ماجرای حمایت هاشمی از یک کالای طاغوتی!
شاهرخ ظهیری، اولین تولیدکننده رسمی سس در ایران، در گفتوگو با هفتهنامه «تجارت فردا» خاطراتش از طاغوتی خواندن سس در اوایل انقلاب و حمایت هاشمی رفسنجانی از خود را بیان کرده است.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، در بخش هایی از این گفت و گو آمده است:
[در دوران انقلاب] برای ما هم مشکلات زیادی ایجاد شد. به هر حال افراد اندکی بودند که در آن دوران هدفشان فقط تعطیل کردن و گرفتن کارخانهها بود. عدهای بودند که بدون داشتن اسناد و مدارک مشخص میآمدند و ادعاهایی داشتند ولی ما توانستیم از پس آنها بربیاییم. یادم هست که یک بار تعدادی از جوانان انقلابی به شرکت ما آمدند و جلوی صحبت کردن و تلفن زدن کارکنان را گرفتند و بعد آمدند طبقه بالای شرکت به اتاق من و یکسری سوالات پرسیدند. مثلاً اینکه کسی از خاندان پهلوی در این شرکت حضور یا سهم دارد که پاسخ من منفی بود. البته من حتی در مورد رفتاری که داشتند به آنها تذکر دادم و گفتم شما به عنوان مسلمان باید با برادران و خواهران دینی خود ارتباط بهتر و مناسبتری داشته باشید. حتی به سرپرست آنها گفتم نام خانوادگی من ظهیرالاسلام است که در زمان رضاخان پهلوی بخش دوم فامیلی ما را به عنوان لقب حذف کردند که ما ظهیری شدیم. هرچه هم اسناد و مدارک خواستند در اختیارشان قرار دادم که خیالشان راحت باشد. یک بار هم تعداد دیگری به کارخانه رفته و گفته بودند که باید کارخانه را ببندید چون سس یک کالای طاغوتی و تجملاتی و محصول آمریکاست.
من شخصاً روز بعد به کارخانه رفتم و با این افراد بحث کردم که امام خمینی(ره) دستور دادهاند که الان کارخانهها باید با تمام قوا کار کنند چون کارخانهها برای ملت است. ما هم که داریم مواد غذایی برای مردم تولید میکنیم. بعد هم به مسوول آن گروه گفتم اگر دستخطی از امام بیاورید که بگویند لزومی به تولید سس و کار کردن این کارخانه نیست من بلافاصله آن را تعطیل میکنم. چون خود امام در آن زمان تاکید داشتند که کارخانجات کار کنند و مواد مورد نیاز مردم تامین شود. آنها هم رفتند و البته هیچوقت هم دستخطی از امام نیاوردند که نیازی به تولید سس نیست. ما هم با تمام قوا کارمان را در کارخانه ادامه دادیم.ما کوچکترین کمک یا وام و پولی از هیچ شخص حقوقی و حقیقی وابسته به حکومت برای کارمان دریافت نکرده بودیم. متکی به کار زیاد و سرمایه اندک خودمان بودیم. برای همین هم حسابمان پاک بود و به قول معروف از محاسبه هم باکی نداشتیم. هر کسی هم میآمد برایش جواب داشتیم که بدهیم.
آقای نهاوندیان که معاون وزارت بازرگانی بود، من را خواست و گفت آمریکا مواد غذایی ایران را تحریم کرده و پرسید که میتوانید به آمریکا جنس صادر کنید یا خیر. به هر حال هدف این بود که نشان دهیم تحریمها بیاثر است و کالایی که مصرفکننده آن را تقاضا کند باید عرضه شود. من اجازه خواستم که مساله را بررسی کنم و ظرف ۲۴ ساعت با همفکری با یکی از دوستانم که در دوبی انبار داشت به این نتیجه رسیدیم که اگر اجناس را به دوبی ببریم و صرفاً روی کارتنها عبارت ساخت پاکستان را بزنیم میتوانیم این کار را بکنیم. البته این را بگویم که من پیش از آن مجوز صادرات به آمریکا را داشتم و قبلاً این مجوز را گرفته بودم. چون هدفم این بود که برای ایرانیهایی که در آمریکا زندگی میکردند کالا صادر کنم. در هر صورت ما پنج کانتینر کالا به دوبی فرستادیم و همان محصولات ایرانی را با قوطی و بستهبندی خودمان در کارتنهایی گذاشتیم که رویش زده بودیم ساخت پاکستان. بعد این کالاها را به آمریکا فرستادیم و در فروشگاههای ایرانی و عرب و خود آمریکایی پخش کردیم که اتفاقاً با استقبال خوبی مواجه شد و بسیار زودتر از آنچه پیشبینی میکردیم کالا به فروش رفت و تمام شد. ما از تمام مغازهها و فروشگاهها، چیده شدن محصولات ایرانی در قفسهها و خریده شدن و تمام شدن محصولات عکس گرفتیم و آلبوم کردیم.
بعد هم آلبوم عکسها را برای آقای نهاوندیان و آقای آلاسحاق که وزیر بازرگانی بودند بردیم که بسیار خوشحال شدند و گزارش کار را به آقای هاشمی که رئیسجمهور بودند، ارسال کردند. بعد از مدت کوتاهی آقای نهاوندیان با من تماس گرفتند و گفتند آقای هاشمی رفسنجانی گفتهاند که میخواهند مدیر این شرکتی را که مواد غذایی به آمریکا صادر کرده ببینند. یک شب حدود ساعت ۱۰ شب من خدمت آقای هاشمی رفتم و شرح ماجرا را هم گفتم. آقای هاشمی بسیار محبت کردند و پیشانی من را بوسیدند، گفتند که بروید و باز هم صادر کنید. این کار البته یک طرح اقتصادی نبود چون اصلاً صرفه اقتصادی نداشت. برای صاحب کالا زیانآور بود که کالا را بارگیری کنیم و در دوبی تخلیه کنیم و بعد دوباره کار بارگیری مجدد و اسناد و صادرات را انجام دهیم. اما این کار به نوعی یک کار ملی بود و ما هم به خاطر کشور و مملکت این کار را کردیم.
ما هیچ پروژهای را بدون برنامه آغاز نمیکردیم. هر کالایی که میخواستیم تولید کنیم دستکم ۱۰۰ نفر آزمایشگر بدون اینکه خودشان بدانند آن را تست میکردند… مثلاً وقتی قرار شد سس خردل تولید کنیم بنا را بر این روش گذاشتیم که اگر ۷۰ درصد افرادی که مورد آزمایش قرار میگرفتند واکنش مثبت نشان میدادند و راضی بودند آن را تولید کنیم. این کار بر پایه یک روش بود که از آمریکا گرفته بودیم. بعد مساله این نبود که مثلاً ۱۰۰ نفر بیایند و این محصول را مزه کنند و نظر بدهند بلکه باید تست در حالات مختلف صورت میگرفت. مثلاً یکی از کارکنان ما که جزو مسوولان تست گرفتن سس خردل بود، در مخالفت با عقاید یک فرد شدیداً متعصب آنقدر صحبت کرده بود تا او را عصبانی بکند. تا جایی که حتی طرف لنگه کفش هم به سر این بنده خدا زده بود. در نهایت در همان اوج عصبانیت این مسوول ما به نحوی به او سس خردل داده بود و اتفاقاً او هم بسیار خوشش آمده بود. منظور اینکه ما قبل از وارد کردن یک کالا به بازار، تحقیق میکردیم و مطالعه داشتیم. زیر و بم بازار را میسنجیدیم و همه شرایط و عوامل را در نظر میگرفتیم. به همین دلیل هم وقتی وارد بازار میشدیم شکستی در کار نبود. زمان زیادی طول میکشید تا ما تصمیم بگیریم که یک کالا را به بازار بدهیم.
انتهای پیام