اعتراض به برگزاری همایش”جهان عاری از خشونت”
روزنامه اطلاعات در سرمقاله خود نوشت:
به همت دولت قرار است دو سه روز دیگر همایش بینالمللی «جهان عاری از خشونت و افراط» در ایران برگزار شود.
خشونت پدیده جدیدی نیست و از بدو پیدایش بشر بوده است اما کیفیت و کمیت آن مرتباً دارد ابعاد جدیدی میگیرد. از دیدگاه جامعهشناختی خشونت یک طیف دارد که از خشونت لفظی یا همان بی نزاکتی شروع میشود و تا انواع خشونت روحی و روانی ادامه مییابد و به شکنجه و قتل فجیع میرسد.
پیدایش صُور جدید خشونت، تا حدی به ابزارمند شدن بشر هم مرتبط است. اختراع انواع سلاح خودکار و در پی آن سلاحهای کشتار جمعی به افزایش کیفیت، کمیت و بسامد خشونت در جهان منجر شد این نوع خشونتها، صرفاً باید در اختیار و انحصار دولتها برای اعمال «خشونت مشروع» در قالب دفاع از ملت و تمامیت ارضی مقابل متجاوزان میبود اما دولتهای نامشروع نیز از این ابزارها برخوردار بودند و بدین ترتیب ابزار خشونت مشروع به ابزار خشونت نامشروع تبدیل شد.
در کنار آن، گروههای تروریستی نیز، از ابزارهای خشونت به وفور بهرهمند شدند و خشونت ابعاد بیسابقهای یافت.
اما این موضوعات، موضوعات جهانی است. ما در ایران خوشبختانه در شرایط فعلی چندان با پدیده تروریسم رویارو نیستیم. اگر هم اتفاق میافتد، بهندرت و در ابعادی کوچک است. ما با شکل دیگری از خشونت مواجهایم که البته باید قبل از «جهان عاری از خشونت» به آن بپردازیم و آن اشکالی از خشونت است که پیشتر نبوده یا کمتر بوده است.
اخبار همین چند روز و چند هفته را نگاه کنید. بچهای 15 ساله در خرمآباد چنان چاقو را در گردن معلمش فرو میکند که شاهرگش پاره میشود و میمیرد. معلمی در تهران چنان دانشآموز را کتک میزند که در بخش مراقبتهای ویژه بستری میشود.
یکی میکشد و در چاه میاندازد. یکی میکشد و در بیابان میسوزاند و یکی میکشد و مقتول را قطعه قطعه میکند در کیسه زباله کنار جوی میاندازد….
واقعاً چه اتفاقی در جامعه افتاده است؟ این حجم از قمهکشی و ساطورکشی و زورگیریهای بیرحمانه حاصل چیست؟ چه قدر باندهای جنایتکار موسوم به پلنگ و ببر و گراز و … دستگیر میشوند؟ این قصه تا کجا ادامه دارد؟ امروز اکثر مردم، مستقیماً خود تجربهای از نوعی از این اعمال خشونتها را دارند. از طعمه زورگیران شدن تا نزاعها و قتلهای خانوادگی یا خیابانی. آمنه، قربانی اسیدپاشی هولانگیز میشود. ریحانه آدم میکشد و خود نیز اعدام میشود تا هر دو قربانی خشونت شده باشند. شهلا رقیبش را میکشد و پس از محاکمههای طولانی بالاخره قصاص میشود. روحالله داداشی که قویترین مرد جهان بود و تصور نمیرفت کشته شود با چاقوی یک نوجوان زیر 18 ساله از پای در میآِید. در سعادتآباد، مردی با خنجری در دست بالای سر آدم چاقو خوردهای فریاد میزند و هراز گاه ضربهای به او وارد میکند و مردم دورش حلقه میزنند و نگاه میکنند تا جان دهد. روی پل مدیریت دانشجوی پسری، دختر همکلاسیاش را با 48 ضربه چاقو میکشد … خفاش شب میکشد و به بیابان میبرد و خفاش روز در چاه میاندازد.
در اصفهان افراد مجهول و مشکوکی برسیمای دختران محجبه هم اسید میپاشند و در تهران یک «پزشک» در نهایت حیرت به صورت رئیس بیمارستان اسید میریزد!
غرض آوردن نمونه و مصداق نیست، اگر اینطور باشد که این صفحات کفاف نمیدهد. غرض طرح این پرسش است که چه شده است که این حجم از خشونت، در خانواده و خیابان و اداره و بیمارستان و مدرسه، رواج یافته و چه روی داده که تا این حد، از تحمل همدیگر ناتوان شدهایم؟
چگونه است که نمیتوانیم با هم حرف بزنیم و تعامل کنیم؟ چهطور ما که خود را منطقیترین مردم جهان میدانیم، نمیتوانیم با هم صحبت و همدیگر را اقناع یا تحمل کنیم و به روی هم اسید میپاشیم؟
چهطور است که در «وین» خوب مذاکره میکنیم اما در تهران و اصفهان و خرمآباد و قزوین و شیراز اسید میپاشیم و چاقو میزنیم و ساطور میچرخانیم؟
با عرض معذرت از دولت محترم باید بگوییم که شعار «جهان عاری از خشونت»آدم را به یاد «پروژه مدیریت جهانی» رئیسجمهوری قبلی میاندازد و آنقدر درشت است که به گزافه میماند. چه خوب بود اگر در مدارس به جای آموزاندن بسیاری از مطالب بیخود و ناکارا به بچهها، درسی به نام «مدیریت خشم» تدریس میشد. چه خوب بود در تلویزیون به جای پخش سریالهای داخلی خشن ـ که اخیراً حتی زنان هفت تیرکش هم به آن اضافه شده است ـ داستانهایی زیبا از زندگی سالم و پاکیزة آدمهای آرام و با طمانینه به تصویر درمیآمد.
چه خوب بود اگر دولت به کمک دو قوه دیگر، به جای برگزاری همایش جهان عاری از خشونت طرحی برای «ایران با خشونت کمتر» میریخت و در این کار، از اندیشه بزرگان علم و ادب و زهد و اخلاق و کلام و از تجربههای جهانی بهرهها میبرد…
مردم میپرسند ما که میتوانیم برای عاری شدن جهان از خشونت نسخه بپیچیم، چرا فکری به حال خودمان نمیکنیم؟
انتهای پیام