خرید تور تابستان

هادی خامنه ای: خوردند و مخالفشان را مخالف دین نامیدند

به گزارش انصاف نیوز به نقل از خط امام، مشروح سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خامنه ای در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در پی می آید:
موضوع صحبت زمینه ها و دلایل وقوع حادثه عاشوراست. در جامعه اسلامی که پیامبر آن قدر زحمت کشیده بود بعد از حدود 50 سال از هجرت پیامبر چرا و چگونه این حادثه اتفاق افتاد؟
عاشورا به واقعه تلخ دیگری اشاره دارد ، نشان می دهد که بنی امیه تجدید حیات کرده است. آنان که مدتی منزوی بوده اند برگشته اند. اینان توانسته اند با چهره متفاوت نوه پیامبر را به اسم خارجی بودن بکشند. چه شرایطی پدید آمده بود که چنین شد؟
معلوم می شود تغییر و تحولی در بدنه جامعه (نه فقط در بین نخبگان) بوجود آمده بود. بعضی از اتفاقاتی که بعد از پیامبر رخ داده بود زنگ خطری بود برای این تغییر و تحول در بدنه جامعه و نشان می داد که اتفاقاتی ناگوار رخ خواهد داد:
1- سقیفه: در سقیفه حضرت علی (ع) که از همه نزدیک تر به رسول خدا بود کنار گذاشته شد. 
2- جنگ های رده: چقدر نیکان در این جنگ ها به بهانه این که اینان مرتد شده اند کشته شدند. 
3- جنگ با رومیان ، در مورد مشروعیت جنگ های بعد از پیامبر با کشورهای مختلف اختلاف نظر است. بعضی ها آن ها را مشروع نمی دانند و می گویند اگر پیامبر بود این جنگ ها را راه نمی انداخت. دین اسلام خودش راهش را در قلوب مردم دنیا پیدا می کند و اسلام نیاز ندارد با جنگ و کشورگشایی خودش را به دیگران تحمیل کند. در مورد مشروعیت جهاد ابتدایی (مخصوصا بدون دستور امام معصوم) تردید جدی وجود دارد. جنگ با رومیان را راه انداختند که عده ای را سرگرم کنند و به غنائم آنان نیز چشم دوخته بودند. فرماندهان این جنگ فقط از قریش بودند. ابتدا یزید (برادر بزرگتر معاویه) فرمانده بود که کشته شد و بعد از او معاویه فرمانده این جنگ شد. در این جنگ شامات از حکومت بیزانس گرفته شد و معاویه حاکم شامات شد.
مسلمانان به لحاظ کمّی رشد پیدا کردند و به ثروت های کلان رسیدند. دستگاه خلافت پولدار شد و نزدیکی به قدرت خلافت یکی از رموز پیشرفت افراد شد. در همین دوره اشرافیت و طبقه جدید پایه گذاری شد. فرماندهان این جنگ اکثرشان در کربلا هم حاضر بوده و به عنوان فرمانده با امام حسین (ع) جنگیده اند. در زمان عثمان، ابوسفیان سر قبر حمزه آمد و به قبر او لگد زد و نه حسابی در کار است و نه بهشتی و دوزخی. عثمان قصر باشکوهی در حاشیه مدینه ساخت. عبدالرحمن بن عوف خانه ای ساخت که 100 اسب و 1000 شتر و 10000 گوسفند در طویله آن جا داشت. ابوذر به ربذه تبعید شد. عثمان اراضی خراجیه را قطعه قطعه کرد و به نزدیکانش بخشید (قطایع عثمان). مغیره و عمرو عاص و طلحه و زبیر از کسانی اند که از این زمین ها گرفته اند.
بعضی ها به حضرت علی (ع) اشکال گرفته اند که در این موقعیت چرا خلافت را پذیرفت با این که می دانست مبارزه با این همه فساد بسیار مشکل است. حضرت علی (ع) خودش به این اشکال جواب داده است؛ آن جا که می فرماید: أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ‏ وَ لَا سَغَبِ‏ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِه‏ (نهج البلاغه، صبحی صالح، 50). بهترین سند برای جامعه ما و دنیا همین سخن آن حضرت است که نشان می دهد اسلام واقعی اسلام دموکراتیک است که اگر مردم می خواهند ولو مسئولیت تلخ باشد باید پذیرفت.
اشکال دیگری هم به آن حضرت گرفته شده که چرا معاویه را برای مدتی ابقا نکرد؟
یک جواب این است که علی (ع) معیار حق است، آدم عادی نیست. اگر او را تایید می کرد ولو موقت، ما الآن می گفتیم چرا او را تایید کرد. به آدم های فاسد حتی فرصت کوتاه هم داده بشود خطرناک است. اشکال دیگر این است که چرا آن حضرت از همان اول سیاست هایش را اعلام کرد و با این کار برای خودش دشمن تراشید. جواب این است که همه کسانی که رسالت و امامت دارند برای کل تاریخ الگو هستند. زندگی و حکومت اینان باید شفاف باشد. آن حضرت سیاست هایش را علنی کرد و عده ای که با آن ها مخالف بودند مخالفت خودشان را نشان دادند. اگر حضرت آن ها را شفاف نمی گفت عده ای که او را می شناختند با او مخالفت می کردند و او را می کشتند و به وضوح نمی توانستیم بگوییم چرا اینان با او مخالفت کردند. حضرت وقتی در جامعه شروع به شفاف سازی کرد اولین مخالفان او کسانی بودند که منافعشان در خطر بود. جنگ جمل را راه انداختند. معاویه هم کیسه ای زر و سیم را نگه داشته بود برای همین روزها که افراد را با آن ها جذب کند و زمینه را آماده کند برای جنگ صفین. ثروت و طمع عده ای از اصحاب را که در زمان پیامبر از بزرگان و مومنان بودند جذب کرد و عده ای را بی تفاوت کرد.
در همین موقعیت بود که زمینه فرهنگی دو نوع گرایش کلامی بین مسلمین پدید آمد و زمینه شد برای حادثه کربلا: یکی جبرگرایی و دیگری ارجاء. وقتی مردم فکر می کردند در جامعه نمی توانند تاثیر بگذارند برای این که خودشان را راحت کنند می گفتند کاری دست ما نیست، کارها دست خداست. اوست که می تواند جامعه را تغییر دهد. البته ترس و خشونت نیز در جامعه غوغا می کرد. گرایش دیگر برای توجیه این بی تفاوتی سیاسی گرایش مرجئه بود که می گفتند ما نمی توانیم قضاوت کنیم که چه کسی خوب است و چه کاری خوب است و چه کسی بد است. معاویه هر کاری می کرد می گفتند ما نمی توانیم بگوییم بد است. این دو تفکر ابزار فرهنگی شدند برای معاویه و جریان اموی. اینان در تعریف ایمان و تشخیص مصادیق مومن و کافر شبهه کردند. بنی امیه هم دقیقا مراقب این وضعیت بودند و ممکن است گفته شود خودشان این گرایش ها را پدید آوردند و گسترش دادند. تاریخ دوران معاویه خیلی روشن نیست؛ زیرا او اصلا نمی گذاشت وقایع ثبت شود.
در همین دوره بعضی از صحابه برای کسب قدرت و ثروت به جان هم افتادند و به رقابت پرداختند. همان کسانی که آیات کنز و انفاق را به مردم تعلیم می دادند بر سر بیت المال نشستند و خوردند و مخالفان خود را مخالفان دین نامیدند. کسانی که بر اثر فتوحات تازه مسلمان شده بودند نمی توانستند این مسایل را هضم کنند. عثمان عبدالله بن مسعود را شکنجه کرد، ابوذر را تبعید کرد و… و کسی حساسیتی نشان نداد. بعد از صفین یک نفر کوفی سوار بر شتر وارد دمشق شد. یک نفر شامی جلوش را گرفت که این شتر مال من است. قاضی هم به نفع مرد شامی حکم داد که این شتر ماده ای که مرد شامی ادعا می کند مال اوست نه مال مرد کوفی. بعد صاحب شتر رفت نزد معاویه و به او گفت اصلا این شتر نر است نه ماده. معاویه پولی به او داد و گفت به علی بگو من بر مردمی حکومت می کنم که بین شتر نر و ماده فرق نمی گذارند. در همین اوضاع است که معاویه نماز جمعه را چهارشنبه خواند و یکی از کارگزارانش نماز صبح را چهار رکعت خواند. مارقین در همین وضعیت پدید آمدند و با کشتن حضرت علی (ع) راه را برای امویان باز کردند و در عاشورا نیز جزء قاتلان آن حضرت بودند.
وابستگی به مال و قدرت یک حرکت برگشت ناپذیر است. وقتی رفتی دیگر برگشت با تو نیست، کششی دارد که انسان را می کشد و به سختی می توان در برابرش مقاومت کرد. این جاست که می فهمیم امام حسین (ع) چرا قیام کرد در حالی که تمام این اوضاع و زمینه های فرهنگی و سیاسی را می دانست. حرف های امام حسین برای تاریخ بود نه برای مخاطبانش، زیرا آنان که سروصدا می کردند که حرفش را نشنوند، آنان از سخن او متاثر نمی شدند. ولی ما اکنون می فهمیم که امام حسین در برابر این تحولی که در جامعه پس از پیامبر پدید آمده بود ایستاد و می خواست انحراف پدید آمده را به گوش همه برساند.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا