مصباح، رهبر اصولگرایان نیست
نایب رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری می گوید که سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در همایش وحدت اصولگرایان به معنی پذیرش رهبری او بر جریان اصولگرایی نیست بلکه به معنی این است که در جریان اصولگرا یک حرکتی در جهت همگرایی و استفاده از علما آغاز شده و ادامه خواهد داشت.
محسن کوهکن سابقه نمایندگی در دوره های چهارم و هفتم مجلس شورای اسلامی را دارد و علاوه بر نایب رئیسی جبهه پیروان خط امام و رهبری، دبیر کل جامعه اسلامی نمایندگان ادوار مجلس است. این فعال سیاسی اصولگرا در گفتوگو با ایسنا به تشریح شرایط سیاسی فعلی کشور، همایش وحدت اصولگرایان، نقش آیت الله مصباح یزدی و احمدی نژاد در جریان اصولگرایی، اختلافات مبنایی چپ و راست سیاسی ایران و رابطه اصولگرایان با دولت روحانی پرداخت.
ارزیابی شما از فضای سیاسی کشور پیش و پس از انتخابات سال 92 چیست؟
در ایران انتخابات ریاست جمهوری فراز و فرودهای زیادی داشته چون به صورت حزبی برگزار نمی شود. من معتقدم باید مختصات هر انتخابات ریاست جمهوری را با توجه به شرایط آن زمان و به خصوص شش ماهه منجر به انتخابات بررسی کنیم. در انتخابات سال 92 و در شرایط آن زمان آقای روحانی که خود را نماینده جناح خاصی معرفی نمی کرد موفق به کسب اکثریت آرا شد. پیش از این هم گفته ام و البته به عده ای برخورده است، اما به نظرم انتخاب آقایان خاتمی، احمدینژاد و روحانی مثل باروری ناخواسته بوده و اگر دو ماه پیش از انتخابات به آنها گفته میشد شما پیروز انتخابات هستید شاید با شک و تردید به این مسئله نگاه میکردند.
اگر انتخابات به صورت حزبی برگزار شود تفاوت زیادی خواهد داشت چون مردم بر اساس برنامه های حزب رای خواهند داد اما در ایران بیشتر به اشخاص رای داده میشود. بعضی ها معتقدند در انتخابات 92 تفرقه بین کاندیداهای اصولگرا یکی از دلایل پیروزی روحانی بود. این مسئله میتواند یکی از دلایل باشد. اما عامل دیگر در پیروزی روحانی نوع گفتمان او بود. او آنچه را که در رفتار گذشته خود هم نشان داده بود با شعارهای اعتدالی مطرح کرد. می توان به رفتار دولتی که بر سرکاربوده هم اشاره کرد چون اقدامات دولتی که برسر کار است می تواند باعث ریزش یا رویش آرای کسانی که آن دولت را نقد میکنند یا با آن موافقند، بشود. مطرح کردن بحث گفتوگو، اعتدال، خروج جامعه از حرکات رادیکالی و نقد گذشته از دیگر دلایل پیروزی روحانی در انتخابات بود. از طرفی در ستاد آقای روحانی عمده روحانیونی که وجود داشتند از آقایان منتسب به جریان اصلاح طلبی و یا اصولگرایی نبودند و بیشتر از روحانیون معتدل جناح های سیاسی کشور به حساب می آمدند. این مسائل در مجموع باعث پیروزی روحانی شد.
حمایت هاشمی وخاتمی از روحانی، هم رایساز بود هم رایخرابکن
شما در تحلیل خود به نقش اصلاح طلبان، کناره گیری عارف و حمایت آقایان هاشمی وخاتمی از روحانی اشاره نکردید. آیا این به معنی نادیده گرفتن نقش اصلاح طلبان است؟
حمایت آقایان هاشمی و خاتمی، هم رایساز بود و هم در بخشی رایخرابکن که این طبیعی است. اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم در قشر روشنفکر و افراد خاصی، این حمایت رایساز بود اما در کف جامعه داستان فرق میکند. من معتقدم الان هم در قشرهای پایین جامعه رای کسی مثل احمدی نژاد از روحانی بیشتر است. من معتقد نیستم که حمایت هاشمی و خاتمی در شهرهای کوچک زمینه ساز رای روحانی شده باشد.
ولی آقای روحانی در شهرهای کوچک هم رای اول را آورده است.
این به حمایت آقایان هاشمی و خاتمی بازنمی گردد. این مسئله به خستگی مردم از اتفاقات دوره احمدینژاد و تندروی های گذشته بر می گردد چون معمولا ما ایرانی ها خوش استقبال و بدبدرقه هستیم. در جاهایی ممکن است 80 درصد مسائلی که ابتدا عرض کردم باعث رایآوری شده باشد و در برخی جاهای دیگر ممکن است 20 درصد عوامل، باعث رای آوری شود که این مسئله به دید مردم بر می گردد. مثلا وقتی آقای احمدی نژاد در صحنه است و بگم بگم میکند ممکن است عده ای خوششان بیاید و یا وقتی از صحنه خارج میشود و عده ای به او انتقاد میکنند، بعضی ها احساس کنند به او ظلم شده است. چون انتخابات ایران حزبی نیست و بر مبنای رای به اشخاص است نمی توان تحلیل دقیقی از رفتارهای انتخاباتی مردم ارائه داد.
خیلیها با روی کار آمدن آقای روحانی امکان ایجاد جریان سومی که معتدلین را در بر میگیرد مطرح کردند. آیا چنین امکانی را محتمل می دانید؟ الان وضعیت دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب را چطور ارزیابی می کنید؟
این تحلیل ایجاد جریان سوم را درست نمی دانم چون اعتدال یک ایدئولوژی نیست بلکه یک روش است. جریانات اصول گرا و اصلاحطلب، با هم اختلافات مبنایی دارند. مثلا جریان اصولگرا الان منشور اصولگرایی را نوشته و اگر کسی بخواهد وارد این جریان شود می تواند طبق مبانی این منشور راه خود را مشخص کند. اما اگر از اصلاح طلبان بپرسید منشورشان چیست، پاسخی ندارند. اینکه آنها بخواهند صرف طرفداری از آقای خاتمی به عنوان اصلاحطلب معرفی شوند، خیلی بد است. اصلاح طلبان باید مبانی تفکری خود را مشخص کنند. من معتقد به حذف اصلاح طلبان نیستم. اگر اصلاح به معنی به سامان کردن امور باشد ما صد درصد آن را قبول داریم اما به سامان کردن امور با چه روشی مهم است. این اشکال در اصلاح طلبان وجود دارد و امیدوارم دوستان روزی منشور اصلاح طلبی را بنویسند تا مبانی فکری آنها مشخص شود. البته این کار برای جریان اصلاحات سخت است و من این مسئله را درک می کنم. شکل گیری و قدمت جریان اصولگرا با اصلاحطلب فرق میکند. جریان اصولگرا ریشه در روحانیت، انقلاب، جنگ و مشی امام (ره) دارد. اما اگر قدمت جریان اصلاحطلب را در نظر بگیریم نهایتاً به زمان امام (ره) باز میگردد. اگر منشوری که اصلاح طلبان می نویسند منبعث از تفکر خط امامی دهه شصت آنها باشد می توان آن را قبول کرد.
اما نگاه اصولگرایی نسبت به ولایت فقیه، نوع برخورد با غرب، مستقل ماندن، خود باوری و اعتقاد به مسائل دینی کاملا مشخص است. البته می توان بر سر مبانی با اصلاح طلبان بحث کرد و به نتایجی رسید اما من فکر نمی کنم بخش تندرو اصلاحات چنین مسئله ای را قبول کند. تندروها می خواهند از برند اصلاحات استفاده کنند اما تندروی های خودشان را داشته باشند. لایه معتدل اصلاحات هم مصلحت اندیشی هایی در گذشته داشته و در برخی مواقع موضع خود را شفاف روشن نکرده است. مثلا وقتی غرب از آنها حمایت میکند بهتر است که به طور شفاف معلوم کنند که موافق این قضیه نیستند یا در بحث فتنه موضع خود را شفاف اعلام کنند. جریان اصولگرا مبرا از این مسائل است. اگر جریان اصلاحات منشور اصلاح طلبی را بنویسد و پالایش و تصفیه ای در آنها صورت گیرد، کمترین نتیجه این خواهد بود که رادیکالها و ساختار شکنان اصلاحطلب حذف میشوند. در آن زمان می توان در باره ائتلاف یا وحدت معتدلین صحبت کرد. البته ممکن است در زمان انتخابات ائتلافهایی صورت بگیرد که مقطعی است مثلا در انتخابات شورای شهر دیدیم که ابتدا اصلاح طلبان موفق شدند اما بعد از یک سال دوباره چرخش به سمت اصولگرایی بود چون ائتلاف به صورت مقطعی انجام شده بود.
میتوان حرف زد و منتقد بود اما محترمانه رفتار کرد
آیا اصولگرایان هم قبول دارند که باید رادیکالهای اصولگرا پالایش شوند؟
رادیکال بودن یک رفتار است. کندرو، تندرو و میانهرو بودن یک ایدئولوژی نیست بلکه یک روش است. به همین دلیل هم اصلاحطلب تندرو داریم و هم اصولگرای رادیکال. اصلاحطلب رادیکال همان است که وقتی اعضای کانون نمایندگان مجلس نزد اقای هاشمی می روند زمانی که آقای غفوری فرد می خواهد صحبت کند، شروع به هو کردن میکنند. در مقابل، اصولگرای رادیکال هم کسی است که سخنرانی رئیس مجلس را در قم برهم می زند. من رفتارهای رادیکال دو طرف را گفتم چون معتقدم باید رفتاری داشته باشیم که چه در جریان اصلاحطلب و چه در جریان اصول گرا، هو کردن و برهم زدن جلسات منزوی شود. می توان حرف زد و منتقد بود اما محترمانه رفتار کرد.
شما به منشور اصولگرایی که توسط جامعتین تهیه شده اشاره کردید و همچنین به اختلافات مبنایی با اصلاح طلبان. به صورت مصداقی چند مورد از مبانی منشور اصولگرایی و اختلافات مبنایی با اصلاح طلبان را بیان می کنید؟
اعتقاد به اصل ولایت فقیه، قانون اساسی، حضرت امام و خط امام (ره)، عدم سوء استفاده و دست اندازی به بیت المال و انجام ندادن کارهای خلاف شرع از مسائلی است که در منشور اصولگرایی وجود دارد. در این منشور آمده ما اگر نقطه نظر یا حرفی داشته باشیم با شهامت کامل بیان می کنیم اما بر اساس مبانی دینی و قانون اساسی، فصل الخطاب ما فرمایشات مقام معظم رهبری است. جریان اصلاحات هم باید تکلیف خود را با این مبانی روشن کند. آقایان وقتی از حضرت امام (ره) صحبت میکنند باید مبانی فکری امام(ره) را در نظر بگیرند. مثلا این که رفتار امام (ره) در مورد غرب چه بود. ما نمی توانیم پیرو امام باشیم اما آنقدر در باورهای غلط خود غوطه ور شویم که وقتی قرار است ملاقاتی با نخست وزیر انگلیس صورت بگیرد آنچنان آن را بزرگ کنیم که انگار قرار است معجزه ای انجام شود. من اصل ملاقات را نفی نمی کنم اما کسی که بر اساس مبانی حضرت امام (ره) حرکت میکند نه به ملاقات بدبین است و نه خیلی به آن دل خوش میکند. اما دیدیم که اصلاح طلبان به گونهای از این ملاقات صحبت می کردند که انگار خورشید از مغرب طلوع کرده است! اصلاح طلبان باید خیلی روشن و صریح نظر خود را درباره حضرت امام (ره)، ولایت فقیه و ارزشهایی که مردم برای آنها سرمایه گذاری کردند، بگویند. ما با اصلاحطلبان روی مبانی فکری، شیوه برخوردشان با غرب و ارزش ها بحث داریم. جریان اصلاحات نعوذ بالله یک جریان لائیک نیست و ما خوشحال می شویم موضع خود را در رابطه با مراجع کاملا مشخص کند. البته اصلاح طلبان مثلا در مسائل اقتصادی نگاه خود را عوض کرده اند. آنها در دهه شصت حتی می خواستند نمک مردم را هم کوپنی کنند و کاملا به اقتصاد دولتی معتقد بودند. اما امروز این نگاه عوض شده است. اقتصاد دولت محور از مبانی اصلی تفکر اصلاح طلبان بود که باعث شکل گیری این جریان شد. البته این تغییر نگاه امروزشان دلایل مختلفی دارد مثلا شعار دفاع از پابرهنگان از سوی چپ ها در دهه شصت مطرح شد. برخی از آنها آن زمان واقعا پابرهنه بودند اما الحمدلله الان می دانیم که از پابرهنگی در آمدند و امکانات خوبی دارند.
جامعتین محور همگرایی و وحدت اصولگرایان است
با توجه به شرایط فعلی، نقش کدام یک از تشکل های اصولگرایی را در این جریان پررنگ تر می دانید؟
اصولگرایان خود را تابع و هم جهت روحانیت می دانند. به اعتقاد ما کسی نمی تواند شعار اصولگرایی بدهد اما به رهبری، روحانیت و مرجعیت اعتقاد نداشته باشد. وقتی بحث ائتلاف و هم دلی پیش می آید ما باید از روحانیت تبعیت کنیم. الان هم محور همگرایی و وحدت باید جامعتین باشد. یعنی کسانی که صاحب فکرند، سوابقشان نشان داده دلسوز مردم و انقلاب هستند، عمر خود را صرف انقلاب کردند و خیرخواهی خود را نشان دادند. اشتباهی که ما می کنیم این است که گفتمان اشخاص حقیقی و حقوقی را در جریانات بعد از انقلاب در نظر نمی گیریم. مثلا نگاه ها در زمانی که منافقین ترور می کردند چگونه بوده یا مواضع بعد از فتنه 88 چه طور بوده است؟ من معتقد نیستم همه کسانی که به رقیب احمدی نژاد رای دادند فتنه گر هستند ولی عده ای که بعد از فرمایشات رهبری و فعالیت هایی که شورای نگهبان صورت داد آن کارها را انجام دادند فتنه گر به حساب می آیند. باید مواضع اشخاص را در این اتفاقات در نظر بگیریم. اصولگرایی نمی تواند جدای از نوع نگاهی که جامعتین و مرجعیت دارند حرکت کند. ما وجود مرجع تقلید را مثل لامپ می دانیم. اگر 10 لامپ در جایی روشن باشند تعارضی با هم ندارند و اگر تبدیل به 11 لامپ شوند آنجا روشن تر خواهد شد. تکثر مرجعیت را هم نباید با تکثر در نوع نگاه سیاسی مقایسه کنیم. نباید ذهنیت هایی را که در فضای سیاسی وجود دارد به مرجعیت تعمیم دهیم. تفکر جریان اصولگرایی این است که باید شأن مرجعیت حفظ و نقش آنها در نظر گرفته شود. مثلا برای انتخابات آینده خبرگان، دوستان به صراحت عنوان کردند که ما مصداقی تعیین نمی کنیم و وقتی که جامعتین کاندیداها را معرفی کردند ما هم حمایت خواهیم کرد پس جبهه پیروان کاندیدایی برای خبرگان نخواهد داشت و از کاندیداهای مورد نظر جامعتین حمایت خواهد کرد. البته گاهی اوقات امکان دارد بعضی از شخصیت های محترم جریان اصولگرا نقطه نظر خاصی داشته باشند. باید واقع بین باشیم و نمی توانیم بگوییم همه باید مثل هم فکر کنند. ولی آنقدر مشترکات این آقایان زیاد است که اختلافات دیده نخواهد شد. در این جا باید به جلسه شنبه اشاره کنم که آقای تقوی از تشکل های اصولگرا دعوت کردند و قرار است آیت الله مصباح یزدی در آن سخنرانی کنند. ما از همه تشکل های عضو در جبهه پیروان خط امام و رهبری دعوت کردیم که در این همایش حضور داشته باشند و یا آقای حداد عادل به عنوان رئیس فراکسیون اصولگرایان گفته است در این همایش شرکت خواهد کرد. ما باید ظرفیت و بردباری خود را بالا ببریم و اگر به اصل همگرایی توجه کنیم اختلاف سلیقه ها به حداقل خود خواهد رسید.
با توجه به تکثر کاندیداهایی که در انتخابات 92 صورت گرفت آیا صحبت از وحدت کنونی نشان دهنده افتراق پیشین است؟ آیا شما تأئید می کنید که بین اصولگرایان افتراقی وجود داشته و حالا با برگزاری نشست و همایش در صدد وحدت هستند؟
باید توجه کنیم که اصولگرایی به معنی حزب گرایی نیست. در انتخابات ریاست جمهوری اگر قرار باشد یک مجموعه به یک نفر برسند نیاز به سازو کار حزبی خودش را دارد. اگر اصولگرایان بتوانند در یک حزب قدرتمند واحد جمع شوند می توان جلوی اشکالاتی مثل تکثر کاندیداها را گرفت. اما وقتی اصولگرایی حزب گرایی نیست و در ساختار حزبی هم تصمیم گرفته نمی شود ضمن اینکه احساس تکلیف و خود تشخیصی هم وجود دارد مسلما تکثر کاندیداها ایجاد خواهد شد. با این وجود بازهم افرادی مثل آیت الله مهدوی کنی ریش سفیدی میکنند و تعداد کاندیداها کم میشود و گر نه ممکن بود در انتخابات 92 کاندیداهای اصولگرا بیشتر از این باشند. ما با همین نیم نفس حزبی جلوی تکثر بیشتر را گرفتیم. باتوجه به اینکه موسسه نظرسنجی بی طرفی وجود ندارد تا با آن افکار سنجی کرد، ممکن است در آینده هم چنین تکثری صورت بگیرد. نقطه مطلوب برگزاری نشست و همایش این است که با هر سازوکاری چه به صورت حزبی و چه به صورت ریش سفیدی به یک فرد یا لیست واحد و همگرایی برسیم و یا دست کم به عدم تخاصم بین افراد منجر می شود. البته نقطه نامطلوب هم تخاصم خواهد بود.
بعضی از اعضای پایداری خیلی مواقع از مرز پختگی عبور میکنند و می سوزند
در جریان اصولگرایی جبهه پایداری حضور دارد که خیلی ها اعضای این جبهه را از تندروهای اصولگرا می دانند. آیا جبهه پایداری را در دایره اصولگرایی به حساب می آورید و وزن جبهه پایداری را چقدر می دانید؟
اگر کسی بگوید جبهه پایداری در دایره اصولگرایی نیست این هم ظلم به اصولگرایان و هم ظلم به جبهه پایداری خواهد بود. البته شاید بعضی از این دوستان کسانی مثل من را قبول نداشته باشند که اشکالی ندارد. من جبهه پایداری را اصولگرا می دانم اما فکر می کنم آنها تلاش میکنند پخته عمل کنند ولی دقت نمی کنند که خیلی مواقع از مرز پختگی عبور میکنند و می سوزند. این همان تندروی است. من معتقد نیستم کل جریان پایداری تندرو هستند ولی در جبهه پایداری هم کسانی حضور دارند که رفتار و گفتارشان رادیکالی است. این رفتار و گفتار به جریان اصولگرایی لطمه می زند. ما هم به اینکه پالایش داشته باشیم و سراغ افراد با خلوص بالا برویم معتقدیم اما خلوص بالا یک معنی دارد و داد وفریاد و حرکات رادیکالی معنی دیگری دارد. ما هم معتقدیم که اگر یک اصولگرا با خلوص 70 در مقابل کسی که درجه خلوصش 69 است، وجود داشته باشد باید فردی که 70 است را انتخاب کنیم اما یقه کسی که 69 است را نمیگیریم و با لگد او را به بیرون پرتاب نمیکنیم.
منظورتان پروژه ناب سازی جبهه پایداری است؟
بله. باید در هر جریانی پروژه ناب سازی وجود داشته باشد اما ناب سازی با حذف کردن متفاوت است. فرق میان نیروهای رادیکال در جریان اصلاحات و اصولگرایی این است که رادیکالهای اصولگرا ممکن است به نیروهای جناح مقابل فحش بدهند اما رادیکالهای اصلاحطلب به نظام فحش می دهند. تندروهای جریان اصلاحطلب خط قرمزها را می شکنند اما تندروهای جریان اصولگرا به خاطر ناراحتی که دارند اشخاص را مورد خطاب قرار می دهند.
سخنرانی آیت الله مصباح یزدی به معنی پذیرش رهبری او بر اصولگرایان نیست
با توجه به وضعیت جسمانی آیت الله مهدوی کنی و سکوت آیت الله یزدی به نظر می رسد جریان اصولگرایی با خلأ رهبری مواجه شده است و به همین دلیل برای همایش وحدت خود از آیت الله مصباح یزدی دعوت کردند تا سخنرانی کند. آیا این به معنی رهبری آقای مصباح به عنوان پدر معنوی جبهه پایداری که شما تعدادی از آنها را رادیکال می دانید بر جریان اصولگرایی است؟
سخنرانی آیت الله مصباح در همایش شنبه به معنی پذیرش رهبری ایشان بر جریان اصولگرایی نیست بلکه به معنی این است که در جریان اصولگرا یک حرکتی در جهت همگرایی و استفاده از علما آغاز شده و ادامه خواهد داشت. نگاه بدنه جریان اصولگرایی به روحانیت است. مثلا همان نگاهی که نسبت به آیت الله مهدوی کنی وجود داشت به خاطر وضعیت جسمانی ایشان الان به آیت الله موحدی کرمانی وجود دارد. ما برای همه روحانیون احترام قائلیم و حرکتمان پشت سر آنها خواهد بود. به خودمان اجازه نمیدهیم برای کسی تعیین تکلیف کنیم. برای آیت الله مصباح یزدی هم احترام قائلیم اما طبیعی است که این عزیزان را معصوم نمی دانیم و امکان دارد این شخصیت های محترم هم در تصمیم گیری های سیاسی گذشته خود اشتباهاتی داشته باشند. ما فکر می کنیم با گفتگو و به صورت دوستانه وبرادرانه می توان مشکلات را حل کرد. ما شخصیت مراجع را ورای رجال سیاسی می دانیم. این حرکت وحدت را آقای تقوی آغاز کرده است و اصلا به دنبال یک سلیقه جدید و حزب درست کردن نیست بلکه از سر دلسوزی آمده و می گوید چون مشترکات زیادی وجود دارد به اتکای آن می توان به همگرایی رسید.
البته آیت الله مصباح در صحبتی که با آقای تقوی داشتند به نوعی منشور اصولگرایی را قبول نکردند و گفتند « این که چند نفر در مجلسی خصوصی تصمیم بگیرند و بعد بگویند هر کس مخالفت کند، وحدت شکنی کرده است، نه روشی دینی است و نه عقلایی؛ بلکه نوعی فریبکاری است.»
من با آقای تقوی صحبت کرده ام و این برداشت از صحبت های آیت الله مصباح را قبول ندارم. شاید بعضی ها این انتقاد را داشته باشند که با توجه به صحبت های مطرح شده، ما همگامی و همگرایی نداریم. اما شخصیت بعضی افراد اقتضا میکند که با آنها مشورت صورت گیرد. مثلا در مجموعه اصولگرایان اتفاق نظری در باره مجلس خبرگان وجود دارد ولی در مورد انتخابات مجلس ممکن است اجماع یا ائتلاف و هم گرایی صورت گیرد. کمترین اثر چنین نشست هایی هم این خواهد بود که به عدم تخاصم منجر شود.
احمدی نژاد باید ممنون ناطق باشد
نقش آقای احمدی نژاد را در جریان اصولگرایی چگونه می بینید؟ آیا او در دایره اصولگرایی قرار می گیرد؟
آقای احمدی نژاد در دوره اصلاح طلبان بر سر کار آمد و در شهرداری تهران مدیریت را در دست گرفت. نوع مدیریت ساده او و رفتارش این تلقی را ایجاد می کرد که ما حتی وقتی به شهرستان ها می رفتیم و می خواستیم نمونه یک مدیر اصولگرا را معرفی کنیم از احمدی نژاد نام می بردیم. خود من حداقل در بیش از 15 استان وقتی می خواستم از یک مدیر اصولگرا صحبت کنم نام احمدی نژاد را می آوردم که به صورت ناخودآگاه تبلیغی برای احمدی نژاد بود. شاید اگر کس دیگری هم بود اسم او آورده می شد ولی در آن شرایط نام آقای احمدی نژاد مطرح شد اما این نباید باعث می شد تا امر بر احمدی نژاد مشتبه شود که شخص او به واسطه احمدی نژاد بودن، شهردار یا پس از آن رئیس جمهور شده است. نشان دادن مدیریت اصولگرایی که ریخت و پاش ندارد، برای مردم جاذبه داشت و به همین دلیل جریان اصولگرایی ناخودآگاه مبلغ احمدی نژاد شد. او به صورت مستقل وارد انتخابات شد و کاندیدای جریان اصولگرایی نبود. در آن زمان آقای علی لاریجانی کاندیدای اصولگرایان به حساب می آمد و ما او را برای مدیریت مناسب می دانستیم. احمدی نژاد خودش به صحنه آمد و چون هواشناسی خوبی داشت احساس کرد با توجه به شرایط آن زمان می تواند موفق شود. درمرحله دوم انتخابات 84 جریان اصولگرا در مجلس آنقدر بی طرف عمل کرد که هم از آقای هاشمی و هم از آقای احمدی نژاد دعوت کرد تا صحبت کنند که البته هاشمی نیامد و احمدی نژاد آمد. اگر اعتقاد اصولگرایان این بود احمدی نژاد ظرفیت ریاست جمهوری را دارد از دل جلسات شورای هماهنگی نام لاریجانی بیرون نمی آمد. پس احمدی نژاد کاندیدای اصولگرایان نبود. من معتقدم اگر قرار است احمدینژاد بخواهد بگوید که من برای آن که توانستم شهردار و رئیس جمهور شوم باید از چه کسی تشکر کنم باید ممنون آقای ناطق نوری باشد. من در شورای هماهنگی بودم و می دانم اگر اقتدار و ایستادگی آقای ناطق نبود احمدی نژاد به عنوان شهردار انتخاب نمی شد چون اصلاح طلبان مخالف این انتخاب بودند. زمانی که آن حق نشناسی علیه ناطق صورت گرفت از تلخ ترین لحظات زندگی من بود و از آن به عنوان نهایت بی انصافی نام بردم. باید به این مساله هم توجه کرد که در طول هشت سال دولت احمدی نژاد بیشترین انتقادات به او توسط جریانات اصولگرا صورت گرفته است.
حاشاو کلا که احمدینژاد را به عنوان رهبر اصولگرایی قبول کنیم
البته خیلی از انتقادات اصولگرایان بعد از خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد آغاز شد و قبل از آن انتقادات شدیدی نسبت به او صورت نمی گرفت.
قبل از آن اتفاق، انتقادات بیشتر برنامه ای و روی تصمیمات اقتصادی بود. حرف شما درست است. در زمانی که احمدی نژاد آن 11 روز را دور کاری کرد، انتقادات مبنای فکری و اعتقادی پیدا کردند یعنی چه در جامعه و چه در بین چهره های اصولگرا تبدیل به یک سوال اساسی شد. مثلا خاتمی لیدر جریان اصلاحات است اما اگر بگویید آیا جریان اصولگرایی به رهبری آقای احمدی نژاد خواهد بود، حتی دوستان جبهه پایداری هم قطعا لبخندی خواهند زد و از کنار مسئله رد میشوند. جریان اصولگرایی به واسطه اصولگرایی خود از صفر تا صد پای احمدی نژاد نایستاد و این نه تنها نقطه ضعف نیست بلکه نقطه قوت به حساب می آید. باور کنید اگر یکی از برخورد هایی که مجلس هفتم و هشتم با احمدی نژاد کردند با آقایان هاشمی، خاتمی و یا روحانی می کردند غوغایی به پا می شد. من فراموش نمی کنم در مجلس چهارم آقای مرحوم موحدی ساوجی انتقادی نسبت به آقای هاشمی مطرح کرد و یکی از آقایان در مجلس چنان فریادی زد که انتقاد نکن که من تعجب کردم. یا در زمان خاتمی وزیر راه برکنار شد و او می خواست کسی را برای وزارت معرفی کند. انجمن اسلامی وزارت راه بیانیه ای داد که در مجلس هم پخش شد و مضمون آن این بود که برای ما مایه شرمندگی است که شما چنین فردی را معرفی کردید. معاون محترم امور مجلس آن زمان یعنی آقای مجید انصاری مصاحبه کرد و گفت که مجلس باید از رئیس جمهور عذرخواهی کند! من هم به عنوان سخنگو گفتم اشتباه نکنید این حرف مجلس نبوده بلکه انجمن اسلامی چنین حرفی زده و گفته که برای ما مایه شرمندگی است نه برای شما. این دو نمونه را گفتم تا نوع واکنش ها نسبت به مجلس توسط دولت ها مشخص شود. با وجود این مسائل، تابوی سوال از رئیس جمهوردر زمان احمدی نژاد شکسته شد. مجلس اصولگرا در زمان احمدی نژاد بیشتر از هر زمانی صریح تر و تندتر با او برخورد کرد. در کنار همه آنها مشاور محترم احمدی نژاد بارها مصاحبه کرده و گفته که او اصولگرا نیست و یک پدیده است. الان هم من با صراحت می گویم آن چند روز خانه نشینی احمدی نژاد او را از دایره اصولگرایی خارج کرد. البته احمدی نژاد در دو دوره خود از منظر کمی خیلی زحمت کشید اما ای کاش از نظر کیفی برنامه های او طوری بود که به نتیجه می رسید. هیچ رئیس جمهوری اندازه او ندوید و وقت نگذاشت. البته حساب دوران ریاست جمهوری مقام معظم رهبری جداست. احمدی نژاد از نظر کاری زحمات زیادی کشیده و بعضی از فعالیتهایش قابل دفاع است اما از نظر شخصیت سیاسی اگر بخواهد جلودار جریان اصولگرا باشد، حاشا و کلا که ما او را به عنوان رهبر جریان اصولگرا قبول داشته باشیم.
آیا از حمایتی که از احمدی نژاد انجام دادید، پشیمان نیستید؟
من چون آدمی هستم که تکلیفی عمل می کنم پشیمان نیستم. من معتقدم مثلا در انتخابات 88 اگر کسی در یک روستا پیش خودش گفته که من احمدی نژاد را نمی شناسم و به رقیب او چون نخستوزیر امام (ره) بوده به خاطر خدا رای می دهم اجر می برد. اما اگر فرد به خاطر نیت های دنیایی به دنبال رای دادن باشد متفاوت خواهد بود. رفتار من تکلیفی و مقایسه ای بوده است. من در دور اول انتخابات 84 به آقای لاریجانی رای دادم و در دور دوم به خاطر انتقاداتی که به آقای هاشمی داشتم به احمدی نژاد رای دادم. اگر مقابل احمدی نژاد، لاریجانی و یا حتی روحانی بود شاید تصمیم دیگری می گرفتم. در انتخابات 88 هم چون موسوی رقیب احمدی نژاد بود و با توجه به شناختی که از مدیریت و توان او داشتم به احمدی نژاد رای دادم. رای دادن من نشان دهنده این نبود که چشمم را بستم. من به عنوان یک طرفدار به احمدی نژاد رای ندادم و از او حمایت نکردم بلکه ذهنیتم این بود که رای آوردن رقیب احمدی نژاد برای کشور ضرر خواهد داشت.
حامی منتقد روحانی هستیم
رابطه جریان اصولگرایی با دولت روحانی چگونه تعریف میشود؟
تشکلهای اصولگرا از اولین جریاناتی بودند که به آقای روحانی تبریک گفتند و هیچ سهم خواهی هم نداشتند. در این مدت اگر ضعفی هم دیدیم گفته شده است. ما روحانی را رئیس جمهور قانونی می دانیم که از او حمایت می کنیم ولی انتقادهایی هم نسبت به برخی از تصمیمات و انتصابها داریم. در مسئله اقتصادی خیزی که دولت برداشت بسیار امیدوار کننده بود اما در عمل کمی کند پیش رفت. الان بیشترین همکاری را در مجلس همین دوستان اصولگرا با آقای روحانی دارند. ما مخالف روحانی نیستیم اما حامی منتقد هستیم و اگر نقطه ضعفی ببینیم طبیعی است که مطرح خواهیم کرد.
با توجه به شرایط سیاسی فعلی وزن کدام جریان سیاسی را در انتخابات بعدی سنگین تر می دانید؟
اشتباه بزرگ این است که انتخابات مجلس را با ریاست جمهوری مقایسه کنیم. انتخابات مجلس وزن و آهنگ خود را دارد. مردم شهرستان زبان انتخابشان، زبان انتخاب شخصی است و نه سیاسی. انتخابات مجلس را در شهرستانها متاثر از شناخت فردی از داوطلب میدانم و زیاد به جناح بندی مربوط نمی شود. البته این مسئله در تهران و پنج شهر بزرگ متفاوت است چون در این شهرها مردم به لیست های انتخاباتی رای می دهند. به همین دلیل از الان نمی توانیم گمانه زنی کنیم که چه اتفاقی در انتخابات مجلس خواهد افتاد. توصیه ای که می کنم این است که نماینده به صورت مستقل وارد شود و خود را به عنوان نماینده دولت معرفی نکند. چون این مسئله همان قدر که می تواند باعث بالارفتن تعداد آرا شود ممکن است باعث ریزش آرا بشود. توجه به مطالبات مردم، تعیین مصداق ها مطابق مقبولیت افراد در حوزه های انتخابیه و چند عامل دیگر آن هم در ظرف زمان خود می تواند موجب موفقیت کاندیداها در انتخابات مجلس بشود و از الان قابل پیش بینی است کسی که در دامن تبلیغات رادیکالی بیفتد موفق نخواهدشد.