میرمحمود موسوی: اصلاحطلبان هیچگاه روحانی را اصلاحطلب نمیدانند
میرمحمود موسوی میگوید: اصلاح طلبان هیچگاه آقای روحانی را یک اصلاحطلب ندانسته و نمیدانند و خود ایشان هم گفته و میگوید که من اصلاحطلب نیستم. پس چرا اصلاحطلبها خودشان را به ایشان متصل میکنند؟ چون در چارچوب فرمولی با عنوان بد و بدتر وارد میشوند. این دایره بد و بدتر فاجعه است و روی دیگر سکه را هیچ وقت هیچ کس نگفته ولی من میگویم. روی دیگر سکه دایره ای دارد که آن را به زبان هم نمیآورند. در نظر آن طرف، سال ۹۲ آقای روحانی خوب است اما آقای قالیباف خوبتر است و آقای جلیلی خوبترین. در ۹۶ هم همین روال است.
اهم اظهارات موسوی در گفتوگو با ماهنامه ایران فردا را میخوانید:
ما جایگاهی برای ایرانِ مطلوب در ذهن خودمان داریم که لزوماً جریان هایی که در حال حاضر در قدرت هستند به آن ترتیب تعریف نمی کنند. آنها اهداف دیگری را دنبال می کنند و برای آن اهداف است که کل کشور هزینه هایی را متقبل می شود. من تصور نمی کنم که دستگاه حاکمه متوجه هزینه هایی که در حال حاضر داریم در کشور میدهیم نیست. ولی دستگاه های اطلاعاتی تحلیل هایشان این است که این هزینهها به خاطر اهداف بزرگتری تحمل میشود.
بازگشت میرحسین به صحنه، همراه با بازگشت مجموعه نیروهایی خواهد بود که به یک ترتیبی از دایره بیرون گذاشته شدند. بازگشت این مجموعه نیروها نزدیک می شود به این ایده که ما در این مجموع به سمت یک گفتگوی جامع حرکت میکنیم؛ با جامعیتی از افراد و نیروهایی که لزوماً در همه حوزه ها همفکر و همسو نیستند. این قطعاً کار مبارکی خواهد بود اگر صورت بگیرد (هر چند که در ابتدای صحبت عرض کردم که به این فرض هیچ اعتمادی ندارم که این رفتار را ببینیم). در آن صورت با توجه به مجموع تجربه ها و سخنانی که از سوی میرحسین در روزهای پیش از رفتن به حصر شنیدیم و خواندیم، ایشان قائل به مشارکت عمومی در سرنوشت کشور و در تصمیم گیری ها بوده اند. اگر به بیانیههای آن زمان مراجعه کنیم، به طور صریح اشاره میشود مجموعه نیروهایی که مال این کشور هستند باید در تصمیمسازیها دخالت داده شوند.
میرحسین موسوی بر قانون و اجرای بدون تنازل قانون اساسی تأکید داشت که آن را در سالهای ۸۸ و ۸۹ مطرح کردند. البته در حال حاضر ایده های دیگری هم در جامعه مطرح است. چه بسا این ایدهها هم مقبولیت عمومی داشته باشد و باید به آرای عمومی گذاشته شود. یکی از آن ایده ها «اصلاح قانون» است نه بازگشت به قانون و به نظر می رسد که این خواسته منطقی است. قانون اساسی موجود هم این موضوع را دیده است و مطابق مجموع تجربه های بشری در سایر کشورها، این کار در ایران هم باید صورت بگیرد.
به خاطر دارم که شاید ۲ سال قبل از دی ماه ۹۶ صحبتی با اخوی داشتیم. ایشان می گفتند که برنامه های اقتصادی فعلی متناسب با مشکلات مملکت نیست. با این برنامه ها این معضلات قابل رفع نیست و با تجربه هایی که در مسئولیت گذشته در اداره اقتصاد کشور داشتم آنچه صورت گرفته جنبه اساسی و زیربنایی ندارد. این پیشبینی چیزیست که شما در سال ۹۶ دیدید.
در یکی از آخرین ملاقات ها وقتی درباره شرایط بد اقتصادی صحبت می کردیم، او و خانم رهنورد در مورد خودشان می گفتند باید در مصرف مان تجدید نظر کنیم و با توجه به اینکه سفره های مردم کوچکتر شده ما هم باید سفره مان کوچکتر شود، حتی در حصر. چون اعتقاد دارند هیچ وقت نباید رابطه خودشان را با وضعیت مردم از دست بدهند تا بتواند بهتر این شرایط را درک کنند و بفهمند. اگر که مردم نمی توانند بخورند، من هم نباید بخورم.
سیاستهای اقتصادی بعد از جنگ را آقای هاشمی شروع کردند که کلا متفاوت از سیاستهای گذشته بود. از یک نگاه کلی سیاست های ۸ سال جنگ بر دو پایه بود: یکی شرایط جنگی، دوم نوع نگرش میرحسین به اقتصادی که جامعه گرا بود و این به طور عمده ریشه در نگرش اخلاق محور داشت.
اجرای سیاستهای اقتصادی لیبرال با آن شرایط یعنی نادیده گرفتن بخش بزرگی از جامعه که تحت تاثیر جنگ صدمه دیده یا در فشار بود. میرحسین باورش بر این بود که بعد از پایان جنگ با توجه به اینکه بخش بزرگی از بودجه دیگر به سمت جبهه ها و جنگ نمیرفت، این بودجه باید به زیربنای اقتصادی کشور تزریق می شد. آن موقع ایشان معتقد بود اگر کمربندها را یک مدت کوتاهی محکم ببندیم، زیربنای اقتصادی مملکت را درست با همین بودجه تامین بکنیم، آن وقت می توانیم با اطمینان بیشتر و با سرعت بالاتر مشکلات را پشت سر بگذاریم.
نظر دولت آیتالله هاشمی این بود که جامعه در طول جنگ تحت فشار بوده و باید الان همه گونه رفاهی به این جامعه ریخت. من یادم نمی رود شاید سال ۷۰ بود به روستایی در کلاردشت رفته بودم دیدم سِونآپ اروپایی آنجا هست! آیا ما در آن شرایط بعد از جنگ و کمبود منابع ارزی باید ارز کشور را صرف واردات سونآپ میکردیم یا صرف زیرساختهای اقتصادی و احداث کارخانه؟!
فقدان اخلاق سیاسی باعث میشود که شما شعارهای اقتصادی بدهید که صرفا در خدمت اهداف سیاسی است که آن اهداف سیاسیتان هم اخلاق مدار نیست. این اتفاقی است که در حال رخ دادن است. مثلاً سال پیش همین موقع بود که رییس جمهور آمد نشست و لبخند زد و گفت اصلا این حرفها چیست قیمت ارز همین است و چه کسی گفته بالاست و از این هم پایینتر می رود. ولی سه ماه بعد دیدیم چه وضعیتی پیش آمد و چه اتفاقاتی افتاد. آقای فرشاد مومنی اقتصاددان و مشاور اقتصادی میرحسین در یکی از صحبتهایش گفت که آقای رییس جمهور به جای اینکه از اقتصاددانها نظر بگیرند، نصیحتشان میکنند! خب حاصل کار را مردم دارند سر سفرههایشان میبینند.
اصلاح طلبان هیچگاه آقای روحانی را یک اصلاحطلب ندانسته و نمیدانند و خود ایشان هم گفته و میگوید که من اصلاحطلب نیستم. پس چرا اصلاحطلبها خودشان را به ایشان متصل میکنند؟ چون در چارچوب فرمولی با عنوان بد و بدتر وارد میشوند.
این دایره بد و بدتر فاجعه است و روی دیگر سکه را هیچ وقت هیچ کس نگفته ولی من میگویم. روی دیگر سکه دایره ای دارد که آن را به زبان هم نمیآورند. در نظر آن طرف، سال ۹۲ آقای روحانی خوب است اما آقای قالیباف خوبتر است و آقای جلیلی خوبترین. در ۹۶ هم همین روال است.
اگر برای این طرف انتخاب بین بد و بدتر است، برای آن طرف انتخاب بین خوب و خوبتر است. نتیجه استصواب در حقیقت همین است. قانون اساسی را تفسیرش کردند به اینکه باید صلاحیت نامزد احراز بشود ولی نص قانون اساسی این را نمیگوید. معنای احراز بشود چیست؟ یعنی خوب بودناش احراز شود؛ یعنی خوبها باید خوبهایی که ردیف میکنند میبینید بهترینشان کسی است که هاله نور بالای سرش هست و نتیجه این سیاست از پیش مشخص شده است.
انتهای پیام