پاسخ محقق داماد به جنتی: اعدام بدون محاکمه؟!
به گزارش انصاف نیوز، دکتر سید مصطفی محقق داماد، در یادداشتی در روزنامه ی اطلاعات نوشت:
آنان که صاحب این قلم را میشناسند میدانند که وی حداقل با فقه، فقها و فقاهت آشنایی دارد، فقیهان زیادی را از نزدیک دیده، و با سیره عملی آنان مواجه بوده است زیرا همه قبیله او عالمان دین بودند. اجازه بفرمایید سخنم را با خاطرهای از پدرم «سید محمد محقق داماد» آموزگار فقاهت قرن معاصر آغاز کنم و سپس درددلی را به دفاع از فقاهت شیعی، این تراث عظیم ماندگار از سلف صالح، با خوانندگان ارجمند در میان گذارم…
کودک بودم و به مقتضای سن با همسنان خود یعنی بچههای شش ـ هفت ساله فامیل در منزل بازی میکردیم. عصر تابستان بود و شهر قم ایام گرم خود را طی میکرد. پدرم در زیرزمین استراحت میکردند. سر و صدای بچهها ایشان را از خواب بیدار کرد. آمدند و خطاب به من جملهای گفتند که اینجانب اگرچه آن روز نفهمیدم ولی عیناً به خاطر سپردهام و بعدها به عمق آن واصل شدم. ایشان خطاب به من فرمودند: مصطفی!! این بار تو را تنبیه نمیکنم چون عقاب بلابیان قبیح است. ولی از این به بعد باید بعدازظهرها که وقت استراحت است در منزل سروصدا نکنی. و با وجود این تذکر از این به بعد اگر تکرار شود تنبیه خواهی شد!! (این قاعده فقهی مستند به حکم عقل است و زیربنای اصلی از اصول حقوق بشر و اصل قانونی بودن جرم و مجازات در قوانین اساسی دنیای معاصر را تشکیل میدهد. یعنی مجازات کردن برای عملی قبل از ممنوع ساختن آن زشت است)
این داستان که نمونهای است از عمل یک فقیه نشان میدهد که موازین، مبانی و قواعد فقهی برای شخص فقیه چنان ذهنیتی را فراهم میسازد که گویی با گوشت، خون و پوستش عجین میشود که حتی در زندگی شخصی و حریم خصوصی خود آن هم با مولیّ علیه خویش نیز نمیتواند خلاف آن عمل کند، تا چه رسد به فضای اجتماعی و حقوق شهروندان اگر به قدرتی دست یافت.
ذکر این مقدمه بدان جهت بود که چند روز قبل یکی از خبرگزاریهای رسمی خبری را به تلفن همراه اینجانب (و شاید دیگران) ارسال داشت مبنی بر اینکه عالیجنابی از صاحبان منصبی که مقتضای آن منصب فقاهت همراه با عدالت بود و بنابراین از فقیهان عادل رسمی کشور جمهوری اسلامی محسوب میشدند اظهار فرمودهاند که برخی افراد مورد نظر مبارک ایشان را بایستی بدون محاکمه اعدام میکردند. اگر بنا به محاکمه بود هیچ قاضی عادل و آگاهی جز حکم اعدام برایشان صادر نمیکرد. معظمله برای توجیه نظر خویش به دادگاه صحرایی موسولینی پس از جنگ جهانی توسط پارتیزانها تمسک فرموده و گفتهاند فقط در دادگاه از ایشان سؤال شده که نامت چیست؟ وقتی گفت نامم موسولینی است قاضی دستور داد ببرید اعدام کنید.1
با قطع نظر از جمله درّر بار حضرت مولی علی(ع) وَ إِنَّهُمْ لَیِطْلُبُونَ حَقَّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ ـ که بنای تحلیل و مقام بررسی نیست، اینک عرض من این است که:
اولاً ـ این صاحب منصب فقاهت نظرشان محمول بر فتوای ایشان است و نظام قضائی کشور از مقلدین ایشان نمیباشند. ایشان فقاهت خود را بایستی در روند تصویب قوانین اعمال نمایند و نه در تریبونهای سخنرانیهای اجتماعی. البته هر چند مقتضای استقلال قضائی آن است که به اینگونه اظهارات بیاعتنا باشد و وظایف خود را مطابق با تکالیف شرعی و قانونی خود انجام دهد ولی ناگفته پیداست که انتشار اینگونه مطالب چهره قضای اسلامی را ملکوک میکند و دستگاه قضائی نمیتواند نسبت به اینگونه ضربههای وارده بی تفاوت باشد. زیرا نحوه سخن گفتن به گونهای است که گویی عنان اختیار و تصمیمگیری به دست گوینده بوده و خواهد بود.
ثانیاً ـ ایشان البته به از دیگران میدانند که منابع فقه امامیه منحصر به چهار منبع است کتاب، سنت، اجماع و عقل. در سراسر فقه اصطلاح «بالادله الاربعه» به کرّات مشهود است (رک: الحدائق الناضره / ج21، ص 395 / المناهل / ص271 / المکاسب، ج1،ص 253) اگر فقیهان به سیره عمل میکنند منظورشان سیره متشرعه است (رک: مصباح الفقیه / ج2، ص 170 / العروه الوثقی، ج1، ص 101) و نه رویه قضائی دادگاه موسولینی دیکتاتور ایتالیا. آیا منصب رسمی فقاهت این حق را برای ایشان ایجاد کرده که منبعی جدید بر منابع فقاهت بیفزایند؟ آیا اینگونه سخن گفتن چوب حراجی نیست که بر پیکر فقاهت و قضاوت وارد میگردد؟
ثالثاً ـ از قواعد مسلّم فقه اسلامی که میتواند بشریت به آن افتخار کند احترام به دماء، اعراض و جان انسانهاست. مجازات بدون محاکمه آنهم مجازات اعدام را چگونه ایشان میتواند به فقاهت اسلامی منتسب سازد؟
رابعاً ـ ظاهراً معظمله در این جملات معیار «عدالت و آگاهی قضائی» را هم معین فرموده و الگوی کامل را قاضی دادگاه صحرایی موسولینی دانسته و به قضات دستگاه قضاء آموزش دادهاند که از سنت حسنه! و رویه قضائی معزیالیه پیروی نمایند!! عجبا لحلمالله! جای شیخ انصاریها خالی است که کتاب القضاء و رساله شریفه عدالت خویش را بازنگری و با این فرمایشات فقیهان عصر ما مقایسه کنند و ببینند چگونه محصول عمرشان رو به ویرانی مینهد.
البته در هنگام نگارش این سطور نگران آنم که معظمله در پاسخ این نقد به ذیل دامن گشاد و گسترده مصلحت تمسک نمایند که در این صورت قلم را سرمیشکند و از نگارش بازمیدارد. بفرمایند که مصلحت چنان دیدیم و چنان گفتیم و چنان کردیم و چنان خواهیم کرد. اینجا دیگر جای سکوت است و با کمال صراحت اعتراف میکنم که لااقل این نویسنده توان دفاع ندارد. این سخن مبتنی بر نظریه فقه مصلحتاندیش است که میتواند همه اصول اخلاقی و فقهی شریعت احمدی و دین محمدی را منزوی سازد که البته برای اینجانب مبانی فکری و علمی این نظریه فاقد توجیه است والی الله المشتکی.
این یادداشت صرفاً به انگیزه دفاع از مقام شامخ فقه و فقاهت بود که توسط این طلبه کوچک با اذن فحوا از سوی اساتید بزرگوار، فقیهان عالیقدر و مرجعیت معظم شیعه که میراثدار بزرگان گذشته میباشند، نگاشته شد. در این مقال از سخن گفتن پیرامون موازین قانونی و حقوق اساسی ملت ایران لب فرو میبندد و به موقعی و یادداشتی دیگر موکول مینماید به شرط بقاء الحیات.
از آن سموم که برطرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی
کناره گیر و زبان درکش و تماشا کن
که کس بدهر ندیده چنین عجب زمنی
مزاج دهر تبه شد ازین بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
والسلام علی من اتبع الهدی ـ سید مصطفی محقق داماد ـ 28مهرماه 93
پینویس:
1. (بنیتو موسّولینی) نام کامل به ایتالیایی(Benito Amilcare Andrea Mussolini: زاده 29 ژوئیه 1883- درگذشته 28 آوریل 1945) روزنامهنگار، سیاستمدار و رهبر ایتالیای فاشیست طی دوران جنگ جهانی دوم بود. موسولینی در پایان جنگ جهانی دوم در حالی که به اتفاق معشوقهاش در حال فرار از ایتالیا بودند در مزرعهای توسط پارتیزانهای ایتالیایی دستگیر شده و در همان جا به همراه سایر همراهانشان که از مقامات حکومت فاشیستی بودند، پس از محاکمه صحرایی به اعدام محکوم شدند و در 28 آوریل 1945 هنگام اعدام شخصی با چاقو به او ضربه زد و موسولینی نیمهجان از شکنجه به زمین افتاد و مردم به او حمله کردند و با لگد بر روی جنازه او رفتند که جمجمه او متلاشی شد که با تیراندازی هوایی جنازه را رها کردند. جسد موسولینی و معشوقهاش در پیازا لورتو در میلان، برای نمایش عموم به قناره قصابی و به صورت وارونه، از سقف یک ایستگاه پمپ بنزین آویخته شده و به وسیله مردم شهر سنگباران شد. هدف از این عمل هم ناامید کردن فاشیستها از ادامه جنگ و هم گرفتن انتقام از نیروهای محور که بسیاری از پارتیزانها را به همان شیوه اعدام کرده بودند، محسوب میشد.
انتهای پیام