نوشداروی بعد از مرگ سهراب
محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی تشیع و آیینهای شیعی در یادداشتی تلگرامی با عنوان “نوشداروی بعد از مرگ سهراب” نوشت:
1. «یکی از کارهای بدی که بعضی از مدیران گلزارهای شهدا انجام میدهند، این کار غلط یکسانسازی قبور شهدا است. این[جا] خوب است؛ همین درست است، بیایند صاحبان این شهدا، پدرانشان، مادرانشان، فرزندانشان، همسرانشان، علامتی داشته باشند، عکسی داشته باشند، این خوب است. این شکل، شکل طبیعی است. هیچ لزومی ندارد که ما این [علامتها] را صاف کنیم، به خیال اینکه میخواهیم زیباسازی کنیم. زیبایی هر جایی و هر چیزی به حَسَب خودش است؛ زیبایی انسان، زیبایی باغ، زیبایی قبرستان، زیبایی هر چیزی را باید به حَسَب خودش محاسبه کنیم».
این سخنان را سه روز پیش رسانهها از آیتالله خامنهای در حاشیهی حضور در بهشت زهرا نقل کردند. متعاقب انتشار این سخنان، رییسِ «بنیاد شهید» (متولی اصلی طرح یکسانسازی) اعلام کرد: «رهنمود رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر جلوگیری از یکسانسازی و همچنین خارجکردن گلزار شهدا از وضعیت طبیعی به بهانه زیباسازی باید هرچه سریعتر اجرایی گردد و معاونین و مدیران کل بنیاد در ستاد و سراسر کشور باید در کارگروه ساماندهی گلزار شهدا در استانها بر اجرای آن نظارت کنند … در همه طرحهای ساماندهی و بهسازی گلزار مطهر شهدا علاوه بر رضایت والدین، همسر و فرزندان شهدا حفظ هویت، شکل و بافت طبیعی مزار شهدا باید مدنظر قرار گیرد. آثار بهجایمانده از شهدا و ایثارگران عزیز میراث جاویدانی هستند که باید از آنها محافظت کرد و استفاده از آنها در گلزار مطهر شهدا در دستور کار قرار گیرد».
2. این مواضع، درحالی است که بیش از یک دهه از آغاز و انجام طرح مذکور میگذرد؛ طرحی که از سال 1383 با مصوبهی هیئت دولت وقت با ارادهای حاکمیتی به اجرا درآمد و در عرض چند سال بزرگترین و مهمترین و معنادارترین موزههای مردمی دفاع میهنی ـ دینی یعنی مزارات شهدا را به گورستانهای یکدست و بیروح کشتگان جنگ تبدیل کرد. طرحی که آخر مشخص نشد برمبنای کدام منفعت سیاسی یا اقتصادی (واردات سنگ؟) چنین خسارت فرهنگی جبرانناپذیری را به میراث فرهنگی ـ سیاسی ایران پس از انقلاب وارد کرد.
مسئلهای که تازه امروز رهبری به آن اشاره کردند را سالها پیش گروهها و افرادی دریافتند و دلسوزانه هشدار دادند و خواستار توقف طرح شدند. منتقدانی که از طیفهای مختلف بودند؛ از نویسنده و پژوهشگر و هنرمند تا فعال فرهنگی و مذهبی. کتاب نوشتند، مقاله منتشر کردند، فیلم مستند ساختند، پوستر طراحی کردند، تجمع کردند، شکایت قضایی کردند، تحصن کردند، خلاصه هرکاری کردند اما حرفشان خریداری نیافت و متولیان دفاع مقدس دولتی (از سرداران ستارهبردوش تا مدیران یقهآخوندیپوش) نهتنها گوششان بدهکار نبود بلکه منتقدان را با انواع برچسبها و تهمتها نواختند و تحت فشار قرار دادند. و شد آنچه نباید میشد.
3. مخالفت رهبری با طرح یکسانسازی قبور شهدا وقتی بیان شده است که عملاً تنها چند مزار مانند بهشت زهرای تهران (آنهم به جز قطعهی 44 اش) از تیغ بولدوزرهای بنیاد شهید و بنیاد حفظ آثار و شهرداریها مصون مانده است. آنطور که در سفر به شهرهای مختلف دیدهام، حتی تا روستاها هم اغلب مزارهای شهدا تخریب شدهاند و دیگر شکل و شمایل قبلی را ندارند. به عبارت دیگر این موضع نوشدارویی است که پس از مرگ سهراب رسیده. حالا دیگر نوبت مرثیهخوانی است.
4. بهعنوان یکی از خیل کسانی که این سالها در مخالفت با این طرح خسرانبار فراوان گفته و نوشته است، پرسشها و ابهامات زیادی به ذهنم میرسد. اولین پرسش این است که چرا این موضع اینقدر دیرهنگام ابزار شده است؟
سه حالت را میتوان فرض کرد:
نخست اینکه رهبری تاکنون از اجرای این طرح بیاطلاع بوده و به تازگی از آن مطلع شدهاند. این فرض، بسیار دور از ذهن و مردود است. مگر میتوان چنین طرح گستردهدامنی را در مقیاس کشوری اجرا کرد و رهبر ممکت از آن بیاطلاع باشد؟! آنهم در موضوعی مثل جنگ که ایشان توجه و اهتمام ویژهای به آن دارند. مضافاً که متولیان اصلی این طرح، در مجموعه حاکمیتی نظام قرار دارند و نهادهای تحت فرمان رهبری محسوب میشوند.
حالت دوم اینست که ایشان پیشتر هم مخالفت کردهاند، اما مسئولان به این مخالفت بیتوجه بودهاند. (که باورش آسان نیست.)
حالت سوم آن است که بگوییم نظر و موضع ایشان به هردلیل تغییر کرده است. اگر چنین باشد، اتفاق مبارکی است. منتها آیا نمیشد این تجدیدنظر زودتر رخ دهد، وقتی که هنوز موج تخریب مزارات شهدا گسترده نشده بود؟ آیا نمیشد صدای منتقدان دلسوز، در وقت خود نه چنین دیرهنگام، شنیده میشد تا زمینه برای چنین تغییر موضعی لااقل چند سال زودتر فراهم میآمد؟ آیا بهتر نبود نظر کارشناسان و صاحبنظران پرسیده میشد و به آنها اعتماد میشد تا جلوی این فاجعه همان بیش از یک دههی پیش گرفته شود؟ پاسخ چندان دشوار نیست.
5. گذشته از [تغییر] موضع رهبری، تغییر موضع بنیاد شهید (متولی اصلی طرح)، در عرض یک روز، بار دیگر این واقعیت تلخ را نشان داد که در نظام سیاسی جمهوری اسلامی و برای کارگزاران و مدیران ردهبالای کشور، تنها یک عقل فعال وجود دارد و آن هم شخص رهبری است. مادامیکه ایشان، درست یا غلط، به تلویح یا تصریح، به موضوعی نپردازد و ورود نکند، حتی اگر هزاران هزار کارشناس و نخبه و متخصص هم در آن موضوع سخن بگویند و کار علمی کنند، توجه نهادهای حاکمیتی جلب نمیشود. خود متولیان امور و مدیران هم نوعاً نه تواناییاش را دارند نه اعتماد به نفسش را که در حوزه فعالیت و مسئولیت خودشان «تعقل» کنند. حتماً باید یک حرف، یک ایده، یک نظریه، در قابل «رهنمودها» و «فرمایشات» بیاید، آنهم با ذکر جزییترین محورها و مصادیق تا مسئولان کشور طوطیوار و چشموگوشبسته آن را و دقیقاً همان را با همان الفاظ و مثالها تکرار کنند. وگرنه خود اجزای سیستم از درک بدیهیترین مسایل عاجز است. همین فاجعهی تخریب میراث فرهنگی مزار شهدا و ناشنوایی در قبال موج اعتراضات نخبگان و فعالان، و حالا تغییر موضع یکشبه بهتبع نظر رهبری یک نمونه از هزاران است. با این اوصاف هیچ بعید نیست که در آیندهی نزدیک همین سازمانها و بنیادهای عریض و طویل متولی آثار جنگ که این سالها مجری طرح مذکور بودند، همایشها و سمینارهایی با موضوع ضرورت حفظ مزارات شهدا در شکل طبیعیشان برگزار کنند و سرداران و مدیرانشان در آنها داد سخن سر دهند و از درایت و دوراندیشی رهبر فرزانه انقلاب سخنها بگویند. از جماعتی که برای چندخط حاشیهنویسیِ رهبری بر یک کتاب، «مراسم رونمایی» و همایش برگزار میکنند، این رفتارها عجیب نیست.
6. موضوع قبور شهدا که گذشت. کاش حاکمیت در موضوعات دیگر، صدای منتقدان متعهد و دلسوز کشور را بشنود و اصلاح و تغییر دیگر سیاستها و پروژههای غلط ـ که تعدادشان کم نیست ـ را از همین امروز شروع کند. فردا دیر است. گاهی خیلی دیر.
انتهای پیام