مستقل هستند، وقتی یکی از قوا می‌خواهد در کار دیگری دخالت کند، مانع ایجاد می‌شود بنابراین ایجاد هماهنگی مختل می‌شود.

اما در حال حاضر می‌بینیم که  چطور امکان‌پذیر شده است، الان چطور دور هم می‌نشینند و هرشب و هر هفته جلسه دارند و در مورد مهم‌ترین مسایل کشور بحث می‌کنند و به جمع بندی می‌رسند؛ آن فرصتی که در بالابه آن اشاره  کردم اینجاست.

یعنی ما خوشبختانه یا متاسفانه تجربه‌مان نشان می‌دهد جاهایی که با تنگناهای بسیار جدی تحمیلی مواجه شده‌ایم توانسته‌ایم بر این ضعف تصمیم‌گیری فائق بیاییم و تصمیماتی بگیریم که در شرایط عادی اصلاً نمی‌گرفیتم و هزار و یک مانع بر سر راهش بود.

مثل این می‌ماند که من انواع بیماری‌ها را دارم و مزمن هم هست و در حال معالجه هم هستم، منتها در همین حال اگر من تیر بخورم، وقتی بروم دکتر، دکتر می‌گوید اول باید این را درست کنم بعداً به آن بیماری‌های مزمن می‌رسم تا این موقع ما اجاره نمی‌دهیم کوچکترین جراحی روی من انجام بشود اما وقتی تیر خوردم همه امضا می‌کنند که تیر را دربیاورد.

نوع تصمیم‌گیری فرق می‌کند به نظر من تحریم‌ها فرصت طلایی برای نظام است که از این دام و تله و هر چیزی که اسمش را بگذاریم در مورد ضعف تصمیم‌گیری، بیرون بیاییم.

موضوع این است که برای یک تصمیم پانزده مورد ملاحظه را باید رعایت بکنیم در حالی که در شرایط اضطرار، مثل الان که اتفاق می افتد، ما اضطرارها را ساقط می‌کنیم و به تصمیم‌گیری و جمع‌بندی می‌رسیم و عمل می‌کنیم.

بنابراین در پاسخ سؤال شما که می‌گویید چند سال دیگر و چگونه من می‌گویم همین الان؛ منتها فرض کنید ما از این فرصت استفاده‌ی خوب نکردیم و فقط تهدیدهایش را دیدیم و رفتیم دنبال اینکه تهدیدها را کم کنیم؛ فرصت‌هایش چه می‌شود؟ وقتی از فرصت استفاده نکنیم خسران کرده‌ایم. به تعبیر دینی‌اش یعنی از سرمایه ضرر کرده‌ایم. الان بهترین موقعیت است.

فکر می‌کنید عملی می‌شود؟ یکی از نهادهایی که باید هماهنگ باشد مجلس است اما ما در استیضاح آقای ربیعی دیدیم عملکردی نامناسب نسبت به جایگاهی که هستند دارند

عرض اول من این بود که در این زمینه با همه روراست باشیم. یعنی از تحریم جنگ تحملی، تحریم اجتماعی، اقتصادی، نظامی و هر تحمیلی که صورت می‌گیرد همه از آن مطلع شوند. ما نمی‌توانیم تماشاچی باشیم و نسبت به تحریم ها هیچ کاری نکنیم.

در انقلاب چه می‌گفتیم؟ شعار می‌دادند می‌گفتند:«ما تماشاچی نمی‌خواهیم به ما ملحق شوید؛ از پنجره‌ها بیایید پایین، بیایید در صف و کمک کنید.» این فرصت یکی از فرصت‌هایی که در دل این مشکل نهفته است، جلب مشارکت افراد است. مگر زمان جنگ نبود! یک تخم مرغ هم کسی داشت می‌آمد کمک می‌کرد، یک کنسرو هم دستش می‌رسید، کمک می‌کرد.

به چه دلیل؟ یکی اینکه آگاهی‌رسانی صورت گرفته بود. اینکه بگوییم شهر آرام و امن و امان است، اصلاً کارگشا نیست. باید واقعیت قضیه را به شکلی مثبت با همه مطرح کرد. از جمله با دستگاه‌های سیاست‌گذار، مثلاً مجلس هنوز در باغ تحریم‌ها نیامده است، اصلاً نمی‌داند دارد چه اتفاقی برایمان می‌افتد. بخش‌های زیادی از کشور روال گذشته‌ی خودشان را ادامه می‌دهند، خب این کمک نمی‌کند.

الان باید این آگاهی بخشی صورت بگیرد که تحریم امری جدی و تهدید آمیز است؛ در حال حاضر برنامه‌های عادی کارساز نیست. مثل اینکه نعوذبالله سیل یا سونامی بیاید؛ در چنین موقعیتی شما نمی‌توانید به روال معمول رفتار کنید.

این کشتی تابحال در دریای آرام حرکت می‌کرده، الان دریا طوفانی شده است شما نمی‌توانید به روال شرایط آرام کشتی را در آن طوفان فرماندهی و تصمیم گیری کنید و پیش ببرید؛ بنابراین مجلس باید در این زمینه‌ وارد شود.

من محدودیت‌های مجلس را کم و بیش می‌دانم، مشکلات مزمنش را هم می‌دانم. فکر هم می‌کنم یکی از جاهایی که تحولات جدی را زمینه‌سازی می‌کند و ممکن است در آن اتفاق بیافتد مجلس است. دلیلش هم روشن است، مجلس ریل گذاری تصمیم‌های اساسی و سیاست گذاری‌های اساسی کشور را می‌کند.

من اگر جای مجلسی‌ها بودم الان اصلاً قانون جدید تصویب نمی‌کردم، می‌آمدم قانون‌های هر حوزه را تنقیح می‌کردم.

شما این همه سال در حوزه‌ی فساد کار کرده‌اید، بهتر می‌دانید در مجلس چه اتفاق‌هایی می‌افتد، راهکار چیست؟

گفتم که در مجلس هم مشکلات مزمن داریم، کاملاً واضح است. یکی از مسایلی که باید تکلیفش در همین تصمیم گیری‌ها مشخص شود تعارض منافع است. من اگر جایی مستقر شدم و اختیار فراتر از فردی در اختیار من قرار گرفت معلوم است که باید بنابر آن مصالحی که گفته شده است صرف شود و به عنوان خیر عمومی انجام شود. من حق ندارم از آن مجموعه به نفع شخص خودم استفاده‌ای کنم. همه جای دنیا اسم این تضاد و تعارض منافع است از قبل هم می‌نویسند و پیشگیری می‌کنند که چنین اتفاقی نیافتد؛ چون آدمی‌زاد است دیگر، می‌رود آنجا می‌نشیند و فکر می‌کند یک نمدی برای خودش ببافد بد نیست.

الان شرایط بسیار خوبی است که ما این تیپ کاراها را بتوانیم انجام دهیم؛ اولین قدم این است که بحث تعارض منافع را خیلی جدی و نظام‌مند در کشور مطرح کنیم، من اگر موقعیتی دارم  که دولت به من داده است از حوزه‌ی خودم این تضاد و تعارض منافع باید مشخص و تعریف شود.

یعنی من حق ندارم به عنوان کارمند دولت، بعدازظهر بروم در یک شرکت خصوصی و اطلاعاتی که دارم را در اختیار آن مجموعه بگذارم.

مثال خیلی خیلی نازلش را دارم می‌زنم، من حق ندارم به عنوان نماینده‌ی مجلس از موقعیتی که مردم در اختیار من قرار داده‌اند و معلوم است برای چه در اختیار من قرار داده‌اند در جهت منافع شخصی و حتی منطقه‌ای خودم استفاده کنم.

شما نگاه کنید هر دوره که مجلس تمام می‌شود شورای نگهبان تعدادی از نمایندگانی را که در آن دوره بودند ورود دوباره‌شان را ممنوع می‌کند، چرا؟!

شاید بخشی از آن سیاسی باشد.

بخش سیاسی‌اش را کاری ندارم، مشکلات آن موضوع را باید به گونه‌ای دیگر رفع کرد.

بنابراین این افرادی که برای مشارکت در انتخاب مجدد ممنوع می‌شوند، یک بخشی از آن مربوط به تضاد و تعارض منافع است که در موردشان اتفاق افتاده است؛ یعنی منافع شخصی‌شان را به منافع ملی و عمومی ترجیح داده‌اند و وارد یک ساز و کارهایی شده‌اند که آن ساز و کارهایشان مطلوب نیست.

برخی از آنها هم به نوعی فرار می‌کنند و هیچ ردپایی از خودشان نمی‌گذارند.

فرار کردن آن‌ها بستگی به این دارد که چقدر زرنگ باشند، چقدر شرایط اجازه دهد و چقدر در قوانین رخنه داشته باشند. ولی ابتدا به ساکن کسی که انتخاب می‌شود که در حوزه‌ی مصالح عمومی کاری را انجام دهد و اختیاراتی به او داده شده است، باید آن اختیارات را در همان حوزه استفاده کند.

به نظر من اگر خلاف این یعنی به نفع شخص، حزب، گروه یا خانوده از آن استفاده شود، هرکس، در هر جا -شامل حال دولت و قوه قضاییه هم می‌شود- در همه‌ی دنیا به عنوان تعارض و تضاد منافع قابل پیگیری است و مهم‌تر از آن از قبل صیانت می‌کنند که فرد در چنین دام و چاله‌ای نیافتند.

به هر حال آدمیزاد است، شما کسی را مأمور می‌کنید برود عسل‌هایی را بیاورد بالاخره بدش نمی‌آید یک انگشت به این کندو بزند.

از قبل باید به این موضوع فکر کرد. بنابراین یکی از کارهای بسیار مهم این است که ما این نقاط را شناسایی کنیم که کم و بیش هم شناسایی شده است؛ یعنی نقاط ریسکی که ممکن است من در این موقعیت بابت آنها در خطر بیافتم.

غرض این بود که الان بهترین موقعیت است که شما می‌توانید تکلیف را روشن کنید، مجلس کارهای دیگر هم باید انجام بدهد.

ما باید مجلس استانی می‌داشتیم که نداریم. نماینده استانی می‌آید در سطح ملی می‌نشیند و خواسته‌های استانی را در این سطح مطرح می‌کند، این اشکال ماست که چنین مجلسی ایجاد نکردیم.

مثل اینکه فرمانداری، استانداری، شهردار و شورای شهر منطقه داریم، خب مجلس منطقه هم باید داشته باشیم که دغدغه‌ی آن مسایل منطقه باشد، خیلی هم طبیعی است سرجای خودش هم هست، درست هم هست.

اما وقتی نماینده را مستقیم می‌گذارید در مجلس ملی بعضی اوقات دانشی در این سطح ندارد، بیشتر اوقات هم فشارهای محلی آن‌قدر زیاد است که برای انتخاب دور بعد ناگزیر است که به آنها جواب بدهد!

بگذریم از اینکه کسی که می‌خواهد نماینده شود اگر پول نداشته باشد در انتخابات شرکت کند و کسانی او را حمایت کنند، نمی‌تواند اصلاً حضور پیدا کند؛ معلوم است اگر حمایتی باشد توقع ایجاد می‌کند.

این باز تضاد و تعارض منافع است که ما در بستر انتخابات داریم و کمتر به آن توجه کرده‌ایم و باعث شده است که نماینده‌ی وام‌دار وارد مجلس شود. نباید بگذاریم هر آهنگی اتفاق بیافتد ماباید «هم آهنگی» ایجاد کنیم، این تعبیر آقای عسگراولادی بود.

ما ضعف هماهنگی داریم؛ تجربه نشان داده است که ما در شرایط عادی جرات و جسارت این تصمیمات را نداریم.

پایان قسمت نخست
قسمت دوم این گفت‌وگو به‌زودی منتشر خواهد شد

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. اتفاقا ایشان درست میگوید ، در کشوری مثل هندوستان در آسیا و کشوری پیشرفته چون آلمان در اروپا هم دولت و نخست وزیر محلی داریم و هم پارلمان محلی ، این عمل و جریان خود ضد فساد است چون عنوان محلی روی آن است غالبا مردم همدیگر میشناسند و احقاق حقشان ساده تر است .

    این ایده موفق به نظرم هم مناسب است و هم کارایی بالایی دارد ولی دو سه شرط که واقعا مهم است لازم است در نظر گرفته شود :

    اول اینکه مجموعه واقعا محلی باشد نه سیاسی و نظامی ! مانند ایده شورایاران سردار طلایی در تهران نباشد که با آن همه هزینه و ریخت و پاش ، نصفش را نظامی های بازنشسته و بسیجی های محلی و نصف دیگرش را متولین بالای شهر که اصلا ربطی به مناطق نداشتند بدست گرفتند و دیگر افراد نتوانستند اقدامی انجام دهند . چون زور سیاسی – نظامی حاکم بود .

    دوم اینکه همه مدارج تحصیلی از دیپلم تا دکترا این امکان را داشته باشند تا بتوانند در پارلمان و دولت محلی نقش آفرینی کنند نه اینکه فقط فوق لیسانس به بالا ها ، چون از سال 84 به بعد کشور را سپردیم دست دکتراها این شد کمی هم میدان به دیگر مدارج بدهیم .

    سوم اینکه تنها ستاد انتخابات کشور یا ستاد انتخابات محلی مرجع رسیدگی به صلاحیتها باشد نه شورای نگهبان چون شورای نگهبان امتحان خودش را پس داده است .

    والسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا