… اسلامی
«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «… اسلامی» نوشت:
جای این سهنقطه، هر کلمهای میتوانید بگذارید؛ از عدالت و اخلاق و فلسفه و حکومت، تا انجمن و جامعه و دانشگاه و بازار. اما آیا صفت «اسلامی»، ماهیتی متفاوت به موصوفهای خود میدهد؟ مثلا عدالت اسلامی، غیر از عدالتی است که عدالتخواهان جهان میجویند؟ مرز میان عدالت اسلامی و عدالت عرفی چیست؟ وقتی میگوییم «اخلاق اسلامی»، از چه نوع اخلاقی سخن میگوییم؟ فهرست فضیلتها و رذیلتها در اخلاق اسلامی، با همین فهرست در – مثلا – اخلاق مسیحی یا یهودی یا عرفی چقدر متفاوت است؟ کدام اخلاق، دروغ و فساد و ریا و ظلم و همسایهآزاری را تجویز کرده است که ما مجبور شدهایم اخلاقی دیگر بنا کنیم و نام آن را «اخلاق اسلامی» بگذاریم؟ بله؛ نظامهای اخلاقی، پرشمار است؛ اما تعدد آنها ناظر به زیرساختهای نظری و دستگاههای معرفتی است، نه اخلاق عملی که معمولا از اخلاق اسلامی اراده میشود. آیا صفت اسلامی برای اخلاق، برای آن نیست که زیر بار برخی فضیلتهای جدید، مانند آزادی و مراعات حقوق مخالف و سهم اقلیتها از فرصتها نرویم؟
حکومت «اسلامی» در پی چیست که حکومت «عرفی» با آن مخالف است؟ مثلا حکومت عرفی خواستار وابستگی کشور به بیگانگان است و حکومت اسلامی در پی استقلال؟ دانشگاه اسلامی چگونه جایی است و در آن چه دانشهایی تدریس میشود که آن را سزاوار نامی متفاوت کرده است؟ اقتصاد موصوف به اسلامی خواستار عدالت و انصاف و توسعه است، اما اقتصاد آزاد یا سوسیالیسم میخواهد انسانها را فقیر و بیچاره و گرفتار تبعیض و اختلاس و رانت کند؟ مدیریت اسلامی در پی بهرهبری بیشتر از سرمایهها و فرصتها است و مدیریت عرفی در پی وقتکشی و فرصتسوزی؟ اگر تفاوت در روشها است، آیا کسی گفته است که تفاوت دین با غیر دین در روشها و در مرحلۀ اجرا است؟ بله؛ تفاوت در روشها و اجرا، گاهی ماهیتها را نیز دیگرگون میکند؛ اما مشروط به اینکه تفاوت در روش، برآمده از تفاوت در ساختارها و اهداف باشد، نه به دلایل دیگر.
این چه فلسفۀ اسلامي است که بیشتر اصول و مبانی و منطق و حتی مسائل آن، پیش از اسلام هم بوده است؟ اگر این فلسفه، اسلامي است، چرا شمار مخالفان آن در میان فقها و عرفا و حتی متکلمان اسلامی، بیشتر از موافقان آن در میان متألهان مسیحی یا یهودی است؟ آیا اقتصاد اسلامی، جانمایهای بیش از طب اسلامی دارد؟
به گمان من، صفت «اسلامی» در بسیاری از مواقع بهانهای است برای بیاعتنایی به برخی فرمولهای جهانی یا تجربههای عام بشری. گاهی این صفتِ وجیه المله را میآوریم تا سفرۀ خود را از دیگران جدا کنیم و جهانی دیگر بسازیم؛ جهانی که در آن تعهدی به آزمونهای تاریخی و تجربههای کلان بشری و دستاوردهای علم جدید نداشته باشیم. پیامبر اسلام و همۀ پیشوایان دینی، در مواجهه با عرف و ساختارهای موجود در جامعه و عصر خویش، بسیار نرم و صبور رفتار میکردند و بیشتر اهل امضا بودند تا براندازی. آنان برخی قانونهای نامعقول مانند بردهداری را لغو نکردند؛ زیرا میدانستند تغییرات مهم ساختاری در نظامهای اجتماعی بر عهدۀ عرف و تحولات ذهنی بشر است. عرفگرایی اسلام، بسیار بسیار بیش از پیروان او در ادوار پسین است. فیلمهایی که در زمان ما از تاریخ اسلام ساختهاند، چهرهای انقلابی از این دین رسم میکنند؛ اما تاریخ گواه است که همگرایی اسلام با عرفیات جامعه در معاملات و امور قضائی و حکومت، بیش از نقدها و مخالفتهای آن با هنجارهای زمانه بوده است. آنچه مسلمانان باید از قرآن و اسلام بیاموزند، احترام به پیمانهای اجتماعی و همراهی متعادل با عرف جهانی و خرد جمعی است، نه آنچه از این همراهی و احترام در مقطعی از تاریخ اسلام حاصل شده است.
انتهای پیام