«خویشتنداری باید نخستین اصل سیاست خارجی ما باشد»
دیاکو حسینی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی نوشت :تلفیق خویشتن داری و موازنه قدرت باید نخستین اصلی باشد که سیاست خارجی ما را در هر شرایطی راهنمایی می کند. فرصت تاریخی ایران برای شکل دادن به یک نظام منطقه ای جدید و بدون مشارکت محوری ایالات متحده همچنان باقی است؛ هرچند که به سرعت به پایان خود نزدیک می شود.
متن کامل یادداشت مدیر برنامه مطالعات جهانی در مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری را در ادامه میخوانید:
«با گذشت هفت سال از آغاز انقلاب های عربی و پانزده سال از جنگ عراق، منطقه ما هنوز نتوانسته خود را از خونریزی، قحطی، آوارگی و جنگ های نیابتی نجات دهد. امروز منطقه موسوم به خاورمیانه چندپارچه، فقیر و خشونت بار تر از هر زمانی پس از خاتمه یافتن جنگ داخلی لبنان است. برآوردی دقیق از خسارات وارده در جنگ های سوریه، عراق و یمن و هزینه های مستقیم و غیرمستقیم آن آسان نیست اما به گفته گزارش های رسمی، برآوردهای امروز ما احتمالا چیزی بیش از قله کوه یخ را نشان نمی دهد. خساراتی که فقط به زیرساخت ها در سوریه، عراق و یمن وارد شده به بیش از 257 میلیارد دلار یا بیشتر تخمین زده می شود. حجم اقتصاد سوریه به نصف مقدار خود در پیش از آغاز جنگ داخلی تنزل کرده و اقتصاد عراق نیز 28 درصد از حجم اقتصادی را دارد که در زمان سرنگونی صدام حسین از آن برخوردار بود. مطابق با استانداردهای بانک جهانی، 30 درصد از مردم یمن پیش از شعله ور شدن ناآرامی های داخلی، فقیر محسوب می شدند؛ این رقم اکنون از 80 درصد کل جمعیت فراتر می رود. با احتساب هزینه های بازسازی این سه کشور، ترمیم تدریجی محیط زیست، بازگرداندن پناهجویان، آسیب های روانی به میلیون ها نفر و خرید های تسلیحاتی هنگفت به منظور جا نماندن از رقابت های نیابتی و جنگ سرد از سوی کشورهای منطقه در یک دهه اخیر پرداخت شده، هزینه های این جنگ ها باید چندین برابر ارقام مزبور باشد. بدون تردید، ایالات متحده متهم ردیف اول در تمامی این ویرانی هاست. مداخلات برنامه ریزی نشده، جاه طلبی های کورکورانه و استراتژی های معیوب و متناقض آمریکا مهمترین دلیل آغاز جنگ عراق در 2003 تا استانداردهای مزورانه در حمایت از انقلاب های عربی بود. با این وجود، تمام کردن داستان در این نقطه ساده لوحانه است. سالهاست که ناظران از به لرزه افتادن “قرن آمریکایی” و آغاز دوران تازه ای خبر می دهند که در آن، توانایی ایالات متحده برای سامان دادن به امور بین المللی کم وکمتر می شود و درست هنگامی که کشورها باید عزم خود را برای نقش آفرینی های تاریخی در برساختن نظم های نوین بین المللی جزم کنند، کشورهای منطقه ما در حال نابود کردن منابع قدرت و ثروت خود و در یک توجیه شبه منطقی در حال رقابتی بدون برنده برای تعیین سلسله مراتب تازه هستند.
به رغم پدیداری شواهدی که حکایت از زوال قدرت و نفوذ ایالات متحده در سرآغاز قرن جدید دارد، ما نتوانسته ایم به درک تازه از نظم جایگزینی که عادلانه، پایدار و مشوق توسعه و امنیت برای تعداد بیشتری از کشورها باشد، دست پیدا کنیم. مقصر جلوه دادن دیگران در این ناکامی ساده است. ایران می تواند استدلال کند که قدرت های غربی در همدستی با اسرائیل و متحدان عرب آن بزرگترین مانع در دستیابی به صلح در این منطقه بوده اند و در مقابل همان کشورها استدلال می کنند که مداخلات ایران در امور داخلی همسایگانش بوده که سد راه رسیدن به نظم منطقه ای بهتر شده است. ما می توانیم تا سال های طولانی این مباحثه ی بیهوده را همزمان با استمرار رقابت تسلیحاتی و جنگ های نیابتی ادامه بدهیم و در شرایطی که هیچ یک از قدرت های منطقه قادر بر تسلط بر دیگران و به اطاعت واداشتن آنها نیستند، تنها نتیجه ای که باید در انتظار آن باشیم، هدر رفتن منابع ثروت کشورها، زمینه سازی برای مداخلات قدرت های بزرگ و تهی شدن این منطقه از اعتماد، همدلی و نیروی انسانی پویایی است که برای ایجاد یک محیط امن استراتژیک و منطقه ای سرزنده با یارای رقابت با سایر مناطق پیشگام در جهان، ضروری است.
تا جایی که به ایران مربوط می شود، مسبب اصلی وضعیت جاری، فقدان استراتژی روشنی است که با ویژگی های در حال دگرگونی نظام جهانی و الزامات امنیت ملی ما سازگار باشد. عمدتاً به نظر می رسد قادر نبوده ایم که ابتکار عملی فراتر از مقاومت یا نقش بر آب کردن نقشه ها و ابتکار عمل دیگران در پیش بگیریم. در پی این واکنش ناقص، بزرگترین پیروزی هایی که ایران کسب می کند، در واقع چیزی بیش از جلوگیری از به موفقیت رسیدن طرح ها و استراتژی های دیگر کشورها نیست و یا به عبارت دیگر، مقاومت نه ابزار بلکه به عالی ترین هدف در سیاست خارجی ایران تبدیل شده است. در پی چنین برداشت خطایی است که تا کنون مانع شدن از موفقیت ایالات متحده و متحدان منطقه ای اش در تغییر رژیم سوریه، تسلط بر عراق و لبنان و سرکوب حوثی ها در یمن، به تنهایی موفقیتی نهایی برای ایران شمرده شده و هرگز این پرسش به میان نیامده است که چگونه این بازداشتن ها می تواند به شکل گیری نظام منطقه ای کمک کند که در بردارنده موازنه ای با ثبات و پایدار باشد؛ امنیت بیشتری به ما ببخشد و یا اقتصاد ما را با دورنمایی روشن، رونق دهد.
بی اعتنایی ما به موازنه قدرت تاکنون با فرضیه هایی مبالغه آمیز در توانایی ایران برای چیرگی بر منطقه پیش رفته است. اگرچه ایران آشکارا یک قدرت منطقه ای است که کسی نمی تواند از آن چشم بپوشد اما با شاخص های متعارف قدرت، رقبای نیرومندی دارد که تا آینده قابل پیش بینی، قادر به کنار زدن آنها و سلطه بر سرتاسر منطقه نخواهد بود. اسرائیل با برخورداری از تسلیحات هسته ای، ترکیه با عضویت در ناتو و اقتصاد پیشرو و عربستان سعودی با ثروت نفت و توانایی بالای اتحادسازی در میان کشورهای عربی، مانع از آن هستند که جمهوری اسلامی ایران بتواند بی دردسر به قدرت شماره یک منطقه تبدیل شود؛ حتی با در نظر گرفتن شاخص درآمد سرانه (بر اساس برابری قدرت خرید) ایران (010/21دلار) در میان کشورهای فوق به ترتیب بعد از عربستان سعودی (770/54 دلار)، اسرائیل ( 060/38 دلار) و ترکیه (550/27 دلار) در رتبه چهارم قرار می گیرد. اگر ایران امروز در منزلتی بود که می توانست با پرداخت بهایی اندک، هژمونی با دوامی را هدایت کند که سرچشمه رژیم های بین المللی و مقررات میان روابط کشورهای منطقه باشد، باید بی وقفه دست به چنین اقدامی می زد و راه را برای چیرگی سایر قدرت ها که نمی دانیم آیا نیات خصمانه ای را علیه ایران در آینده دنبال خواهند کرد یا نه، مسدود می کرد. اما ایران اکنون به اندازه کافی قدرتمند نیست که بتواند بدون به خطر انداختن بخش بزرگی از منابع ثروت و حتی امنیت فیزیکی و سرزمینی خود، چنین کند؛ خوشبختانه هیچ یک از سایر کشورها نیز صاحب چنان قدرت بلامنازعی نیستند که مناطق پیرامونی ما را تحت سیطره خود درآورند. از خلال برابری نسبی در پتانسیل های قدرت ملی، مهمترین پروژه ایران در سال های آینده و همزمان با ادامه زوال قدرت و نفوذ ایالات متحده در مناطق پیرامونی ایران، ایفای نقش شریک در ساختن شکلی از ترتیبات منظم منطقه ای است که امنیت ملی ایران را در محیطی تضمین کند که:
1- هیچ کشوری قصد برتری بر دیگران یا مداخله در امور داخلی آنها با استفاده از زور را در هیچ سطحی نداشته باشد.
2- با تامین امنیت مرزها و کریدورهای تجاری و تعمیق همکاری های اقتصادی، امکان انباشت ثروت ملی را برای ایران تدارک ببیند.
3- به قوانین و رژیم های چندجانبه ای متکی باشد که دو اصل کلی فوق و وضعیت موجود در توزیع قدرت را بطور موثر و با لحاظ همه جزییات اجرایی حمایت کند.
این نظم منطقه ای بدون آمریکا و این شکل از موازنه قدرت نهادینه، در صورتی که به سیاست عملی و اعلامی ایران تبدیل شود می تواند به سایر کشورهای منطقه اطمینان دهد که تهران قصد تسلط بر آنها یا برهم زدن نظم سیاسی درون کشورهایشان را ندارد. تاکنون سوء برداشت بدبینانه ای از مقاصد پنهان ایران، موجب هراس شماری از ضعیف ترین کشورهای همسایه – که از حکومت های پوسیده و غیردموکراتیک و سیمان ملی سست رنج می برند- نسبت به ایران شده و انگیزه نیرومندی را در آنها برای مهار ایران از طریق اتحادهای نظامی و سایر روش های توطئه آمیز فراهم کرده است. آن دسته از کشورهایی که در معرض فشار مطالبات عمومی برای دموکراسی، حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی قرار داشته اند، با بهره گیری از تهدید ایران و تعریف وضعیت جاری به منزله وضعیت اضطراری، با خرسندی این اصلاحات را به تعویق انداخته اند. آنها با این استدلال که ایران در پشت دروازه های کشورهایشان منتظر سوء استفاده از فرصت و تسلط بر تغییرات اجتماعی و سیاسی در کشورهای آنهاست، از سایر دولت ها می خواهند که فشار برای اصلاحات سیاسی و اقتصادی را متوقف کنند. بدتر اینکه، اسرائیل که سالها در آرزوی فرافکنی توجهات از خود به سویی دیگر بوده، با دمیدن بر تهدید مبالغه شده ایران، توانسته است که متحدانی مشتاق را در جهان عرب علیه ایران بیابد و رفتارهای غیرمتعارف خود را از زیر ذره بین جهانی خارج کند. منتقدان این نگاه، می توانند استدلال کنند که ایران نمی تواند به منظور پرهیز از هراساندن دیگران، درون مرزهای ملی خود منتظر تهدیدات مسری بماند. تلاش ایالات متحده برای محاصره ژئوپولیتیکی ایران و یا خیزش گروه های تکفیری که تا چندی پیش بخش هایی از شامات و عراق با تحت سیطره خود گرفته بودند، تنها از طریق مقابله جویی ایران در بیرون از مرزها می توانست خنثی شود.
این پرسشی کلیدی برای ایران است که چگونه می تواند در مواقع ضروری به اقداماتی در بیرون از مرزها مبادرت ورزد و در همان حال از پیامدهای نامطلوب آنها در امان بماند. اول از همه؛ خروج سربازان ما از کشور باید همواره آخرین راه حل ممکن برای دفع تهدیدات باشند. ما باید پیش از هر تصمیمی، اطمینان بیابیم که گسیل کردن نیروهای مسلح گریز ناپذیر و غیرقابل جایگزین است. در گام دوم و پس از کسب این اطمینان، باید توجیهی قابل قبول در درجه اول برای شهروندان در داخل و سپس افکار عمومی در جهان در اختیار داشته باشیم. ما پیش از هر اقدام نظامی در بیرون از مرزها، باید اطمینان بیابیم که دستکم در مراحل اولیه عملیات های نظامی، ضرورت آن را برای سایر کشورها توضیح داده ایم. هرچقدر این توجیهات معطوف به امنیت مشترک میان کشورها باشد بیشتر محتمل است که مورد پذیرش قرار بگیرد. سوم؛ عملیات های نظامی ما باید بلحاظ حجم و اندازه با شدت تهدید متناسب باشند و بلحاظ زمانی باید محدود بوده و افق روشنی برای خاتمه عملیات را برای سایر کشورها ترسیم کند. عملیات های نظامی بزرگ با محدوده زمانی نامعین علاوه برآنکه هزینه های سنگینی را به کشور تحمیل می کند، روحیه ناسیونالیستی، احساسات قومی و مذهبی را در سایر جوامع علیه ایران تحریک می کند و سوءظن را نسبت به نیات آتی ما افزایش می دهد. این دقیقاً همان لحظه ای است که قدرت نرم ایران افول می کند و همکاری با ایران را به حداقل می رساند. در این شرایط، توجهیات ما برای عملیات های نظامی برون مرزی مقبولیت خود را از دست می دهند و ممکن است ما را در معرض اتهام بلندپروازی های امپریالیستی قرار دهد.
آغاز عملیات نظامی ما را از ادامه تبلیغات برای جهت دادن به افکار عمومی خارجی بی نیاز نمی کند. بنابراین سربازان و فرماندهان ایرانی باید به اندازه کافی نسبت به حساسیت های افکار عمومی به ویژه در ملت های میزبان، آموزش دیده باشند. این شروط مشخصاً به زمانی اشاره دارد که قصد داشته باشیم، نیروهای مسلح را مستقیماً به کشورهای دیگر اعزام کنیم؛ اما زمانی که قصد ما تنها حمایت از گروه های مسلح بومی باشد، شرایط از این هم پیچیده تر می شود. حمایت های مادی و معنوی ایران از حزب الله، حماس و اخیراً از حشدالشعبی و انصارالله که هر کدام از آنها نیروی موثر در ترتیبات امنیتی کشورهایشان هستند، تهران را با اتهام طراحی بازوهای نظامی در سایر کشورهای همسایه مواجه کرده است. کشورهای منطقه از خود می پرسند که اگر ایران با ادامه این مسیر موفقیت آمیز بخواهد شاخه های شبه نظامی مشابهی را در کشورهای آنها سازمان دهی کند، چه باید کنند؟ از آنجاییکه اغلب این گروه های شبه نظامی را شیعیان تشکیل می دهند، ایران در معرض اتهام دیگر یعنی فرقه گرایی نیز قرار گرفته است. چنین اتهامی، سایر کشورها را تشویق می کند که حمایت از گروه های شبه نظامی سنی مذهب را به عنوان ابزاری برای مقابله به مثل بررسی کنند؛ همزمان شیعیان را در جوامع خود، بالقوه به عنوان ستون پنجم در نظر بگیرند و چه بسا آنها را مورد آزار و تعقیب قرار دهند (چنانکه در بحرین و عربستان سعودی چنین کرده اند) و رقابت های منطقه ای را به مثابه رقابت مذاهب شیعه و سنی تلقی کرده و در فروپاشی وحدت مسلمانان، نقش تکوینی ایفا کنند. یکی از نقاط ضعف استراتژیک حمایت از گروه های شبه نظامی برای ایران، ناگزیری از پذیرش مسئولیت تمام اقداماتی است که آنها انجام می دهند. اگر برخی از اقدامات آنها مغایر با منافع ایران باشد، ممکن است مجبور به پرداخت هزینه هایی شویم که می توانستیم از آنها اجتناب کنیم. ظاهراً ایران توانسته راهی برای جبران این نقیصه بیابد. استفاده از مستشاران نظامی در کنار این گروه ها، می تواند تا اندازه ای خطر اقدامات حساب نشده را بکاهد اما این مسئله نیز موجب رفع کامل تهدید نمی شود؛ چون حضور ایرانیان در سایر کشورها، بهانه کافی برای متهم کردن ایران به مداخله های خزنده به دست دیگران می دهد. در یک راه حل اصولی تر، ما باید به تبدیل شدن همه گروه های شبه نظامی به گروه ها و احزاب قانونی سیاسی تلاش کنیم (چنانکه در رابطه با حزب الله لبنان تا اندازه زیادی موفق بوده ایم). جذب این گروه ها در ساختارهای قانونی، مدنی و یا ادغام شاخه های نظامی آنها در نیروهای ارتش می تواند ضمن ایجاد امکان حمایت از آنها در قالب های رسمی حقوقی و عادی بین المللی، به ریشه دواندن این گروه ها در بافت سیاسی حکومت ها بیانجامد. هر کدام از این گام ها، احتمالا ماه ها و سال ها زمان نیاز دارد اما آغاز این گام ها از امروز می تواند اعتمادهای فروریخته را تدریجاً بازسازی کند.
گذشته از این موضوع، بی توجهی به نگرانی های سایر کشورهای منطقه و بهانه دادن به آن دسته از کشورهایی که از بزرگنمایی خطر ایران منتفع می شوند، موجب می شود که ایالات متحده دلایل کافی برای ادامه حضور نظامی خود را در اشکال مختلف و به منظور دفاع از متحدانش ارائه دهد. چه هراس کشورهای منطقه از ایران واقعی باشد و چه نباشد، تا هنگامی که نشانه های ظاهری ترس در آنها نمایان است، چرا و چگونه باید ایالات متحده آنها را در برابر خطر چیرگی ایران به حال خود رها کند؟ حتی اگر آمریکا به این نتیجه برسد که ایران خطری واقعی برای این کشورها نیست، به دلیل اعتباری که شاید برای دفاع از متحدانش در سایر نقاط جهان از دست بدهد، نمی تواند شکواییه و درخواست کمک در برابر خطر ایران را نشنیده بگیرد. کشورهای عرب متحد امریکا و اسرائیل، با همه قوا می کوشند که با دامن زدن به خطرات جعلی در این منطقه، از تغییر جهت و تمرکز ایالات متحده از خلیج فارس و مدیترانه به آسیای شمال شرقی – جایی که خطر واقعی چین در حال ظهور است- مانع شوند. ایران باید سعی کند که این کشورها را از این دستاویز محروم کند. جدا کردن عربستان سعودی از اسرائیل برای ایران حیاتی است. ما نباید با بستن فضای تنفس عربستان سعودی در عراق، سوریه و یمن این احساس را به آنها منتقل کنیم که در بازی حاصل جمع جبری صفر گرفتار شده اند. در صورت چنین استنباطی، مانعی برای جلوگیری از اتحاد آنها با اسرائیل باقی نخواهد ماند. شیوع ترس از ایران، نه فقط حکومت های منطقه بلکه مردم سایر کشورها را نیز علیه ایران بسیج می کند. با رسوب ایران هراسی در میان کشورها، دیگر چندان تفاوتی نخواهد داشت که چه نوع رژیمی بر کشورهای آنها فرمانروایی کند. هر حکومتی که در آینده در این کشورها مستقر شود، باید پیش از هر اقدامی، برنامه ای برای کاهش نفوذ ایران داشته باشد.
با نزدیک شدن به شکست کامل تروریسم در سوریه، ثبات نسبی در عراق و به بن بست رسیدن جنگ یمن، اکنون زمان مناسبی برای رونمایی از انعطاف در سیاست خارجی ایران به منظور حفاظت از دستاوردهای پیشین و خاتمه دادن به دور باطل نفرت و انتقام است. شاید زمان آن فرارسیده باشد که با ارسال پیام هایی روشن در سطوح عالی که اعتماد ریاض را جلب کند، عربستان را از نیات خیرخواهانه ایران مطلع کنیم و همه راه هایی را که می تواند عربستان را به بازیگری راضی تبدیل کند، بررسی کنیم. تلفیق خویشتن داری و موازنه قدرت باید نخستین اصلی باشد که سیاست خارجی ما را در هر شرایطی راهنمایی می کند. فرصت تاریخی ایران برای شکل دادن به یک نظام منطقه ای جدید و بدون مشارکت محوری ایالات متحده همچنان باقی است؛ هرچند که به سرعت به پایان خود نزدیک می شود. پیش از آنکه ایالات متحده با تشدید تحریم های اقتصادی بتواند هرگونه انعطاف و ابتکار در سیاست خارجی ایران را نتیجه تحریم ها بداند، ایران می تواند به انتخابی مأیوس کننده برای آنهایی دست بزند که بدترین آرزوها را برای جمهوری اسلامی ایران دارند.»
انتهای پیام