خرید تور تابستان

تحلیل محمد قوچانی از تحولات و اعتراضات ونزوئلا

محمد قوچانی، سردبیر روزنامه‌ی سازندگی نوشت:

دخالت آمریکا در ونزوئلا و تلاش برای سقوط دولت این کشور دخالتی امپریالیستی و خلاف اصول لیبرالیسم است. اساس لیبرالیسم بر احترام به حاکمیت ملی کشورها بنا شده است. بر مبنای همین اصول باید از دموکراسی بدون دخالت خارجی در ونزوئلا حمایت کرد.

ونزوئلا جایگاه مهمی در سیاست خارجی ایران ندارد؛ اما ظاهراً در سیاست داخلی ایران کشور مهمی است! افتخار کشف ونزوئلا به عصر محمود احمدی‌نژاد بازمی‌گردد: او گمان می‌کرد با ایجاد یک پایگاه نفوذ در حاشیه‌ی ایالات‌متحده آمریکا می‌تواند مزاحمت‌های امپریالیسم را کم کند و به همین جهت همسایگان مسلمان ایران را وانهاد و به سراغ دولتی مارکسیست ـ پوپولیست رفت و ژنرال هوگو چاوز را برادر خواند و در سوگش چنان داغ‌دار شد که او را مسیح دوران خواند.

هوگو چاوز نمادی از انحطاط چپ در عصر ما بود که در مرز میان سوسیالیسم و پوپولیسم حرکت می‌کرد: اگر کاسترو برای مارکسیست‌های ایرانی نوستالژیک بود، چاوز صورت کمیک او را نزد پوپولیست‌های ایرانی بازی می‌کرد: از اشکال منحط سرمایه‌داری، «سرمایه‌داری نفتی» در عهد کارل مارکس شکل نگرفته بود که او به نفت بپردازد، اما چاوز نماد سوسیالیسم نفتی بود که در جامعه‌شناسی تاریخی و ادوار هفت‌گانه فلسفه تاریخ کمون اولیه، برده‌داری، زمین‌داری، سوداگری، سرمایه‌داری، سوسیالیسم و کمونیسم مورد مطالعه قرار گیرد. هوگو چاوز با تلفیق سیمون بولیوار و کارل مارکس توانست پدیده‌ای به نام سوسیالیسم نفتی را ایجاد کند و یک مرحله به مراحل تاریخی حرکت به سوی کمونیسم اضافه کند!

او عدالت اجتماعی کمونیستی را به توزیع ثروت فروکاست و از پول نفت برای تحقق عدالت بهره جست،  غافل از آ‌ن‌که با توزیع پول نه ثروت که فقر را توسعه می‌دهد و توزیع پول ساده‌دلانه‌ترین تفسیر از مارکسیسم است با وجود این عصر چاوز دوران طلایی پوپولیسم بود و دوران زوال پوپولیسم در راه بود. مرگ چاوز پرچم‌ را بر دوش بوروکرات ناکارآمدی به نام مادورو قرار داد که مجبور بود هزینه‌ی پوپولیسم سلف‌ خویش را بپردازد. در واقع مادورو هر کاری کرد که اعتماد آمریکا را به دست آورد؛ ازجمله به پوپولیست محافظه‌کاری به نام دونالد ترامپ کمک کرد تا لیبرال‌دموکراتی مانند هیلاری کلینتون به قدرت نرسد اما پوپولیست‌ها به هم رحم نمی‌کنند.

دخالت دونالد ترامپ در سیاست داخلی ونزوئلا البته بیش از آنکه به خود او بازگردد به جناح راست افراطی و فاشیستی آمریکا بازمی‌گردد که از جاه‌طلب کم‌خردی به نام دونالد ترامپ برای گذار از لیبرالیسم به فاشیسم بهره‌ می‌برند و او نیز فاقد درک لازم برای فهم مبادی نظری و سیاسی این اقدام است. همان جریان راست افراطی بود که در جریان جدال خلیج خوک‌ها، آمریکا را وارد خطایی استراتژیک کردند و جان‌اف‌کندی را به خطا انداختند و آن‌گاه که در جریان بحران موشکی کوبا به جبران خطای تاریخی خویش به سوی صلح با کوبا پیش رفت، کندی تقاص آن را با ترور خویش پرداخت کرد. کندی دو خطا مرتکب شد: دخالت در کوبا و تنش‌زدایی با کوبا و اکنون ترامپ خطای اول در ونزوئلا را مرتکب شده است. تا کی خطای دوم رخ دهد و حکم او برسد. ترامپ ساده‌دلانه باور می‌کند با تهدید می‌تواند به صلح برسد، اما در نهایت او بازنده است.

دخالت ایالات‌متحده آمریکا در سیاست داخلی ونزوئلا و تلاش برای سقوط دولت این کشور دخالتی استعماری و استکباری (امپریالیستی) و خلاف اصول کلاسیک لیبرالیسم است و با نئولیبرالیسم هم هیچ نسبتی ندارد.  اساس لیبرالیسم بر احترام به حاکمیت ملی کشورها و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها بنا شده است و «انترناسیونالیسم لیبرالیستی» بر خلاف «انترناسیونالیسم کمونیستی» یک پارادوکس است چراکه میان لیبرالیسم و ناسیونالیسم همزادی تاریخی و فلسفی وجود دارد. آنچه امروز در ونزوئلا  و در سال ۱۳۳۲ در ایران رخ داده است، صورت‌هایی از ایدئولوژی نومحافظه‌کاری است که به دولت‌های محافظه‌کار اجازه می‌دهد امپراتوری جهانی نومحافظه‌کاران را برقرار کنند و به نام ارزش‌های نومحافظه‌کارانه به اشغال نظامی و دخالت خارجی دست بزنند. دخالت جورج‌ بوش در عراق نمادی از این میلیتاریسم بود و دونالد ترامپ کم‌هوش‌تر از آن است که ایدئولوژی‌های ارتجاعی دستیاران خود مانند مایک پنس را بفهمد.

اما صورت‌بندی این واقعیت سبب نمی‌شود که ما ماهیت ناکارآمد و اقتدارگرای حکومت ونزوئلا را انکار کنیم: دولت پوپولیست ونزوئلا اقتصاد ملی این کشور را ویران کرده و با «ابرتورم» فقیران را فقیرتر ساخته است. دولتی که ادعای حاکمیت تهی‌دستان را داشته اکنون طبقه متوسط و بورژوازی ونزوئلا را هم به پرولتاریای آن ملحق و تهی‌دست ساخته است.

آنچه این روزها در ونزوئلا می‌گذرد مستقل از دخالت نامشروع ایالات‌متحده آمریکا ماهیتی اجتماعی دارد که می‌توان آن را در موقعیتی میان انقلاب و کودتا قلمداد کرد: اعتراض ملت ونزوئلا را نمی‌توان حمایت از کودتا خواند چراکه ریشه‌ی اجتماعی و مدنی دارد و آن را نمی‌توان انقلاب نامید چراکه جامعه‌ی ونزوئلا به شدت دوقطبی شده و هنوز روشن نیست کدام جریان اجتماعی اکثریت را دارد تا اعتراض را به انقلاب بدل سازد.

موضع صحیح اما احتمالاً در به‌رسمیت شناختن اعتراض ملت (یا بخش بزرگی از ملت) ونزوئلاست؛ همزمان با محکومیت دخالت ایالات‌متحده آمریکا که با دخالت نامشروع خود این نهضت اجتماعی را به کودتای سیاسی بدل می‌کند. شاید از این حیث بتوان تجربه ایران را یادآوری کرد که با وجود سیاست‌های غلط محمود احمدی‌نژاد با انتخابات سال ۱۳۹۲ امکان تغییرات از طریق صندوق رأی به وجود آمد و با فاصله گرفتن دولت از سیاست‌های احمدی‌نژادی در اقتصاد و دیپلماسی به خصوص تا سال ۱۳۹۶ و قبل از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، جامعه ایران را از ونزوئلایی شدن اوضاع دور ساخت.

درواقع این مساله قابل پیش‌بینی بود که در صورت تداوم حاکمیت احمدی‌نژادی‌ها (مانند ریاست‌جمهوری اسفندیار رحیم‌مشایی یا بازگشت خود او با وعده‌ها و شعارهایی مانند یارانه ۲۵۰هزار تومانی) «ابرتورم» اقتصاد ایران را دچار بحران و بیماری ونزوئلایی کند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه منتقد روحانی باشیم و چه موافق او، آن‌چه ایران را از «ابرتورم» نجات داد گردش قدرت در آن بود و البته خطر بازگشت تفکر احمدی‌نژادی و پوپولیسم او همواره وجود دارد و حتی می‌توان سایه‌های آن را در برخی سیاست‌های اقتصادی دولت‌های اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا هم دید.

در این‌جاست که میان برخورد ما ایرانیان با وضعیت ونزوئلا و دیگر دولت‌ها و کشورها باید تفاوت وجود داشته باشد. روسیه‌ی پوتین، ترکیه‌ی اردوغان و چین هوجین تائو، دولت‌های اقتدارگرای جدید هستند که به درستی با مداخله‌جویی ایالات‌متحده آمریکا در جهان مخالفت می‌کنند و ما نیز باید اصل مداخله‌جویی آمریکا در هر جای جهان را محکوم کنیم. اما مقتضای مردم‌سالاری این است که از پوپولیسم ونزوئلایی هم انتقاد کنیم. اتفاقاً شباهت زیادی میان مادورو و ترامپ وجود دارد: هر دو پوپولیست هستند که با صندوق رأی به قدرت رسیدند، اما دموکرات نیستند و اقتدارگرا هستند.

درواقع این نزاع دو نوع پوپولیسم است: پوپولیسم غالب و پوپولیسم مغلوب… این مساله نه‌فقط در مورد ونزوئلا که در مورد دولت‌هایی مانند سوریه هم صادق است: اگرچه دخالت آمریکا و متحدان غربی او در سوریه برای دموکراسی نبود و نقش آمریکا در حمایت از بنیادگرایی سنی (داعش) انکارناپذیر است و از منظر منافع ملی، حضور ایران در منطقه خاورمیانه و عمق راهبردی ایران مشروع است اما راهبرد نهایی ایران باید تشویق دموکراسی درون‌زا چه در سوریه چه در ونزوئلا باشد. راهبرد ایران در لبنان و حضور انتخاباتی حزب‌الله لبنان سبب شده است پدیده «لبنانیزه شدن» که در ادبیات علوم سیاسی نماد آشفتگی سیاسی بود، فراموش شود و اکنون با عقلانیت حزب‌الله لبنان در تعامل با اهل سنت و نقش بر آب کردن نقشه‌های سعودی‌ها در این کشور ثبات و پایداری ایجاد شود.

سوری‌ها هم اگر به تجربه ایران توجه کرده بودند و تداول قدرت را با حضور مخالفان میانه‌رو و غیرمسلح می‌پذیرفتند؛ درگیر اپوزیسیون مسلح و خشن از داعش تا اخوان‌المسلمین سوریه نمی‌شدند؛ همچنان که تدبیر مشترک ایران و آیت‌الله سیستانی در عراق تاکنون مانع از سقوط دولت این کشور شده است. درواقع نبرد با تروریسم در عراق و سوریه به جز راه‌حل کوتاه‌مدت در برخورد نظامی با بنیادگرایی سنی یک راه‌حل درازمدت هم دارد و آن تحکیم دموکراسی بدون دخالت نیروی خارجی است. ما می‌توانستیم همزمان مداخله‌ی امپریالیسم آمریکا از سوریه تا ونزوئلا را محکوم کنیم و هم مدافع دموکراسی باشیم و دولت‌های سوریه و ونزوئلا را به دموکراسی دعوت کنیم.

بدیهی است مقصود از «ما» در این‌جا نه فقط دولت که در درجه اول جامعه مدنی ایران است: روشنفکران، سیاستمداران و روزنامه‌نویسانی که دلیل ندارد لیبرالیسم را به هر آنچه آمریکا انجام می‌دهد تفسیر کنند. آنچه دونالد ترامپ انجام می‌دهد و متأسفانه بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی در رسانه‌های خارجی و شبکه‌های اجتماعی آن را تشویق می‌کنند، عدول از اصول لیبرالیسم  از مصادیق امپریالیسم است. در تلقی این اپوزیسیون هدف وسیله را توجیه می‌کند و برای بهبودخواهی می‌توان از هر ابزاری استفاده کرد: چه سازمان مجاهدین خلق از کمک‌های صدام‌حسین در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران بهره بردند و چه سوسیال‌دموکرات‌هایی مانند شاپور بختیار که از دیکتاتور عراق برای ظاهراً دموکراسی‌سازی در ایران بودجه دریافت می‌کردند و چه اکنون سلطنت‌طلبانی که مانند اپوزیسیون کوبا و ونزوئلا فکر می‌کنند با طیاره‌های آمریکایی باید به قدرت برسند. عبور از وضعیت «نه انقلاب، نه کودتا» فقط با انتخابات ممکن است و تقسیم عادلانه قدرت میان اکثریت و اقلیت به‌گونه‌ای که در ونزوئلا نه دیکتاتوری اقلیت پدیدار شود و نه دیکتاتوری اکثریت: اکنون نوبت دو «نه» بزرگ است: نه به پوپولیسم و نه به امپریالیسم…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا