تریدینگ فایندر

روایتی از میلیون‌ها دلار گم شده‌‌ی سفارت افغانستان در ایران

یک دیپلمات ارشد سابق افغانستان در تهران، با مرور تجربه زندگی شخصی و حرفه‌ای خود، از مهاجرت، فعالیت‌های وزارت خارجه و سقوط ناگهانی جمهوری افغانستان در تابستان ۱۴۰۰ می‌گوید و به نقش ترس، فقدان رهبری و ضعف و فساد نهادها در تسریع سقوط اشاره می‌کند.

او که بنا به ملاحظات امنیتی نمی‌خواهد نامی از او بیاید با حضور در دفتر انصاف نیوز در تهران در گفت‌وگویی تفصیلی، تنها در یک فقره از گم شدن مقدار قابل توجهی پول در سفارت افغانستان در ایران پرده برمی‌دارد و توضیح می‌دهد که سفارت افغانستان در تهران یکی از پرعوایدترین سفارتخانه‌های کابل بود، اما پس از سقوط، نظام حسابرسی از بین رفت و ده‌ها میلیون دلار سرنوشتی نامشخص پیدا کرد.

خانواده‌اش در آغاز جنگ شوروی در سال ۱۳۶۱ به ایران مهاجرت کردند و در ساری ساکن شدند. او دوره ابتدایی و متوسطه خود را در ایران گذراند و تا سال ۱۳۸۴ در ایران ماند، قبل از بازگشت موقت به افغانستان برای ازدواج و ورود به وزارت خارجه این کشور.

در سال‌های بعد، او در ماموریت‌های خارجی توانست مدرک لیسانس حقوق تجارت و فوق لیسانس روابط بین‌الملل خود را کسب کند. در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر اول سفارت افغانستان در تهران منصوب شد و سه سال در این سمت فعالیت کرد.

سقوط سریع جمهوری افغانستان

او از تجربه خود در بازگشت به افغانستان در سال ۱۴۰۰ و مشاهده سقوط جمهوری می‌گوید: «سرعت انتقال قدرت به طالبان آن‌قدر بالا بود که مردم فرصت عکس‌العمل نداشتند. سقوط استان‌ها پشت سر هم و فرار اشرف غنی، کشور را بدون فرماندهی باقی گذاشت.»

این زن دیپلمات توضیح می‌دهد: مردم چشم امیدشان به ارتش بود، اما نبود رهبری منسجم و تجربه تلخ پنج ساله حکومت طالبان پیشین، مانع مقاومت گسترده شد.

ترس و فرهنگ تاریخی

او تاکید می‌کند: «ترس یکی از عوامل اصلی تسلیم مردم بود. تجربه خشونت‌های گذشته طالبان باعث شد حتی سربازان و نهادهای دولتی، بدون مقاومت تسلیم شوند.»

این زن همچنین به پیچیدگی فرهنگ محافظه‌کار و سنتی افغانستان اشاره کرده و می‌گوید که تلاش‌های مدرن‌سازی در ۲۰ سال جمهوریت کافی نبود و با مقاومت فرهنگی روبه‌رو شد.

فساد، ضعف نهادها و نقش فعالین مدنی

او نقد جدی به فساد گسترده در نهادهای دولتی وارد می‌کند و معتقد است: «فساد فقط محدود به رده‌های بالا نبود؛ معلم و کارمند نیز آلوده بودند. تنها تعداد کمی از کارکنان صادق با حس ملی‌گرایی واقعی کار می‌کردند.»

او اشاره می‌کند که بسیاری از فعالان مدنی، فرهنگی و حقوق زنان در سال‌های اخیر پس از سفر به خارج بازنگشته‌اند و این هم به تضعیف ظرفیت جامعه مدنی کمک کرد.

چشم‌انداز و درس‌های سقوط

او می‌گوید: «برای پیشرفت واقعی، ابتدا باید شکست‌ها را پذیرفت. جمهوری افغانستان نتوانست پایه‌های قوی برای پایداری ایجاد کند و این ضعف‌ها در نهایت زمین‌گیر نظام شد.»

او بر اهمیت شناخت بستر اجتماعی، فرهنگی و تاریخی افغانستان برای هرگونه اصلاح و پیشرفت تاکید می‌کند.

نخستین علت سقوط: ناتوانی در شناخت جامعه واقعی افغانستان

این دیپلمات پیشین مهم‌ترین نقد خود را متوجه وابسته‌کردن اصلاحات دولت‌های پساطالبان به «کابلِ شهری» می‌داند؛ شهری که به‌گفته او تنها نماینده بخش کوچکی از افغانستان بود.

او می‌گوید اصلاحات امان‌الله خان و سپس جمهوریت، به‌جای آغاز اصلاحات اقتصادی و روستایی، مستقیماً سراغ اصلاحات فرهنگی و اجتماعی رفتند؛ تصمیمی که جامعه سنتی افغانستان تاب آن را نداشت.

به‌گفته او: «افغانستان کابل نیست. کابل هم فقط چند محله خاص بود. مردم بیرون از این محدوده به‌شدت سنتی، مذهبی و ناآشنا با مفاهیم مدرن بودند.»

او تاکید می‌کند همین شکاف باعث شد طالبان از هر فعالیت مدرن به‌ویژه زنان در هنر و موسیقی به‌عنوان خوراک تبلیغاتی علیه جمهوریت استفاده کنند.

فساد ساختاری؛ از وزیر تا معلم

دیپلمات سابق وزارت خارجه افغانستان می‌گوید: سقوط جمهوریت، فقط نتیجه فشار طالبان یا ضعف نظامی نبود؛ فساد ریشه‌دار در تمام ارکان دولت آن را از درون نابود کرد.

او با صراحت می‌گوید: در آن نظام، فقط مقامات عالی فاسد نبودند؛ معلم فاسد بود، مأمور راهنمایی رانندگی فاسد بود، کارمند فاسد بود. کسی که فاسد نبود از سوی همکارانش مسخره می‌شد.

به گفته او بسیاری از افرادی که در جمهوریت کت‌وشلوار و کراوات می‌زدند، همین امروز در ساختار طالبان مشغول به کارند؛ اما با ریش و لباس سنتی.

ضعف در تعریف دشمن؛ «برادران ناراضی» مورال ارتش را شکست

به باور او، یکی از اشتباهات راهبردی دولت‌های کرزی و غنی، مبهم‌کردن ماهیت طالبان و نامیدن آنان به‌عنوان «برادران ناراضی» بود.

او می‌گوید: وقتی رئیس‌جمهور می‌گوید برادر ناراضی، مگر برادرش را می‌کشد؟ پس سرباز من چرا باید جلوی او بایستد؟

به باور او این رویکرد، روحیه ارتش و مردم را نابود کرد و موجب شد در لحظه بحرانی، مقاومت عمومی شکل نگیرد.

طالبان چگونه بازسازی شدند؟ نقش پاکستان و مدارس تندرو

این دیپلمات پیشین تأکید می‌کند: طالبان در سال‌های نخست جمهوریت ضعیف بودند، اما به‌کمک شبکه‌های پاکستان و مدارس دینی تندرو دوباره سازمان گرفتند.

او با اشاره به موج قتل‌ها، انتحارها و آدم‌ربایی‌ها در دهه آخر می‌گوید: ما فقط در یک حمله، ۱۵۰ دختر دبیرستانی را یکجا دفن کردیم. در کابل همه با چند شماره تماس در جیب بیرون می‌رفتند تا در صورت کشته‌شدن، جسدشان شناخته شود.

امنیتِ ازدست‌رفته بزرگ‌ترین مانع توسعه

به باور او، امنیت شرط اولیه هر نوع توسعه اقتصادی و اجتماعی بود؛ اما دولت‌های جمهوری نتوانستند حداقل امنیت را حفظ کنند.

او یادآور می‌شود که در سال‌های نخست پساطالبان، امنیت عالی و امید اجتماعی فراوان بود، اما با قدرت‌گیری دوباره طالبان این امید فرو ریخت.

زنانی که حجاب اختیاری می‌خواستند هزار نفر هم نمی‌شد

او که خود سال‌ها مدافع حقوق زنان بوده می‌گوید بخشی از فعالان زن، با وجود نیت درست، فضای واقعی جامعه افغانستان را نمی‌شناختند.

او می‌گوید: در کابل، برخی زنان کنسرت می‌گذاشتند. این شد خوراک طالبان که بگویند نظام، کفر و فحشا است. تعداد زنانی که حجاب اختیاری می‌خواستند شاید هزار نفر هم نمی‌شد.

به باور او، قبل از هر مطالبه فرهنگی، اصلاحات عمیق اقتصادی، آموزشی و روستایی لازم بود.

نقش ۵۰۰ ساله پشتون‌ها در اداره کشور

او در بخش دیگری از گفت‌وگو، تاریخ ریشه‌دار قدرت سیاسی پشتون‌ها را توضیح می‌دهد و می‌گوید: این واقعیت تاریخی و فرهنگی باید در تحلیل‌ها دیده شود.

به گفته او، تنوع قومی، تفاوت سنت‌ها و جایگاه زبان فارسی در افغانستان موضوعاتی هستند که در ساختار سیاسی آینده نیز سهم تعیین‌کننده خواهند داشت.

چرا مقاومت نشد؟ خستگی جمعی و فقدان چشم‌انداز

او تاکید می‌کند: جامعه افغانستان پس از سال‌ها جنگ، ترور، فقر و ناامنی، به نقطه خستگی مطلق رسیده بود و دیگر توان مقاومت جمعی نداشت.

او می‌گوید: قفس اگر از طلا باشد—قفس است. مردم فقط می‌خواستند این کشتار پایان یابد.

سقوط جمهوریت ادامه یک روند تاریخی بود

این خانم دیپلمات پیشین می‌گوید سقوط جمهوریت اتفاقی ناگهانی نبود بلکه حاصل مجموعه‌ای از اشتباهات تاریخی، سیاسی، قومی، فرهنگی و امنیتی بود:
• اصلاحات بدون توجه به جامعه واقعی
• فساد گسترده
• نبود تعریف روشن از دشمن

  • بازسازی طالبان با حمایت خارجی
    • فاصله جامعه شهری و روستایی
    • ضعف دولت در تأمین امنیت
    • و خستگی جمعی مردم

او تأکید می‌کند: برای پیروزی، باید شکست را بپذیریم. ما شکست را نپذیرفتیم و برای همین دوباره سقوط کردیم.

جهان افغانستان را اشتباه فهم کرده است

این دیپلمات پیشین تأکید می‌کند که جهان امروز، افغانستان را با تصویری غیرواقعی، تحریف‌شده و بسیار ساده می‌شناسد.

به‌گفته او، حافظه جمعی جامعه جهانی ضعیف شده و این فراموشی، اجازه داده طالبان دوباره به قدرت بازگردد.

او یادآور می‌شود: اگر شما ایرانی‌ها برج آزادی را با شعار جان‌پدر کجاستی؟ نورپردازی کردید، یعنی فراموش نکردید طالبان دانشجو و دختران مکاتب را می‌کشت. این چیزها را نمی‌شود از حافظه حذف کرد.

به باور او، اگر حافظه جمعی جهان پاک نشده بود، طالبانی که تبسم را سر برید، نمی‌توانست امروز ادعای حکومت‌داری کند.

دموکراسی دیکته‌شده، مردم بی‌تمرین و سقوط سریع

او ریشه سقوط افغانستان را در دموکراسی وارداتی و تمرین‌نشده می‌داند؛ دموکراسی‌ای که یک‌شبه پس از چهل سال جنگ روی مردم تحمیل شد.

او می‌گوید: در اروپا دموکراسی قرن‌ها زمان برد، اما در افغانستان ناگهان وارد شد. مردم نه تمرین داشتند، نه زمان، نه تجربه.

به گفته او، جامعه افغانستان قبل از افغانستانی بودن، به قومیت‌هایش وفادار بود: پشتون، تاجیک، هزاره، هراتی، بدخشانی و… و همین عدم ملی‌گرایی، اجازه نداد کشور در لحظه خطر، متحد شود.

او اضافه می‌کند: مشکل ما این بود که به یک طناب واحد نچسبیدیم؛ طنابِ افغانستان به‌عنوان یک وطن.

چرا طالبان دوباره برگشت؟ روایت از داخل قدرت

این دیپلمات با اشاره به تجربه دیپلماتیک خود در تهران توضیح می‌دهد که نفوذ طالبان در سال‌های پایانی جمهوری به‌شدت افزایش یافته بود و بسیاری از مقامات افغان، عملاً امیدی به آینده دولت نداشتند.

او مثال می‌زند: در سال ۱۳۹۶ دولت ایران دیپلمات‌های افغانستان را فراخواند و نسبت به اظهارات یک نماینده پارلمان افغانستان معترض شد. در آن جلسه تهران تأکید کرد که هیچ ارتباطی با طالبان ندارد اما به ادعای او، واقعیت میدانی چیز دیگری بود.

او می‌گوید: وقتی ۱۳ دیپلمات ایرانی در مزار شریف کشته شدند، چطور می‌شود تصور کرد نظام طالبان همان طالبان نیست؟ اما سیاست بر منافع ملی دولت‌ها سوار است.

این دیپلمات پیشین اضافه می‌کند: من نمی‌گویم ایران مقصر است؛ من می‌گویم همه بازیگران بر اساس منافع‌شان رفتار کردند و طالبان از همین شکاف‌ها بزرگ شد.

ایران، آمریکا و بازی‌های پنهان در افغانستان

به باور او، خروج آمریکا از افغانستان نه ناگهانی بود و نه بی‌برنامه.

او می‌گوید: از روز نخست خروج، هر هفته میلیون‌ها دلار نقد توسط آمریکا وارد کابل می‌شد و این برایش سؤال‌برانگیز است. چطور ممکن است با کسانی که ۲۰ سال با آن‌ها جنگیدید، امروز همین‌طور پول وارد کشور کنید؟ این پول‌ها برای مردم نبود؛ چون مردم افغانستان هر روز فقیرتر می‌شوند.

او معتقد است این رفتارها نشان می‌دهد: حقوق بشر برای آمریکا اولویت نیست؛ منافع ملی‌اش هست.

طالبان نظامی بسته که ماندگار نخواهد شد

او باور دارد که طالبان ماندگار نیست. چون هیچ دیکتاتوری در افغانستان ریشه پیدا نمی‌کند.

او می‌گوید: طالبان نظامی مطلقاً بسته است. قدرت در دست حلقه‌ای کوچک و کهنسال با ذهنیت ۳۰ سال پیش است. این‌ها نه اصلاح خواهند شد نه تغییر خواهند کرد.

به گفته او، طالبان حتی اجازه نمی‌دهد یک افغانستانی با تجربه سیاسی متفاوت در ساختار قدرت حضور داشته باشد.

زنان، آزادی و آینده‌ای که هر روز کوچک‌تر می‌شود

او می‌گوید: طالبان قدم‌به‌قدم تمام حیات اجتماعی زنان را حذف کرده.
• تعطیلی دانشگاه‌ها
• تعطیلی دبیرستان‌های دخترانه
• ممنوعیت کار زنان در ادارات
• محدود کردن آزادی رفت‌وآمد
• تهدید، زندان و شکنجه فعالان زن

او تأکید می‌کند: افغانستان امروز کشوری است که زن فقط تا کلاس ششم می‌تواند درس بخواند. این یک عقب‌گرد تاریخی است.

به گفته او، جامعه‌ای که نیمی از جمعیتش حذف شده باشد، نه اقتصاد دارد نه آینده.

فساد، اقتصاد فروپاشیده و مهاجرت عظیم نسل جوان

او توضیح می‌دهد که سفارت افغانستان در تهران یکی از پرعوایدترین سفارتخانه‌های کابل بود، اما پس از سقوط، نظام حسابرسی از بین رفت و «ده‌ها میلیون دلار سرنوشت نامشخص پیدا کرد.»

این دیپلمات پیشین توضیح می‌دهد که پیش از سقوط جمهوریت و روی‌کار آمدن طالبان، سفارت افغانستان در تهران عملاً بدون ناظر اداره می‌شد.

به گفته او، «دیگر نه بازرسی وجود داشت و نه امضای شخص دیگری لازم بود. عواید سفارت از حساب بانکی خارج می‌شد و به اسم بازسازی یا هزینه‌های دیگر خرج می‌گردید. بعدها شنیدیم سرمایه‌گذاری‌هایی در ایران و خارج انجام شده است.»

او می‌گوید: برخی دیپلمات‌ها در مناطق گران تهران مثل ولنجک ملک خریدند و حتی کارمند محلی بخش مالی که ۶۰۰ دلار حقوق داشت، به نام مادرش آپارتمان خرید.

به گفته او، سوءاستفاده مالی تشدید شده بود چون سیستم نظارتی وجود نداشت.

او می‌گوید: اکثر جوانانی که امروز در کافه‌های ایران کار می‌کنند، تحصیل‌کرده‌اند. اما افغانستان کاری ندارد، امیدی ندارد، آینده‌ای ندارد.

فراموشی، بزرگ‌ترین خطر برای افغانستان

این دیپلمات پیشین مصاحبه را با یک هشدار ادامه می‌دهد: دنیا تصمیم گرفته افغانستان را فراموش کند؛ اما این فراموشی بهایی سنگین دارد. طالبان بدون حمایت خارجی پابرجا نمی‌ماند. روزی که این حمایت‌ها قطع شود، افغانستان دوباره دگرگون خواهد شد.

مشکلات گسترده پناهندگی و محدودیت‌های قانونی در ایران

او درباره پناهندگی در ایران تأکید می‌کند: ایران عضو کنوانسیون ۱۹۵۱ نیست و فقط به‌صورت بسیار محدود و استثنایی پرونده‌های پناهندگی را بررسی می‌کند. ما نزدیک به ۶ میلیون مهاجر در ایران داریم اما فقط تعداد بسیار کمی دفترچه پناهندگی سیاسی گرفتند.

او توضیح می‌دهد: بسیاری از مراجعان سفارت، انتظار پناهندگی یا حمایت حقوقی داشتند، اما بخش زیادی از این موارد در سیستم حقوقی ایران قابل رسیدگی نبود.

کودک‌همسری، ازدواج‌های مرزی و بحران ۲۰ هزار کودک بدون مدرک هویتی

او در بخش مهمی از صحبت‌ها به ازدواج‌های غیررسمی میان مردان افغان و دختران ایرانی، به‌ویژه در استان‌های شرقی اشاره می‌کند: بسیاری بدون نکاح‌نامه، بدون ثبت رسمی، صاحب فرزند می‌شدند. ما حدود ۲۰ هزار کودک داشتیم که پدرشان مشخص نبود یا مدرک هویتی نداشت.

این دیپلمات پیشین تأکید می‌کند که قانون جدید ایران که اجازه می‌دهد فرزندان مادر ایرانی تابعیت بگیرند، بخش بزرگی از بحران را حل کرده، اما ایران از ما می‌خواست اول این بچه‌ها را سلب تابعیت افغان کنیم تا بتواند تابعیت ایرانی بدهد. ما برای کودکی که پدرش مشخص نیست نمی‌توانستیم چنین تصمیمی بگیریم.

او می‌گوید: تثبیت هویت افراد فقط زمانی ممکن بود که تذکره، اقارب یا نکاح‌خط وجود داشت؛ اما در موارد بدون سند، سفارت هیچ تصمیمی نمی‌گرفت و پرونده باید در سطح ریاست‌جمهوری افغانستان بررسی می‌شد.

روند فنی صدور پاسپورت و تثبیت هویت

او شرح می‌دهد که در سال‌های خدمتش، پروژه پاسپورت ماشینی در سفارت افغانستان آغاز شد: تیم‌های تثبیت هویت از کابل می‌آمدند. در یک دوره سه‌ماهه هزاران پرونده بررسی شد. نسل دوم و سوم افغان‌ها در ایران برای ثبت هویت به این خدمات وابسته‌اند.

به گفته او، این پروژه برای جلوگیری از جعل، استانداردسازی و اتصال مستقیم داده‌ها به کابل راه‌اندازی شد.

نگاه افغان‌ها به ایرانی‌ها و مسئله ناسیونالیسم ملی

او که از ۶ ماهگی در ایران بزرگ شده توضیح می‌دهد که نگاهش نسبت به جامعه ایران متفاوت است: ۲۳ سال اول زندگی‌ام را در ایران گذراندم. من افغانم، اما بخشی از هویتم ایرانی است.

او درباره تنش‌های اجتماعی میان ایرانی‌ها و مهاجران افغان می‌گوید: ایرانی‌ها حق دارند دغدغه اقتصاد و سوبسید و فشار معیشتی داشته باشند. اما بسیاری از افغان‌ها هم از سر اجبار آمده‌اند. کسی برای تفریح مهاجرت نمی‌کند.

او تأکید می‌کند که برخلاف تصور عمومی، در زمان جمهوریت افغانستان، مهاجرت به ایران کاهش یافته بود زیرا: جوانان تحصیل‌کرده کار پیدا می‌کردند. اما حالا افغانستان پزشک و مهندس فراوان دارد که در ایران نمی‌توانند در تخصص خود کار کنند.

دلتنگی برای وطن و سختی زندگی در افغانستان پس از سال‌ها

او با لحنی احساسی از تجربه بازگشت به افغانستان می‌گوید: رفتن سخت بود. روزی دو ساعت برق داشتیم. اما سختی‌های وطن را تحمل کردم، چون وطن چیزهایی دارد که هیچ کشور دیگری نمی‌دهد.

او اضافه می‌کند: گاهی فکر می‌کنم اگر حرفی زده باشم که باعث شده جوانی برگردد افغانستان و آسیبی دیده باشد، مسئولم. اما باور دارم آینده ما در وطن ساخته می‌شود، نه در مهاجرت.

او با تأکید بر لزوم احترام متقابل میان مردم دو کشورمی‌گوید: افغان‌ها و ایرانی‌ها دهه‌ها کنار هم زندگی کرده‌اند. هر دو ملت درد مشترک دارند. ما باید از زاویه انسانیت به هم نگاه کنیم، نه از زاویه پاسپورت.

جان در خطر روایت مهاجرت بدون انتخاب

او می‌گوید آنچه امروز مردم ایران باید بدانند این است که مهاجری که به مرز ایران رسیده، برای رفاه نیامده، برای زنده ماندن آمده است.

به گفته او، طالبان پس از سقوط کابل، نه‌تنها نهادهای امنیتی و سیاسی را تصرف کرد، بلکه با باز کردن زندان‌ها و آزادسازی مجرمان، موجی از ناامنی ایجاد کرد که میلیون‌ها نفر را مجبور به ترک خانه کرد.

او با اشاره به حضور ۳۰۰ هزار نیروی ارتش، ده‌ها هزار پلیس و کارکنان امنیتی افغانستان که بی‌پناه رها شدند، تأکید می‌کند: اگر انتخابی وجود داشت، هیچ‌کس وطنش را رها نمی‌کرد.

او با روایت فرارش از فرودگاه کابل، لحظاتی که تصور می‌کرد طالبان وارد سالن شده و همه را تیرباران می‌کند، و روزهایی که خانواده‌اش مخفیانه زندگی می‌کردند، تصویری از فشار، ترس و تهدید دائمی ارائه می‌دهد.

او همچنین با اشاره به نقدهایی درباره حضور افغان‌ها در ایران، بر هزینه‌های قانونی، پرداخت‌های آموزشی، سهم در اقتصاد ساخت‌وساز و تعهدات بین‌المللی ایران در قبال پناهندگان تأکید می‌کند و می‌گوید: حضور ما علت تورم ایران نیست؛ اگر نبودیم هم تغییری نمی‌کرد.

مهاجرت از سر اجبار، نه انتخاب

این دیپلمات پیشین افغانستان تأکید می‌کند که مهاجران افغان حق انتخاب نداشتند.

او می‌گوید: می‌گویند افغان‌ها انتخاب کردند که بیایند ایران. انتخاب کجا بود؟ انتخاب وقتی است که بین چند مسیر باشی. اینجا تنها انتخاب بین مرگ و زندگی بود.

او توضیح می‌دهد که پس از سقوط کابل و روی کار آمدن طالبان، تنها تعداد محدودی از نظامیان و کارکنان دولت پیشین توسط کشورهای غربی خارج شدند و اغلب نیروهای ارتش، پلیس و امنیتی افغانستان، به حال خود رها شدند. «فکر می‌کنید با آنها چه می‌کنند؟ این‌ها برای طالبان دشمن محسوب می‌شوند. هیچ جایی برایشان نمانده.»

اگر طالبان نبود، همین امروز برمی‌گشتم

این دیپلمات پیشین می‌گوید اگر تهدید جانی وجود نداشت، هرگز خاک وطنش را ترک نمی‌کرد.
«نه آمریکا و نه ایران برای من تفاوتی ندارد. من در هر نقطه دنیا باشم، اگر طالبان نباشد، فردا برمی‌گردم افغانستان. اما مسئله جان است؛ جان شیرین است.»

طالبان: ما نیامده‌ایم شکم مردم را سیر کنیم

او به سخنان ملا هبت‌الله اشاره می‌کند که گفته بود:
ما نیامده‌ایم شکم مردم را سیر کنیم؛ برای هدایت آمده‌ایم.
به باور او، این موضع‌گیری نشان می‌دهد که طالبان هیچ توجهی به فقر و بحران انسانی ندارد و نمی‌تواند نیازهای ابتدایی مردم را تأمین کند.

ایرانی‌ها چه باید بدانند؟ آمار، واقعیت‌ها و سوءتفاهم‌ها

او با اشاره به موج شعارهای ضد مهاجرت در برخی جنبش‌های اخیر ایران، می‌گوید بسیاری از قضاوت‌ها ناشی از کمبود اطلاعات درست است.

هیچ افغان جای ایرانی را نگرفته

او می‌گوید: هیچ افغان نمی‌تواند پلیس شود، قاضی شود، وکیل یا معلم رسمی شود. پس کسی جای ایرانی را نگرفته.

درآمدزایی دولت ایران از مهاجران

او آمار روشنی ارائه می‌کند:
• برای تمدید اقامت هر فرزند: میلیون‌ها تومان
• برای مدرسه: هزینه کامل
• برای دانشگاه: ده‌ها میلیون
• برای امور ساده مثل کارت کار، آمایش، خروج و…: پرداخت‌های متعدد

او می‌گوید: «برای دخترم در دانشگاه تهران ۲۸ میلیون هزینه دادم. برای مدرسه دیگری ۲۵ میلیون. کدام رایگان؟»

سهم افغان‌ها در اقتصاد ایران

به گفته او، چرخه ساخت‌وساز ایران بدون حضور کارگران افغان فلج می‌شود.

او تأکید می‌کند: ما مصرف‌کننده نیستیم؛ تولید و کار هم می‌کنیم.

فرار از فرودگاه سقوط‌کرده کابل

یکی از بخش‌های اصلی روایت او شرح فرار در روز سقوط کابل است.

او می‌گوید: وقتی خبر رسید طالبان وارد فرودگاه شده‌اند، بیهوش شدم. وقتی به خودم آمدم فقط گفتم از فرودگاه برویم بیرون.

طالبان زندان‌ها را باز کرده بودند و اراذل شهر در آن بی‌قانونی به مردم حمله می‌کردند. جلوی فرودگاه از ما دزدی کردند. طالبان نبودند؛ اما مجرمانی که آزاد شده بودند همه‌جا ریخته بودند.

مخفی شدن در خانه‌ها و ترس از دستگیری و اعدام

او از روزهایی می‌گوید که همراه خانواده مجبور شدند در خانه بستگان یا همسایه‌ها مخفی شوند. می‌پرسیدند این ماشین مال کیست. دنبال نظامی‌ها و فعالان سیاسی بودند. ما آماده فرار از پشت‌بام و دیوار خانه همسایه بودیم.

شوهرم اگر برگردد، همان روز تیرباران می‌شود

به گفته او، طالبان برای بسیاری از نظامیان سابق حکم اعدام صادر کرده‌اند.
او می‌گوید اکنون روزانه لیست‌هایی از افراد تحت تعقیب صادر می‌شود و او شخصاً به دولت ایران اسامی افراد در خطر را ارائه می‌دهد تا اخراج نشوند:
اگر برگردند، همان لحظه تیرباران می‌شوند.

خروج زمینی آخرین راه نجات

پس از بی‌نتیجه ماندن تلاش برای خروج هوایی، خانواده او تصمیم گرفتند زمینی به ایران بیایند.
او می‌گوید: دو روز تمام در راه بودیم. از کابل تا هرات و اسلام‌قلعه. فقط می‌خواستیم زنده بمانیم.

پناهندگی تعهد بین‌المللی نه لطف یک‌طرفه

او تأکید دارد که ایران و همه کشورها، بر اساس کنوانسیون‌های بین‌المللی موظف‌اند حداقل حقوق انسانی پناهندگان را رعایت کنند: این لطف نیست. تعهد قانونی است. ما چیزی بیشتر از حق زندگی نمی‌خواهیم.

چهره انسانی مهاجرت: خانواده‌ای که زیر موشک‌ها فرار کرد

در بخشی از روایتش، به داستان مادرش در زمان حمله شوروی اشاره می‌کند و می‌گوید: ما نسل‌به‌نسل جنگ دیده‌ایم. مادرم از زیر موشک، با منِ نوزاد به رودخانه افتاد تا از حمله شوروی جان سالم ببرد. این جغرافیا همیشه ما را مجبور به فرار کرده.

اکثریت افغان‌ها آرام، شریف و اهل کارند

او تأکید می‌کند که برخی رفتارهای ناهنجار یک اقلیت نباید به همه جامعه افغان تعمیم داده شود.
پدرم با کارگری چهار فرزند تحصیل‌کرده تربیت کرد. اکثریت افغان‌ها همین‌گونه‌اند.

او می‌گوید: ما نه تهدیدیم، نه رقیب. فقط انسان‌هایی هستیم که برای زنده ماندن گریخته‌ایم. اگر روزی امنیت باشد، همه ما به خانه‌مان برمی‌گردیم.

آینده مسدود روایت سقوط آموزش و سیاست

او با ذکر نمونه‌هایی از وضعیت آموزش در هرات، توضیح می‌دهد که امکان تحصیل دختران به مدارس محدود، پولی و برای طبقه خاص تقلیل یافته است؛ در حالی‌که طالبان تنها مدل مورد قبول خود را بر جامعه تحمیل می‌کند.

این زن در ادامه از چرایی بی‌تفاوتی جهان نسبت به افغانستان می‌گوید و ریشه آن را در جایگاه ژئوپلیتیک، ساختار وابسته و سابقه چهل سال جنگ تحمیلی می‌داند.

او همچنین با روایت تجربه‌های شخصی‌اش از وزارت خارجه، از ناتوانی سیاستمداران افغان در بهره‌گیری از فرصت بیست‌سالهٔ حضور جامعه جهانی پرده برمی‌دارد.

مدرسه‌هایی برای طبقه خاص؛ دختران محروم از حق اولیه

او می‌گوید که روایت‌های اخیر از مدارسی برای دختران در افغانستان صرفاً تصویری محدود و غیرواقعی است: یکی از دوستانم در هرات جراح است و دخترانش باید درس بخوانند. گفت که یک مدرسه هست که با پرداخت هزینه‌های سنگین، دخترها را از کلاس هفتم به بعد می‌پذیرد. این مدرسه فقط برای قشر خیلی خاص است؛ یک مدرسه در شهری مثل هرات، با صدها هزار جمعیت! این آمار نیست، یک شوخی تلخ است.

به گفته او، حق آموزش در افغانستان به امتیازی طبقاتی تبدیل شده در حالی‌که طالبان هیچ برنامه‌ای برای دسترسی عمومی به تحصیل ندارد و آموزش دختران تقریباً تعطیل شده است.

جامعه‌ای که باید طالبانی دیده شود

این دیپلمات توضیح می‌دهد که ساختار کنونی طالبان بر اساس یک قالب بسته است: اگر کسی بخواهد کارمند دولت شود، باید لباس سنتی پشتون‌ها را بپوشد، ریش خاصی داشته باشد، و کاملاً طبق ظاهر و فکر طالبان رفتار کند. حتی در خیابان هم اگر جوانی ریش نداشته باشد، بازخواست می‌شود.

او تأکید می‌کند که طالبان نه دولت مدرن است و نه ظرفیت اداره کشور را دارد؛ بلکه صرفاً یک گروه ایدئولوژیک با الزامات سخت‌گیرانه فرهنگی است.

چرا انتظار داریم جهان واکنش نشان دهد؟

او به این پرسش پاسخ می‌دهد که چرا مردم افغانستان همچنان انتظار دارند جهان در برابر طالبان اقدام کند: افغانستان در دسته کشورهای ضعیف و وابسته قرار می‌گیرد کشوری که توان تأمین امنیت و اقتصاد خود را نداشته و چهل سال جنگ به آن تحمیل شده. جنگ شوروی، جنگ پاکستان و جنگ داخلی هیچ‌کدام انتخاب مردم نبود.

این دیپلمات پیشین یادآور می‌شود که حضور آمریکا و جامعه جهانی نه سلیقه‌ای بود و نه لطف بلکه بر اساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت. دنیا جایی نمی‌رود مگر جایی که منافعش باشد. اما افغانستان ضربه‌ای خورد که بازسازی آن حداقل ۲۰ سال زمان می‌خواست. ما هنوز غرامت جنگ شوروی را هم نگرفته‌ایم.

افغان‌ها با دست خالی جنگیدند تاریخ فراموش نمی‌شود

او به نقش مقاومت مردم افغانستان اشاره می‌کند:
درست است که آمریکا به مجاهدین سلاح داد، اما مردم افغانستان با دست خالی شوروی را بیرون کردند. قدرت ایدئولوژی و باور مذهبی مردم فوق‌العاده بود؛ وقتی باور می‌کردند جنگشان جهاد است، می‌جنگیدند.

در عین حال، او می‌گوید که این جنگ‌های طولانی، کشور را دهه‌ها از توسعه عقب انداخت.

فرصت از دست رفته سیاستمداران ناموفق و رهبری متزلزل

او صریح می‌گوید: ما سیاستمداران موفقی نداشتیم. حتی کشورهایی که سیاست بی‌طرفی دارند، مثل سوئیس، در واقع بی‌طرف مطلق نیستند؛ اما افغانستان باید رهبری هوشمندانه‌ای می‌داشت و نداشت.

در ادامه به رفتار اشرف‌غنی اشاره می‌کند: اشرف‌غنی از نظر شخصیتی مشکل داشت. فرارش کشور را به دامان طالبان انداخت. قرار نبود طالبان تمام کشور را بگیرند؛ نهایتش قرار بود در مناطق پشتون‌نشین شریک قدرت شوند. فرار او همه چیز را نابود کرد.

روایتی از پشت‌پرده وزارت خارجه و استقلال سیاسی افغانستان

او خاطره‌ای از سال‌های حضورش در وزارت خارجه افغانستان نقل می‌کند: سال ۸۷، هیلاری کلینتون زنگ زد به وزیر خارجه ما و خواست که به قطعنامه حقوق بشر علیه ایران رأی مثبت دهیم. وزیرمان گفت: شما شریک استراتژیک ما هستید، اما ایران همسایه دائمی ماست. رأی ما منفی است.

این زن اضافه می‌کند که افغانستان هرگز اجازه نداده بود خاکش علیه هیچ کشور همسایه استفاده شود، حتی در دوران حضور نیروهای آمریکایی.

افغانستانِ وابسته؛ کشوری که هیچ‌وقت تنها رها نشده بود

او توضیح می‌دهد: قبل از نظام جمهوریت، افغان‌ها برای یک تلفن عادی باید می‌رفتند ایران یا پاکستان. بیست سال حضور جامعه جهانی بانک‌ها، دانشگاه‌ها، مخابرات، آموزش و بسیاری زیرساخت‌ها را به افغانستان آورد.

اما سیاستمداران ما نتوانستند از این فرصت بهره بگیرند.

دو طالبان؛ دو چهره متناقض

در پایان گفت‌وگو، او از دو جریان اصلی طالبان سخن می‌گوید:

۱. طالبان قطر – نرم‌تر، بسته به مذاکره

با چهره‌هایی مانند سلیم شاهین؛ خانواده‌هایشان سبک زندگی مدرن دارند و حتی دخترانشان در بهترین دانشگاه‌ها یا تیم‌های ورزشی خارجی‌اند.

۲. طالبان قندهار – جریان سخت، رادیکال و بسته

به رهبری ملا هبت‌الله؛
این جریان فوق‌العاده افراطی است، نه علاقه‌ای به مذاکره دارد و نه پذیرش زنان یا آزادی‌های اجتماعی.

او در پایان می‌گوید: افغانستان قربانی جنگ‌های تحمیلی، سیاستمداران نالایق و بی‌توجهی جهان است. دختر افغان امروز بین رؤیای تحصیل و دیوارهای بسته طالبان گیر کرده. و ما هنوز نمی‌دانیم آینده از کدام مسیر خواهد آمد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. متاسفانه این دیپلمات محترم صحبت‌هاشون بسیار متناقض هست…
    و البته مثل سایر هموطنانشون،کاملاً حق به جانب و خودشون رو طلبکار جامعه و مردم ایران می‌دونند!

    2
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا