آیا حصر در زمان پیامبر هم بود؟
/ نقدی به یک سخنرانی /
محمد دیدهور، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی دربارهی سخنان حجت الاسلام هادی صادقی در دانشگاه یاسوج دربارهی حصر در زمان پیامبر ص، نوشت:
بسمه تعالی. در خبرها آمده بود که آقای هادی صادقی معاون فرهنگی قوه قضائیه در جلسهای که به مناسبت سالروز نهم دیماه در دانشگاه یاسوج برگزار شده بود حضور پیدا کرده و به سوالات دانشجویان پاسخ گفته است، ضمن ارج نهادن به این سنت حسنه پاسخگویی مسوولان نظام لکن ایشان در خلال صحبتهای خود مطالبی را بیان نمودند که قلب هر انسان منصفی را جریحهدار میکند و سکوت در مقابل آن برای آنانی که دلی در گرو شریعت محمدی دارند سنگین است.
بر اساس آنچه سایتهای خبری از آقای صادقی نقل کردهاند ایشان در بخشی از سخنانشان در پاسخ به وضعیت حصر رهبران جنبش سبز گفتهاند: «سه نفر از فرمان رسول خدا برای حضور در جنگ تبوک سرپیچی کردند و به نبرد نرفتند و از سوی پیامبر و یاران پیامبر و حتی همسرانشان حصر اجتماعی شدند» و از این نتیجه گرفتهاند که: نمونههایی از حصر را در دوران پیامبر داشتهایم.
نگارنده امیدوار است که این سخن جناب صادقی سهو لسان و یا از روی عدم اطلاع باشد چرا که باور اینکه مسوولی در جمهوری اسلامی در حالی که ملبس به لباس رسول الله است اینگونه برای توجیه عملکرد دستگاه متبوعش به غلط چوب حراج به آبروی نبی مکرم اسلام بزند قابل قبول نیست. احتمالا جناب آقای صادقی از روی عدم اطلاع در مورد تاریخ اسلام سخن نادقیقی را به زبان آوردهاند چه اینکه عملکرد نبی مکرم اسلام پس از غزوه تبوک قابل قیاس با وضعیت فعلی محصورین جنبش سبز نیست، چراکه همانگونه که در ادامه خواهید دید مسلمانان به امر رسول الله به مدت ۵۰ روز با سه نفر از اصحاب که در جنگ تبوک شرکت نکرده بودند صحبت نکردند ولی این افراد از هیچ گونه فعالیت منع نشدند و در هیچجا تحت مراقبت و نظارت نبودند، ضمن اینکه پیامبر گرامی اسلام هم هیچ فشاری بر دیگران برای قطع ارتباط کلامی با این سه نفر نداشتند.
برای اطلاع بیشتر خوانندگان عزیز این نکته را عرض میکنم که در هنگام عزیمت پیامبر اسلام به غزوه تبوک همه اصحاب پیامبر در مدینه به جز منافقین راهی جهاد شدند، اما سه نفر از اصحاب حضرت بدون هیچ عذری به سپاه رسول الله نپیوستند. پس از بازگشت نبی مکرم از تبوک منافقین نزد پیامبر آمدند و عذر آوردند و رسول مهربانیها همگی آنها را بخشید، سپس این سه نفر صحابه به نامهای …. نزد رسول خدا آمدند و عرض داشتند که ما بدون هیچ عذری از جهاد سر باز زدیم و به همین دلیل طلب عفو داریم، پیامبر فرمودند مسلمانان با این سه نفر گفتگو نکنند تا خداوند در مورد آنها حکم کند. این سه نفر به خانههایشان رفتند و ادامهی ماجرا را به نقل از یکی از این سه نفر که در کتب متقدم تاریخ اسلام و سیره نبوی نقل شده است میخوانیم:
واقدی در المغازی به نقل از کعب بن مالک میگوید: «پیامبر از میان همه تخلف کنندگان فقط گفتگوی با ما سه نفر (کعب و هلال بن امیه و مراره بن ربیع) را نهی فرمود. مردم از ما دوری جستند و نسبت به ما تغییر کردند». واقدی در همان کتاب و از قول کعب مینویسد: «دو دوست دیگر من درمانده شدند و در خانههای خود نشستند اما من از همه بیباکتر بودم، از خانه بیرون میآمدم و همراه مسلمانان به نماز حاضر میشدم و در بازار رفت و آمد میکردم و هیچ کس با من صحبت نمیکرد». کعب بن مالک پس از نقل خاطرهای میگوید: «فردای آن روز به بازار رفتم، همچنان که در بازار راه میرفتم مردی از اهالی شام که خوراکیهایی برای فروش به بازار آورده بود سراغ مرا میگرفت و میگفت چه کسی مرا پیش کعب بن مالک میبرد؟ و مردم با اشاره مرا به او نشان دادند و او نامهای از پادشاه غسان به من داد». ابن هشام هم عینا این داستان را از ابن اسحاق در کتابش تعریف کرده است و اینها تنها منابعی هستند که به صورت مبسوط این داستان را روایت کردهاند.
همانگونه که مشاهده میشود در طول مدت ۵۰ روزه که مسلمانان از گفتگو با این صحابه منع شده بودند هیچگونه ممنوعیت از تعامل و رفت و آمد و سایر اعمال اجتماعی بر این افراد اعمال نشده است، حال چگونه است که جناب صادقی این حرکت پیامبر را با حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد مقایسه میکند؟ آیا ساخت لغتهایی مثل حصر اجتماعی و امثالهم مجوز تعمیم نادرست و تحریف سیرهی رسول الله است؟ آیا هزینه کردن از ائمه اطهار و بازی با اعتقادات مردم نقش آفرینی در پروژهی دشمنان دین و دیانت نیست؟
آیا بهتر نیست که معاون فرهنگی قوه معظم قضائیه از سخنان خود عذرخواهی کند و از حریم عصمت دفاع نماید؟
به نظر میرسد حساسیت مسوولیت ایشان خصوصا در لباس روحانیت ایجاب میکند که ایشان دقت بیشتری در اظهار نظرهای منسوب به حضرات معصومین داشته باشند تا سهوا موجبات دین گریزی مردم نشوند. ان شا الله
انتهای پیام
دامنه شرع انور وسیع است و باب اجتهاد هم باز ، چه اشکالی دارد که یک مجتهد در مورد تاریخ اسلام هم اجتهاد کند ؟!
…
اولا: ایشان مجتهد نیست
ثانیا : اگر باشد، مرجع احدی نیست
ثالثا: مشکل اجتهاد کردن خطا نیست، عمل به اجتهاد خطا و بدتر، الزام دیگران به آن است
رابعا: اگر باب اجتهاد را نبندید و از جمله مجتهد ! شما، امثال آیت الله العظمی جوادی آملی ها اجتهادها در این باب ها دارند
خامسا : باب اجتهاد باز با پذیرش اجازه اجتهاد مراجع (که متخصص ترند )ممکن است نه امتحان اجتهاد حکومتی برای خبرگان
این که ایا حصر بوده یا نبوده رو باید از تاریخ شناسان شیعی پرسید .
علامه عسگری بزرگرتین تاریخ نگار شیعی هست و موجب افتخار شیعه .
ایشان در کتاب نقش عايشه در تاريخ و احاديث اسلام، ج2، ص: 227 میگویند :
امیر مؤمنان عايشه را مخاطب قرار داده و چنين توبيخ نمود: عايشه، خداوند تو را دستور داده بود كه در خانه خود بنشينى و خود را از بيگانگان مستور و محفوظ بدارى اما تو! تو با امر پروردگار بزرگ مخالفت نموده، دست به خون مسلمانان آلودى، مردم را بر ضد من شوراندى و از راه ظلم، جنگ بزرگى عليه من به وجود آوردى در صورتى كه تو و خاندانت به وسيله ما به عزت و شرف نائل گشته ايد و به وسيله ما خاندان بود كه تو «امالمؤمنين» شدى. عايشه! اينك بايد آماده حركت باشى، و به خانهاى كه رسول خدا (ص) تو را در آنجا بر قرار نموده است برگردى، و تا دم مرگ در آنجا باشى!
اهل تحقیق به کتاب ترجمه تاریخ طبری مترجم دکتر ابوالقاسم پاینده مراجعه کنند تا هم بدانند که حصر عایشه حقیق ندارد و هم احترام علی (ع) به او آنهم پس از شروع جنگ از سوی عایشه (نه برعکس ) را ببینند و هم برخورد شدید علی (ع) با توهین کنددگان یا کسانی که قصد آزار او را داشتند، بخوانند
از دو اشتباه تایپی عذر می خواهم : « حصر عایشه حقیقت ندارد » و « برخورد شدید علی (ع) با توهین کنندگان یا کسانی که قصد آزار او را داشتند » صحیح است (کلمات حقیقت و توهین کنندگان اشتباه تایپی داشته است)
[چطور] بخود جرات میدهید و عملا خودتان را با آن دردانه خلقت تشبیه و مقایسه میکنید!؟ …
دوستان فکر می کنند اگر یک ظلمی را به بزرگ دیگری بر خلاف واقع نسبت دهند، ظلم دیگری یا ظلم خودشان مقبول و خوب می شود، حال آنکه برعکس است و خدای نکرده آن شخص بزرگ را هم ناخواسته و برخلاف حقیقت در معرض قضاوت اشتباه کسانی قرار می دهند که حرف ناراستشان را باور کرده اند
حفظ قدرت از اهم واجبات است