خرید تور نوروزی

بازگشت چپ اسلامی | محمد قوچانی

محمد قوچانی در “سازندگی” نوشت: دوره‌ی دوازدهم انتخابات ریاست‌جمهوری اسلامی ایران ـ که به انتخاب مجدد حسن روحانی انجامید ـ گرچه در اردی‌بهشت‌ماه ۱۳۹۶ پایان یافت اما پس‌لرزه‌های آن تا دی ماه همان سال ادامه داشت. شورش‌های خیابانی دی‌ماه ۱۳۹۶ فصل تازه‌ای در برخورد راست و چپ با دولت روحانی بود که البته در همه‌ی دولت‌های جمهوری اسلامی سابقه داشته است: از شورش مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ (دولت رجایی) تا شورش اسلام‌شهر در دهه‌ی ۱۳۷۰ (دولت هاشمی) و حرکت ۱۸ تیر در سال ۱۳۷۸ (دولت خاتمی) و نیز اعتراضات سال ۱۳۸۸ (دولت احمدی‌نژاد) هر یک از این حوادث با ماهیت سیاسی و اجتماعی متفاوت اما با پتانسیل اعتراضی مشابه دولت‌های مستقر را تهدید به تغییر کرده است و اعتراض‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ هم از همین جنس بوده است و درواقع دولت روحانی هم از این قاعده‌ی دولت‌های جمهوری اسلامی ـ که پس از مدتی با یک اعتراض اجتماعی مواجه می‌شوند ـ مستثنی نبوده است.

آنچه تاکنون بدان پرداخته شده است برخورد جناح راست با دولت روحانی در دی‌ماه ۱۳۹۶ است: امروز همه می‌دانیم که آغاز اعتراضات از مشهد بود و صندوق‌های مالی و اعتباری که دولت محمود احمدی‌نژاد به آنها مجوز داده بود و جریان تندروی حامی او بستر این اعتراضات را فراهم ساخت و سکوت توأم با رضایت اصولگرایانی که در انتخابات ۱۳۹۶ همه سعی خود را کردند که روحانی دوباره رئیس‌جمهور نشود ریشه‌ی این اعتراضات بود. این طمع خام البته خیلی زود با سوارشدن مخالفان نظام جمهوری‌اسلامی بر اعتراضات بی‌‌سر در دوره شورش‌ها نقش بر آب شد و اصولگرایانی که با تحلیل‌های شبه‌مارکسیستی در انتخابات و دامن زدن به شکاف فقیر و غنی هیزم این آتش را فراهم ساخته بودند از استراتژی خود عقب‌نشینی کردند و هسته‌ی حاکمیت نیز با حمایت از دولت مانع از تحقق این راهبرد نادرست و خودزنی حاکمیتی شد و آن را مهار کرد.

اما آنچه تاکنون بدان پرداخته نشده است برخورد جناح چپ با دولت روحانی است: گرچه بدنه جبهه اصلاحات و پایگاه اجتماعی آن: طبقه متوسطه شهری به شورش دی ۹۶ نپیوست و به درستی توانست میان اعتراض و شورش فاصله‌گذاری کند و سران جبهه متحد اصلاح ـ اعتدال چه در دولت چه در مجلس و چه در شهرداری‌ها به خوبی مسئولیت‌های حاکمیتی خود را ایفا کردند و مدافع قانون و نظم سیاسی شدند، اما در حاشیه‌ی اصلاح‌طلبان، نیروهایی رها شدند که راهبرد عبور از روحانی را همتای اصولگرایان تندرو اما در جهت عکس اهداف ایشان در پیش گرفتند. اگر اصولگرایان تندرو فکر می‌کردند که عبور از روحانی بازگشت به اصولگرایی است، اصلاح‌طلبان رادیکال فکر می‌کنند عبور از روحانی حرکت به سوی تجدیدنظرطلبی در نوع سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان و پایان مبارزه‌ی انتخاباتی و پارلمانی است.

درواقع در یک تحلیل راهبردی و جریان‌شناسی سیاسی اصلاح‌طلبان پس از دی ماه ۱۳۹۶ را به سه گروه می‌توان تقسیم کرد:
فرصت‌طلبانی که زوال برجام، تهدیدات آمریکا، بحران کارآمدی در دولت و ضعف تحول‌خواهی در مجلس را فرصتی برای عبور از روحانی تلقی می‌کنند و فکر می‌کنند برای حفظ حضور خود در حاکمیت و قدرت باید هرچه بیشتر به دولت حمله کنند تا مترقی جلوه کنند، اما در نهایت پس از این دوره‌ی چپ‌روی، با یک گردش به راست خود را نزد حاکمیت محبوب و مطلوب سازند و هم رأی مردم را داشته باشند و هم اعتماد حاکمیت را به دست آورند. استراتژی این جریان استفاده از فرصت نزاع سیاسی داخلی و خارجی برای قدرت است.

این جریان سیاسی، جریان غالب در جبهه‌ی اصلاحات نیست اما در برخی احزاب سیاسی نفوذ دارد و به خصوص با اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان و نیز ترکیب شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان توانسته است در مجلس، شورای شهر، شهرداری و حتی دولت کرسی‌هایی را به دست آورد و بیشتر شامل بروکرات‌های فاقدِ گفتمان سیاسی و نیروهای اداری است که در غیاب احزاب و افراد اصلاح‌طلب مهم و برجسته تشکیلات اصلاحات را به تسخیر خویش درآورده است. ما از این جریان به «جناح راست اصلاحات» یاد می‌کنیم که بعید است اعتماد همزمان ملت و حاکمیت را به دست آورد و احتمالاً نخستین ضربه خود را در انتخابات مجلس آینده خواهد خورد و اصولاً به انتخابات ۱۴۰۰ نمی‌رسد.

‌اصلاح‌طلبانی که بحران‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود را در فاصله‌گرفتن جبهه اصلاحات از گفتمان عدالت اجتماعی می‌دانند و شورش‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ را شورش علیه نئولیبرالیسم می‌شمارند. این اصلاح‌طلبان بیشتر شامل روشنفکران و جامعه‌شناسان و سیاستمداران سوسیالیست و سوسیال‌دموکراتی هستند که از سر ناچاری در انتخابات سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ از حسن روحانی حمایت می‌کردند و با اکراه، اکبر هاشمی‌رفسنجانی را در صدر جبهه متحد اصلاح ـ اعتدال می‌پذیرفتند. ما این جریان را که جریان مهمی در جبهه اصلاحات است «جناح چپ اصلاحات» می‌نامیم و معتقدیم این جریان با وجود رادیکالیسمی که خود از آن پروا ندارند جریانی سیاسی و فکری و دارای اصول اخلاقی هستند که از زیردست بودن در ائتلافی که بر محور «هاشمی ـ خاتمی» شکل گرفت و نه فقط به «روحانی» رسیده بلکه با «ناطق‌نوری» وارد گفت‌وگو شده است، ناراضی‌اند.

آنان همراهی خاتمی با هاشمی را به شدت نقد می‌کنند و اکنون پس از درگذشت هاشمی خواستار تقویت جایگاه موسوی‌خوئینی‌ها در رهبری جبهه اصلاحات هستند و به صراحت خواستار مرزبندی با روحانی و تسویه‌حساب با میراث هاشمی هستند چراکه به نظر آنان این خطر وجود دارد که طیف هاشمی کل میراث اصلاحات را مصادره کند. الگوی این افراد نه «هاشمی ـ خاتمی» که «خوئینی ـ خاتمی» است و در آن جایی برای روحانی وجود ندارد. هسته‌ی سخت جنبش دانشجویان پیرو خط امام، اعضای مؤسس جبهه مشارکت، مرکزیت روزنامه‌ی سلام و روشنفکران و سیاستمدارانی مانند سعید حجاریان، علیرضا علوی‌تبار، محسن میردامادی و… در این طیف قرار می‌گیرند که به گفته‌ی خودشان در اهداف رادیکال و در روش‌ها اصلاح‌طلبند.

اصلاح‌طلبی برای این جریان نه یک هدف که یک وسیله برای رسیدن به اهداف انقلابی مانند عدالت اجتماعی است و از این‌رو در یک سال گذشته بر عبور از اصلاح‌طلبی پارلمانتاریستی و انتخاباتی، گذار از بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها و پایان عصر نرمالیزاسیون سخن گفته‌اند و نقدهای مکتوم موسوی‌خوئینی‌ها بر هاشمی‌رفسنجانی ـ که به صراحت، صداقت و دقت بیان شد و به هیچ‌وجه سهوی نبود ـ اوج آن است نه آغازش. هنگامی که نظریه‌پردازان این جناح از «عبور روحانی از روحانی» سخن گفتند و ازجمله چند ماه قبل علیرضا علوی‌تبار در یک گفت‌وگو با مجله‌ی اندیشه پویا صراحتاً باب عبور از روحانی را گشود و با یادآوری خاطرات مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری در دوره هاشمی به ریاست خوئینی‌ها، از آن دوران انتقام گرفت. پیش از آن نیز هسته سخت همین جریان ممانعت از شهرداری محسن هاشمی بر تهران را هدایت می‌کرد و درواقع به نام چپ مدرن سعی می‌کرد هژمونی راست مدرن در جبهه اصلاحات را بشکند و در نهایت با وجود انگیزه‌های فکری گوشه چشمی روشن به انتخابات ۱۴۰۰ هم دارد.

درواقع چپ اسلامی در پی حل مساله جانشینی حسن روحانی و رئیس آینده جمهوری هم هست که نمی‌خواهد در دست جریان اعتدال بماند. همزمانی مواضع اخیر موسوی خوئینی‌ها با سخنرانی حسن روحانی در تجلیل از هاشمی‌رفسنجانی و در واکنش به موج محبوبیت‌ هاشمی پس از مرگ را نباید دست‌کم گرفت به خصوص که به خاطرات موسوی خوئینی‌ها از مجلس خبرگان در سال ۱۳۶۸ ارجاع داده می‌شود.

این جریان سیاسی و فکری البته اهدافی فراتر از انتخابات دارد. وجود روشنفکران بااخلاق و پاکدستی مانند علیرضا علوی‌تبار و نیز سیاستمداران دانشوری مانند سعید حجاریان و روحانیان مترقی و مبارزی مانند سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها در آن سبب می‌شود که باید حساب این جریان را از بوروکرات‌های فرصت‌طلب جدا کرد. اما این موقعیت اخلاقی سبب نمی‌شود که به نقد سیاسی و نظری آنها نپردازیم. جالب اینجاست که این شکاف نه فقط در درون جبهه اصلاحات که در جوار جبهه اصلاحات هم وجود دارد. جریان روشنفکری ملی مذهبی همین موقعیت را نسبت به نهضت آزادی دارد و در این یک سال طیف‌هایی از روشنفکران ملی ـ مذهبی (که افرادی اخلاقی هستند) مرزبندی روشن‌تری با اعتدال‌گرایی حتی به روایت بازرگان انجام داده‌اند.

آنان سعی می‌کنند الگوی «بازرگان ـ خاتمی» را به الگوی «شریعتی‌ـ خاتمی» بازگردانند و در برابر احیای بازرگان در نقد درون‌گفتمانی شریعتی در میان ملی‌مذهبی‌ها مقاومت کنند و با نقد لیبرالیسم هژمونی سوسیالیسم را حفظ کنند. خط اصلی این نقدها علیه افراد و افکاری است که می‌کوشند با شکستن مرزهای ساختگی میان تبار اصلاح‌طلبی، میانه‌روی و اعتدال‌گرایی ورای تشکیلات سیاسی و حزبی پیوندهای تاریخی و فکری ایجاد کنند. آن‌چه تاکنون مرسوم بوده است خط اتصالی است که میان شریعتی ـ سحابی ـ پیمان ـ موسوی و خاتمی کشیده می‌شود اما خط اتصالی که میان بازرگان ـ خاتمی ـ هاشمی و روحانی ایجاد می‌شود نیروهای ملی ـ مذهبی را نگران می‌کند و آنان را به واکنش وامی‌دارد.

روشنفکران نومارکسیستی مانند یوسف اباذری و مراد فرهادپور هم در تقابل با موسی‌ غنی‌نژاد و مسعود نیلی به این تضاد دامن می‌زنند همچنان که در بعد الهیات سیاسی تضاد میان عبدالکریم سروش و سیدجواد طباطبایی ممکن است این شکاف را عمیق‌تر کند. درواقع این جناح سیاسی و فکری در سال‌های اخیر همه تلاش خود را کرده است که اعتدال‌گرایی را که در اندیشه سیاسی از کهن‌ترین مکاتب و گفتمان‌های نظری از ارسطو تا مونتسکیو است به یک روش اخلاقی فروبکاهد هرچند که در نهایت اصلاح‌طلبی را هم به یک روش تقلیل می‌دهد اما بر دوگانگی و تضاد میان اصلاح و اعتدال همواره دامن زده است و اکنون این فیلسوفان سیاسی آزادیخواه هستند که از اعتدال به عنوان یک گفتمان و نه فقط سلوک سخن می‌گویند و ریشه آن در اندیشه سیاسی را برجسته می‌کنند.

بدین‌ترتیب شورش ساده‌دلانه عوام که در دی‌ماه ۱۳۹۶ از اعتراض بر سر اقتصاد شروع شد، می‌تواند به یک جنبش دانشورانه روشنفکران دامن بزند: جنبش احیای چپ…

با وجود جاذبه‌های روشنفکری جناح چپ اصلاحات اما هنوز این جریان هژمونی کل جبهه را به دست نیاورده است. به جز سیدمحمد خاتمی که هنوز حرمت هاشمی‌رفسنجانی را حفظ می‌کند اصلاح‌طلبان معتدل و واقعگرایی مانند مهندس بهزاد نبوی و اکثریت مجاهدین انقلاب اسلامی و نیز اکثریت روحانیون مبارز و چهره‌های مهمی از حزب اتحاد ملت و نیز دیگر احزاب اصلاح‌طلب مانند کارگزاران سازندگی ایران مخالف هر دو جناح راست و چپ اصلاحات هستند. این جریان معتقد است نه‌ هاشمی‌رفسنجانی قدیس بوده است و نه حسن روحانی معصوم است. این جریان نقدهای جدی به سیاست خصوصی‌سازی هاشمی دارد و عدم توجه به جمهوری‌خواهی را به عنوان پیش‌نیاز توسعه‌گرایی در دوره هاشمی نقد می‌کند و از بی‌توجهی هاشمی به معضلات روشنفکری گله دارد و همچنان منتقد نامزدی هاشمی در مجلس ششم و حتی ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۴ است و همیشه به هاشمی توصیه می‌کرد مانند سال ۱۳۹۲ از یک چهره جانشین خود حمایت کند.

«هاشمیِ متأخر» چهره محبوب این جریان است که به قول روحانی، «هاشمی زمانه ما» است. دولت روحانی از لحاظ تکنیکی و تاکتیکی از ضعف‌های جدی رنج می‌برد اما برخلاف باور اصولگرایان تندرو و اصلاح‌طلبان تندرو با عبور از روحانی به اصول‌گرایی یا اصلاح‌طلبی نمی‌رسیم بلکه آن‌چه پیش روست خطر حاکمیت جریان‌های افراطی درون و بیرون از نظام سیاسی از محمود احمدی‌نژاد تا رضا پهلوی است. به نظر این جریان خط «هاشمی ـ خاتمی» حتی در غیاب هاشمی زنده است و با وجود نقدهای جدی بر این دو رئیس‌جمهور، هم هاشمی از دوران ریاست‌جمهوری‌اش فراتر است و هم خاتمی جایگاهی فراتر از یک رئیس دولت دارد و در مقام ریاست یک جبهه اصلاح‌طلب می‌تواند بدون چشم‌داشت به موقعیت‌های حکومتی برای فعالیت‌های سیاسی و مدنی الهام‌بخش باشد و نقشی مانند شارل دوگل در فرانسه برای جبهه اعتدال بازی کند.

در چنین شرایطی است که حتی بهزاد نبوی و عباس عبدی از تداوم ائتلاف میان جبهه اصلاح و اعتدال سخن می‌گویند و به‌طور مشخص سیاستمدار واقع‌گرایی مانند عباس عبدی با وجود همه نقدها بر هاشمی و روحانی از تداوم این ائتلاف حمایت می‌کند و با نقد افراط و تفریط در نقد هاشمی، از هاشمی‌های متفاوتی سخن می‌گوید که باید درباره‌ی هر یک از آنها جداگانه حرف زد. جریان سوم در جبهه اصلاحات که ما آن را «جناح میانه جبهه اصلاحات» می‌نامیم و افراد متفاوتی از بهزاد نبوی و عباس عبدی تا مصطفی تاج‌زاده و غلامحسین کرباسچی، محسن هاشمی، اسحاق جهانگیری و شخص سیدمحمد خاتمی را دربرمی‌گیرد، به یک ارزیابی تاریخی از کارنامه اصلاحات هم رسیده‌اند و آن نقد درون‌گفتمانی اصلاح‌طلبی و حتی چپگرایی است تا جایی که دیگر به سختی می‌توان این جریان را همچنان چپ دانست.

مصاحبه‌ی اخیر محسن آرمین از اعضای ارشد مجاهدین انقلاب و روشن‌شدن نقدهای مجاهدین انقلاب بر روزنامه صبح امروز (حجاریان/ علوی‌تبار/ گنجی) بخشی از این نقد درون‌گفتمانی است که می‌تواند نکاتی درباره تسخیر سفارت آمریکا، برخورد با مهدی بازرگان، اقتصاد دولتی مهندس میرحسین موسوی و نیز رفتار مجلس ششم و استراتژی فشار از پایین، چانه‌زنی در بالا را هم دربر بگیرد.

برمبنای این جریان‌شناسی سیاسی می‌توان گفت تعادل جبهه اصلاحات در معرض تهدید دو جریان راست و چپ اصلاحات است: جریان بوروکرات و فرصت‌طلب راستگرایی که می‌خواهد به هر قیمت در قدرت بماند و از فریب ملت و حاکمیت ابایی ندارد و انتخابات را برای انتخابات می‌خواهد (جناح راست اصلاحات) و جریان ایدئولوژیک و ناب‌گرای چپ‌گرایی که مانند دوران خاتمی ـ که شعار عبور از خاتمی مطرح شد ـ به پوپولیسم چپ روی آورده است و جمله خطای مرحوم مصدق را تکرار می‌کند که به خیابان آمد و گفت مجلس آنجاست که مردم هستند و با همین خطا راه شکست نهضت ملی ایران را فراهم ساخت.

اصلاح‌طلبی میانه‌رو اما چه سوسیال‌دموکرات باشد چه لیبرال‌دموکرات از راست‌روی و چپ‌روی پرهیز می‌کند. با وجود نقد اخلاقی و منطقی بر دوران دولت‌داری هاشمی و خاتمی و انتقاد از مشی آن دو، با راهنمای چپ به سمت راست نمی‌پیچد. بدون شک هاشمی ۱۳۹۲ همان هاشمی ۱۳۶۸ و نیز هاشمی ۱۳۵۸ نبود و هر کسی که این چند موقعیت را به یک موقعیت فروبکاهد نه لطف در حق هاشمی که در حق او خطا کرده است، که یک چهره پویا را منجمد و متحجر در زمان نشان دهد. همچنان که خاتمی ۱۳۶۰ با خاتمی ۱۳۷۶ و خاتمی ۱۳۹۷ تفاوت داشته است. هرچند که به نظر می‌رسد خوئینی‌های ۱۳۹۷ همان خوئینی‌های ۱۳۵۷ است!

«اعتدال» به عنوان یک گفتمان و نه فقط روش سیاسی اکنون بیش از هر زمان دیگری دارای مبانی سیاسی و نفوذ اجتماعی است. در برابر رادیکال‌ترین نقدهای راست و چپ و در مقابل یک نهضت نومارکسیستی، طبقه متوسط ایران و نمایندگانش؛ روشنفکران آزادی‌خواه تا این لحظه مقاومت کرده‌اند و تن به رادیکالیسم نداده‌اند. مردم ایران با همه نقدها به روحانی، از او انتظار دارند نه به رادیکالیسم که به اعتدال‌گرایی فزون‌تر در سیاست داخلی و خارجی روی آورد و عجیب است که مردم در دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ با هرگونه رادیکال شدن سیاستمداران از آنان بیشتر فاصله می‌گیرند و آنان را به واقع‌گرایی دعوت می‌کنند.

اصلاح و اعتدال نه فقط روش ما که هدف ما هم هست: رسیدن به صلح و عدل به عنوان ماده و جوهر اصلاح‌طلبی در سیاست داخلی (مصالحه) و چه در سیاست خارجی (صلح) و چه در اقتصاد سیاسی (رفاه و رشد) و چه در فرهنگ عمومی (شادی)… این یک نبرد گفتمانی است در درون جبهه اصلاحات برای حفظ دستاورد اعتدال؛ «انتقاد در عین اتحاد» میان همه اصلاح‌طلبان راست و چپ و میانه…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا