فلسفه علیه فلسفه
رضا بابایی، پژوهشگر فرهنگی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «فلسفه علیه فلسفه» نوشت:
در خبرها خواندم که حجة الاسلام عبدالحسین خسروپناه از ریاست انجمن حکمت و فلسفه برکنار شده است؛ اگرچه همزمان سمت و منصبی مهمتر گرفته است. خبر ریاست ایشان بر انجمن حکمت و فلسفه در زمان دولت دهم، برای من یکی از ناگوارترین خبرهای آن زمان بود؛ چون معنایی نداشت جز تنزل بیشتر جایگاه فلسفه در ایران.
فلـسفه در جهان همواره میل به زیست میانرشتهای داشته است؛ یعنی کوشیده است خود را با مقولات مهم بشری مانند تعلیم و تربیت، فرهنگ، محیط زیست، روانشناسی، سیاست و دین درآمیزد و با آنها وارد گفتوگو و تعاملی درازمدت و روشمند شود، تا در مرحلۀ انتزاع باقی نماند و چهرهای انضمامی به خود گیرد؛ چنانکه یونان باستان، برای اصلاح روشهای آموزش جوانان آتن، به فلسفهورزی نظاممند روی آورد و سقراط در همین راه جام شوکران را نوشید و همۀ فلسفۀ افلاطون، ماهیت تربیتی(پایدیا) داشت، و چنانکه ابن سینا با چشم فلسفی در طب نگریست و سیبویه ایرانی، ادبیات عرب را بر همین بنیان بنا نهاد.
اما رسالت فلسفهورزی در ایران متأخر، در واقع فلسفهزدایی از جامعه و بنیانهای نظری آن بوده است! از همین رو است که فلـسفه را به نهادهایی سپردهایم که مسوولیت آنها جلوگیری از دخالت سیستماتیک فلسفه در امور متنوع بشری است.
به عبارت دیگر، متولیان فلسفه در ایران، بهواقع زندانبان فلـسفه بودهاند؛ زندانبانهایی فاضل که اصطلاحات و متون فلسفی قدیم و حتی جدید را خواندهاند تا بتوانند در مقابل تفکر فلسفی بایستند. سپردن نهادی مانند انجمن حکمت و فلـسفه به دانشآموختۀ فقه و کلام، جنگیدن با تفکر فلسفی در زیر پرچم فلسفهورزی است.
برای جلوگیری از ورود تفکر آزاد و پرسشگر فلـسفه به دانشهای دیگر، چه راهی بهتر از حبس آن در کاخهایی مجلل به نام دانشگاه و حوزه و انجمنهای منسوب به حکمت و فلـسفه؟
انتهای پیام
چه نكته سنج و ريز بين !
آفرين