خرید تور نوروزی

«اجبار حجاب امتیاز تشیع سیاسی به تشیع سنتی است»

/ بخش پایانی گفت‌وگوی محسن حسام مظاهری با انصاف نیوز /

پارسا زمانی، خبرنگار انصاف نیوز: فربه شدن برخی مناسک دینی در سال‌های اخیر موضوعی است که از سوی محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی تشیع و آیین‌های شیعی مورد بررسی و تجزیه قرار گرفته و تحلیل‌هایی در این مورد ارائه داده است.

در بخش پایانی گفت‌وگوی انصاف نیوز با این پژوهشگر به تشیع و مناسک متاخر آن، ارتباط این مناسک با شاخص‌های دینداری در جامعه و همچنین تفاوت‌های تشیع سیاسی و تشیع سنتی پرداخته شده است.

متن کامل این گفت و گو را در ادامه بخوانید:

انصاف نیوز: شما درباره‌ی پیاده‌روی اربعین یادداشت‌های انتقادی داشته‌اید. اینکه از مناسک شیعه برای پیشبرد اهداف اسلام سیاسی استفاده می‌شود برای دین آسیب‌زاست یا باعث تعالی آن می‌شود؟

ببینید هر مذهبی مجموعه آیین‌ها و مناسکی دارد. بخش جذاب دینداری برای عامه‌ی دینداران همین بخش مناسکی آن است. از طرف دیگر چون مناسک، قدرت بسیج‌کنندگی و تهییج بالایی دارند و می‌توانند توده را هدایت کنند همیشه توسط نهاد قدرت مورد طمع واقع می‌شوند. هم نهاد قدرت سیاسی یعنی دولت‌ها و هم نهاد قدرت مذهبی یعنی روحانیت.

البته یک فرضیه این است که بنیانگذاری برخی از آیین‌هایی که ما امروزه به شکل مناسکی و سنتی با آنها روبرو هستیم اساسا با اهداف و غرایض سیاسی بوده ‌است. درباره‌ی خود عزاداری یک فرضیه که من هم به آن باور دارم این است که امامان شیعه در دوره‌ی حیات خود که شیعه از نظر سیاسی در بایکوت بود و از منظر اجتماعی و اقتصادی در محدودیت قرار داشت، عزاداری عاشورا را به عنوان سازوکاری هویتی و سیاسی برای تشخص و تحفظ جامعه‌ی شیعی تاسیس کردند. به عبارت دیگر اگر واقعه‌ی عاشورا به نتیجه‌ی دیگری می‌رسید ـ که محتمل هم بود ـ یا تاریخ مقطع اولیه‌ی شیعه در مسیر دیگری پیش می‌رفت و آن شرایط، آن تحدیدها و بایکوت‌ها نبود، شاید اصلا به تاسیس عزاداری هم نمی‌رسیدند. می‌خواهم بگویم طبق این فرضیه اصل بعضی آیین‌ها مثل عزاداری و زیارت مبنای سیاسی دارند. گرچه درنظر عامه‌ی دینداران این آیین‌ها معمولا جایگاه مذهبی دارند اما در رده‌های دیگر، کارکردهای سیاسی و اجتماعی آنها چه بسا مهمتر بوده. انتظاری هم نیست که همه‌ی دینداران از این موضوع آگاه باشند. چون مواجهه‌ی توده‌ی مردم به‌گونه‌ی دیگری است. اما از سطح رهبران جامعه‌ی شیعی، چه در دوره‌ی امامان شیعه، چه در دوره‌ی بعد از آنها یعنی فقها و روحانیت و از جانب قدرت‌ها خصوصاً در مقاطعی که دولت شیعی سر کار بوده است، این آگاهی وجود داشته و آیین‌ها فرصتی را در اختیار صاحب قدرت یا رهبر قرار می‌دادند برای اینکه توده را هدایت، رهبری و کنترل کنند.

همین است که می‌بینید در همه‌ی ادواری که دولت‌های شیعی زمام قدرت را در دست داشتند سعی کردند از آیین‌های شیعی بهره‌برداری سیاسی کنند و آنها را استانداردسازی کنند و تحت کنترل خود درآورند. هم در آل بویه، هم در صفویه، هم در قاجار و هم حتی در دوره‌ی پهلوی این سیاست وجود داشته است.  البته آیین‌ها خاصیت فراری هم دارند که مانع از موفقیت کامل این پروژه‌های کنترلی می‌شوند و حداکثرش این بوده است که دولتها توانستند بخشی از آیین‌ها را کنترل کنند. اما می‌خواهم بگویم بهره‌برداری سیاسی توسط نهاد قدرت از آیین‌های مذهبی سابقه داشته و منحصر به دوره‌ی معاصر ما و بعد از انقلاب نیست.

بعد از انقلاب، یک دولت شیعی با شعارهای شیعی سرکار آمد و ادبیات خاص ناظر به یک گفتمان شیعی ـ که همان تشیع سیاسی فقاهتی دولت‌گرا باشد ـ حاکم شد. در این نوع خوانش از تشیع، آیین‌ها جایگاه ویژه‌ای دارند و البته تعریف استانداردی از آنها هم می‌شود. تعریفی که با واقعیت آیین‌ها منافات دارد. برای همین در مقاطعی حاکمیت به این سمت رفت که آیین‌ها را کنترل کند و برای کنترل کردن آنها و استفاده کردن از پتانسیل بسیج کننده‌ای که آیین‌ها دارند، تلاش کرد.

مصادیق این مداخله و تلاش حاکمیت برای کنترل را در عزاداری، زیارت، اعتکاف و در سال‌های اخیر اربعین شاهدیم.

 انصاف نیوز: اگر بخواهیم ارزش‌گذاری کنیم و بگوییم خوب یا بد بوده و یا باعث پیشرفت امر دینی بوده یا خیر، شما این را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اگر منظورتان داوری ارزشی است که بیرون از حوزه‌‌ی کار و تخصص من است. این کار یک اسلام‌شناس و مجتهد یا روشنفکر دینی است که از منظر معرفت دینی بسنجد و بگوید کنترل شئون دینی توسط نظام سیاسی نهایتاً به نفع امر دینی است یا به ضرر آن. اما اگر از منظر اجتماعی به این مقوله نگاه کنیم، ورود نهاد قدرت به حوزه‌ی امر دینی اقتضائات و پیامدهایی دارد که بخشی گریزناپذیر و بخشی غیرقابل مدیریت است. تجربه‌ای که جامعه‌ی دینداران بعد از انقلاب داشته‌اند از این حیث تجربه‌ی منحصر به فردی است. از یک نگاه با کمک نهاد قدرت، سازمان دینی توسعه پیدا کرده است. خصوصا اینکه دغدغه‌ی گسترش دینداری داشته و شعار گسترش دین می‌داده و خودش را نماینده‌ی دینداران معرفی می‌کرده، بنابراین لاجرم توسعه‌ی ادبیات دینی و نمادهای دینی را شاهد هستیم.

اما از آن طرف اینکه آیا واقعا توسعه‌ی سازمان دینی، توسعه‌ی نمادهای دینی و فربهی مناسک دینی، عموما به معنای دیندارشدن است یا نه؟ مورد مناقشه است.

آن وقت باید برگردیم و ببینیم اولا معیارهای دینداری را از چه مرجعی باید بگیریم و ثانیا این معیارها چه چیزهایی هستند؟

ممکن است شما برای مناسک جایگاه بیشتری قایل شوید، می‌توانید بگویید بله ظاهرا جمعیت افراد شرکت‌کننده در بعضی مناسک بیشتر شده است. ولی باید توجه کرد که از آن طرف در بعضی مناسک مثل روزه یا نماز که از قضا مناسک رسمی هم هستند، آمارها نشان از روند رو به کاهش دارد. به عبارت دیگر حتی با معیار قرار دادن مناسک و فارغ از این مناقشه‌ی جدی که سهم مناسک در دینداری چقدر است و چقدر باید باشد، نمی‌توان به آسانی مدعی رشد دینداری بود. چون به موازات رشد و توسعه‌ی مناسک غیررسمی و حاشیه‌ای مانند عزاداری‌ها و اعتکاف و زیارت، مناسک اصلی و رسمی رشد منفی داشته‌اند.

اما یک وقت هم هست که فرضا شما ملاک را معیارهای دیگری قرار می‌دهید، مثلا به جای وزن بیشتر به مناسک، معیار اصلی را رشد اخلاق دینی و فرهنگ دینداری و معنویات قرار می‌دهید. در آن وقت دیگر پرسش این نیست که نمازخوان‌ها بیشتر شده‌اند یا کسانی که در راهپیمایی اربعین شرکت می‌کنند بیشتر شده‌اند یا آمار اعتکاف‌کنندگان، تعداد هیات‌ها و ایستگاه صلواتی‌های محرم بیشتر شده است. اینها دیگر شاخص نیستند. بلکه شاخص مثلا این است که اعتماد عمومی چقدر بالاتر رفته، صداقت چقدر بیشتر شده، امانتداری چقدر افزایش پیدا کرده، افراد چه میزان به هم اعتماد می‌کنند، باور به عالم غیب در زندگی روزمره چه وضعی دارد و از این جنس پرسش‌ها.

درهرحال این بحث محل مناقشه است. به این دلیل که منابع مختلفی برای تعریف وجود دارد و هر کسی هم منبع مورد نظر خودش را مدنظر قرار می‌دهد. اما شاید دقیق‌تر از اینکه بگوییم جامعه‌ی ایران دیندارتر شده یا بی‌دین‌تر شده، اینست که بگوییم اشکال دینداری متنوع‌تر شده است، یعنی ما با صورت‌های جدید دینداری مواجهیم و یکی از عواملی که در شکل‌گیری صورت‌های جدید اثرگذار بوده همین مواجه‌شدن و قرارگرفتن در موقعیت حکومت دینی است. به این معنا که دخالت نهاد قدرت در امر دینی و در فرهنگ دینی و ساماندهی سازمان دینی تبعاتی داشته که ازجمله به تنوع و تکثر مدل‎های دینداری دامن زده و بستر خلق و تولید مدل‌های نوظهور بوده است. دانسته و ندانسته. حتی مدل‌هایی از دینداری که مطلوب نظام رسمی نیست؛ اما درواقع پیامد ناخواسته‌ی تشکیل حکومت دینی است.

 انصاف نیوز: اشخاصی که در حکومت آمدند، رویکرد اسلام سیاسی داشتند و تعداد کسانی که در حوزه این تفکر را داشتند کم بودند. اما وقتی اینها به قدرت رسیدند، روحانیون هم پشت این اشخاص آمدند و تلفیقی شد از نگاه اسلام سیاسی و روحانیتی که با همان دید قبلی و هویتی خودش نگاه می‌کرد. در مجموعه سیاست‌های فرهنگی که جمهوری اسلامی داشته این دو نگاه در تعارضات چگونه عمل کردند؟ مثلا در قضیه‌ی حجاب ممکن است آن نگاه اسلام سیاسی آن را قبول کند و تسامح به خرج دهد، اما آن نگاه اسلام هویتی جلوی این امر را گرفته و مانع شده است.

اولا اینکه در کنار دو گرایش سیاسی و هویتی، گرایش سومی هم وجود داشته و دارد و آن گرایش تشیع سنتی است.

واقعیت این است که تشیع سیاسی و فهم سیاسی از اسلام خودش امر متاخر و مدرنی است و محصول مواجهه‌ی جهان مسلمین با دنیای مدرن است. محصول احساس عقب ماندگی و مواجه شدن با پیشرفت‌هایی است که جامعه‌ی غربی داشته و تعدادی از اصلاح‌گران و نخبگان جامعه‌ی اسلامی بعد از سید جمال به این نتیجه رسیدند که جامعه‌ی اسلامی دچار انحطاط است و برای همین به آن سمت رفتند. به تعبیری می‌توان تشیع سیاسی را برگرفته از اسلام سیاسی سنی بدانیم و اساسا ریشه و قرابت آن به اسلام سیاسی سنی یا به تعبیری گرایش اخوانی بیشتر است تا تشیع سنتی. تشیع سنتی به دلایل تاریخی خود سعی می‌کرده اساسا این مرزبندی با دولت‌ها را حفظ کند. اما اینکه مساله‌ی جریانی در تشیع تشکیل حکومت باشد اتفاق متاخری است. این اتفاق متاخر در مقطع سیاسی و اجتماعی خاص که آستانه‌ی انقلاب باشد، مستعد توسعه بود و مستعد این بود که از جانب نخبگان جامعه و توده‌های شهری به آن اقبال شود که این اتفاق هم افتاد و به آن اقبال شد.

پرچمداران این جریان، اشخاصی مانند شریعتی و امام خمینی بودند. ائتلافی نانوشته‌ بین برخی گروه‌های مبارز پیش آمد و گرایش چپ اسلامی غالب شد.

بعد از انقلاب در مقام تثبیت نظام سیاسی طبعا تصفیه‌ی سیاسی در دستورکار قرار گرفت و طی چند سال و به تدریج در چند مقطع رخ داد. پس از تسخیر سفارت آمریکا و استعفای دولت بازرگان، مناقشه بر سر لایحه‌ی قصاص، اختلافات حزب جمهوری اسلامی با بنی‌صدر و نهایتا طرح عدم کفایت و خلع بنی‌صدر، درگیری‌های خیابانی با مجاهدین خلق و دیگر گروه‌ها و احزاب سیاسی مخالف حزب حاکم و نهایتا انحلال حزب توده و دستگیری سران آن مهمترین رخدادهایی بودند که در یک بازه‌ی چند ساله یعنی از 59 تا 62 به تصفیه‌ی سیاسی نخبگان حاکم و یکدست‌شدن نیروهای سیاسی منجر شدند. از تکثر نیروهای مبارز در پیروزی انقلاب به تدریج کاسته شد و نهایتا نیروهای مذهبی غالب ‌شدند. در نتیجه با گذر از دو سه سال اول انقلاب تقریبا نیروهای سیاسی یکدست‌ شدند. حالا آغاز اختلاف‌های بین خودشان است. آنوقت بود که تکثر و اختلافات درون جریان اسلام‌گرایان خودش را نشان می‌دهد و در اواخر دهه 60 به ظهور احزاب و دسته‌های جدید منجر می‌شود.

این سیر تصفیه سیاسی پس از انقلاب است که درباره‌اش بسیار گفته و نوشته‌اند. اما چیزی که مغفول مانده این است: فقط گفتمان سیاسی نبود که رو به خالص‌سازی رفت، بلکه گفتمان مذهبی هم خالص‌سازی شد و اتفاقا خالص‌سازی آن زودتر اتفاق افتاد. با پیروزی انقلاب یک جریان خاص یعنی تشیع سیاسی فقاهتی دولت‌گرا حاکم شد و به پشتوانه‌ی شرایط انقلابی و قدرت و کاریزمای امام‌خمینی، جریان‌های مذهبی رقیب و بدیل خود مثل تشیع سنتی را به حاشیه راند. در تصفیه‌سازی دینی مسایل دیگری مطرح بود. فرض کنید یکی از بحث‌هایی که آنجا پیش آمد بر سر مصادره‌ها بود چون پذیرش اصل مالکیت در فقه شیعه جایگاه مهمی دارد. یا بر سر اعدام‌های انقلابی که شرایط دادرسی کامل در آنها طی نمی‌شد. بعدتر با تصویب پیش‌نویس قانون اساسی بر سر اصل ولایت فقیه هم اعتراض‌هایی از جانب برخی مراجع تقلید سنتی شد. به هر حال بخش مهمی از جامعه‌ی فقها همدل و همراه این ایده نبودند و منتقد آن بودند. حتی بخشی از قائلین به گرایش‌های نو در تشیع و نه لزوما تشیع سیاسی، مانند آقای شریعتمداری یا حتی آقای قمی که خودش هم مبارز سیاسی‌ بود انتقاداتی داشتند. البته بعضی مسایل شخصی هم این وسط دخیل بود. به هر حال در آن مقطعی که یکسان‌سازی سیاسی صورت می‌گیرد به موازاتش یکسان‌سازی مذهبی هم صورت گرفت. بعضی از مراجع در حصر قرار می‌گیرند و به حاشیه رانده شده و طرد می‌شوند که اوج آن برخورد با آقای شریعتمداری و خلع وی از مرجعیت بود. یا برخورد با انجمن حجتیه در میانه دهه 60 و موارد دیگر.

نمی‌خواهم وارد این مناقشه‌ها ‌شوم. حرفم این است که به موازات اینکه تنوع نیروهای سیاسی در عرض چند سال با عبور از مقطع تثبیت به نفع اسلام‌گراها و نیروهای مذهبی پیش رفت، در بین خود نیروهای مذهبی هم این یکسان‌سازی مذهبی صورت می‌گیرد. بخشی از مناقشه‌هایی هم که درون خود داشتند بعد از انقلاب بروز پیدا می‌کند و در قالب همین حذف‌ها و طردها شکل می‌گیرد که چند نمونه از آن حذف برخی از مراجع سنتی بود که با نظام همراهی نمی‌کردند. فلذا نمی‌توان گفت که در نهاد قدرت و حاکمیت جمهوری اسلامی تنوع گرایش‌ها واقعا به این معنا وجود داشته است.

حتی در بین قایلان به اسلام و تشیع سیاسی و فهم سیاسی از اسلام هم جریان‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد که تفاوت‌های مهمی با هم دارند. اما نخبگان سیاسی و مذهبی کشور که در نهادهای رسمی و فرهنگی مذهبی بودند را می‌توان گفت که نوعا متعلق به گفتمان حاکم یعنی تشیع سیاسی فقاهتی دولت‌گرا بودند و جریان‌های دیگر مانند تشیع سنتی سهم چندانی از قدرت پیدا نکرد و گفتمان هویتی هم که کلا بیرون از قدرت شکل گرفت.

پس اینگونه که شما در سوالتان اشاره کردید نیست؛ بلکه قدرت در دست قائلین به تشیع سیاسی بوده و هست منتها بخاطر اینکه این جریان اتوریته‌ی کامل در فضای مذهبی را نداشت و بخش قابل توجهی از بدنه‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه در اختیار مراجع سنتی است، به تعبیری در مقاطعی نظام به جریان‌های رقیب خود امتیازاتی داد و سعی ‌کرد همدلی آنها را جلب کند و آنها را حتی الامکان با پروژه‌های خود همراه کند. من گمان می‌کنم مقولاتی مانند اجبار حجاب یا بعضی تصمیم‌ها در مقاطع دیگر مانند تغییر در عزاداری، بیشتر از همین جنس است؛ یعنی امتیازهایی که جمهوری اسلامی به گرایش‌های بدیل یا رقیب خودش در جریان سنتی حوزه داده است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. یعنی خدا قد ایشون نمی دانست که اجبار دین را امتیاز اسلام یا دین قرار بده و نگه : لا اکراه فی الدین ! ؟
    حقا که به قول مولانا : « اندر این شهر قحط خورشید است» ! البته برای خفاشها که به قول حافظ: « وصل خورشید به شب پره ی اعمی نرسد» یعنی به خفاش کور,

    1. خدا فقط گفته لا اکراه فی الدین ! ؟
      چرا کاملشو نمی خونید و نمیگید!؟ جوابتونو تو همون آیه داده

      در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، كه آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست.
      خداوند سرور كسانى است كه ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریكیها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و [لى‌] كسانى كه كفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكیها به در مى‌برند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.»

      اگر حکومت جمهوری اسلامی نبود اجبار لازم نبود! ولی وقتی حکومت اسلامی شد باید تمام قوانین اسلام رو اجرا کنه! تمامشو نه قسمتی از اونو

      1. یکبار دیگر کامل آیه و البته ایه بعد (خوبه تا اخر سوره ادامه ندادید !) رو بخونید و بعد ببینید چه ربطی به اجبار داشت. من از سخن خدا حرف زدم نه سخن شما . شما که البته طرفدار اجبارید نه منادی «لا اکراه فی الدین» . بجای نوشتن آیه بخشی که از اجبار حرف زده رو چرانمی آرید ؟! چون وجود نداره !
        آیات دیگر برای مراجعه شما :
        تو تنها یادآوری گری نه اهل سلطه بر آنان
        پیامبرشان گفت : … آیا شما را به آن (بینات الهی و رحمت از سوی او) وادار کنم در حالی که نمی پسندید ؟!
        آنان که کفر ورزیدند اعمالشان مانند سراب است …. (عمل از روی اجبار ارزشی ندارد)

  2. صادقانه تیتر ایهام آور شما را بد متوجه شدم. منظور، امتیاز دادن بود. پیام قبلی من بلاموضوع و اشتباه بود. اگر صلاح می دانید آن را حذف کنید. تشکر

  3. “بنابراین لاجرم توسعه‌ی ادبیات دینی و نمادهای دینی را شاهد هستیم.”
    لابد نمونه آن هم حضور فوج فوج مردم در نمازهای جمعه و جماعت است !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا