«نباید «ارزش زندگی» و اعتبار حیات را از دست بدهیم»
استاد سابق دانشگاههای اصفهان و کاشان با تبیین دو راه برای برونرفت از وضعیت بیهویتی معاصر خاطرنشان کرد: ما در همه حوزهها و همه وضعیتها، نباید یک چیز را از دست بدهیم و آن «ارزش زندگی» و اعتبار حیات است. ما هستیم و باید زندگی کنیم.
احمد اسلامی شامگاه پنجشنبه ۳ آبانماه در برنامه تعزیت آفتاب در مسجد میرنشانه کاشان در سخنانی با عنوان «ما هیچ ما نگاه» گفت: جامه ما جامعهای است که بهرغم همهی استعدادها، امتیازها و نقاط قوت، رنجهایی هم دارد و ما را با ناملایمات، بحرانها و مشکلاتی مواجه کرده است. از بحرانهای مرسوم اخلاقی و روانشناسی تا بحرانهای نوین همچون بحران هویت، شخصیت، غفلت، معنویت و… .
اسلامی با اشاره به اینکه مخرج مشترک و معدّل همه این بحرانها، نوعی بیهویتی، معلقبودن در فضا، احساس بیوزنی و نمود ِ بی«بود» است تصریح کرد: این بیهویتی، ناشی از برخورد و «مواجهه متافیزیکی» با «امر متافیزیکی» است. ما آدمیم و به همین دلیل «رازوَرز» و دنبال فضاهای گمشده هستیم.
وی با تاکید بر اینکه این ربطی به مذهب و آدمهای مذهبی ندارد و با تشریح اینکه منظور از امر رازآلود و قدسی و متعادلی و متافیزیکی، چیزی است که مابهازای بیرونی محسوس ندارد؛ اشاره کرد: به عنوان نمونه، «دانش»، «بینش»، «آگاهی»، «معرفت»، «عزت»، «استقلال»، «آزادی» و مفاهیمی از این دست، همگی امور متافیزیکی هستند که نمیشود آنها را به کمیت درآورد. ولی اشتباه ما این است که سعی میکنیم این مفاهیم متافیزیکی را در جان و جهان خود، محقق کنیم.
استاد سابق دانشگاه با بیان اینکه در ادبیات دینی، ما خدا را از تعابیر انکاری؛ مثل اینکه خدا بُعد ندارد، محدودیت ندارد و… میشناسیم و تعابیری ایجابی برای «چگونگی» خداوند نداریم تصریح کرد: اشتباه ما این است که با این امر متافیزکی، برخود متافیزیکی میکنیم؛ در حالی که باید برخورد فیزیکی کنیم. ما نمیتوانیم به متافیزیک پل بزنیم و آنرا همانجا کشف کنیم، بلکه باید در دنیای زمینی، آنرا کشف کنیم.
اسلامی اضافهکرد: اشتباه فاحش ما این بوده که دنبال مواجهه متافیزیکی با این امر رازآلود و متعالی و متافیزیکی بودهایم و بدیهی است که چنین خدایی کشف نمیشود. ارمغان ما از این سفر خیالی، یک خدای متجسّد است که در ذهن ما، قبرستانی شده است. در واقع ما خدا را نمییابیم، بلکه آن را میسازیم. سپس این خدای ذهنساخته را مقدس میکنیم و از آن تابو میسازیم. این خدا، اسیر ذهن ما است و سپس ما خودمان را در تلهی این خدا میاندازیم!
نویسنده کتاب «آفتاب جاویدان» با اشاره به تعبیر از امام علی (ع) در خطبه ۲ نهجالبلاغ که میفرماید: فرهنگ جاهلیت، 4 ویژگی دارد: سرگشتگی (حیرت ناشی از تعدد راه و نداشتن آدرس)، بیابانزدگی (حیرت ناشی از خودگمکردگی)، جهل و مفتونشدن؛ یادآور شد: این تعلیق و بیوزنی، در گفتار و رفتار ما، دوگانهی «تأسف» و «کاش» را به وجود میآورد و ما همیشه و در گپهای روزمره، یا اظهار تأسف میکنیم و یا ای کاش میگوییم و این ناشی از همان اسارت است. نتیجه این اسارت این است که ما مدام بر طبل «آگاهی ِ انکاری» می کوبیم.
اسلامی گفت: فضای مجازی را نگاه کنید. بهرغم اینکه، مایه خیر و برکت و افزایش دانش است، ولی بخش مهمی از آن معطوف به آگاهیانکاری است. ما مدام پالس منفی برای هم میفرستیم -البته ممکن است در جامعه واقعیت هم داشته باشد-، بیآنکه راهی برای برونرفت داشته باشیم.
وی با بیان اینکه درست است که ما به ناچار باید حداقلی از آگاهیهای انکاری را داشتهباشیم، پرسید: اشتراک این خبرها، در قبال این «آگاهیهای انکاری»، چه «آگاهی اثباتی» به ما میدهد؟ آیا به همان نسبت، راهی برای خروج داریم؟
نویسنده کتاب «خلوت مهر» با اشاره به نگاه عرفانی «سهراب سپهری در آثارش» تصریحکرد: میتوانم بگویم که سهراب، فرزند زمانه خودش بود و با وجودی که گاهی آگاهیهای انکاری در شعرش وجود دارد، ولی تحت تأثیر آن نیست و آگاهی اثباتی خودش را هم بیان میکند و وارد دنیا و دریایی میشود پر از اهتزاز و ابتهاج و انبساط و نشاط.
استاد سابق دانشگاههای اصفهان و کاشان با تبیین دو راه برای برونرفت از وضعیت بیهویتی خاطرنشان کرد: راه کوتاهمدت این است که ما در همه حوزهها و همه وضعیتها، نباید یک چیز را از دست بدهیم و آن «ارزش زندگی» و اعتبار حیات است. ما هستیم و باید زندگی کنیم. برای برون رفت از وضعیت «نیهیلیزم»مانند، باید ارزش حیات را کشف و درک کنیم و بدانیم که خود زندگی امری معتبر و مقدس است. ما دچار بیوزنی هستیم و باید از رهگذر کشف ارزش حیات، به قول سپهری، «وزنِ بودن را احساس کنیم».
وی با اشاره به فرمولهایی برای درک ِ «وزن ِبودن» بیان کرد: انسانزیستی در گرو ِ زندگیورزی است؛ زندگیورزی در گرو ِ عشقورزی است؛ عشقورزی در گرو ِ آفرینندگی و خلاقیت است، آفرینندگی و خلاقیت در گرو ِ لحظهآفرینی و خودایجادگری است؛ و این هم در گرو ِ خیشآوندی (شخم زدن و به چالش گرفتن خود) است و خیشآوندی هم در گرو ِ نوسازی نگاه است. یعنی مرکز ثقل، همین نوشدن نگاه است. نوشدن نگاه، فصلی و مقطعی نیست، بلکه باید همیشگی و لحظه به لحظه باشد. به تعبیر سپهری: «زندگی تر شدن پی در پی».
اسلامی با اشاره به آیات مبارکه: «یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا» و «و امّا بنعمت ربّک فحدّث» تصریح کرد: این آیات مبارک در قرآن یعنی همان نوسازی نگاه.
نویسنده کتاب «سپهر اندیشه علوی در نهجالبلاغه» تاکید کرد: فرمول بعدی این است که بدانیم. کارویژهی انسان در این دنیا، خوداکتشافی است. آدمی مثل فرهاد باید بر خود تیشه بزند و «شیرینینمایی» کند. ا
ارزش آدمی به میزان «شیریننمایی» (و نه شیرینکاری!) اوست. بایستهی خوداکتشافی، «عبور» است و بایسته ی عبور، «خلاقیت» است و بایستهی خلاقیت، «برهنگی» است؛ یعنی باید داراییات را صفر کنی؛ ما از هر چه داریم قید میسازیم و در آن گیر میکنیم؛ باید مثل نسیم باشیم و عبور کنیم. بایستهی نسیمبودن، «بیکرانگی» است و بایستهی بیکرانگی، «حضور در میدان مغناطیسی فراخود» است.
وی اضافهکرد: فرمول سوم توجه به ظهور «فردیت انسانی» است. خلاقیت، بایستهی انسانزیستی مستقل است. یعنی آدم باید در این دنیای کثرت، «تنها» باشد ( و نه جدا) و این تنهایی، موضوعیت دارد و مهم است. فردیت انسانی مستقل، یعنی بتوانی خودانگیختگی داشته باشی، از خودت بجوشی، و ایمانی ارزش دارد که خودانگیخته باشد. خروجی این فرمول در تجربهی شخصی انسان، خاصیت «آینهگی» اوست؛ من ِ آئینهوار که جام جهان نمای هستی است.
در خطبه 222 نهجالبلاغه، امام علی به افرادی اشاره میکند که «خداوند به آنها رجوع می کند». برای فرمول سوم در تجربه مدنی میتوانیم تعبیر کنیم که از «انسان عاقل» به «شهروند عقلانی» برسیم.
اسلامی به اشاره به استراتژی درازمدت برونرفت از وضعیت بیهویتی خاطرنشان کرد: به باور من، پیامبر آمد تا سه تحول ایجاد کند: یکم «انسان خودسالار» بسازد، دوم «شهروند عقلانی» و سوم «جامعه آنارشی» به این معنا که در آن، به میزان تعداد «تن»ها، در جامعه «سر» وجود داشته باشد؛ یعنی همه آدمها بایستی، در اداره جامعه، علیالسواء حضور پیدا کنند.
در جامعه انسانی، اصل بر این است که آدمی آزاد است و اگر بخشی از حقوق خودش را به نهادهایی مثل دولت و حکومت میسپارد، از باب اضطرار است تا کار جامعه به سامان و سازمان برسد. بنابراین استراتژی بلندمدت باید طوری باشد که به سمت جامعهای حرکت کنیم که «اجتماع منهای حکومت و دولت» باشد؛ یعنی باید برویم به سمت دولت حداقلی.
بنابراین به موازات ارزشنهادن به حیات، باید دستاندرکار ابداع و آفرینندگی بشویم؛ از جمله سازندگیها، رویهسازیها و ایجاد «حق» است؛ مثل تلاش برای گسترش انجمنها و نهادهای مدنی و NGOها.
وی افزود: به بیان امام علی در خطبه 207 (یا 216) نهجالبلاغه که از شاهکارهای حقوقی اوست و در بحرانیترین بازه سیاسی حکومت او بیانشده، شهروندان سامان نمیگیرند و اصلاح نمیشوند مگر اینکه شهریاران و نظام سیاسی اصلاح شود، و شهریاران اصلاح نمیشوند مگر مردم مقاومت کنند. مقاومت، نه به معنی مرسوم امروزی، بلکه به معنی داشتن آگاهی نسبت به حقوق خودشان و صرف صبوری برای مطالبه آن. و به همین دلیل عرض میکنم که باید نهادهای مدنی پایهگذاری کنیم، البته به معنی درست کلمه، با شیب ملایم و بر اساس توانمندیها. ایجاد اجتماع، باعث رفتن به سمت دولت حداقلی میشود.
این استاد سابق دانشگاه با اشاره به نامه ۲۶ نهجالبلاغه که در آن امام به کارگزارش میگوید: در مواجهه با مردم نرم و آرام باش، زیرا آنها همکیش تو هستند و همچنین، مردم، دولت یاران تو در «استخراج حقوق» (نه در احیا یا ایجاد حقوق) هستند توضیحداد: منظور از حقوق، نه حقوق مالی، بلکه حقوق اساسی، حقوق شهروندی و حقوق بشر است.
وی در پایان گفت: به عنوان نتیجه بحث میتوانم عرض کنم که سیر و سیاحت در متافیزیک، ما را به امر قدسی نزدیک نخواهد کرد.؛ بلکه نزدیکشدن به امر قدسی، وابسته به زندگی در دنیای پرچالش ماده است؛ زندگی در متن ابتلا و آزمون و خطا؛ و از رهگذر چالش با دنیای ماده است که به تدریج استعدادهای آدمی کشف میشود و بعثتی در قلمرو جان اتفاق میافتد و آدمی اینگونه میتواند رازورزی کند و فضاهای گمشده را کشف و به تعبیر سپهری، وزن ِ بودن را احساس کند.
انتهای پیام