حجاب در جامعه ایرانی: ضرورت، الزام یا چالش؟
در وبسایت «شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی» میخوانیم: در گفتوگوی حاضر با محمدرضا پویافر، تلاش داریم ضمن بررسی تحولات حجاب در بستر سیاستگذاریها، شناسایی دلایل و عوامل عدم موفقیت در برخورد با این مسئله، راهکارهای ممکن برای برونرفت از این وضعیت را بررسی کنیم.
در دو دهه گذشته، تحولات اجتماعی مرتبط با مسئله حجاب در جامعهٔ ایران، سیاستگذاری و سیاستهای مرتبط با حجاب را تحت تأثیر قرار داده است. در پژوهشهای مختلف، عواملی مانند فقدان تعریفی جامع از حجاب در قوانین و برداشتهای متفاوت در خصوص نوع پوشش و حجاب در جامعه، کلیگویی، ابهام و اعمال سلیقهای در اجرای سیاستهای حوزه حجاب، ناهماهنگیهای ساختاری، توجه کم به سیاستهای فرهنگی، نداشتن هماهنگی در سیاستها و مصوبات قانونی با شرایط جامعه و فقدان نظام نظارتی مناسب، ازجمله عوامل ناموفقبودنِ سیاستگذاری در حوزه حجاب شناخته شدهاند. بررسی این موضوعات مستلزم بحثی کارشناسانه و دقیق پیرامون ابعاد این مسئله و واکاوی آن است. در گفتوگو با محمدرضا پویافر (پژوهشگر جامعهشناسی دین و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم انتظامی امین) تلاش داریم ضمن بررسی تحولات حجاب در بستر سیاستگذاریها، شناسایی دلایل و عوامل عدم موفقیت در برخورد با این مسئله، راهکارهای ممکن برای برونرفت از این وضعیت را بررسی کنیم.
به عنوان اولین سؤال، بفرمایید که حجاب تا چه میزان پدیدهای شرعی و تا چه میزان عرفی است و نسبت میان حجاب و عفاف و حتی حیا و منطق کنار هم قرار گرفتن آنها به چه صورت است؟
حجاب بهنوعی، هم مسئله شرعی و هم مسئله و پدیدهای عرفی است. کلمهی حجاب به معنای دقیق کلمه، بار معنایی خاصی دارد که دلالت بر یک کنش دینی دارد، یعنی پوشش مذهبی. درعینحال، اگر حجاب را اعم از پوشش بدانیم، از یک جهت، یک امر عرفی است و در همه جوامع از جمله کشور ایران هم به همین صورت در نظر گرفته میشود: یعنی پوشش مناسب، پذیرفتهشده و بهنجار در چارچوبهای ارزشهای اجتماعیِ حاکم و آنچه قاعده برای آن وضع میشود. این الگوی پوششِ غالب به طور طبیعی در حال تغییر مداوم است. البته وقتی پوشش موجه از نظر مردم جامعه تغییر میکند، نسبت آن با دین هم تغییر میکند. این دو مسئله قاعدتاً تأثیر و تأثری نسبت به یکدیگر دارند، یعنی همانطور که ورود یک دین به جامعهای میتواند تغییراتی در عرف ایجاد کند، رابطه این دین با ارزشها و نگرشهای حاکم بر آن جامعه، از جمله در الگوی پوشش هم دستخوش تغییر میشود؛ همانطور که اسلام به ایران آمد و تغییراتی در پوشش اعضای جامعه ایجاد کرد، حداقل در حجاب سر زنان.
امر شرعی و امر عرفی با هم تعامل دارند و تغییرات در عرف میتواند منجر به تغییر در احکام دین شود.
از طرف دیگر تغییرات در عرف نیز، منجر به تغییر در احکام دین میشود. به عنوان مثال، سالها از اینکه ورزشهایی مثل بوکس و شطرنج حرام تلقی میشد گذشته و این ورزشها در حال حاضر حرام تلقی نمیشود. استناد در این موضوعات به عرف است. در مورد حجاب نیز وقتی به حجاب شرعی مراجعه میکنید، فقها معتقدند که «وجه» و «کفین» باید پوشیده شود. ولی از این جهت که بهتر است چه پوششی داشته باشیم، شاهد تغییراتی در طول زمان بودهایم.
اگر بخواهیم نمونۀ عملی آن را در جامعه ایرانی ببینیم، مثلاً در سیاستگذاریها و رسانههای رسمی تأکید شده که چادر حجاب برتر است، در حال حاضر این تأکید، حداقل به طور عمومی، کمتر شده است. این امر به دلیل تغییرات در عرف است. تغییرات در عرف، یعنی دلالتها و شواهدی وجود دارد که برمبنای آن نگرش عمومی جامعه به پوشش عرفی تغییر کرده است، مثلاً ما یک پیچ تاریخی به اسم انقلاب اسلامی داشتیم که در آن پیچ تاریخی، تحت تأثیر تغییر نظام سیاسی، تعریف حجاب درست و آنچه باید انجام شود، تغییر کرد. بعد از پیروزی انقلاب هم برای حجاب الزام قانونی ایجاد شد و در نتیجه بعد از آن تغییر تاریخی در انقلاب اسلامی، بازهم ما یک تغییر دوباره را شاهد بودیم. گفتمان رسمی بر اساس این بود که حجاب رسمی رعایت شود و پوششهای خاصی مثل چادر رواج پیدا کند. لذا باز هم بهتدریج تغییراتی ایجاد شد. سالها این وضعیت حاکم بود که نگاه ارزشی به پوشش و حجاب رواج یابد ولی در جامعه امروز، این شرایط تغییر کرده است.
در مورد تغییرات حجاب و پوشش و سیاستگذاری در مورد آن، مرکز پژوهشهای مجلس(۱) اخیراً گزارشی منتشر کرده است که بخشی از آن در واقع یک فراتحلیل توصیفی از پژوهشهای انجامشدۀ معتبر با موضوع حجاب بوده است. در این پژوهش به گزارشهای مختلفی اشاره شده است، به عنوان مثال نتایج گزارش ایسپا نشان داده است که در سال ۱۳۸۷، ۶۶/۹ درصد از جمعیت مورد مطالعه، موافق پوششی شامل مانتو، شلوار و شال، روسری بودهاند و ۴۹/۳ درصد در عمل هم همینطور رفتار کردهاند. این در واقع بحثی است در مورد حجاب، که چقدر شرعی و چقدر عرفی است. بنابراین هر دو حوزه را میتواند شامل شود و هر دو تأثیر و تأثر بر هم دارند. یعنی هم وجه شرعی تحت تأثیر جنبه عرفی قرار میگیرد، و هم جنبهٔ عرفی آن تحت تأثیرِ جنبهٔ شرعی قرار میگیرد.
موضوع دیگری که در این میان میتوان به آن اشاره کرد، این است که وقتی در سطح سیاستگذاری، بر حجاب تأکید میشود، منظور سیاستگذار ابراز هویت ظاهری نیز هست؛ یعنی آن چیزی که به آن ابراز هویت تجسدی (یعنی کل پوشش) و اِبرازِ بدن گفته میشود. اگر اینگونه باشد، یعنی هرچند یک فرد لباسی بپوشد که کل بدن او را بپوشاند، اما باعث خودنمایی بشود، ممکن است، تقبیح شود. این در واقع همان مفهوم فقهی «تبرّج»(۲) است که از نظر شرع نکوهش میشود: یعنی پوششی که بهنوعی موجب جلب توجه نامحرمان و به بیان دیگر، نشانه انگشتنما شدن باشند. در قوانین کشور هم آنجا که تأکید بر حفظ حجاب شرعی در ملاء عام میشود و مجازاتهایی برای آن تعیین میکند، هیچ کجا بهروشنی به مصادیق حجاب شرعی –یا در مقابل، بدحجابی- اشارهای نمیکند و تفسیرهای متفاوتی از آن میشود. مثلاً یک زمانی در دهه شصت، پوشیدن مانتوهای کوتاه را ممنوع میدانستند ولی در شرایط فعلی پوشیدن مانتوهای جلو باز جزو ممنوعیتها بوده و بعضاً توجه گشت ارشاد به کسانی است که کشف حجاب میکنند.
مسئله بعدی نسبت بین حجاب و عفاف و حیا و منطق کنار هم قرار گرفتن آنهاست. ممکن است عُرفاً گمان شود که هر کس حجاب دارد الزاماً حیا هم دارد. اما پاسخ به مسئله به این سادگی نیست، باید ببینم حیا چیست؟ حیا اگر شرم و خجالت از دیگران به خاطر انجام کار زشت باشد، این حیا به معنای شرم از کار بد است، این «دیگران» میتواند شرع یا جامعه باشد. اینجا رابطهٔ عرف و شرع بیشتر معلوم میشود. شما نمیتوانید بگویید شرع قبول میکند و مردم هرچه میخواهند بگویند. در نتیجه، یک زن مذهبی معمولاً با پوشیه بیرون نمیآید. پس با دو مفهوم مواجه میشویم: یکی معنای عرفی کار بد که «کجروی» نامیده میشود و یکی معنای شرعی کار بد که «گناه» نامیده میشود و اساساً در دین، موضوع خیلی مهمی است. این دو مفهوم در بستر تحولات اجتماعی تغییراتی داشتهاند. به عنوان مثال، اگر بیست سال پیش، دختر جوانی با مانتو سفیدرنگ در خیابان دیده میشد، ممکن بود به خاطر فشار ساختاری جامعه، احساس شرم داشته باشد، اما امروز اگر کسی مانتوی زردرنگ بپوشد، اصلاً چنین احساسی را ندارد. مفهوم کار بد و گناه با یکدیگر تعامل دارند. یعنی اگر عملی در عرف، گناه (کجروی اجتماعی) تلقی نشود، به تدریج به لحاظ شرعی هم گناه تلقی نمیشود. به عنوان مثال، در گذشته آشنایی دختر و پسر قبل از ازدواج گناه محسوب میشد. اما در حال حاضر حتی روحانیونی که در صداوسیما مشاوره مذهبی میدهند، خانوادهها را تشویق میکنند که دختر و پسر قبل از ازدواج با یکدیگر مدتی صحبت و آشنایی داشته باشند و چند بار با هم به تنهایی قدم بزنند.
بنابراین، در واقع به نظرم شرعیات عملی، اصولی دارد که در عمل تجویزهایی از سوی روحانیون دارد و این تجویزهای عملی از عرف تأثیر زیادی میپذیرد. بنابراین تأثیر هویت ظاهری تأثیری است که شرع از عرف میگیرد و از این جهت از نظر عرف، کجروی و از نظر دین گناه تلقی نمیشود و خودبهخود مصداق حیا و خودداری به حساب نمیآید، چون گناهی نیست که فرد از آن حیا کند. لذا، اولاً در جامعه امروز، رابطه حجاب و عفاف هم تابع تغییرات اجتماعی شده است. یعنی مفهوم حجاب شرعی و عرفی و نیز مفهوم حیا هر کدام از این مفاهیم تابع تحولات اجتماعی، تغییر کردهاند. ثانیاً رابطه این دو هم به تبع تغییرات اجتماعی، تغییر نموده است.
در همین راستا، پژوهشی را سازمان تبلیغات اسلامی در سال 1390 انجام داده است، نظر پاسخگویان در مورد این عبارت پرسیده شده که «حجاب شکل ثابت ندارد و میزان آن را عرف جامعه تعیین میکند». در این سؤال 32 درصد موافق بودهاند، ۱۱/۴ درصد نظری بینابین داشتهاند و 56 درصد نظر مخالف داشتهاند و بر این نظر بودهاند که حجاب را شرع تعیین میکند و بر مبنای عرف نیست.
با توجه به این توضیحات به نظر شما، در برخورد با مسئله حجاب چند رویکرد و نظریه مطرح میشود؟ موافقان و مخالفان به چه نکاتی اشاره دارند؟
به طور کلی دو نوع نگاه در این زمینه وجود دارد. برخی مدافع الزام و اجبار قانونی هستند و برخی هم معتقدند که این اجبار قانونی برداشته شود. مبنای نظر اول این است که چون حکومت، اسلامی است، باید در سطح جامعه هم الزام به رعایت دین شود. عدم رعایت حجاب زن باعث به گناه افتادن آنها میشود و اثرات منفی ضددین دارد، پس نباید حجاب آزاد شود. دوم اینکه اگر این حجاب آزاد شود، معلوم نیست که حد نهایی این آزادی کجاست. در مقابل، برخی استدلال میکنند که به لحاظ فرهنگی میتوانیم در سطح جامعه، حدی را تعیین کنیم. گروه اول معتقدند درست است که فرهنگ ایرانی حدی از پوشش را از ابتدا داشته است و در نتیجه فرهنگ ایرانی در ذات خود نوعی حیا و خویشتنداری در پوشش را توصیه میکند، اما در این برههٔ حساس نمیتوانیم تغییری در سیاستگذاری حجاب داشته باشیم و ممکن است عوارض و پیامدهای نامناسبی داشته باشد. گروه دوم بر این اعتقاد است که سیاست حجاب اجباری چند پیامد مهم دارد:
اول اینکه تجربهٔ مقاومتِ مخالفان را تشدید میکند و منجر به افزایش تظاهر به بدپوششی میشود. در تجربه مقاومت، عدهای سعی میکنند عمداً در مخالفت با سیاستهای موجود واکنش نشان دهند؛ نه اینکه لزوماً افراد دینداری نباشند، اما از طریق این نوع کنش، سعی میکنند احساس مبارزه با نظام سیاسی موجود داشته باشند نه صرفاً کنش ضددین. در گروه مقابل، سیاستگذاران ممکن است فکر کنند که این افراد، کسانی با عقدههای روانی خاص، یا دستنشانده و اجیرشده هستند یا اینکه ضعف دینداری دارند، درصورتیکه ممکن است هیچکدام از این موارد، صحیح نباشد و این صرفاً یک تجربه مقاومت باشد. این افراد ممکن است حتی نسبت به کنشهای دینی دیگر خیلی هم مقید باشند. پیامد بعدی این سیاست از دیدگاه مخالفان آن، این است که حجاب اجباری در جامعه باعث افزایش فشار به دینداران میشود. یعنی کسانی که مخالف سیاستِ حجابِ اجباری هستند هرگونه پوششی مثل چادرِ چادریها و عبا و عمامهی روحانیان را نشانه و نماد و نمایندهای از حکومت بدانند و با آن مخالفت و مقابله کند. این مقابله میتواند شامل حمله خشن و چاقوکشی با یک روحانی باشد و یا رفتار تحقیرآمیز با یک خانم چادری. همهی این موارد منجر به فشار به گروه متدین میشود، درصورتیکه شاید قصد حکومت از وضع چنین سیاستهایی این بوده که گروههای مذهبی و کسانی که تظاهر دینداری قویتری دارند، راحتتر در فضای جامعه حضور داشته باشند. اما این سیاستها از جهاتی نتیجهای معکوس داشته و احساس فشار به گروههای دیندار را به وجود آورده است.
نکتۀ دیگر اینکه، انتظار میرود کسانی که سیاستها را وضع میکنند، خودشان هم جز این گروه باشند و این فشار را احساس کنند و در صدد تغییر برآیند. اما چنین احساسی را ندارند، به چند دلیل: ممکن است فشار را احساس کنند، اما به آن توجهی نداشته باشند؛ یا ممکن است اصلاً در متن جامعه بهعنوان یک شهروند حضور نداشته باشند و همچنین ممکن است اطرافیان آن بخش از سیاستگذاران- یعنی خانواده و فرزندان آنها- تیپ و ظاهر مذهبی نداشته باشند و در نتیجه هیچگونه انعکاسی از این فشار موجود در جامعه را درک نکنند. البته اینها مفروضات اولیه هستند.
گروه دیگری از مخالفان سیاست حجاب رسمی بر این نظرند که چرا باید اسلامیسازی کرد؟ آنها معتقدند جامعه باید آزاد و رسماً خارج از دغدغه دینی باشد. اما بخش دیگری از گروههای مخالف سیاست رسمی حجاب هرچند ممکن است نگاه سکولار داشته باشد اما میتوانند دغدغه دینی هم داشته باشند. نگرش سکولار به سیاستگذاری دین، لزوماً اینگونه نیست که فاقد دغدغه دینی باشد. طرفداران این نوع نگرش به این موضوع، معتقدند که اگر در بعضی از حوزهها سکولار عمل کنید، برای دین مناسبتر است. «سکولار عمل کنید» یعنی بعضی از حوزهها را رسماً دینی نکنید؛ مثلا اگر از نهادهای دینی مثل هیئتهای مذهبی، رسماً حمایت نکنید، به نفع دین است. این گروه دغدغه دیندارانه دارند، اما نگاهشان معنای نگرش سکولار دارد.
به نظر من بخشی از نگرانی گروههای مخالف حجاب که دغدغه دیندارانه دارند درست است و رویکردهای موافق با عوارضی چون نهادیشدنِ امر دینی همراه بوده که پیامدها و عوارضی در پی داشته است که در ادامه به آن اشاره خواهیم داشت.
آقای دکتر، اشاراتی گذرا به بخشی از نتایج نظرسنجیها داشتید، به نظر شما نظرسنجیها و پژوهشهایی که انجام شده است گویای تحولات موجود در حوزۀ مسئله حجاب هستند؟ جامعه و مردم چه نظری داشتهاند؟ و اینکه مردم چه نگرشی در خصوص حجاب اجباری در جامعه دارند؟
پژوهشهایی در این حوزه انجام شده است که به برخی از نتایج آنها به عنوان نمونه، در سه سطح شهرستان، استان و ملی اشاره میکنم. نتایج پژوهشی که در استان سمنان (1396) انجام شد(۳) نشان داد که درصد خیلی مهمی از جمعیت که اقلیت کمی نیستند، در پوشش خود مقدار زیادی موهای خود را بیرون میگذارند. البته سؤالات بهگونهای بوده که یک سری شاخصها در پرسشنامه مشخص شدهاند که بر مبنای مشاهده، آن شاخصها تکمیل شدهاند. به طور کلی درصد قابلملاحظهای مخالف سیاستهای حجاب اجباری بودهاند. در پایاننامه دکتریام(۴) که به ساختِ مدلِ سنجش و مقیاسِ سنجشِ عرفیشدن (secularization) در سطح فردی در جامعه ایرانی اختصاص داشت و در میان شهروندان تهران بزرگ انجام شد، سؤالاتی در خصوص نگرش به سیاست حجاب اجباری پرسیده شد. از جمله این پرسش از پاسخگویان پرسیده شد که: «آیا حجاب اجباری به صورت قانون اعمال شود یا نه؟» ۳۹/۹ درصد موافق حجاب اجباری بودهاند، ۲۱/۷ درصد نظر بینابین داشتند و ۳۸/۵ درصد مخالف حجاب اجباری بودند. یعنی اولاً یک شکاف قابل توجه و متوازن بین مخالفان و موافقان داشتهایم. اما اگر اینگونه نگاه کنیم که بگوییم که چه کسانی موافق بودند و چه کسانی موافق نبودند، یعنی مجموع فراوانی نظرات بینابین و مخالف را جمع کنیم، به خوبی غلبه نگاه عدم موافقت با الزام قانونی برای حجاب از این یافتهها مشخص میشود. این میتواند نمونهای از شاخصهای عرفیشدن در سطح فردی باشد. این یافته مهمی است، آن هم در جامعهای که سیاستگذاری آن برمبنای دین است و دین جزو مؤلفههای فرهنگی آن جامعه است.
آیا در جامعهای دینی، بدحجابی مسئله تلقی میشود یا نه؟
اینجا باید برگشتی داشته باشیم به مفهوم مسئله اجتماعی، مسئله اجتماعی به طور ساده یک وضعیت ناگوار و نادرست است که از نظر بسیاری از مردم درک شده، قابلحل باشد و نیاز به مقابله و رفع آن احساس شود. در نگرشهای برساختگرایانه نسبت به مسائل اجتماعی، مسئله اجتماعی را آن وضعیتی میدانند که مردم آن را مسئله بدانند. در این رویکرد نظری، «مسئله اجتماعی» به میزان زیادی به وضعیت اجتماعی و برساخت معنای آن در ذهن مردم وابسته است. مثلاً سالها پیش طلاق در ذهن مردم، امری زشت تلقی میشد، در حال حاضر، این مفهوم آنطور برساخته نمیشود. با توجه به این رویکرد، اگر بخواهیم تجویزی برای سیاستگذاری اجتماعی داشته باشیم، میتوانیم این پیشنهاد را داشته باشیم که بخش مهمی از کار سیاستگذاری به جای مبارزه با طلاق، باید برنامهریزی برای حفظ این نگرش باشد که طلاق امر قبیح بماند، تا اقدام به آن کمتر شود. چون شما نمیتوانید کسانی را که طلاق را امر زشتی نمیدانند، وادار به این کنید، که طلاق نگیرند. بنابراین حجاب همچنین وضعیتی دارد، از این جهت که حجاب هم از نظر مردم در مورد اینکه چه نوع پوششی خوب است، تغییر کرده است. در نتیجه مثلاً همانطور که ممکن است از نظر برخی از مردم، مانتوی جلوباز و مانتوی رنگی و نازک خیلی زشت نباشد، ممکن است در آینده تعداد هرچه بیشتری از مردم این را باور داشته باشند که اگر مقداری مشخصی از مو از زیر روسری بیرون باشد، زشت نباشد. البته بعید است به این زودیها به اینجا برسیم که کشف حجاب از نظر عموم مردم زشت نباشد.
بنابراین، با استناد به نتایج پژوهشی که در سطح شهر تهران انجام شده است، میتوان گفت نگرش مردم در مورد حجاب و بدحجابی و اینکه حجاب خاصی را رعایت نکنند، در حال تغییر است و مردم بدحجاب بودن را لزوماً بد نمیدانند و شاهد ایجاد تغییراتی در نگرش به حجاب اجباری هستیم.
از سوی دیگر، در گزارش مورد اشاره از سوی مرکز پژوهشهای مجلس، به یافتههای پژوهشی به نقل از کتاب توسعه و تضاد (فرامرز رفیع پور، 1376) اشاره شده که دو نوع داده را مقایسه کردهاند؛ اینکه از نظر مردم چقدر عدم رعایت حجاب عیب به حساب میآید؟ در سال 1365، ۸۶/۲ درصد معتقد بودند که عدم رعایت حجاب، یک نوع عیب به حساب میآید. سال 71 این عدد به ۴۱/۵ رسیده است. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، در سال 1365، ۸۱/۸ درصد معتقد بودند که مردم جامعه به زنان چادری احترام میگذاشتند، این رقم در سال 71 به ۳۶/۸ درصد کاهش پیدا کرده است. لذا هم ارزشمندی حجاب و هم احترام به محجبهها کاهش پیدا کرده است.
بنابراین با توجه به پژوهشهای انجام شده میتوان گفت اولاً نگرش مردم نسبت به حجاب اجباری تغییر کرده است و این شاخصی از عرفیشدن در سطح فردی است و سطح فردی در جامعه برخلاف ساختار دینی، در حال عرفیشدن است. در نتیجه نگرش مردم، هم از نظر اینکه حجاب رعایت کردن خوب است یا نه، هم احترام به کسانی که پوشش چادر دارند یا ندارند و هم از نظر نگرش نسبت به حجاب اجباری تغییر کرده است. این تغییرات در بستر حضور حاکمیت دینی و حمایت همه جانبه و محتوای صداوسیمایی که بهطور مداوم برنامههایی با محتوای دینی تولید میکند، اتفاق افتاده است. از طرف دیگر ممکن است بگویند رسانههای غربی و اینترنت و ماهوارهها هم در تلاش برای این کاهش بودهاند. اگر اینطور فکر کنیم، حداقل احترام به افراد با حجاب باید حفظ میشد. این درحالی است که به نظرم این احترام به افراد دیندار ازجمله بانوان محجبه، بهخصوص، با عملکرد نادرست نظام دینی مخدوش شده است، نه اینکه لزوماً بر اساس دخالت رسانههای غربی باشد.
با توجه به نگرش جامعه نسبت به حجاب اجباری، به نظر شما، سیاستگذاران حجاب چه نگرشی نسبت به این موضوع دارند؟
نگرش سیاستگذاران به حجاب هم شامل چند دسته میشود، یک گروه که صرفاً به الزام به اجرای قانون حجاب باور دارند، بدون اینکه سیاستها را بشناسند.
گروه دوم کسانی هستند که تظاهر به مقابله با بدحجابی میکنند درعینحال باوری به برخورد با بدحجابی ندارند. اینها کسانی هستند که پیامدهای واقعیِ سیاستهای موجود را به ردههای بالای مسئولان انتقال نمیدهند و صرفاً آنها را اجرا میکنند، با اینکه میدانند وضعیت موجود، نامناسب است.
و گروه سوم گروههایی هستند هم متوجه وضعیت موجود هستند و نیز تلاش دارند که سیاستها را تغییر دهند. گروه سوم فعلاً آنقدر قدرت ندارد که منجر به تغییرات شود و تا آنجا که قدرت داشته باشد، سعی میکند در مقابل برخی از بدحجابیها سکوت اتخاذ کنند، تا عوارض کمتری داشته باشد.
تعامل سیاستگذاران و مجریان در خصوص مسئله حجاب را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ارزیابی از این سیاستها در سطح جامعه بهواسطه پژوهشگران صورت پذیرفته است؟
سیاستگذار و مجری در کشور ما گاهی از یک جنس هستند. اما بحث این است که ما ذینفعان مختلف هم داریم و سیاستگذاران از چند جنس هستند: یک بخشی در قوه مقننه هستند، یعنی در مجلس هستند، یک بخشی در قوۀ قضاییه و بخشی در دولت، یعنی قوه مجریه هستند. اینها گاه در سیاستگذاری باهم تعارض دارند. مثلاً در فیلترینگ فضای مجازی، دولت معتقد است از نظر ما فیلترینگ کاری غیرمجاز است، نهاد قضایی میگوید مجاز است و با ابهام در همۀ موارد، آن را فیلتر میکند. نهادهای مختلف با هم تعارض دارند. در درون هر بخش هم تعارضاتی وجود دارد. مثلاً نهادی در کشور وجود دارد که میگوید توییتر باید فیلتر شود و غیرمجاز است اما افرادی که در آن نهاد شاغل هستند و مسئولیت هم دارند در توییتر، توییت میکنند. این موضوع باعث سردرگمی مردم و عدم شفافیت در رفتار میشود و در واقع، یک تعاملِ بههمریخته، بینظم و پر از اختلاف است که ویژگی بارز آن، یک نوع شکاف ایدئولوژیک است. ما سه نوع شکاف ایدئولوژیک -ایدئولوژی به معنای تفسیر از وضع موجود- داریم. یک نوع، شکاف بین گروههای مردم با همدیگر، نوع دوم شکاف اجتماعی بین مردم با حاکمیت و نوع سوم شکاف ایدئولوژیک در داخل حاکمیت است.
نگرش سیاستگذاران ازیکطرف در ظاهر مطالبه مقابله با بدحجابی دارد و اولین کاری هم که انجام میدهند پلیس را وارد میدان و گشت ارشاد را ایجاد میکنند. از طرفی پلیس مجبور میشود هزینه این مسئله را بدهد و در نتیجه و اعتماد مردم به پلیس که به گواه نتایج پیمایش ملی سرمایه اجتماعی در بالاترین سطوح در میان سازمانهای رسمی است، میتواند مخدوش شود.
این شکاف ایدئولوژیک وجود دارد و کاملاً جدی است و در تمام عرصهها هم شاهد آن هستیم. یک بخش دیگر از این شکاف ایدئولوژیک، شکاف بین پژوهشگرانی نظیر جامعهشناسان در مقابل سیاستگذاران است. بهطورکلی در مواجههٔ سیاستگذاران حجاب با پژوهشگران چند برخورد وجود دارد.
اول اینکه معتقدند «ما میدانیم» و نیازی به پژوهش در این حوزه وجود ندارد. در اینجا، دستگاه اجرایی یا نهاد سیاستگذار اصلاً به نتایج پژوهشی این گروه توجه نمیکنند و میتوان آن را غفلت تعمدی نسبت به مسئله حجاب نامید و تعمداً مانع پژوهش در این حوزه میشوند. آنها معتقدند که وضعیت موجود را «ما میدانیم» و در واقع تظاهر میکنند که میدانند و در واقع پژوهشگران را از پژوهش در موضوعات خاص بر حذر میدارند.
دوم اینکه سیاستگذار به انجام پژوهش در حوزۀ حجاب توجه میکند اما پژوهشگر را وادار مینماید تا نتایج را مطابق نظر او نشان دهد.
سوم اینکه سیاستگذار با انجام پژوهش و به دست آوردن نتایج بر اساس شواهد موجود موافقت میکند اما این دلیل نمیشود که سیاستگذار از نتایج پژوهش استفاده کند. همین مسئله باعث شد تا سالها از پژوهش در حوزۀ آسیبهای کشور و عمقِ تأسفبار وضعیت بعضی از کجرویها و مسائل اجتماعی غفلت شود.
در خصوص دخالت دولت در مسئله حجاب عدهای بر این عقیدهاند که حجاب یک موضوع فرهنگی- اجتماعی است و دولت باید در این مسئله دخالت داشته باشد و عدهای بر این عقیدهاند که دولت نباید در اموری چون پوشش و حجاب ورود پیدا کند و آن را امری خصوصی میدانند و معتقدند که دولت حق ورود به حوزه خصوصی افراد را ندارد. معتقدید کدامیک از این دو دیدگاه را در شرایط فعلی جامعه ایرانی میتوان اتخاذ کرد؟
بهعنوان یک پژوهشگر جامعهشناسی معتقد هستم، در پاسخ به اینکه دولت باید در امر حجاب، دخالت کند یا دخالت نکند، میبایست به دغدغههای دیندارانه توجه کرد. مثلاً در ماه محرم افراد دیندار، آزادانه میتوانند عزاداری داشته باشند، چون حکومت دینی است. اما وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد، یک نوع نهادیسازی امر دینی و فرهنگی است. یک بخشی از آن شامل حکومتیسازیِ امرِ دینی است. حکومتسازیِ امرِ دینی شامل نهادیشدن امر فرهنگی و دینی است و مصداق بارز آن، دخالت مستقیم در اجراییات امور دینی است. یعنی نهادهای حاکمیتی خودشان هیئت تأسیس کنند، یا برای آن مستقیماً هزینه کنند، یا در اربعین موکب بزنند و کارمندانشان را به آنجا ببرند. از یک جهت ممکن است خوب باشد چون حکومت بهنوعی تسهیلگری میکند، اما ممکن است پیامدهای ناخواستهای هم داشته باشد، از جمله اینکه اولاً امکانات و منابع و هزینههای حاکمیتی صرف حمایت مستقیم از دین میشود و در عین حال انتقاد در مقابل حاکمیت را بازتولید و تکثیر میکند. دوم اینکه ممکن است افزایش مقاومت در برابر حاکمیتِ دینی و مشروعیت آن را در پی داشته باشد، چراکه این مقاومت برای جامعه هزینهبر است و به اصل هدفمندی ضربه میزند. سومین پیامدی که ممکن است داشته باشد این است که بهنوعی تقویت تنآسایی و سهلانگاری قشر مذهبی را در پی دارد. یعنی به نظر میرسد نظام اسلامی با این سیاست، این انتظار را ایجاد میکند که حتماً این وظیفه حکومتی دینی است که بیحجابها را مجازات کند، یا اینکه مثلاً وقتی میخواهند به زیارت بروند، حکومت دینی یارانه بدهد و هزینهها را کاهش دهد. در نتیجه شرایطی ایجاد میکند که فرد دیندار همه نوع انتظاری از حکومت داشته باشد، یعنی بهراحتی به هر نوع امکانات مذهبی که میخواهد دسترسی داشته باشد و تلاشی نکند. این افراد دیندار، کسانی هستند که حتی نمیتوانند از باورهای دینی خود در مقابل افراد بیدین دفاع کنند و آماده مبارزه و بحث با آنها نیستند.
چهارمین پیامد نهادیسازی و بهطور خاص حکومتیسازی امر دینی، تقویت روندهای عرفیشدن از طریق افزایش مقاومت در مقابل دین و تظاهرات دینی است. این بدان معناست که اگر سیاستی داشته باشید که مقاومت و فشار را در سطح فردی زیاد نماید، منجر به تقویت سکولایزهشدن در سطح فردی از طریق افزایش مقاومت گروههای غیردینی در برابر دین میشود. چراکه آنها کلِ دین را نه یک نوع چارچوب باور و عمل، بلکه نمایندهٔ حکومت تلقی میکنند.
پنجمین پیامد این است که منجر به تولید فشار بر مذهبیون میشود. در نتیجه این تصور در سطح جامعه تکثیر میشود که مثلاً کسانی که حجاب دارند، نماینده حکومت هستند. درحالیکه این انسانهای محجبه ممکن است خودشان جزو دیندارانِ منتقد حاکمیت باشند. اینها عوارضی منفی است که بهواسطهٔ دخالت مستقیم حاکمیت در امر دینی ممکن است ایجاد شود.
به این ترتیب، در مقابله با این پیامدها باید چه راهکاری را اتخاذ کرد؟
تا آنجا که به اصلاحِ سیاستهای موجود مربوط میشود، اولاً مسئولیت حفاظت از هنجار قانونی حجاب را به نهادی دادهایم که متولی امر امنیت است. یعنی امر اخلاقی را به امر امنیتی تبدیل و محافظت از آن را به پلیس واگذار کردهایم و آن را امنیت اخلاقی نامیدهایم. به این معنا که اخلاق یک مسئلهای است که امنیت میآورد و خدشه به آن منجر به عدم امنیت میشود، یعنی افرادی که بیحجاب هستند و آن را رعایت نمیکنند و تقید اخلاقی ندارند در واقع امنیت را زیر سؤال میبرند. این در حالی است که در گزارش مرکز پژوهشها آمده است که شکلهای مختلفی از عدم تقید به حجاب وجود دارد که آنها را بدحجابان کمآسیب نامیدهاند. بر اساس این گزارش، 85 درصد جزو بدحجابانِ کمآسیب هستند و در اصل خودشان را باحجاب میدانند و تلقی بدحجابی از پوشش خود ندارند. این درحالی است که گفتمان رسمی آنها را بدحجاب میداند. بنابراین، مسئولیت کلی این امر اخلاقی را نباید به یک نهاد امنیتی سپرد. زمانی که موضوع امر اخلاقی را به یک نهاد امنیتی واگذار میکنید، موضوع به مثابه یک جرم تلقی میشود. در نتیجه یک نوع نگاه سلبی داریم و این رویکرد به وجود میآید که باید با آن مثل یک جرم مقابله کرد.
در مقابل چنین رویکردی میتوان ایجابی عمل کرد و حجاب را به نهادی واگذار کرد که هدف آن، ترویج حجاب و نه مبارزه با بدحجابی است. در این خصوص، میتوان از ظرفیت سازمانهای موجود مثل سازمان تبلیغات اسلامی با مکانیزم و راهکارهای جدید استفاده کرد، یا سازمان امور دینی ایجاد شود و وظیفۀ ایجابی داشته باشد. البته این سازمان نباید مستقیماً در مسئله حجاب دخالت داشته باشد اما میتواند زمینههای حمایت از انجمنهای غیردولتی و نهادهای غیردولتی را فراهم نماید.
دومین راهکاری که میتوان به آن توجه داشت این است که حجاب رسمی، قانونی و الزامی محدود به یک سری حوزههای خاص باشد. مثلاً برخی از ادارات و سازمانها برای پرسنل خود حجاب رسمی را در نظر بگیرند و عرصۀ عمومی نسبت به حجاب الزام قانونی نداشته باشد. البته این پیشنهادی است که مستلزم کار جدی و مطالعات سیاستگذاری در بالاترین سطح نظام است، چراکه باید مقاومت در مقابل این اصلاحات را کاهش دهد و این قانون بر مبنای تحولات جامعه و بسته به شرایط جامعه باید اصلاح شود. بهعبارتدیگر در سطح عمومی جامعه، مردم حجاب را داوطلبانه انتخاب کنند، اما در سطح حاکمیتی و سازمانها و ادارات حکومتی، حدود رعایت حجاب توسط حکومت مشخص شود و قاطعانه نسبت به عدم رعایت آن برخورد شود. از طرف دیگر سیاست موجود و الگوی نمونه از حجاب باید به طور خاص مشخص شود. بهعنوانمثال در صداوسیما الگوی نمونه واحدی ترویج شود نه اینکه مجری هر شبکه، حجاب خاص خود را داشته باشد و دختر نوجوانی که به دنبال الگو است نتواند الگوی پوشش نمونه و بهنجار را تشخیص دهد.
در نهایت، به نظر شما باتوجه اصلاح سیاستهای موجود در حوزۀ حجاب و تغییرات در سطح جامعه، نظام سیاسی دینی چگونه میتواند عملکرد مناسبی را اتخاذ نماید؟
چه سیاست موجود اصلاح شود چه اصلاح نشود، روند تغییرات در سایر حوزهها نشان داده است که خودبهخود در خیلی از موضوعات، تغییرات اجتماعی برای اجرای سیاستهای سنتی محدودیت ایجاد کرده است، مثلا قانون مقابله با استفاده از ماهواره. البته ممکن است خیلی خوشبینانه به نظر برسد و بگویند اگر این اصلاحات انجام نشود هم وضعیت اصلاح میشود. اما اگر خود نظام فعالانه برای اصلاح سیاستهای اجتماعی موجود وارد عمل نشود، نظام اجتماعی با تحمیلِ خشنِ تغییراتِ خود به حاکمیت، کاری میکند که تغییرات به آن سمتی که عرف تعیین میکند (که معلوم نیست به کدام سو) حرکت کند و ممکن است برخلاف خواستِ فعلیِ جامعه باشد. بنابراین اگر در حال حاضر، در عرصه حجاب فعالانه برنامهریزی شود و سیاست شجاعانهای در نظر گرفته شود، میتوان انتظار داشت که تغییرات منعطف به سمتی باشد که از فرصتهای بیشتر برای اعتمادسازی نسبت به حاکمیت در این فضا استفاده شود. اما اگر تغییرات اجتماعی بخواهد خود را بر حاکمیت تحمیل نماید، اعتماد نهادی به حاکمیت کاهش مییابد. اگر سیاستگذار، تغییرات حجاب را مجاز در نظر بگیرد و یا برای آن چارچوبی ایجاد و تعریف نماید، این امر میتواند منجر به بازتولید اعتماد اجتماعی در سطح نهادی شود. چراکه مشروعیت نظام سیاسی مستلزم اعتماد نهادی و بازتولید آن است. چنانچه این اعتماد از دست برود، مشروعیت نظام سیاسی به خصوص به عنوان نظام سیاسی دینی از بین خواهد رفت. در این صورت، حاکمیت سرمایه مهمی را از دست خواهد داد؛ لذا، بیتدبیریهای یک نظام، برای یک نظام سیاسی دینی اثر مضاعف خواهد داشت؛ چراکه، یک عارضۀ مهم آن دین را هم تحت تأثیر قرار میدهد و علاوه بر اینکه مردم نسبت به حکومت بدبین میشوند، دین نیز برای آنها از اهمیت ساقط میشود. این درحالی است که ساقط شدن نظام پهلوی به دلیل فقدان مبنای دینی، این پیامد منفی را نداشت و این موضوع توانست اعتبار دین را بالا ببرد. اما در حال حاضر، پیامد سیاستگذاریهای نادرست در امر فرهنگی و از جمله امر دینی، اعتبار دین را نیز تهدید مینماید.
پانوشتها
۱- عوامل مؤثر بر اجرایی شدن سیاستهای حجاب و راهکارهای آن، مرکز پژوهشهای مجلس، مرداد 1397، قابلدسترس در لینک زیر:
http://rc.majlis.ir/fa/report/show/1067213
۲- تبرج، از ماده برج، به معنای آشکار کردن زن، زیباییهای خود را برای مردان است. http://wikifeqh.ir
۳- محمودی، پیمان (1396)، بررسی عوامل مؤثر بر کجروی فرهنگی با تأکید بر بدحجابی در استان سمنان بین زنان و دختران 15تا 29 ساله، دفتر تحقیقات کاربردی فرماندهی انتظامی استان سمنان، به راهنمایی دکتر محمدرضا پویافر
۴- پویافر، محمدرضا (1392)، تحلیل جامعهشناسی عرفیشدن: مطالعه بین نسلی در شهر تهران، پایاننامه دکتری جامعهشناسی فرهنگی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران.
انتهای پیام
مگر برای سریالها و فیلمهای خارجی تلویزیون حد تعیین نکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب همان حد را برای گردشگران خارجی و غیرمسلمانان در ایران بگذارید. البته غیر مسلمانان منظور مسیحیان و زرتشتیان رسمی نیست بلکه هر کس که هنوز دین اسلام را نپذیرفته زیرا اسلام طبق استدلال جاهلیت، ژنتیکی و آبا اجدادی نیست. حد پوشش و حجاب برای همه نباید مطابق مسلمانان مومنه باشد. پوشش موی سر برای مسلمان مومنه هست و مومنه نیاز به پلیس ندارد!!!!!