خرید تور تابستان

گزارش کامل نشست «بیت آیت‌الله منتظری و حوادث دهه۶۰» | ساده‌لوح یا آینده‌نگر؟!

ماهرخ ابراهیم‌پور در گزارشی در  “تاریخ ایرانی” نوشت: نشست «بیت آیت‌الله منتظری و حوادث دهه ۶۰» طبق اعلام قبلی قرار بود از سوی انجمن اندیشه و قلم در مسجد الرحمان برگزار شود، اما در آنجا لغو شد، سپس با برخی سراهای محله هماهنگی کردند که توفیقی حاصل نشد و سرانجام صبح چهارشنبه (۳۰ آبان) عباس سلیمی‌نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران پذیرفت که این نشست در دفترش برگزار شود. نشستی که حوادث دهه ۶۰ و نقش آیت‌الله حسینعلی منتظری و برادر دامادش سید مهدی هاشمی، جنگ تحمیلی و اعدام‌های دهه ۶۰… از برخی سرفصل‌های آن است که سخنرانان با توجه به مراوداتی که با بیت آیت‌الله منتظری داشتند، سعی کردند که به بررسی آن بپردازند. از آن سو برخی افراد همچون مرتضی باقری از دفتر نهضت‌های آزادیبخش سپاه پاسداران از نحوه ورود و همکاری خود با سید مهدی هاشمی سخن گفت که این سخنان برای نخستین بار در این نشست مطرح شد. در این نشست مصطفی ایزدی، نویسنده و فعال سیاسی و مرتضی باقری سخنرانی کردند. سپس مناظره‌ای بین مجتبی لطفی از شاگردان آیت‌الله منتظری و از اعضای بیت ایشان و سلیمی‌نمین صورت گرفت.

ساده‌زیست بود اما ساده‌اندیش نبود

مصطفی ایزدی با اشاره به ابتکار آیت‌الله حسینعلی منتظری درباره نامگذاری هفته وحدت گفت: این هفته به ابتکار آیت‌الله منتظری نامگذاری شد، گرچه رادیو و تلویزیون این هفته را به امام ‌خمینی(ره) منتسب می‌کند. گرچه مهم نیست، تنها فرصت خوبی برای تحکیم یکدستگی در کشور است اما نامه‌ای که آیت‌الله به وزیر وقت ارشاد نوشتند، موجود است. کسانی که این هفته را به امام نسبت می‌دهند، حداقل به صحیفه نور نگاهی نمی‌کنند که سه، چهار بار از آیت‌الله تشکر کردند برای اعلام هفته وحدت.

چرا پس از ۸ سال که از رحلت آیت‌الله می‌گذرد، همچنان در جامعه مطرح است؟ باید مساله مهمی پیرامون وی باشد وگرنه علمای دیگری نیز بودند، فوت کردند که هر سال مراسمی به مناسبت درگذشت آن‌ها برگزار می‌شود، اما آنکه مرتب فیلم ساخته و در تلویزیون پخش بشود، کتاب نوشته و نقد شود و در فضای مجازی نیز صحبت باشد در واقع نشانه روح بلندی است که همچنان زنده و در جامعه جاری است. بالاخره شخصیت و منش وی در ارتباط با حاکمیت و جامعه دارای ویژگی‌های خاصی بود که از خود تاثیرات خاصی نیز به جای گذاشت که به نظرم این اسم همچنان خواهد ماند. اگرچه نمی‌توانم پیش‌بینی کنم تا چه زمانی در جامعه درباره‌اش صحبت خواهند کرد، اما موضوعی است که در جامعه پیرامون آن صحبت خواهد شد. صحبت از آیت‌الله منتظری در جامعه ممکن است به دلیل مناسبت‌های مرتبط با وی باشد که از سوی مخالفان یا موافقانش مطرح شود.

اما در طول ۳۰ سال گذشته (۶۷ تا ۹۷) بحث‌های بسیاری در رابطه با آیت‌الله منتظری مطرح شده، اما هیچ‌ وقت بحث‌های دوطرفه و عادلانه‌ای در رسانه‌های رسمی کشور صورت نگرفته و حتی در سال‌های گذشته نام بردن از آیت‌الله بسیار دشوار بود. یادم می‌آید چند سال از برکناری آیت‌الله گذشته بود و روزنامه جمهوری ‌اسلامی، خاطرات هاشمی رفسنجانی را منتشر می‌کرد، در بخشی از این خاطرات از آیت‌الله نام برده شد و خاطره‌ای از دوران زندان را تعریف کرده بود. وقتی نام آیت‌الله را در روزنامه دیدیم، بسیار تعجب کردیم و بسیار خوشحال شدیم که بعد از مدت‌ها نامش در روزنامه درج شد، اما اهانت و فحاشی نکردند و فقط نامش را ذکر کردند.

در حالی که تا قبل از آن با طرفداران آیت‌الله برخورد خوبی نمی‌شد، ضمن اینکه هیچ‌گاه مجال ندادند که وی در رسانه‌های رسمی برای نسل جدید شناخته شود، فردی که مدت زیادی در قم فعالیت سیاسی داشت و بعد از انقلاب نیز زمان کوتاهی در مجلس خبرگان بود، چه شخصیت و منشی داشت، سبک زندگی و فرزندان و اطرافیانش چگونه بود؟ مطلقا در این رابطه صحبتی نمی‌شد. لذا ما بعد از به وجود آمدن یک فضای نسبی که بتوان درباره آیت‌الله صحبت کرد، (در صورتی که لغو یا تعطیل نشود، مثل امروز که برنامه تا مرز لغو شدن پیش رفت اما با قبول میزبانی از سوی آقای سلیمی‌نمین تشکیل شد) نخست از شخصیت و رفتارش حرف می‌زنیم، بعد از رابطه‌اش با امام‌ خمینی (ره) و اینکه چه حرف‌هایی می‌زد و در جامعه چه جایگاهی داشت. به نظرم باید مسائل آیت‌الله را نسل جوان بداند، زیرا کتابی به آن شکل نیست. اگرچه در فضای مجازی مطالبی وجود دارد، اما با فیلترینگ برخی مطالب بعضی از جوان‌ها چندان حوصله ندارند که سراغ مطالب فیلتر شده، بروند. برای همین باید افرادی که از نزدیک آیت‌الله را می‌شناختند درباره‌اش با نسل جوان صحبت کنند.

آیت‌الله یک کشاورزاده بود و تقریبا تا سن ۳۰ سالگی که مجتهد نیز شده بود، تمام تابستان‌ها از قم به نجف‌آباد می‌رفت و به همراه پدرش کار کشاورزی می‌کرد. البته کار کشاورزی بر زمین بزرگی نبود، زیرا کلا کشاورزی در نجف‌آباد بسیار محدود است؛ اما با این همه آیت‌الله با کار کشاورزی زندگی خود را می‌گذراند، اگرچه زندگی بسیار سختی داشت، طوری که وقتی از حوزه علمیه اصفهان برای ادامه دروس به قم آمد، در اثر دشواری معیشت مجبور به بازگشت شد که البته در خاطراتش درباره این موضوع شرحی آمده است. بعدا دوباره توانست به قم برگردد اما باز هم به دشواری امورات خود را اداره کرد، همان‌طور که آیت‌الله مرتضی مطهری نیز چنین شرایطی داشت.

لذا زندگی آیت‌الله از ابتدا به لحاظ معیشتی بسیار دشوار طی شد، گرچه از زندگی بسیار ساده‌ای برخوردار بود که تا پایان حیات در ‌‌نهایت سادگی ادامه پیدا کرد. با همه مشکلاتی که در زندگی پشت سر گذاشت، دو ویژگی به موفقیت و پیشرفتش کمک کرد، نخست اینکه بسیار فرد باحافظه و بااستعدادی بود، حافظه بسیار قوی که تا پایان عمر نیز به همین صورت باقی ماند. در حالی که برخی از مخالفان در انتقادهایی گفتند او به ویژه در پایان عمر حواس درست و حسابی نداشت! این حرف ناشی از فضاسازی رسانه‌ای بود. همچنین در تصمیم‌گیری‌هایش بسیار مصمم بود و کسی نمی‌توانست بر تصمیمش اثر بگذارد؛ اما در برخی اظهارنظر‌ها گفته شده بود که تحت تاثیر دیگران است و با توجه به اینکه در برخی از گزارش‌های ساواک از صفت ساده‌لوح برایش استفاده شده بود، بعد از انقلاب نیز بعضی از مخالفانش یاد گرفته بودند که بگویند ساده‌لوح و تحت تاثیر اطرافیانش است. در حالی که اگر می‌خواست تحت تاثیر قرار بگیرد در بسیاری از حوادث و موقعیت‌های حساس که قرار داشت، باید تحت تاثیر قرار می‌گرفت؛ اما وی منش و شخصیتی داشت که وقتی تصمیمی می‌گرفت و به نتیجه می‌رسید بر سر آن می‌ایستاد و از آن برنمی‌گشت.

افراد بسیاری پیش از عزل آیت‌الله مرتبا به دیدنش می‌رفتند از افراد عادی تا ائمه ‌جمعه، فرماندهان سپاه و ارتش و وزرا که در بسیاری از امور با وی مشورت می‌کردند. در روایتی فرد منافقی را در منزلش دیده بودند و بعد‌ها گفتند آیت‌الله از منافقین تاثیر می‌پذیرد. در حالی که چنین سخنی با عقل جور درنمی‌آید. شخصی که در مبارزات دوره پهلوی بسیار محکم بود و هیچ چیز تاثیری بر او نداشت، طوری ‌که رژیم شاه با شیوه‌های مختلفی تلاش کرد از مبارزه منصرفش کند اما نتوانست. آیت‌الله آنقدر شخصیت محکم و پرنفوذی داشت که پای جمهوری ‌اسلامی ایستاد و در خبرگان چنان نقشی پیدا کرد که قرار شد پس از امام به رهبری برسد، اما همین فرد یک‌شبه تبدیل به فردی ساده‌اندیش شد! موضوعی که با علم روان‌شناسی نیز قابل توجیه نیست.

در واقع حافظه، استعداد، همت و تلاش، آیت‌الله را به جایی رساند، (اصطلاحا بدون اینکه دست به عصا بگیرد) که در مقام جانشینی رهبری قرار گرفت. درباره حافظه‌اش باید به خاطره‌ای اشاره کنم، تقریبا ۲۰ روز قبل از فوت با یکی از دوستان به دیدنش رفتیم. از دوستم پرسید اهل کجا هستی؟ دوستم جواب داد تهران به دنیا آمده اما اصالتا شیرازی است. آیت‌الله، شعری در وصف تهران برایش خواند که به زبان عربی و بیش از ۲۰ بیت بود، شعرخوانی بدون مکث و لکنت. من گفتم حاج‌آقا بیکار بودید که شعری عربی در وصف تهران حفظ کردید؟ گفت: من حفظ نکردم، یک‌دفعه در مجله‌ای خواندم در حافظه‌ام ماند! در واقع از چنین حافظه‌ای برخودار بود. ضمن اینکه یادم می‌آید وقتی علما با وی مباحثه می‌کردند (در جلد دوم خاطراتش آمده است)، یکی از آقایانی که عضو شورای عالی قضایی بود، گفت: من متولد عراقم و به زبان عربی نیز مسلط هستم. باید بگویم که علمای کشورهای عربی به اندازه آیت‌الله نتوانستند ریشه لغات عربی را دربیاورند. این عملکرد نتیجه همت و حافظه‌اش بود. با وجود پیشرفتی که در حوزه سیاسی کشور داشت و ارتقائی که پیدا کرد، اما زندگی‌اش تا پایان عمر ساده بود.

من از دوره دبیرستان به دیدن آیت‌الله منتظری می‌رفتم و درباره برخی مسائل از جمله کنکور سوال می‌کردم. حتی در زمان تبعید نیز با برخی از دوستان مانند رحیم صفوی و عبدالعلی‌زاده به دیدارش می‌رفتیم و وقتی انقلاب پیروز شد، باز هم ارتباطم قطع نشد و وقتی به نجف‌آباد می‌آمد، به دیدنش می‌رفتم. در تمام مدتی که ارتباط داشتم، هرگز ندیدم در زندگی‌اش تشریفاتی وجود داشته باشد و از آن سادگی قبلی فاصله بگیرد. غذای ساده‌ای می‌خورد که اغلب نان و ماست بود و تا پایان همین شیوه ادامه داشت. فرزندانش نیز دختر و پسر همه ساده زندگی می‌کنند و هیچ ‌کدام از حد معمولی بالا‌تر نیستند. شخصیتی با این ابعاد و منش، انسان بسیار مردم‌داری بود و همیشه صحبت از این می‌کرد که مردم اذیت نشوند و بعد از انقلاب زمانی که به مقامات دسترسی داشت از تذکر اینکه مردم اذیت نشوند، غفلت نمی‌کرد و به حقوق انسانی فارغ از دین و مذهب بسیار معتقد بود و هر کسی که تخلفی می‌کرد باید متناسب با تخلف مجازات می‌شد نه صرف اینکه فلان تفکر یا عقیده را دارد. در این شیوه نیز همیشه از آیات و احادیث به نقل از ائمه اکتفا می‌کرد و هیچ‌گاه به دانشمندان غربی استناد نمی‌کرد. به طوری که در کتاب حقوق به بحث درباره حق طبیعت، حق حاکمیت، مردم و حقوق متقابل به طور مفصل پرداخته که همه آن متکی به احادیث و آیات قرآن است و به استنباط‌های خودش تکیه کرده است. لذا شخصیت آیت‌الله نسبت به برخی دیگر استثنا بود و مردم‌داری و سادگی جزء نقاط برجسته زندگی‌اش است.

عالم ربانی بود اما دفترش را نمی‌توانست اداره کند

به گزارش «تاریخ ایرانی»، مرتضی باقری، از مؤسسین نهضت‌های آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پژوهشگر تاریخ در ادامه این نشست عنوان کرد: در بیت علما بزرگ شدم و در بیت عرفا و علمای بزرگی مانند آیت‌الله خویی، آیت‌الله اراکی و شاگرد مجتبی تهرانی و حق‌شناس بودم، اگر در یک جمله بخواهم آیت‌الله منتظری را برای جمع وصف کنم، یک عالم ربانی بود. نخستین کاری که انجام دادم، تهیه و تدوین عکس‌های انقلاب بود که با کمک برخی از دوستان انجام شد، لذا سال ۵۷ به همراه یکی از دوستانم، سیدمحمدرضا عالی‌پیام معروف به «هالو» خدمت آیت‌الله رسیدیم و برای نخستین بار اسلایدهای مربوط به تظاهرات تهران را به آیت‌الله نشان دادیم که برایش جالب بود که این حجم از مردم در تظاهرات‌ها شرکت کردند و به ویژه با تعجب گفتند که تهران این همه خانم محجبه داشته و ما خبر نداشتیم!

پس از آن اردیبهشت ۵۸ وارد خاک افغانستان شدم و خرداد ۵۹ برگشتم، یعنی بیش از یکسال در صحنه جنگ افغانستان با شوروی بودم. بعد از آن مجله‌ای منتشر کردم که عکس آیت‌الله منتظری بر جلد شماره ۶۹ به تاریخ ۵ مهر ۱۳۵۹ قرار دارد. زمانی تصویر وی بر جلد مجله قرار گرفت که هنوز قائم‌مقام رهبری نبود اما عشق و اراداتی که به وی داشتم و دارم، باعث شد در صدر مجله سخنانش را ذکر کنم. اما بحث حضور آیت‌الله در صحنه سیاسی یک مساله است، عالم ربانی بودن مساله دیگر. لذا پس از ۴۰ سال، امروز نخستین باری است که درباره مسائل سیاسی سخنرانی می‌کنم، اگرچه در بطن رخدادهای مختلف چون واقعه ۱۷ شهریور بودم که از لابلای جنازه‌ها بیرون آمدم و تا به امروز مسائل متفاوتی را پشت سر گذاشتم و امروز اینجا هستم تا رسالتم را نسبت به تاریخ و نسل آینده در عباراتی بیان کنم.

خرداد ۵۹ که از افغانستان آمدم، مورد استقبال همه از جمله صادق قطب‌زاده وزیر خارجه، آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه وقت تهران، میرحسین موسوی سردبیر روزنامه جمهوری‌اسلامی و شخصیت‌های دیگر قرار گرفتم و همه خواستار ملاقات شدند به دلیل اطلاعات دسته اولی که از اوضاع افغانستان داشتم. روس‌ها به افغانستان حمله کرده بودند و معلوم نبود که چه بر سر افغانستان می‌آید؟ در این میان من و دوستانم را به سمت سید مهدی هاشمی هدایت کردند. لذا تیرماه ۵۹ با مهدی هاشمی در ستاد مرکزی سپاه پاسداران، طبقه دوم به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه ملاقات کردم، در حالی که در ذهن من مساله قتل مرحوم شمس‌آبادی وجود داشت، اما به دلیل اینکه سید مهدی را به من معرفی کرده بودند، باعث شد قدری محتاط شوم و آن سوابق را مطرح نکنم.

سید مهدی متوجه شد در آن موقع به قول خودش، من گنجی هستم که هم عکاسی و هم فیلمبرداری می‌دانم و با مجموعه سنگینی به حضورش رفته بودم. برای همین گروه نهضت‌های آزادیبخش را تشکیل داد و چون علما وی را تائید کرده بودند، به همراه دو یا سه نفر شروع به نوشتن متن اساسنامه کردیم. ضمن اینکه سید مهدی آخر هر هفته بدون استثنا با آیت‌الله منتظری ملاقات داشت؛ طوری که شب‌های پنج‌شنبه به قم می‌رفت و با آیت‌الله ملاقات می‌کرد و همیشه در واحد نهضت‌ها این‌گونه رفتار می‌شد که همه مسائل با آیت‌الله مشورت می‌شود و رهنمود‌هایش را می‌گیرد و در واقع در واحد نهضت‌ها آیت‌الله حکم پدر معنوی ما را داشت. اگرچه قبل از شکل گرفتن واحد نهضت‌ها به آیت‌الله ارادت زیادی داشتم و بعد از آن بیشتر شد.

آیت‌الله منتظری در تمام خطبه‌های سال ۵۹ الفاظی مانند جبهه مُورو، اریتره و فلسطین را به کار می‌برد و به نوعی پدر معنوی تمام نهضت‌های آزادیبخش بود. برخی از شرح وظایف واحد نهضت‌ها عبارت بود از برقراری ارتباط سازنده و هدفدار با کلیه حرکت‌های اسلامی و آزادیبخش، شناسایی حرکت‌های آزادیخواهانه مستضعفان جهان و جذب آن‌ها به انقلاب اسلامی، ارزیابی دقیق هر نهضت و برآورد نیازهای مادی و معنوی تامین آن. نظارت و اشراف بر خط فکری و سیاسی عملکرد نهضت‌های آزادیبخش و در صورت مشاهده انحراف، انجام اقدام لازم در جهت تسریع حرکت انقلاب، ایجاد وحدت و انسجام سیاسی در مناطق استراتژیک جهان، ارزیابی خط نهضت‌ها از طرق مختلف و جمع‌آوری مطالب، تاسیس مدرسه جهت تعلیم و تربیت طلاب و امور بین‌الملل، نفوذ در نهضت‌ها و گروه‌های خارجی و کشف و شناسایی خطوط مشکوک وابسته، جمع‌آوری اسناد و مدارک مربوط به جریانات از تمام کانال‌ها به ویژه از وزارت خارجه و نخست‌وزیری، نفوذ در سفارتخانه‌ها در داخل و خارج، طرح و برنامه‌ریزی برای عملیات خارجی، یافتن کانال‌های اطلاعاتی در منطقه، تشکیل تیم‌های تعقیب و مراقبت، فراهم ساختن کادر حفاطتی برای بازداشت عناصر مشکوک، کادر تحقیق و بازجویی از متهمان. این شرح وظایف نهضت‌هاست که سید مهدی هاشمی با نظر مستقیم آیت‌الله منتظری توانسته بود در سپاه پاسداران جایگاه ممتازی را کسب کند.

گزارش کامل نشست «بیت آیت‌الله منتظری و حوادث دهه۶۰» | ساده‌لوح یا آینده‌نگر

ما سه سال شبانه‌روز با سید مهدی بودیم و وقتی بحث حمله عراق مطرح شد، موضوع نهضت‌ها داغ شد که ما با استفاده از پتانسیل نهضت‌ها بتوانیم در رابطه با جنگ تاثیرگذار باشیم، زیرا در تمام کشور‌ها استفاده از ابزار جریانات خارجی یک هدف مهم و محوری بود و باعث شد که شخصیت سید مهدی هاشمی در کشور بروز پیدا کند و قدرتمند بشود و در واقع به جرات می‌توانم بگویم که عموم شخصیت‌ها و ارگان‌های مطرح وقت کاملا تحت تاثیر سید مهدی بودند. در آن زمان فرمانده اطلاعات سپاه، محسن رضایی بود و گاهی شب‌ها در مقر خودمان (در خیابان پاسداران یا قیطریه) جلسه برگزار می‌کردیم؛ حتی در شب‌هایی که برق به دلیل حملات هوایی عراق قطع بود و جلسات در تاریکی برگزار می‌شد. پشتیبانی واحد نهضت‌ها، حسن شایانفر بود که بعد قائم‌مقام کیهان شد و رسول منتجب‌نیا که نماینده شیراز در مجلس شورای اسلامی بود. سید مهدی مرا خواست و گفت منزلی که در اختیار شماست در اختیار منتجب‌نیا قرار دهید و منتجب‌نیا مسئول فرهنگی نهضت‌ها شد. البته در آن زمان تمام شخصیت‌های مطرح آرزو داشتند ملاقاتی با سید مهدی داشته باشند؛ اما در این میان سه شخصیت در مقابل سید مهدی نفوذناپذیر بودند؛ امام‌ خمینی، ‌اکبر هاشمی ‌رفسنجانی و میرحسین موسوی.

با اینکه سید مهدی عضو سپاه پاسداران و شورای نهضت‌ها بود و به محضر امام می‌رفت، اما امام به وی توجهی نمی‌کرد، گزارش‌هایی که می‌دادیم معمولا مورد توجه خاص امام قرار نمی‌گرفت. به درخواست‌های ملاقات دفتر نهضت‎‌ها، هیچ‌گاه جواب مثبتی داده نشد. از طرفی درخواست‌های متعدد دفتر نهضت‌ها برای ملاقات با هاشمی‌ رفسنجانی نیز پاسخ مثبت نگرفت و تنها یک بار به اعتبار شخصیت حقیقی‌ خودم توانستم به دیدار هاشمی‌ رفسنجانی بروم و مجوز فیلم مستندی که در افغانستان از جنگ با روس‌ها گرفته بودم، بگیرم.

بعد‌ها به اعتبار فعالیت‌هایی که داشتم به پولیسارو رفتم و فیلم مستندی ساختم که به دلیل روابط جمهوری ‌اسلامی و الجزایر غیرقابل پخش شد؛ اما گزارشی که تهیه کرده بودم و محرمانه بود، از سوی سید مهدی در هزار نسخه چاپ شد، چرا این گزارش محرمانه را چاپ کرد؟ چون به شدت روحیه ماجراجویی و مطرح کردن خود را داشت. در آن موقع نیز خط مقابله با دولت و حکومت را پیگیری می‌کرد. به این دلیل بعدا مساله‌دار شدیم. تعبیری داشت که باید در یکسری مسائل دوزاری امام را جا بیندازیم؛ این اصطلاح سید مهدی در جلسات خاص شورای واحد نهضت‌ها بود. ضمن آنکه هر هفته به ملاقات آیت‌الله منتظری می‌رفت و ریز قضایا، مسائل هفتگی و موضوع جلسات را گزارش می‌داد؛ اما نحوه رفتار و رویکرد سید مهدی باعث مساله‌دار شدن افراد نهضت‌ها شد، در حدی که گزارشی ۳۳ صفحه‌ای در سال ۱۳۶۱ نوشتم و خیلی صریح مطرح کردم، لطمه‌ای که سید مهدی به آیت‌الله منتظری می‌زند شخصیت آیت‌الله را به شدت نابود خواهد کرد، عین عبارتی که به کار بردم و یک نسخه از گزارش را به آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت، میرحسین موسوی و محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه دادم.

بعد از مدتی ورق برگشت و واحد نهضت‌ها در آستانه انحلال قرار گرفت. همان زمان مورد تسویه فیزیکی قرار گرفتیم. نیروهای خاص سید مهدی، افرادی که به اصطلاح به آن قهدریجانی می‌گفتیم از نیروی دم در تا… به شدت مرا کتک زدند، طوری که سال ۶۱ من را به پزشک قانونی منتقل کردند و بعدا به دادستانی سپاه پاسداران شکایت کردم. یک هفته بعد پرونده‌ام مفقود شد و به من گفتند برو دنبال کارت. اگر آن موقع در دفتر آیت‌الله منتظری فردی پیدا می‌کردم که می‌توانستم به آن فرد اعتماد کنم، خطرات سید مهدی را گوشزد می‌کردم. لذا رویکرد عالم ربانی با فردی که در مسند رهبری انقلاب قرار بگیرد، بسیار متفاوت است. بابت این حرف عذرخواهی می‌کنم اما آیت‌الله عالمی ربانی بود که دفترش را نمی‌توانست اداره کند. از سخنانی که می‌گویم باکی ندارم، زیرا سابقه‌ام روشن است، من فیلم اتاق جنگ بغداد که اختصاص به منافقین دارد را ساخته‌ام که ۳۰۰ ساعت است و به مذکرات رجوی و صدام می‌پردازد.

من باید ۱۷ شهریور کشته می‌شدم اما از میان جنازه‌ها بیرون آمدم و ده‌ها اتفاق دیگر را پشت سر گذاشتم. در رابطه با قضیه سید مهدی، امام‌ خمینی به آیت‌الله می‌گوید: «من تاکید می‌کنم شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کنید. در این راه بهتر است هیچ عکس‌العملی در رسیدگی به او از خود نشان ندهید که در رسیدگی به این امر، جنایات او حتمی است. سلامت و توفیق شما را از خدای منان خواستارم.» اما در خاطرات هاشمی ‌رفسنجانی مورخ ۲۲ مهر ۱۳۶۱ آمده است، عبدالله نوری آمد و گفت: آیت‌الله منتظری در عکس‌العمل بازداشت گروه سید مهدی هاشمی، ملاقات‌ها را تعطیل کرده است. حال من چندان وارد جزئیات نمی‌شوم اما فارغ از فعالیت واحد نهضت‌ها، قتل‌هایی نیز از سوی اطرافیان سید مهدی صورت گرفت. وقتی سال ۱۳۶۳ عباسقلی حشمت با دو فرزند پسرش در منطقه قهدریجان کشته شدند، به امام مکاتباتی صورت گرفت که چند نفر مظلوم کشته شدند؛ اما در این رابطه باید سوال کرد کارهای اطلاعاتی که سید مهدی انجام داد به اعتبار چه کسی بود؟ کارهای غیرقانونی که زیر پوشش بیت آیت‌الله منتظری انجام شد. وقتی سید مهدی دستگیر شد، موضوع قتل‌ها را انکار کرد. امام فرمود شما را بازی می‌دهند، درباره قتل‌ها کار کنید که پس از آن سید مهدی اعتراف کرد. از آن طرف من شروع به تحقیق درباره کارهای سید مهدی کردم، چون روحیه پژوهشی دارم و در ساختن مستند‌ها نیز از همین روحیه تحقیق و پژوهش بهره می‌گیرم.

من سراغ فردی رفتم که با بولدوزر باغی که جنازه‌های کشته شده از سوی دارودسته سید مهدی در آن دفن شده را شخم زده بود و جنازه‌ها بیرون آمده بود؛ جنازه‌های حشمت و دو فرزندش که سال ۶۳ دفن شده بود و سال ۶۵ پیدا شد. کاش اکنون شیخ ‌احمد منتظری اینجا بود و من مستنداتم را صریح بیان می‌کردم که برادر من، بزرگواران، بر سر فقیه، ربانی و بزرگوار بودن آیت‌الله منتظری سخنی نیست، ارادت من در این حوزه تمام است اما اتفاقاتی که رخ داده، باید در چارچوب یک سیستم حکومتی دیده و بررسی شود. رابطه بین آیت‌الله و سید مهدی باعث شد که بعد از انحلال واحد نهضت‌ها، قدرت سید مهدی بیشتر شود، این قدرت را به اعتبار چه کسی داشت؟ آیا بیت آیت‌الله نمی‌توانست در دفتر پالایشی انجام دهد تا به برخی حقایق پی ببرند؟ من قبل از اعدام سید مهدی، با او دو جلسه سه، چهار ساعته در زندان اوین داشتم، چون از چند و چون واحد نهضت‌ها خبر داشتم از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و خواستند که به دیدن سید مهدی در زندان اوین بروم و درباره برخی موضوعات از وی سوال کنم و مستنداتم را ارائه بدهم. نخستین جمله‌ای که سید مهدی در زندان به من گفت این بود: آقای باقری، من راضی نبودم که شما را آن‌طور بزنند. به او گفتم: اصلا مهم نیست، اتفاقی است که افتاده و اشکالی ندارد. در دو بار ملاقات با سید مهدی درباره اهداف نهضت و برخی اقدامات سوال کردم، زیرا در جریان همه امور نهضت‌ها نبودم و برخی مسائل و امور به ما گفته نمی‌شد. در آن ملاقات‌ها سید مهدی اصلا احتمال نمی‌داد که کشته شود و من هم چنین احتمالی نمی‌دادم. برای همین به من گفت شما برو و تحقیقاتت را انجام بده و سالی یک بار بیا اینجا تا از نزدیک با هم صحبت کنیم.

روحیه پژوهشگری و کنجکاوی‌ام باعث شد که به دنبال برخی از امور نهضت‌ها بروم و چند و چون بعضی از مسائل را پیدا کنم؛ مسائلی که امکان علنی شدن آن‌ها وجود ندارد؛ از جمله افرادی که از نهضت‌های دیگر کشته شدند. از طرفی زندان واحد نهضت‌ها را دیدم، زندانی که در پشت ساختمان واحد نهضت‌ها در شهر تهران بود! حال باید سوال کرد، آیا امکان دارد، واحدی زیر نظر دفتر آیت‌الله منتظری فعالیت کند و از اقدامات آن‌ها خبر نداشته باشد، در حالی که تا لحظه آخر از سید مهدی حمایت کرد؟! در حالی که از این حمایت لطمه دید.

از آن‌ سو یکی دیگر از افرادی که سید مهدی نتوانست به او رسوخ کند، میرحسین موسوی بود. در اینجا شهادت تاریخی می‌دهم که بار‌ها سعی کردیم با دادن گزارش‌های خاص، کمک‌های مادی دولت را جذب کنیم، اما برای میرحسین بحث سابقه سید مهدی هضم نشده بود و دیگری دید حکومتی بود که داشت و این دید در هاشمی ‌رفسنجانی خیلی بارز‌تر بود؛ زیرا در واقع کار نهضتی کردن، کار بسیار خطرناکی است و لوازم بسیار زیادی می‌خواهد در حالی که آن موقع از همه دنیا می‌آمدند. من به عنوان یک نیروی انقلابی کاملا احساس می‌کردم نیرو‌های نفوذی سازمان‌های اطلاعاتی دنیا در مجموعه ما نفوذ دارند، در واقع ورود این افراد خطرات بسیاری برای نظام داشت و حتی از این طریق نهضت‌های سالم شناسایی شدند و بعضی رهبران جنبش‌های اسلامی از ایران فرار کردند، زیرا ممکن بود کشته شوند، یکی از آن‌ها شهید عبدالعلی مظاهری بود که در منزل من زندگی می‌کرد، فردی که قبل از انقلاب، اعلامیه‌های امام را زیر کت خود از عراق به ایران می‌آورد و با شهید رجایی در یک زندان بود. وی از ایران فرار کرد زیرا سید مهدی به دنبالش بود تا دستگیرش کند، اگرچه برخی از افراد در این راه کشته شدند. من از فهرست برخی از افراد خبر دارم که از سوی واحد نهضت‌ها کشته شدند، چنانکه سید مهدی قبل از اعدامش گفت فلانی را هم من کشتم! اگرچه شنیدم سید مهدی قبل از اعدام توبه کرده بود.

اما صحبت اصلی، این است که سید مهدی می‌گفت امام ‌خمینی دچار اختلال شده و دیر یا زود فوت می‌کند. حتی سید مهدی این صحبت را کرده بود که سه نفر کشور را اداره می‌کنند؛ آیت‌الله خامنه‌ای، هاشمی‌ رفسنجانی و سید احمد خمینی. ما بایستی توسط آیت‌الله منتظری در برابر آن‌ها باید مقابله کنیم؛ بنابراین وقتی در چارچوب حکومت درباره افراد صحبت می‌کنیم سلوک شخصی، جایگاه خودش را دارد اما تدبیر، جسارت، کیاست، مدیریت و زیرکی مواردی است که باید شخصی که به حوزه سیاست وارد می‌شود از آن‌ها برخوردار باشد. اگرچه آیت‌الله منتظری در حوزه عرفانی جایگاه خاصی داشت، من هر وقت در نزدش استخاره می‌گرفتم، به من می‌گفت برای فلان موضوع است! تا این اندازه از نگاه سلوک فردی و شخصیت به آیت‌الله ارادت دارم.

سید مهدی هاشمی؛ قاتل بود یا عامل؟

نشست «بیت آیت‌الله منتظری و حوادث دهه ۶۰» با میزگردی با حضور عباس سلیمی‌نمین و مجتبی لطفی از شاگردان آیت‌الله ادامه یافت. مجتبی لطفی با انتقاد از برخی از سخنان مرتضی باقری، عضو واحد نهضت‌های سپاه پاسداران گفت: از صحبت‌های آقای باقری استفاده کردم، اما از دوستان انتظار داشتم اگر از واحد نهضت‌ها، فردی مانند آقای باقری را دعوت می‌کنند، دوستان دیگری که در واحد نهضت‌ها در قم و اصفهان هستند هم دعوت می‌شدند تا به برخی از مسائل پاسخ بدهند؛ زیرا در سخنان آقای باقری به بعضی مسائل اشاره شد که نخستین مرتبه است که می‌شنوم، اگرچه مشکلی در جدید بودن این موارد نیست، اما به دلیل آنکه قضایا بهتر حلاجی شود، شاید نقطه عزیمت، اشتراک و افتراقی داشته باشند، همچنین ممکن است پس از ۴۰ سال برخی موارد از قلم بیفتد یا حافظه در بیان برخی جزئیات یاری نکند. می‌شد برخی دیگر همپوشانی کنند و در بیان خاطرات دهه ۶۰ به ویژه در واحد نهضت‌ها به آقای باقری کمک کنند. بهتر بود دوستان از افرادی بیشتری در این موضوع خاص دعوت می‌کردند. در حال حاضر مسئول دفتر سید مهدی در واحد نهضت در قید حیات است و دوستان دیگر که می‌توانند به بررسی موضوع کمک کنند تا شنونده بهتر بتواند به اطلاعات درست دست پیدا کند.

آیت‌الله منتظری می‌گوید قبل از اینکه امام از قم به تهران عزیمت کند، در کوچه پشت دفتری که امام در آن اقامت داشتند به دیدارشان رفتم و با توجه به احساس خطری که می‌کردم، گفتم ممکن است تنشی میان ما و کشورهای همسایه به ویژه عراق ایجاد شود. آیت‌الله می‌گوید: وقتی انقلاب کردیم، یک غرور مخصوصی همه ما را فرا گرفته بود، اگرچه شخص خاصی را متهم نمی‌کند، بیت امام، ما و دیگران، یعنی خودش را نیز در این غرور دخیل می‌بیند که به عقیده برخی انقلاب خیلی زود پیروز شد و همچون کودکی بود که با سزارین به دنیا آمد. به هر حال از نگاه آیت‌الله غرور خاصی همه را گرفته بود و احساس می‌شد گویا همه عالم را تسخیر کردیم و شرق و غرب به نظرمان نمی‌آمد. احساسی که امام رهبر جهان اسلام تلقی می‌شد و مباحث دیگر. در بعد سیاست خارجی نیز شعار صدور انقلاب سر داده شد که انقلاب مرز نمی‌شناسد و آیت‌الله خودش را در این نگاه و غرور جدا از جامعه نمی‌بیند. این نگاه باعث شده بود که کشورهای همجوار ما، به وحشت بیفتند و این احساس را داشتند که حالا کم کم نوبت ماست. چنان تلقی ایجاد شده و شیوع و تسری پیدا کرده بود که وقتی یاسر عرفات به ایران آمد و حالات و روحیه مردم را دید، گفت: فلسطین هم فتح شد. اگرچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین احساساتی طبیعی بود.

آیت‌الله منتظری می‌گوید یک روز به بیت امام رفتم، به ایشان پیشنهاد دادم طبق انقلاب‌هایی که در دنیا رخ می‌دهد، آن‌ها هیات‌های حسن‌نیت می‌فرستند که این هیات‌ها، کشورهای همجوار را خاطرجمع می‌کند که این انقلاب نمی‌خواهد در کشورهای آن‌ها انقلاب ایجاد کند و حکومت‌های آن‌ها را بیندازد. اگر شما هیات حسن‌نیت به کشورهای مجاور می‌فرستادید، خط مشی خودتان را توضیح می‌دادید، با هم به توافق و تفاهم می‌رسیدید، خیلی بهتر بود. بعدا متذکر می‌شود، آن زمان که چنین صحبت‌هایی را با امام می‌کردم، متوجه شدم که تحریک‌هایی در خوزستان علیه حکومت صدام می‌شود، رادیویی (اگر اشتباه نکنم، رادیو اهواز) شعارهایی به زبان عربی می‌داد و بیانیه‌هایی علیه حکومت صدام قرائت می‌شد و حتی امام ارتش عراق را (رجوع کنید به تیتر روزنامه‌های آن زمان) دعوت به قیام کرد. ‌لذا آیت‌الله منتظری بوهای بدی از اوضاع به ویژه در رابطه با همسایه‌ها احساس می‌کند و احتمال می‌دهد که مورد تهاجم قرار گیریم؛ بنابراین از باب مشورت با امام صحبت کرد که کار در حال رسیدن به جای خطرناکی است. امام در جواب می‌گوید ما کاری به دولت‌ها نداریم؛ اما موید سخن منتظری، خاطرات سیدمحمود دعایی و ابراهیم یزدی است. چنانکه سید محمود دعایی در شش، هفت ماه نخست انقلاب، سفیر جمهوری‌ اسلامی در بغداد بود، در خاطراتش ذکر می‌کند احساس کرده ممکن است مشکلاتی از ناحیه عراق ایجاد شود، به ایران آمد و با امام صحبت کرد که صدام به جمهوری ‌اسلامی پیشنهاد گفت‌وگو داده است؛ اما امام فرمود تا دولت مستقر نشود، ما گفت‌وگویی با صدام نمی‌کنیم. همچنین ابراهیم یزدی نیز قریب به همین مضمون را از جلسه‌ای که دعایی با امام داشته، مطرح کرده است. لذا اقدام پیشگیرانه آیت‌الله و پیشنهاد برای جلوگیری از جنگ خانمانسوز رویکرد بسیار مهمی است و از ویژگی‌های برجسته و آینده‌نگری‌های آیت‌الله است.

عباس سلیمی‌نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با انتقاد از برخی سخنان سخنرانان اظهار کرد: بحث درباره آیت‌الله منتظری در جامعه مساله طبیعی است زیرا وی دومین شخصیت جمهوری ‌اسلامی بعد از امام بود؛ شخصیتی که تحت تاثیر برخی از جریان‌ها قرار گرفت و طبیعتا یک تجربه برای ماست که باید در مورد آن بحث کنیم بدون اینکه حب و بغض داشته باشیم. لذا با بخش اعظم سخنان آقای ایزدی موافق هستم، آیت‌الله منتظری به لحاظ زندگی شخصی، شخصیت وارسته‌ای بود، فردی که در این زمینه‌ها قابل تقدیر است؛ اما این به معنای آن نیست که خطاهای فاحش و لطمات جدی که به امام خمینی، انقلاب و ملت ایران زد، نادیده گرفته شود. قوت و ضعف را در کنار هم باید ببینیم. این‌طور نباشد که دائم تاکید کنیم که کشاورزاده بود و زندگی ساده‌ای داشت، زیرا مساله امروز ما این نیست و کسی اینجا نیامده که بگوید آیت‌الله، زندگی اشرافی داشت. ما نیز با ادله‌ای اثبات کنیم که چنین نبوده است! لذا تصور می‌کنم همه ما در این زمینه متفق‌القول هستیم که آیت‌الله زندگی ساده‌ای داشت؛ اما در این سخنرانی تاکید داشتم که آقای لطفی با رعایت سیر تاریخی سخن بگویند، زیرا مرور سیر تاریخی زندگی سیاسی آیت‌الله مشخص می‌کند از چه زمانی نامه‌های متعددی می‌نویسد. اگر سیر تاریخی را رعایت کنیم در ‌‌نهایت می‌توانیم به این جمع‌بندی برسیم که نامه‌نگاری‌های متعدد منتظری ریشه در کجا دارد؟

امام پیش از پیروزی انقلاب نسبت به سید مهدی هاشمی حساسیت داشت و آیت‌الله منتظری هم از آن اطلاع داشت. امام در تعبیری سید مهدی هاشمی را قاتل خطاب کردند. ایشان در تجمعاتی که طلاب قبل از انقلاب داشتند، خطاب به آنان گفته بودند حق ندارید از این قاتل حمایت کنید. گرچه آقای منتظری در کتاب خاطرات خود می‌نویسد امام قبل از انقلاب درباره سید مهدی هاشمی ملاحظه‌ای نداشتند، اما این کاملا خلاف واقع است.

یکسری پیام‌هایی بین امام و آقای منتظری به صورت محرمانه رد و بدل می‌شود که امام خطاب به ایشان توصیه می‌کنند چه خوب است این آدم از شما دور باشد؛ اما آقای منتظری اصرار دارد از مهدی هاشمی دفاع کند. اینکه گفتند آیت‌الله منتظری به حقوق مردم حساس بود، یک ادعاست که باید دید در عمل چه‌قدر حقیقت دارد! وقتی عملکرد آیت‌الله را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم این‌طور نبوده است. او از ابتدای انقلاب مسئولیت‌های زیادی در قوه قضائیه داشت، انتخاب همه قضات را امام به او واگذار کرده بودند. اگر آقای منتظری اعتقادی به حقوق مردم داشت، فرض کنیم قتل‌های بعد از انقلاب را نادیده بگیرید، اما سید مهدی هاشمی یکسری قتل قبل از انقلاب داشت. آقای منتظری آیا از این قتل‌ها اطلاع داشت یا خیر؟ لااقل در یک مورد با صراحت می‌گوید اطلاع دارم. آیا دفاع از حقوق مردم ایجاب نمی‌کرد آقای منتظری بگوید سید مهدی هاشمی تو آدم کشتی، بیا در دادگاه بررسی شود؟ وقتی امام بر این مسأله اصرار می‌کند آقای منتظری می‌گوید مگر در کشور هرج و مرج است، رسیدگی به اتهام نیاز به شاکی خصوصی دارد. این استدلال جای تأسف دارد. اگر کسی خویشاوندی نداشت، نیازی نیست قاتل او محاکمه شود؟ اینجاست که برای ما روشن می‌شود مسأله حقوق مردم بوده یا نه؟

لطفی: آقای سلیمی‌نمین گفتند بحرینیان را دوستان سید مهدی کشتند. این دروغ فاحش است. حکمش را امید نجف‌آبادی و مجموعه سپاه اصفهان و زیرمجموعه آقای سالک دادند. مرحوم آیت‌الله قدوسی می‌خواست هیأتی بفرستد و بررسی کنند. آن‌ها را سالک در سپاه اصفهان مخفی کرده بود. قدوسی می‌خواست آنان را محاکمه کند. آن‌ها پیش مسئول وقت سپاه قم رفتند که شما چند مأمور مسلح بفرستید، آن‌ها را بیاورند. شب سالک خبردار می‌شود و می‌آید خانه سعیدیان‌فر و می‌گوید اگر بیایید خونتان به گردن خودتان است؛ اما قبل از آن، قدوسی به ارتش حکم داد، آن‌ها را از داخل سپاه بیرون بیاورند و خون به‌ناحق ریخته می‌شود و مهندس بحرینیان هم خون‌بها را می‌گیرد.

من با سند حرف می‌زنم. سلیمی‌نمین می‌گوید امام در نجف قائل بودند که سید مهدی هاشمی قاتل است، به همین دلیل اجازه ندادند در تحصن کلیسای سنت‌مری، اطرافیان امام در نجف شرکت کنند. بیاید ریشه‌یابی کنیم که این خبر از کجا به گوش امثال سلیمی‌نمین رسیده است؟ اصل این خبر از سید حمید روحانی است. دوستان محقق می‌توانند مطالعه کنند که او سیر برخوردش در نجف و دوگانه‌ای که میان بیت امام و دیگر مراجع با جعل چک ایجاد کرد، چگونه بوده است؟ مراجعه کنید به خاطرات جلال‌الدین فارسی و آیت‌الله برقعی که نماینده امام بودند. چنین فردی بعدا در رأس اسناد انقلاب اسلامی قرار گرفت.

سید حمید روحانی (زیارتی) دو جا گفته که منبع خبر من چه کسانی هستند که این موارد مهم است. او در دو مورد گفته که منبع خبرم آقای انصاری ‌نجف‌آبادی است که قبلا اسمش خدادادی بوده است. او از مبارزان انقلاب بوده که به نجف می‌‌رود، استاد نوه امام هم بوده است. آن‌ها حلقه اطراف شهید محمد منتظری بوده‌اند. او نماینده ویژه آیت‌الله منتظری در زندان‌ها بود. لذا تمام نمایندگان آیت‌الله منتظری دقیقا مشخص هست چه کسانی بودند اما از طرف مقابل که گزارش‌های منفی می‌دادند، ما تنها یک نفر را می‌شناسیم که آقای ری‌شهری است.

حمید روحانی در این زمینه ارجاع می‌دهد به نامه‌ای که آقایان کروبی، امام‌جمارانی و خودش نوشته بودند. کاتب حمید روحانی بوده و تهمت خیلی بدی به آقای منتظری می‌زند که دخترتان، جلوی چشم شما عکس امام را پاره کرد و شما خندیدید. من یادم نمی‌‌رود که ایشان در‌‌ همان حسینیه‌شان که وقف است و سال‌ها بسته شده، دست و صدایش می‌لرزید، بغض کرده بود. آیت‌الله منتظری وقتی قسم می‌خورد، یعنی دروغ نمی‌گفت. می‌گفت به مقدسات عالم، مطالبی که در نامه نوشتند، خلاف است.

آقای انصاری‌ نجف‌آبادی روزی به اتاق من در دفتر آقای منتظری آمد. از او پرسیدم حمید روحانی ادعا دارد که شما می‌خواستید از نجف بروید سنت‌مری، در آن تحصن شرکت کنید و امام گفت نروید. گفت دروغ می‌گوید. من به سید حسین درس می‌دادم و در اطراف امام بودم. گفتم اجازه می‌دهید من بروم؟ ایشان فرمود نه، حضور شما اینجا لازم است. شما، یک نفر دیگر را پیدا کنید که چنین حرفی را زده باشد. اگر امام قبل از انقلاب معتقد بود سید مهدی هاشمی قاتل است، چرا می‌گوید خود ساواک قضیه شهید جاوید و شریعتی را راه انداخت و قریب به یقین است، خود حکومت، شمس‌آبادی را کشته باشد که بین انقلابیون اختلاف انداخته باشد؟

سلیمی‌نمین: اینکه می‌گویند نامه سه نفره را حمید روحانی نوشته و دیگران قبول ندارند، این‌گونه نیست! آن سه نفر امضا کرده‌اند. خاطرات آقای صادق طباطبایی را بخوانید. آقای طباطبایی بحث انتقال پیام امام به اتحادیه انجمن‌های اسلامی را مکتوب کرده است. ضمن اینکه من، آن موقع عضو انجمن اسلامی دانشجویان اروپا بودم. به ما ابلاغ شد که نظر حضرت امام این است.

بعد از مسائل بسیار بین امام و آقای منتظری، امام نامه‌ای درباره سید مهدی هاشمی می‌نویسند و می‌فرمایند که این خطر بسیار مهمی از ناحیه انتساب سید مهدی هاشمی به شماست و ایشان متهم به قتل است؛ ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن حرمت شماست. اینجا امام به صراحت با آقای منتظری اتمام حجت می‌کنند که در صفحه ۱۰۵۲ و ۱۰۵۳ خاطرات آقای منتظری آمده است؛ اما واکنش آقای منتظری به این نامه جالب است. می‌گوید «او مردی مخلص انقلاب و اسلام است خوش‌استعداد، خوش‌درک، در عقل و تدبیر از وزیر اطلاعات و سپاه بهتر است و فقط بز اخوش نیست. او در خانه نشسته و در حال نوشتن است. مد شده است که در کشور هر کاری را به او نسبت می‌دهند.» ادامه‌اش خیلی تأسف‌بار‌تر است. آقای منتظری می‌نویسد «حالا همه مشکلات کشور از جنگ و مسائل اقتصادی حل شده و فقط مشکل سید مهدی باقی مانده است.» اینجا قبول دارد که مشکل هست، ولی می‌گوید به مشکلات دیگر برسید. این پیوست خاطرات در صفحه ۱۱۶۰ است و تأسف‌بار‌تر بند هفتم نامه‌اش است که می‌گوید «بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کنار بمانم، زیرا مخالفت با حضرت عالی را حرام می‌دانم.»

حال ببینیم، آنچه را که آقای منتظری حرام می‌داند، آیا تا پایان به آن پایبند می‌ماند یا نه؟ اینجا آقای منتظری امام را تهدید می‌کند که اگر بحث مهدی هاشمی را دنبال کنید، کاری می‌کنم که شما در ارتباط با آیت‌الله بروجردی انجام دادید. اینکه امام، سید مهدی را به ساواک نسبت می‌دهد، درست است. چون خواسته ساواک را انجام داده است. پروژه ساواک، کشتن نماینده آیت‌الله خویی توسط مهدی هاشمی بود و بعد ذکر شود که یار امام یار خویی را کشت. بعد درگیری درون نهضت صورت گیرد و نهضت زمین‌گیر شود. به نظر شما کسی که قول همکاری داده و در صبحگاه‌ها دعا به جان شاه می‌کند، با ساواک و پروژه‌اش مرتبط نبوده است؟

اما اتفاقی که از سوی منتظری می‌افتد، خیلی مهم است. او ملاقات‌ها را متوقف می‌کند. بعدا که امام دستور پیگیری مهدی هاشمی را می‌دهند، منتظری اعتصابی را شروع می‌کند و امام برای اینکه این اعتصاب را بشکند، از او دعوت می‌کنند به جماران بیاید، جلسه‌ای با حضور مرحوم هاشمی، آیت‌الله خامنه‌ای، موسوی‌اردبیلی و سید احمدآقا تشکیل می‌شود که این جلسه تاریخی چهار ساعت طول می‌کشد. امام خیلی متواضعانه می‌گویند این کار به نفع شما نیست. آقایان خامنه‌ای و هاشمی از میزان خضوع امام به گریه می‌افتند؛ اما منتظری این جلسه تاریخی را از خاطرات خودش پاک کرده است، ولی خوشبختانه در کتاب «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها» به این جلسه تاریخی اشاره شده و البته در خاطرات آقای هاشمی نیز آمده است.

لطفی: آقای سلیمی‌نمین می‌گوید آقای منتظری قبل از ماجرای مربوط به سید مهدی، دنبال حقوق مردم و مسأله زندانیان نبود؛ اما من نامه‌ای متعلق به ۵ مهر ۱۳۶۰ از آیت‌الله منتظری دارم. او در این سال تنها یک شخصیت کاریزماتیک بود، اگرچه هنوز قائم‌مقام نبود… با این حال از سوی مردم یکسری مراجعات به او شده بود و اختیاراتی نیز از امام به او واگذار شده بود. آیت‌الله می‌گوید همه امور کشور مسئول دارد و من مزاحم اوقاتتان نمی‌شوم، تنها برحسب احساس وظیفه می‌گویم. آن وقت دیگر بحث سید مهدی مطرح نبود.

موضوع دیگری که سلیمی‌نمین در جاهای دیگر و در سال ۸۰ و ۸۱ در کتاب «پاسداشت حقیقت» هم مطرح کرد، همه‌کاره و مقصر بودن منتظری در بحث اعدام‌هاست که به قضات عتاب نمی‌کرده است. اگر اشکال بود، چرا به امام وارد کرد و به خودش اشکال وارد نکرد و یک بار علیه قاضی نامه ننوشت و از او سلب قضاوت نکرد؟ سؤال من این است که چه حد از قوه قضاییه در اختیار آقای منتظری بود؟

سلیمی‌نمین: حکم را قاضی می‌دهد و قاضی از آقای منتظری اجازه داشت. چرا یک بار علیه قاضی و امضای خود ننوشت؟

لطفی: آیت‌الله منتظری سال ۶۰ نسبت به وضعیت شورای عالی قضایی، وضعیت زندان‌ها، اوضاع جاری زندان اوین، اعدام‌های بی‌رویه و احیانا بدون حکم قضات شرع، بدون اطلاع آن‌ها و علی‌رغم مخالفت‌ها و ناهماهنگی بین دادگاه‌ها و احکام صادره، تأثیر جو و احساسات اعتراض کرد و گفت مورد بررسی قرار گیرد؛ اما وقتی در نماز جمعه می‌گویند باید اعدام شوند، قاضی هم ممکن است تحت تأثیر جو جامعه حکم اعدام صادر کند. عصبانیت‌ها در احکام صادره، حکم اعدام دختران ۱۳ و ۱۴ ساله در نجف‌آباد به جرم تندزبانی و بدون آنکه اسلحه‌ای در دست گرفته باشند، مطرح بود.

خانواده این دختر که بدون جرمی اعدام شد، در قید حیات هستند. مگر چه حرفی زده بود که اعدام شد؟! این حرف‌ها را دیگر سید مهدی نگفته بود. منتظری توصیه می‌کند این کار‌ها را نکنید و خون را با خون نشویید. خودمختاری از قضات شرع و رفتار برخی بازجویان نگران‌کننده بود.

سلیمی‌نمین: اگر دختر جوانی را بی‌گناه اعدام کردند، چرا یک نامه علیه قاضی نداد؟ چرا همه را به امام منتسب کرد و از خود سلب مسئولیت کرد؟ به‌ هرحال در احکام صادر شده، منتظری مقصر است، چون به قاضی تذکری نداده است و یکسره همه چیز را متوجه امام کرد.

لطفی: آیت‌الله به امام می‌گوید اموری در زندان‌ها می‌گذرد که اگر حضرتعالی اطلاع داشتید، قطعا اجازه نمی‌دادید. منتظری، کجا امام را زیر سؤال برد؟ او می‌گوید اگر شما هم اطلاع داشتید، ناراحت می‌شدید و اجازه نمی‌‌دادید این موارد اتفاق بیفتد. سیدهادی خامنه‌ای و فهیم کرمانی پیش امام رفتند و سخنانی درباره رویکرد لاجوردی با زندانیان گفتند که امام تلفن را برداشتند و او را عزل کردند. البته بعد با فشار بیت دوباره برگشت. این مطالب، حقیقت دارند و مطالبی نیستند که فقط بنده و آقای منتظری درباره آن بگوییم.

در سال ۶۰ می‌‌نویسد: این مطالب را کسی به حضرتعالی می‌نگارد که از اول مخالف گروهک‌ها بوده است. باور نکنید که آقای منتظری موافق منافقین بوده. در زندان آقای نخعی می‌آید. آقای منتظری می‌پرسد از محمد ما چه خبر؟ جذب مجاهدین که نشده؟ می‌گوید نه آقا. می‌گوید خیالم راحت شد. احمد منتظری که دانشجو بود، به ملاقات پدر می‌رود، به او می‌گوید مواظب باش یک وقت مجاهدین تو را اغفال نکند، آقای منتظری می‌گوید کتاب «شناخت» را خواندم، افکار مارکسیستی در آن بود. آقای منتظری با آن‌ها زاویه داشت.

آقای منتظری فقط یک کار انسانی می‌کرد و آن رسیدگی به خانواده زندانیان از چپ، مجاهد، بهایی و توده‌ای بود. زمانی رئیس زندان قزل‌حصار گفته بود چرا به آن‌ها کمک می‌کنید؟ آقای منتظری گفته بود چرا تو به زندانیان غذا می‌دهی؟ گفته بود چون آدم هستند و آقای منتظری هم در جواب گفته بود آن‌ها هم آدم هستند.

اشرف منتظری، دخترش، رابط آیت‌الله برای کمک به زندانیان بود. آقای منتظری به مجاهدین می‌گوید روشی که پیش می‌برید، اشتباه است. بعد از انقلاب در بیت کدام یک از رهبران ما مجاهدین رفت‌وآمد داشتند، یک سمت رجوی نشسته بود و سمت دیگر خیابانی؟ خانه آقای منتظری بود؟ چه کسی به امام گفته بود که آن‌ها به خانه‌اش ‌رفتند؟ امام پرسیده بود چه کسی این افراد را می‌آورد؟ اما منتظری با منافقین زاویه داشت و همه سخنش این بود رویکردی که جمهوری اسلامی با مجاهدین داشت، باعث می‌شد آن‌ها در دنیا مظلوم‌نمایی کنند. این کار‌ها به جمهوری اسلامی فشار آورده است.

شما می‌گویید آقای منتظری بعد از بازداشت سید مهدی هاشمی، گفت «چرا گرفتید، مدیریت آن خوب است»؛ اما کی و کجا گفت؟ در چه موقعیتی گفت؟ شأن نزول آن چه بود؟ من رابطه‌ای با سید مهدی هاشمی نداشتم و در عمرم تنها یک بار او را دیدم ‪وقتی که یاسر رستمی، نوه آقای منتظری در جبهه شهید شده بود. او در آن مراسم سخنرانی کرد و آقای منتظری ‌گفت خوب صحبت می‌کند و واقعا هم خوب صحبت می‌کرد؛ اما من با ایشان زاویه دارم و از او حمایت نمی‌کنم. همین‌طور که از سعید امامی، سعید عسگر و حمله به سفارت انگلیس و عربستان حمایت نمی‌کنم. من می‌گویم اکنون کسانی که این کارهای تند را می‌کنند طرفدار سید مهدی هستند و این افکار را دارند. در واقع اعتصابی که به آیت‌الله نسبت دادند، به این شکل که سلیمی‌نمین می‌گوید، نبود و این سخنان تنها ۱۰ درصد ماجراست. بعد از آنکه سید مهدی را بازداشت کردند قرار بود دو، سه هزار نفر دیگر را بگیرند. طبق آنچه که در خاطرات آقای منتظری آمده، طوری که حتی آقای شکوری، استاد دانشگاه گفت من یک بار با سید مهدی چای خوردم، مرا بازداشت کردند. پس از این بازداشت‌های وسیع، خانواده بازداشت‌شدگان می‌آمدند و می‌رفتند. منتظری باید کاری می‌کرد. یادم هست آیت‌الله درس را تعطیل نکرد و اعتصاب هم نکرد. اینکه گفته می‌شود او کلاس درس را تعطیل کرد، دروغ است. در مستند «قائم‌مقام» می‌بینید آقای منتظری می‌گوید خانواده‌ها روی من فشار آوردند و من ملاقات‌هایم را تعطیل کردم؛ اما آقای سلیمی‌نمین می‌گوید او اعتصاب کرد.

سلیمی‌نمین: من که همه را با ذکر صفحه گفتم. من کجا گفتم کلاس درس را تعطیل کرد؟

لطفی: گفتید او ملاقات‌ها را تعطیل و اعتصاب کرد.

سلیمی‌نمین: تعطیلی ملاقات‌ها، اعتصاب نیست؟ آقای لطفی می‌گوید بعد از اینکه تعداد قابل توجهی بازداشت شدند، منتظری ملاقات‌ها را تعطیل کردند، اما این سخن خلاف واقع است. زمانی که امام دستور می‌‌دهند، مسأله مهدی هاشمی پیگیری شود و هنوز دستگیری او مطرح نبوده است، آقای منتظری مخالفتش را شروع کرده بود. زمان دستگیری سید مهدی هاشمی و نامه امام، تاریخ دارد. اولین دستگیری اطرافیان مهدی هاشمی ۲۰ مهر ۶۵ و نامه امام به آقای منتظری ۱۲ مهر ۶۵ و جواب آقای منتظری ۱۷ مهر ۶۵ بود. نامه امام در صفحه ۱۱۵۳ و نامه آقای منتظری صفحه ۱۱۵۲ بود. در واقع امام ۱۲ مهر نامه نوشت که آقای منتظری خود را جدا کنید. ۱۷ مهر آقای منتظری جواب داد که من دیگر رابطه‌ام را با شما قطع می‌کنم. ۲۰ مهر اولین یار سید مهدی دستگیر و بعد از چند روز خودش احضار شد؛ بنابراین نخست یارانش دستگیر شدند بعد خودش. لذا تمام حرف‌هایی که آقای لطفی زد، خلاف واقع است و سندیت ندارد.

آقای لطفی گفت مسأله آقای منتظری، مهدی هاشمی نبود بلکه حقوق بازداشت‌شدگان بود و به این دلیل وارد ماجرا شد. درحالیکه واقعیت صرفا موضوع مهدی هاشمی بود. در نامه به امام گفت اگر مهدی هاشمی دستگیر شود من کار سیاسی را تعطیل می‌کنم. امام به منتظری نامه نوشت که شما خودتان را جدا کنید و هر کاری بکنید تأثیری در دفاع ما از حقوق مردم نمی‌گذارد.

لطفی: «زیرا مخالفت با شما را صحیح نمی‌دانم» تهدید است؟ تازه موضع منتظری قبل از اعترافات و بعد از اعترافات درباره سید مهدی متفاوت است.

سلیمی‌نمین: منتظری بعدا مخالفتی را که صحیح نمی‌داند، نکرد؟ تهدید کرد که مخالفت می‌کند. آقای لطفی می‌گوید منتظری بعد از اعترافات مهدی هاشمی، موضعش را تغییر داد. خیر. تنها یک اطلاعیه داد که قدری شایسته بود و گفت به جرم‌ها و اتهاماتش قاطعانه و بدون توجه به نسبتش با من رسیدگی کنید؛ اما باز بعد از آن، وقتی متوجه شد که جنازه‌های قتل‌های مرتکب شده توسط سید مهدی به دست آمده و امام شوخی ندارد ولو آنکه منسوب آقای منتظری است، لحن منتظری تغییر کرد و به تهدید امام پرداخت. تا مدتی می‌گوید این‌ها همه ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات است، او کاری نکرده و فقط می‌خواهند به من لطمه بزنند.

لطفی: آقای منتظری گفت لفظ قاتل، بار حقوقی دارد و او یا عامل بوده یا رابط؛ اما حکم عامل اعدام نیست. آخرین حرف آقای منتظری این بود که من نفیا و اثباتا از محتوای پرونده سید مهدی هاشمی اطلاعی نداشتم. همچنین می‌گوید من بحث‌های شمس‌آبادی را نمی‌دانستم.

سلیمی‌نمین: این‌ها را کجا می‌گوید؟

لطفی: در کتاب «انتقاد از خود».

ایزدی: آقای منتظری ۳۰ سال است که سانسور است. آقای سلیمی‌نمین، جنابعالی منتظری را نمی‌شناختید و ارتباطی هم با او نداشتید. از ابتدا هم با او مخالف بودید. حضرتعالی ادعا نکنید. شما عضو انجمن حجتیه در مشهد بودید و بعد به آنجا رفتید. شما علاقه شدیدی به آقای شمس‌آبادی داشتید که خب بالاخره او از انجمن حجتیه بودند و شما مقلد آقای خویی بودید. همین سند ارائه کردن و شماره صفحه خواندن شما، روش انجمن حجتیه است. شما امنیتی هستید. شما ادعا می‌کنید که عضو انجمن‌های اسلامی خارج از کشور بودید ولی دروغ می‌گویید. امام آدمی را که قاتل می‌دانست، چگونه دو، سه سال جزو فرماندهی سپاه نگه داشت؟ سید مهدی هاشمی ‌را گرفتند، شکنجه کردند، اعتراف گرفتند و در ‌‌نهایت اعدام کردند. دهه ۶۰ مانند امروز نبود که از زندان‌ها حرف بیرون بیاید، بنابراین نمی‌توان اطلاعاتی از زندان داشت که چگونه از او اعتراف گرفتند.

آقای سید مهدی هاشمی، طبق خاطرات آقای ری‌شهری، اتهامش اقدام علیه جمهوری اسلامی بود و اصلا بحث قتل و موارد این‌چنینی مطرح نبود. خود کسی که او را محاکمه کرده، نوشته اقدام علیه کشور؛ شما می‌گویید قتل؟ همه ناراحتی آقای منتظری در مورد مهدی هاشمی این بود که وزارت اطلاعات، قوه قضائیه نیست و سید مهدی باید طبق قوانین محاکمه شود. بار‌ها در نامه و خاطرات و سخنرانی گفت که اگر سید مهدی قاتل است، اگر کشور را به هم زده، دادگاه انقلاب باید رسیدگی کنند. آقای ری‌شهری در خاطراتش می‌گوید که دستور داده او را شکنجه کنند تا حرف بزند. آقای سلیمی‌نمین می‌گوید آقای طباطبایی در خاطراتش نوشته که امام می‌دانست سید مهدی قاتل است، چنین چیزی نیست.

تعریف از امام باید اصلاح شود. امام به وحی وصل نبود. امام از کجا می‌دانست سید مهدی قاتل بود؟ چه کسی به او اطلاعات داد؟ ری‌شهری و دیگران به او اطلاعات دادند. ری‌شهری آدم نامطمئنی است؛ زیرا از قبل از انقلاب با او بد بود. آقای منتظری در خاطراتش گفته که ری‌شهری به منتظری می‌گفته آن‌قدر امام، امام نکنید و بگذارید درس بخوانیم. ری‌شهری با یک گروه مسلح قبل از انقلاب دستگیر شد و به زندان رفت. همه اعدام شدند، به جزری‌شهری. یک‌سره سراغ امام رفت و دوباره به زندان برگشت و اعدامش هم نکردند. در زندگی‌نامه خود او برای کاندیداتوری انتخابات ریاست‌جمهوری این مطالب را خواندم. امام انسانی مثل بقیه بود و نظراتش تغییر می‌کرد؛ مثلا در پاریس می‌گفت همه آزادند اما وقتی آمد حتی در برابر جبهه ملی و کمونیست‌ها ایستاد و…

گزارش کامل نشست «بیت آیت‌الله منتظری و حوادث دهه۶۰» | ساده‌لوح یا آینده‌نگر
سلیمی‌نمین: امام بعد از بازگشت نظرش تغییر نکرد. اگر جریان‌های چپ، وارد فاز مسلحانه نشده بودند، هرگز فضا بسته نمی‌شد. پس این ناشی از تغییر نگاه امام نیست، بلکه ناشی از مبارزات مسلحانه علیه نظام بود. متأسفانه دوستان، بنده را به انجمن حجتیه منتسب کردند. چه بنده عضو انجمن باشم چه نباشم، در بحث اثری ندارد. بنده طی سال‌های دبیرستان با انجمن حجتیه در ارتباط بودم اما پیش از خروجم از کشور در سال ۱۳۵۳ با آن‌ها درگیر شدم و اسناد درگیری‌ها هم موجود است؛ پرسش من چه ربطی به انجمن حجتیه دارد؟ از این طریق می‌خواهید صحبت‌های بنده را سست نشان دهید؟ من در خارج از کشور عضو اتحادیه نبودم؟ این حرف‌ها غیراخلاقی است. بنده بر اساس خاطرات آقای منتظری، مستند صحبت کردم. در نامه آیت‌الله منتظری به امام آمده است: «ضمن تشکر از موضع‌گیری مدبرانه و برخورد قاطع با جریان‌های انحرافی، خواهشمند است دستور فرمایید جرایم و اتهامات سید مهدی هاشمی و افراد مربوط به وی بدون اغماض، در کمال دقت و بر اساس موازین اسلامی دنبال شود.» اینجا آقای منتظری قبول دارد و اصلا به اعتراف تحت فشار یا شکنجه اشاره‌ای نکرد.

اینکه ما بخواهیم در این جلسه آقای ری‌شهری را لجن‌مال کنیم و نسبت‌های دروغ به ایشان بدهیم، مشکلی را حل نخواهد کرد. به نظر من خاطرات آقای منتظری به حد کافی بیّن است. البته موضع آقای منتظری بعد از صدور حکم تغییر کرد و در این باره به امام نوشت: «سید مهدی هر چه بود و شد، بالاخره ۲۰ سال سنگ انقلاب و اسلام را به سینه زد. او در مقایسه با بسیاری که مورد عفو امام قرار گرفتند، بد‌تر نیست.» معنای این جمله این است که جرمی مرتکب شده و او را عفو کنید. استدلال هم کرد پدر و مادر پیر دارد، هیچ قاتلی از پشت بته به عمل نیامده است!

ایزدی: قاتل که نبوده جناب سلیمی‌نمین. قانون میان قاتل، آمر و مباشر تفاوت می‌گذارد.

سلیمی‌نمین: در نامه خواندم که منتظری قبل از انقلاب رسما قتل آقای شمس‌آبادی توسط مهدی هاشمی را تأیید می‌کند. این همه برای هر یک از سخنانم، کد آوردم. شما و آقای لطفی یک سند ارائه نکردید. بعد از آن هم منظورش از اینکه به امام می‌گوید او را ببخشید، چیست؟ منتظری به امام نوشت: «بالاخره او در میان حزب‌اللهی‌ها طرفدارانی دارد و اعدام سبب برخورد با نیروهای خوب مرتبط با او در شهرهای مختلف می‌شود. این‌ها را نه بر اساس علاقه شخصی بلکه از نظر آینده اسلام، مسائل انقلاب و اینکه اعدام و خونریزی به دنبال دارد، بیان کردم. وقت برای اعدام همیشه هست اما کشته را نمی‌توان زنده کرد.» امام را تهدید کرد که اگر شما فلانی را اعدام کنید، آن‌ها هم انتقام می‌گیرند. اگر می‌دانیم کسی جرمی مرتکب نشده، چرا برایش طلب بخشش می‌کنیم؟ بعد‌ها هم او تغییر موضع داد که او اصلا جرمی مرتکب نشده بود. به نظر می‌رسد با گذشت زمان، این موارد از جمله درخواست عفو را فراموش کرد. می‌گوید: «من تصور می‌کنم ریشه این مسائل در این بود که عده‌ای برای دوران بعد از امام نقشه می‌کشیدند و گمان می‌کردند در بیت سید مهدی و سید هادی کارگردانان اصلی‌اند و با وجود آن‌ها دیگران نمی‌توانند به من خط بدهند. آن‌ها می‌خواستند‌‌ همان وضعیتی را که در بیت امام داشتند، در بیت من هم داشته باشند و این ماجرا را علم کردند.» در واقع اینجا کلا منکر قتل آیت‌الله شمس‌آبادی توسط سید مهدی هاشمی می‌شود. اینجا آقای منتظری این ماجرا را توطئه می‌داند.

آیت‌الله منتظری درباره قتل مرحوم شمس‌آبادی پیش از انقلاب نوشت: «من در زندان بودم که خبر قتل مرحوم شمس‌آبادی را شنیدم، البته پیش‌تر در زندان شنیده بودم ایشان علیه امام فعالیت می‌کنند.» من اسناد ساواک درباره آیت‌الله شمس‌آبادی را مطالعه کردم و متوجه شدم اصلا چنین نبوده است. او درباره شهید جاوید موضع دارد اما علیه امام نه؛ حتی با وجود آنکه نماینده آیت‌الله خویی بود، وجوهات امام را جمع می‌کرد و به نجف می‌فرستاد؛ بنابراین او یک عنصر ضدانقلاب نبود اما به آیت‌الله خویی گرایش داشته است. آقای منتظری این موضوع را با وجودی که اقدام علیه انقلاب بوده، توجیه کرد، اگرچه در نامه پذیرفت که هدف آن‌ها گوشمالی بود نه قتل؛ اما کشته شد؛ بنابراین بحث مباشرت نیست، بحث قتل است. او قتل‌های متعددی پیش از انقلاب مرتکب شده بود؛ از جمله قتل برخی از خانم‌ها. در واقع او ۲۷ قتل در این راستا انجام داده است.

لطفی: این‌ها همه سمپاشی است. آقای ری‌شهری در کتاب «سنجه انسان» آورده که آقای رازینی به عنوان حاکم شرع، هیچ صحبتی از جرم قتل به میان نیاورد. آقای منتظری هم در دفاع از او نوشت: «قاتل نبود؛ آمر بود و شاکی خصوصی نداشت.» شما حتی به جلسات دادگاه سید مهدی هم نگاه کنید، یک شاکی خصوصی نداشت. آقای سلیمی‌نمین شما نمی‌توانید قاتل بودن سید مهدی هاشمی را اثبات کنید. از قاضی که بالا‌تر نیستید، اصلا استناد آقای رازینی محاربه بود. می‌گویید زنان را کشته بود، آن خانم یک قواد بوده است. درباره حشمت‌ها هم بگذارید نگویم که ماجرا چه بوده است. باید دید اعترافات مهدی هاشمی در چه شرایطی بود؟ تحت تعزیر؟ این اعتراف‌ها چه ارزشی داشت؟

سلیمی‌نمین: عجب توجیهاتی برای قتل‌ها می‌آورند! چه‌طور می‌گویید اعترافات ارزشی ندارد؟ فردی اعتراف کرده که آدم کشته است. آدرس محل دفن مقتول را داد. رفتند آن محل را گشتند و جنازه‌ها را خارج کرده‌اند. بعد شما می‌گویید هر کسی باشد اعتراف می‌کند؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. جلسه ناتمام پايان يافته؟ سليمي نمين سست صحبت كرده است. براي رفتارهاي امروز كه با آنچه او درباره سيدمهدي هاشمي مدعي است، شباهت دارد، چه مي گويد؟

  2. چه سخنان لغووبیهوده ای….همه به یکدیگر حضورا وغیابا نسبت هایی میدهند …یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پدر بیامرزها ایوان از پای بست لرزان است شماها کنگره های مضرس بیقواره را بهم حواله میدهید…….همه تان کلهم فالش میروید……….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا