تقابل فرزندان عالیجنابان سرخ و خاکستری
حسین علیپور، تحلیلگر مسائل سیاسی، در یادداشتی با عنوان “تقابل فرزندان عالیجنابان سرخ و خاکستری” برای کانال تلگرامی “راهبرد” نوشت:
“روزگاری دور، خویینیها و هاشمی را وصل مشترکی بود. همان زمانی که این دو روحانی، مهدی بازرگان را به گوشه رینگ بردند و کم کم از گردونه سیاست خارج کردند؛ اولی با تسخیر سفارت و دومی با ورود روحانیت به سیاست.
گویی این دو روحانی انقلابی آن سالها وظیفه حذف غربگراهای لیبرال را برعهده داشتند و در این رسالت صنفی خود نیز موفق بودند.
گذر زمان اما فاصله دو روحانی را بیشتر کرد، چراکه اسب چموش قدرت را توان مهار نبود. اینگونه شد که از دل یکی سوسیالیسم سرباز زد و از دل دیگری شبه لیبرالیسم پدید آمد.
از دل یکی حلقه کیان شکل گرفت و از دل دیگری مکتب نیاوران. از دل یکی سیدمحمدخاتمی بیرون آمد و از دل دیگری حسن روحانی.
از دل یکی سعید حجاریان و از دل دیگری غلامحسین کرباسچی. از دل یکی روزنامه ی سلام و از دل دیگری روزنامه سازندگی. از دل یکی توسعه سیاسی و از دل دیگری توسعه اقتصادی و…
اینگونه بود که گذشت زمان جداییها را عیانتر کرد که البته ریاستجمهوری ۹۲ و انتخاب از سرناچاری چپهای حامی خویینیها از گزینه هاشمی هم سرپوشی مطمئن بر این شکاف نشد.
انتخاباتی که محل تلاقی خیالی خویینیها و هاشمی بود؛ ولی دیری نپایید که دو طرف راضی به عیان کردن مرزهای تاریخی خود شدند. اما به راستی چرا…؟!
روزنامه سازندگی چند صباحی است که به دنبال پردهبرداری از این شکاف است و در این راه محافظهکاری نیز از خود نشان نمیدهد.
همان روزنامهای که پایگاه اصلی رسانهای هاشمیچیها شده و اسم و رسم خود را با هاشمی گره زده است.
اسمش به تأسی از سردار سازندگی، روزنامه سازندگی نام گرفته و رسمش ادعای لیبرالیسم است و به همین دلیل از چپ فراری است و خود را راست مدرن مینامد.
سازندگی اما این روزها رسالت تاریخی خود را پررنگ کردن خط کشی اعتدالیون با چپها میداند، یک روز غلامحسین کرباسچی را به روی جلد میبرد تا تئوریهای سعید حجاریان را اشتباه بخواند و روزی دیگر با مصاحبهاش با موسوی خویینیها نقدهای “پدر معنوی اصلاحات از پدر معنوی سازندگی” را عیان میسازد.
به نظر میرسد اعتدالیون به این نتیجه رسیدهاند که باید داوطلبانه مرزهای قدیمی و جدید خود با چپها را یادآور شوند و به همین دلیل عالیجنابان خاکستری و سرخ را در برابر هم قرار میدهند.
گویی هر دو جریان به این طلاق رسمی که البته سالها طلاق عاطفی بوده، راضیاند.
چپها که عملکرد دولت را دیدهاند؛ تمایل به این ندارند که بار مسئولیت بر دوششان بیفتد، پس علاقمندند از قطار درحال سقوط به ته دره، پایین بپرند و اعتدالیون نیز شاید به دنبال ثبت این جدایی در تاریخند و البته ماندن در حاکمیت.
اعتدالیون تسخیر سفارت آمریکا به رهبری خویینیها را به چپها یادآور شده و آن را عامل اصلی قطع روابط ایران با جهان میدانند و چپها دیکتاتوری و قانونگریزی هاشمیرفسنجانی در زمان قدرت را عامل فضای بسته سیاسی کشور و حذف رقبا میخوانند.
انگار صحنههای تاریخی دوباره روی پرده سینمایی سیاست میآید، به سبک زمانی که مجمع روحانیون با هدایت موسوی خویینیها از جامعه روحانیت هاشمی جدا شد؛ حالا نیز قبل از انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ اتفاقاتی از آن دست رخ میدهد.
به نظر میرسد زخمهای تاریخی دوباره سرباز کردهاند، انگار هیچگاه آب “حلقه کیانیها” با “مکتب نیاورانیها” به یک جوی نمیرود…!”
انتهای پیام
بازرگان از حوزه سیاست بیرون رفت ، چون آن بزرگمرد تشنه قدرت و ثروت نبود .
با سلام و احترام
چه خوب بود نقد نویسنده محترم از جاده ادب و رویکرد انتقامجویانه با به کار گیری الفاظ زهرآگینی که به مخاطب دنیایی از بغض و کینه آشکار را نشان میدهد، خارج نمیشد. انگ زدن و برچسب چسباندن ایشان، آن هم از نوع عاریتی آن (عنوان کتاب اکبر گنجی)، به همان اندازه قابل اشکال است که روش و منش منتَقَدان او. گرچه بسیاری از توصیفها و برچسب ها تصنعی و جعل خود ایشان است و آسمان و ریسمان را بهم بافته است. نکته آخر این که تقابل فرزندان از کجای این نوشته پرکشیده و بر بام مقال جای خوش کرده است، صاحبان انصاف؟!