خرید تور تابستان

پاسخ احمد خاتمی به انتقادات از انتصاب دامادش

سید احمد خاتمی – امام جمعه موقت تهران – در واکنش به انتقادها از انتصاب سید حسین میرخلیلی (داماد وی) به عنوان رییس حوزه‌ی ریاست در سازمان برنامه و بودجه [لینک] بیانیه‌ای منتشر کرد.

به گزارش تسنیم متن این بیانیه به شرح زیر است:

“چند روزی است در فضای مجازی مسئولیت دامادم آقای سید حسین میرخلیلی در دفتر آقای دکتر نوبخت منتشر شده است در این رابطه چند نکته گفتی است:

1- در آغاز زندگی مشترک دخترانم با دامادها، گفته‌ام همه مسئولیت کارهایتان با خودتان است این انتساب را دخالت ندهید

2 هیگاه برای هیچیک از دامادهایم سفارشی برای کاری نداشته و ندارم چون رانت خواری را منکر می‌دانم

3- در رابطه با مسئولیت آقای میرخلیلی نه در این مسئولیت و نه در مسئولیت قبلی هم بنده نه تلفنی  نه پیامکی نه کتبی هیچ سفارشی نداشته‌ام می توانید از آقای محمدی.(رئیس محترم سازمان اوقاف و امور خیریه) و آقای دکتر نوبخت بپرسید

4- از حساسیت جامعه اسلامی بر این امور سپاسگزارم و امیدوارم این روش ادامه یابد

5- در این عرصه هم باید تقوی، محور باشد از تجسس و عیب جوئی پرهیز گردد باید در صدد اصلاح عیب موجود بود.

سید احمد خاتمی”

انتصاب دامادها در پست‌های مدیریتی؛ اینبار داماد احمد خاتمی

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. … اجازه بده خاطره‌ای برات خاطره‌ای تعریف کنم تا بهتر بتونی با این موضوع ارتباط برقرار کنی، یادش به خیر ایامی -دهه شصت – که در تهران مشغول تحصیل بودم، روزی از روزها با یکی از رفقا تصمیم گرفتیم به میدان ولیعصر بریم سر چهار راه ولیعصر به‌جز ما چندین نفر دیگه نیز منتظر تاکسی بودند، چند دقیقه بعد یک روحانی محترم هم به انتهای صف پیوست و مقصدش هم با ما یکی بود. راننده‌ای از میان رانندگان که اکثراً حاضر نبودند ما را سوار کنند حاجی آقا رو سوار کرد ما هم با عجله خود را به تاکسی رسانده و به‌زور سوار شدیم راننده که عصبانیت را در چهره ما ملاحظه می‌کرد چیزی نگفت حاجی اقا که زودتر پیاده شد غر زدن‌های ما هم شروع شد، وقتی به میدان رسیدیم حاضر نبودیم پیاده شیم تصمیم داشتیم به کلانتری هدایتش کنیم، دانشجوی سال اول حقوق بودن و هزاران رؤیای عدالت! بنده خدا هر چه دلیل می‌آورد و استدلال می‌کرد به خرج ما نمی‌رفت می‌گفتیم چرا ما را که در ابتدای صف بودیم سوار نکردی اما حاجی آقا رو …؟! آخر سر برگشت و بما گفت بابا جان! علت سوار کردن حاجی آقا این بود که از بستگان ما بودند! گیر دادیم اگر نسبتی با تو داشت چرا کرایه گرفتی؟! بنده خدا هاج و واج به ما نگاه می‌کرد و احیاناً در دلش می‌گفت عجب دانشجوهای خنگی! لحظاتی بعد نیمچه سکوتی حاکم شد و رفیق من یکباره به قهقهه افتاد و من را هم پیاده کرد، جوانی بود و …!

    توضیح انصاف نیوز در 11 دیماه: در پی تماس یکی از مخاطبان، بخشی از متن این کامنت که برداشت مناسبی از آن نشده است حذف شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا