خرید تور تابستان

چگونه ممکن است حسین حسین گویان، وارد دسته بنی امیه شویم؟

حجت الالسلام و المسلمین سید عباس قائم مقامی گفت قادر زبان قرآن، مجموعه فرآیندهای آگاهی و فرایندهای تدبری را «عقل ورزی» یا «تعقل» می‌نامد. لذا عقل به معنی برخورداری از قوه نقاد است. این که شما هرچه بگوئید من بشنوم و کوهی از علم شوم. مصداق یحمل اسفارا و مجموعه‌ای از آگاهی‌های متنوع شوم، این فراآگاهی و آگاهی نقاد و عقلانیت نیست. عنصر اصلی عقل ورزی و بصیرت، نقادی و آگاهی نقاد است.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از جماران، حجت الاسلام و المسلمین سید عباس قائم مقامی که در هیأت بیت الاحزان فاطمه (س) سخن می گفت با اشاره به یکی از فرازهای زیارت شریف اربعین، آن را بسیار پر اهمیت و به تعبیری شاه بیت این زیارت دانست و گفت: در این زیارت خطاب به خداوند و درباره حضرت ابی عبدالله می گوییم؛ خدایا، حسین(ع) کسی است که « بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَةِ ». خون قلب خود را در راه تو بذل کرد تا بندگان تو را از جهالت و سرگردانی و گمراهی نجات بخشد.
وی افزود: واقعیت این است که اگر سند بسیاری از این ادعیه را هم نتوانیم احراز کنیم، از طریق درایه و مضامین‌اش و با تأمل و تدبر در معانی به سادگی می‌توان صدور یا عدم صدورش از معصوم را تشخیص داد. زبانی که این کلام از او برمی آید زبان و ادبیاتی معمولی نیست؛ بلکه یادآور زبان وحی است. کوچک‌ترین و کم‌ترین عبارات، عمیق‌ترین مفاهیم و دلالات را دربر دارد.
حجت الاسلام و المسلمین قائم مقامی در ادامه به تفسیر وجوه مختلف این فراز زیارت عاشورا پرداخت و گفت: نکته نخست؛ واژه در این فراز «عبادک» و عباد است. در این جا گفته نشده لِیَستَنقِذ الناس « تا این که مردم را نجات بدهد». تشخیص تفاوت میان عباد و ناس خود نیازمند بحثی زبان شناسی است. وقتی واژه ای به کار گرفته می شود، روشن است که معنای آن با موضوعات و مسائلی که بعدا مطرح می‌شود ارتباط دارد. مثلا وقتی برای کسی که دارای عناوین مختلف است، از میان تمام عناوین و لقب‌هایش، یکی را به کار می‌برند و سپس خبری را می‌دهند، نشان می دهد که بین موضوع خبر و آن لقب ارتباط وجود دارد. این جا معصوم می‌توانست بگوید «ناس»، یا تعبیرهای مختلفی را از واژه انسان به کار ببرد. اما وقتی می گوید عباد، معلوم می شود بحث عبودیت و عبادت و موضوعاتی که بعد می‌فرماید ارتباطی با هم دارند.
وی با تأکید بر این که چگونگی این ارتباط باید به طور جدی مورد تامل پژوهشگران قرار گیرد؛ گفت: در حد اشاره، می توان گفت؛ معصوم(ع) در این جا دارد به نوعی به آسیب شناسی مقوله عبادت و ایمان می‌پردازد. آسیب‌ها و آفت‌هایی را که بر بدنه ایمان و بر جان مومنان می‌نشیند و جامعه مومنان و جامعه ایمانی را تهدید می‌کند مورد اشاره قرار می‌دهد. در این جا سخن از کافران و غافلان و منکران و معاندان و حتی منافقان هم حتی نیست. سخن از مومنان است. مومنانی که آنچنان تعقل در عبادت پیدا کرده‌اند که معصوم از آن‌ها به عنوان عباد یاد می‌کند.
این اسلام شناس معاصر در تشریح تناقض بغرنج و نادیده گرفته شده ی تاریخ کربلا گفت: با صراحت تمام می‌گویم مضمون و مدلول این فراز پراهمیت و فراز طلایی زیارت شریف اربعین این است که حداقل در میان مجموعه ای که مقابل ابی عبدا… صف آرائی کردند؛ افرادی بودند که گمان عبودیت نسبت به خودشان داشتند و خود را بنده خدا می‌دانستند. آن ها در زمره کسانی بودند که عمل خود را بالاتر از «عمل صالح»؛ «عملی عابدانه» می‌دانستند. چون ممکن است فردی عمل خوبی انجام دهد؛ اما این عمل او مصداق عبادت نباشد. چراکه عبادت تابع انگیزه است. یکی از شرایط اینکه عمل خوب مصداق عبادت شود این است که توام با انگیزه خیر باشد؛ چنانکه اگر من کار خیر وخوبی انجام می‌دهم اما به انگیزه ریا؛ روشن است که نمی تواند مصداق عبادت باشد.
این مدرس مباحث عرفان عملی و نظری در ادامه به تحلیل بیشتر مفهوم «عبادت» پرداخت و گفت: اگر بخواهیم خیلی خلاصه عبادت را معنی بکنیم همان چیزی است که «نزدیک کننده انسان به مبدا قدسی و خداوند» است. البته نوعی از عبادت، عبادات رسمی است که در جای خودش باید درباره اش بحث کنیم؛ اما هر عملی که نزدیک کننده انسان به خداوند باشد و از فاصله انسان با مبدا مطلق هستی کم کند؛ عبادت است. مصداق این معنای عبادت می‌تواند تفکر باشد، می‌تواند خدمت به دیگران، یا کسب معرفت و دانش و یا هر چیزی دیگری باشد که انسان را به حقیقت هستی نزدیک تر کند.
وی متذکر شد: لازمه عبادت، «قصد قربت» است. عبادت باید به قصد قربت و نزدیکی به خداوند و حقیقت مطلق انجام شود. از این رو عبادت مقرب است. وقتی امام باقر(ع) می‌فرمایند «یتقربون الی الله بدمه علیه السلام»، با خون حسین(ع) به خدا تقرب می‌جستند، یعنی ریختن خون حسین را عبادت می‌دانستند. می‌بینیم که زیارت اربعین یک منظومه به هم پیوسته است. در این عبارتِ زیارت اربعین می‌فرماید «لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ». مومنان به دنبال تقرب‌اند. کسانی که ایمان دارند. بنابراین به روشنی می‌توان نتیجه گرفت که معصوم(ع) در این عبارت به نکته ای بسیار مهم و اساسی به نام آسیب‌شناسی ایمان، مومنان و جامعه ایمانی می پردازد. آفت‌هایی که می‌تواند مومنان را تهدید کند؛ نه کافران و منافقان و معاندان را! این آفت چیست؟ « مِنَ الجَهالَةِ و حَیرَةِ الضَّلالَةِ »
حجت الاسلام و المسلمین قائم مقامی در ادامه با اشاره به مفهوم «لِیَستَنقِذ»، بحث درباره مفهوم « انقاذ» را بسیار پراهمیت دانست و گفت: انقاذ به معنای رهایی و نجات از پر اهمیت ترین مباحث الهیاتی و کلامی است؛ به گونه ای که در الهیات تمامی ادیان، می توان این مفهوم را مشاهده کرد؛ به ویژه در الهیات مسیحی که تمام هویتش از بحث نجات و رهایی گرفته می‌شود. در این‌جا یکی از بحث‌های مهم شکل می‌گیرد؛ این که بسیاری از تفاسیری که از مسئله شهادت ابی عبدالله(ع) و قیام عاشورا می‌شود، تفسیری کاملا مسیحی است. واقعیت این است که تلقی بسیاری از ما متدینین و شیعیان و هیئتی‌ها از امام حسین صلوه‌الله علیه صددر صد مسیحی است؛ بی آنکه که توجه داشته باشیم. بهانه ها و عوامل برانگیزنده‌ای هم وجود دارد که یکی‌ از آن ها طرح بحث انقاذ و نجات و رهائی در این ادبیات است. باید توجه کنیم که گرچه در روایات داریم؛ امام حسین(ع) برای نجات و رهایی قیام کرد، اما نباید غافل بود که این انقاذ و رهایی، تفاوتی ماهوی با انقاذ و رهایی ای که در ادبیات مسیحیت درباره حضرت مسیح (ع) طرح می شود، دارد.
این اسلام شناس معاصر در تشریح تفاوت های میان مفهوم رهایی و نجات در ادبیات مسیحی و منطق امام حسین (ع) گفت: نکته پر اهمیت این جاست که انقاذ و رهایی امام حسین در «نجات از جهالت» است؛ نه در «قربانی شدن و فدا شدن و کفاره» نیابتی که ادبیات مسیحیت می‌گوید که اصلا هیچ عنصر معرفتی در آن نیست و تنها یک عنصر احساسی محض است.
حجت الاسلام و المسلمین سید عباس قائمی که در هیأت بیت الاحزان فاطمه (ع) سخن می گفت، افزود: نکته بعدی ای که در این فراز از زیارت عاشورا وجود دارد؛ مفهوم «جهالت» است و تعبیر «حَیرَةِ الضَّلالَةِ» است. باید به بررسی این نکته بپردازیم که در عبارت «خدایا حسین خون قلبش را در راه تو بذل کرد، تا بندگان تو را از جهالت و حیرت و سرگردانی و گمراهی برهاند.» منظور از «جهالت» چیست؟ جهالت هرگز به معنی بی‌دانشی نیست.
وی متذکر شد: در زبان فارسیِ ما بی دقت‌هایی در ترجمه و تفکیک میان میان دانایی به مفهوم «عقلانیت و خردمندی» و دانایی به مفهوم «برخورداری از علم و آگاهی» وجود دارد. دانایی به مفهوم عقلانیت، با دانشمند بودن فرق دارد. دانایی به مفهوم عام یعنی دانشمند بودن و آگاه بودن و برخورداری از دانش، که هرگز در مقابل جهالت نیست.  لذا علما و بزرگان وسلف صالح ما، که درس آموخته قرآن و انسان‌هایی دقیق و بصیر بودند، در این باره با دقت عمل می کرند؛ چنانکه در فصل بندی اصول کافی، مرحوم کلینی باب «العقل و الجهل» دارد، نه «علم و الجهل». جهل را مقابل «علم» قرار نمی‌دهد؛ بلکه در مقابل «عقل» قرار می‌دهد. در قرآن هم، این گونه است. «این جاهلون، جاهلون»… «فهم جاهلون، یجهلون»… که در قرآن هست هرگز به معنی بی‌دانشی نیست. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید «یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ» کسانی که از روی جهالت عمل زشتی را انجام دادند؛ سپس توبه می‌کنند. باید توجه کنیم؛ در تعبیر «کسی که از روی جهالت گناهی انجام می‌دهد»، اگر این جهالت به معنی بی‌دانشی و ناآگاهی باشد که اصلا توبه کردن معنی ندارد، چون عنصر اصلی تحقق گناه که نیت و انگیزه است در این جا مفقود بوده است. بنابراین اگر من کاری را بدون آگاهی از ماهیت شرع و سوءش انجام دادم این دیگر عمل سوء نیست و گناه تلقی نمی‌شود؛ چرا که من نمی‌دانستم این کار بد است و انجام دادم. بنابراین توبه کردن هم معنی ندارد. از چه توبه کنم؟ من که قصد شر نداشتم. بنابراین این که خداوند می‌فرماید از روی جهالت انجام دادند سپس توبه می‌کنند معلوم می‌شود این جهالت به معنی بی‌دانشی و نادانی و ناآگاهی نیست.
این مفسر قرآن کریم تصریح کرد: وقتی قرآن به بحث درباره جهالت می پردازد؛در واقع اشاره‌ای به فرهنگ جاهلیت دارد؛ شما می‌بینید هر جا که قرآن از جاهلیت صحبت می‌کند یک نگرانی در آیات وجود دارد. این نگرانی کاملاً قابل درک است. این که مبادا مسلمانان و مومنان به فرهنگ و ارزش‌های دوره جاهلی برگردد. در این جا منظور از جهل نادانی و ناآگاهی نیست؛ چنانکه منظوراز علم آگاهی نیست. در علم به معنای دانایی ودانشمندیما انسانی که دانشمند شد دیگر به بی‌دانشی و جاهلیت نمی‌گردد. کسی که عالم شد، عالم شد دیگر؛ چرا که شما اگر یک چیز را دانستید، دیگر به نادانی باز نمی‌گردید. اما جهالت چیزی است که می‌تواند باشد و بعد از بین برود.
وی افزود: مشکل انسان‌ها و جوامع در رفتارهای سوء و نابهنجاری که از آن‌ها سر می‌زند، فقدان آگاهی نیست. هیچ فعلی در عالم هستی از هیچ موجودی سر نمی‌زند مگر از آگاهی. یعنی منشاء آن آگاهی است. حتی ملائکه، و تمام موجودات طبیعت از گیاه و حیوان و حتی جماد … هر فعلی که از آنها سر می‌زند برانگیخته از آگاهی ست. پس آگاهی امری عمومی است، انسان هم اینگونه است. منتهی آگاهی هرکسی متناسب با ظرف وجودی او است. چون وجود مساوی باتمام کمالات است. یکی از این کمالات آگاهی و علم است. هر جا ذره‌ای از وجود تجلی کرد و بود، هر جا که بودن بود، وجود بود، هستی پا گذاشت، آنجا آگاهی هم هست. از این منظر ل توان گفت یک میز هم به اندازه خودش آگاهی دارد و همین آگاهی است که کمک می‌کند به آن که شکل پذیر باشد.
این اسلام شناس معاصر با اشاره به اهمیت نگاه هستی‌شناسی و وجود شناسی، در دین‌داری و مطالعات ادیان، گفت: ما باید نگاه‌های وجود شناسی را تقویت کنیم. متاسفانه در  معرفت دینی امروز و نوع دین داری، تقریباً نگاه وجود شناختی وجود ندارد؛ جز به صورت نقطه‌ای و موردی و این یکی دیگر از خطرها و آفت‌های بزرگ دین داری است که در بحث درباره‌ی آسیب‌های دین داری در جامعه معاصر باید به آن بپردازیم!
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس قائم‌ مقامی در ادامه با بیان این که هر جا وجود بود آگاهی هم هست، گفت: انسان هم به عنوان یکی از موجودات آگاهی دارد؛ پس مشکل انسان فقدان آگاهی نیست. آنچه که انسان نیاز دارد و وجه امتیاز انسان بر سایر موجودات است و او را از حیوان و نبات و حتی فرشتگان جدا می‌کند آگاهی نیست بلکه «فراآگاهی» است؛ چیزی فراتر از آگاهی، که در لسان قرآن «تدبر» نامیده می‌شود.
رییس اسبق مرکز اسلامی هامبورگ با طرح این پرسش که اقسام فراآگاهی چیست و چگونه می توان به فرا آگاهی دست یافت گفت: یکی از اقسام فراآگاهی، «خودآگاهی» ست که در زبان قرآن «ذکر» نامیده می‌شود. یکی دیگر از مصادیق خودآگاهی، «آگاهی نقاد» است. آگاهی صرف مشکل انسان را حل نمی‌کند. ما به یک فراآگاهی نیاز داریم. یک آگاهی مرکب تا بتوانیم منشا خیرشویم و جامعه ای انسانی تشکیل دهیم. تا بتوانیم دین دار واقعی شویم. انسان باشیم و رفتار انسانی داشته باشیم. آگاهی نقاد، گونه ای از  آگاهی است که در یک تقابل یا به تعبیری در یک «گفتمان گفتگویی» متولد می‌شود. آگاهی نقاد در زبان قرآن «بصیرت» است. رکن اصلی بصیرت در قرآن، نقادی و آگاهی نقادانه است. آگاهی که از دل انتقاد، در یک تعامل انتقادی متولد می‌ شود. انسانی که از آگاهی نقاد برخوردار است، انسان بصیر است. در زبان قرآن، مجموعه فرآیندهای آگاهی و فرایندهای تدبری را «عقل ورزی» یا «تعقل» می‌نامد. لذا عقل به معنی برخورداری از قوه نقاد است. این که شما هرچه بگوئید من بشنوم و کوهی از علم شوم. مصداق یحمل اسفارا و مجموعه‌ای از آگاهی‌های متنوع شوم، این فراآگاهی و آگاهی نقاد و عقلانیت نیست. عنصر اصلی عقل ورزی و بصیرت، نقادی و آگاهی نقاد است.
مفسر آثار علامه طباطبایی گفت: علم همان آگاهی است، زمانی که به صورت خاص‌ به کار می‌ رود، به معنای آگاهی نقاد خواهد بود؛ اما به صورت مجرد و مطلق، علم همان آگاهی است و وقتی به شکل نقاد درآمد تبدیل به عقل ورزی می‌شود. عقل قوه ای ست که امکان آگاهی نقاد را به انسان می‌بخشد. عقل قوه است، فعل نیست. عقل‌ورزی فعل است. این ها ظرائف و نکات دقیق قرآنی است؛ درست به همین دلیل است که قرآن نمی‌گوید؛ این‌ها عاقل نیستند، می‌گوید «هم لایعقلون» می گوید آن ها عقل‌ورزی نمی‌کنند؛ چرا که عقل را همه دارند؛ اما از آن استفاده نمی‌کند. لذا به آگاهی‌ها بسنده می‌کند. هر آگاهی و هر علمی که یکسویه به انسان تزریق بشود و یا انسان به صورت یک سویه  به دست آورد، هر آگاهی ای که در یک فضای مونولوگ و تک گو، خارج از تطبیق، مقایسه و خارج از فضای گفتگویی به دست آید، این آگاهی صرف و بسیط است و مصداق آگاهی نقاد و عقل ورزی نیست و می‌تواند جمع با جهالت شود. به همین دلیل است که در ادبیات قرآنی می‌بینیم که درعین این که کسی آگاهی دارد؛ اما جاهل است. فهم جاهلون، فهم یجهلون. جهل‌ورزی می‌کنند به جای این که عقل‌ورزی و خردورزی کنند.
حجت الاسلام و المسلمین سید عباس قائم مقامی با اشاره به این آیه قرآن کریم که «یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ»، گفت: کسانی که عمل به جهالت می‌کنند، این عملِ عجله‌ای است. عملی است که از آگاهی‌های یکسویه ناشی شده است. خصوصیتی که آگاهی‌های یکسویه دارند این است که به جای این که عقل را بر انگیزند، احساسات را برمی‌انگیزند. لذا انسان دائم عمل عجله‌ای دارد و عمل تدبری ندارد. گناه هم این گونه است. انسانی که گناه می‌کند، آگاهی دارد و براساس آگاهی عمل می‌کند، اما در این آگاهی که بدون فکر و تدبر و مقایسه بدست آمده، آخر و عاقبت کار سنجیده نمی‌شود و آگاهی‌ به چالش نمی‌افتد، مورد ارزیابی قرار نمی گیرد، گزار‌ه‌های متشابه و متناظر و متناقضش بررسی نمی‌شود و در فضای گفتگویی وارد نمی‌شود. درصورتی که انسانِ مومن که تمام این‌ها را مدنظر قرار می دهد از گناه صرف نظر می‌کند.
این اسلام شناس معاصر با اشاره به فیلم «آخرین وسوسه مسیح» -(1988، مارتین اسکورسیسی) گفت: این فیلم بر مبنای این مسئله کلامی و الهیاتی در ادبیات مسیحی ساخته شده است که معصوم آیا، وسوسه پذیر هست یا خیر؟ و لازمه عصمت آیا وسوسه ناپذیری ست؟
این پژوهشگر معرفت دینی با اشاره به این که قاطبه متکلمان و تئولوگ‌های مسیحی می‌گویند وسوسه پذیری قابل جمع با عصمت نیست، گفت: آن‌ها اما، عصمت را به منی عدم قدرت بر گناه معنی می‌کنند، حال آن که ما می‌گوییم عصمت با وسوسه پذیری منافاتی ندارد، اما به میزانی که عصمت تّام و فراگیر می‌شود، وسوسه پذیری هم کم می‌شود. همانطور که بزرگان اهل معرفت می‌گویند، در معصوم هم خطورات وجود دارد، اما در آن ها مستقر نیست. مثل برق می‌آید و می‌رود. این لازمه بشری بودن انسان و اختیاری بودن عصمت است. وقتی رفتار انسان عجله‌ای شد، دیگر تدبر نمی‌کند، وسوسه را در سیستم تدبر و تعقل به چالش نمی‌اندازد. لذا همین وسوسه‌ها، برانگیزنده می شوند و انسان در حالی گناه می‌کند که آگاهی وجود دارد. حال اگر عقل نقاد باشد و گناه کند، او دیگر معاند می‌شود. این دیگر مصداق ان یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ نیست و عناد است و بحث توبه‌اش مشکل می‌شود و قصه دیگری دارد.
وی با اشاره به این که معمولا بین مومنان چنین چیزی رخ نمی دهد که بگوید: من با وجود این که می‌دانم این مخالفت با خداوند است از سر لجاجت می‌خواهم، این کار را انجام دهم، گفت: به تعبیر امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه خطیئتا عرضت، عارض می‌شود.
این مفسر قرآن کریم با اشاره به این که جهالت مقابل بصیرت قرار دارد؛ گفت: بصیرت و انسان بصیر اما، کسی است که از دل تفکر نقاد و در یک عرصه انتقادی گزینه خود را انتخاب می‌کند. گزاره‌های آگاهی بخش را یکسویه نمی‌پذیرد. بلکه این گزاره‌ها را به میدان و عرصه چالش و انتقاد وارد می‌کند و با گزاره‌های دیگر مقایسه می‌کند؛ چنانکه در آیه فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ… که الف و لام «القول» یعنی همه قول‌ها و سخنان.
وی نتیجه گرفت که ما دو نوع عباد داریم؛ یک نوع عبادی که «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» است: این ها کسانی‌اند که تدبر دارند. دیگری  عبادی که در زیارت اربعین آن را جاهل‌اند می‌خوانیم؛ به این معنا که گزاره‌های آگاهی‌بخش را یکسویه می‌پذیرند و دچار ذلالت و گمراهی می‌شوند و تا جایی پیش می‌روند که خون امام حسین (ع) را هم برای عبادت می‌ریزند، این آسیب ایمان است.
حجت الاسلام و المسلمین قائم مقامی با تأکید بر این که درباره جهالت و بصیرت باید بیشتر بحث کرد؛ گفت: مفهوم دقیق مقابل جهالت، این است که آگاهی‌ها، آگاهی هایی باشد که در یک فضای گفتمان گفتگویی و انتقادی به چالش گذاشته شوند و در معرض امتحان و آزمون قرار گیرند و آگاهی‌ها محصول و زاییده چنین فضای چالش‌آمیزی باشند.
وی یادآور شد: این منطق در تمام عرصه‌ها وجود دارد. باید به جمله معروفی که مضمونش در روایات هم است که «تُعرَفُ الأشیاءُ بأضدادِها» توجه کنیم. این گزاره به این معناست که آگاهی‌ها وقتی کامل و تبدیل به فراآگاهی می‌شوند که بتوانید گزاره‌های متناظر و متناقض را بشناسید.
این استاد اخلاق و عرفان با ذکر مثالی درباره فهم ما از ارزش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی، گفت: می توان به فهم معنای شجاعت، به عنوان یک مثال ساده اشاره کرد؛ چنانکه، شجاعت را شما گاهی به صورت یک گزاره تکسویه درک و دریافت می‌کنید و از معنای آن آگاه می شوید؛ نتیجه‌اش این موضوع آن می‌شود که چه بسا تهور و جسارت‌های غیر عاقلانه را مصداق شجاعت بدانید و یا مثلا صراحت و رک گویی و راست گویی را وقتی در نسبت با خودش و مفهوم متقابلش بشناسید، وقاحت و دریدگی و پررویی را به اسم صراحت تحویل انسان می‌دهند. در این صورت، ببینید که چه تحول اخلاقی ممکن است در جامعه رخ بدهد.
وی افزود: این که فردی مثلا در مجلس عزاداری، در بهترین مجالس، دهان به جسارت و وقاحت باز می‌کند و وقیحانه به خود اجازه می‌دهد که توهین کند، ناسزا بگوید، فحش دهد و رکیک‌ترین حرف‌ها را بزند. کسانی هم که نشسته اند احسنت گفتنشان هم بالامی‌رود و احساس هم نمی‌کنند که عمل زشتی دارد اتفاق می‌افتد؛ به دلیل آن نیست که آگاهی ندارند یا نادان و بی سوادند. بلکه تحصیل کرده هم هستند و دکتر و طلبه و مدعیان دانش و آگاهی در میانشان فراوان است، اما عمدتا عرض می کنم – مغرضین بداند- آگاهی‌هایشان، آگاهی‌های یک سویه است و نه در جهل به معنای خاص که در جهالت اند. در این صورت می توانیم نتیجه بگیریم که همین نکات ریز اخلاقی را باید با مفهوم مقابلش بشناسیم؛ با شناخت جریان‌های مقابل و موازی و جریان‌های فکری مقابل، چه درحوزه تفکر، چه اخلاق و چه به طور کلی در حوزه دینداری. وقتی می‌توانیم به آگاهی نقاد دست پیدا کنیم و انسان بصیری باشیم که گفتمان‌ها و گزاره‌های متناقض و متناظرش یکدیگر را بشناسیم. این که ما تاکید می‌کنیم مَدرَسِ اهل بیت را باید در مواجه و نسبت با مَدرَسِ اُموی بشناسیم، یک بحث سیاسی صرف نیست. مدرس اموی یک گفتمان است، یک تفکر با تمام اجزاء است. به اخلاق کار دارد، به زندگی فردی، به دین‌داری، سیاست، جامعه، اقتصاد، روابط عاطفی و به همه و همه کار دارد. شما اگر این گفتمان را نشناسید، نمی‌توانید حسینی باشید، شما اگر بنی امیه را نشناسید قطعا نمی‌توانید حسینی باشید. حسین حسین گویان وارد دسته بنی امیه می‌شوید. انسان لحظه به لحظه سینه زنان و حسین حسین گویان از کاروان زینب و حسین (ع) جدا می‌شود و به کاروان عبیدا… و یزید و شمر و سایر ملعونین می پیوندد. بی آنکه خودش هم بداند و آن‌ها هم می‌پذیرند. اصلا سیاست اموی همین است، با حسین حسین گفتن کاری ندارد، او به قالب و تفکر کار دارد. لذا یکی از کارکردهای این که ما تفکر انتقادی پیدا کنیم، بصیرت پیدا کنیم و در یک فضای تقابلی و انتقادی به آگاهی دست پیدا کنیم و گزاره‌ها و گزینه‌های مقابل را هم بشناسیم؛ این است که معیارها را به دست می‌آوریم و دیگر فریب شکل‌ها و صورت‌ها و قالب‌ها را نمی‌خوریم. نماز، نماز است، ظهر عاشورا هر دو طرف جدی و نه برای تظاهر، نماز خواندند. تن و جان انسان به لرزه می‌افتد، از ته قلب به اباعبدالله می‌گوید حسین نماز تو قبول نیست، نماز ما قبول است.
وی با طرح این پرسش که از کجا می‌ توان فهمید که حسین(ع) راست می‌گوید؟، گفت: آیا چون حسین است باید بگویم راست می‌گوید؟ آخر این که مصداقِ دُور می‌شود، حتی خدا هم نگفته چون من خدا هستم حرفم را بپذیرید. با ملاک باید حسین را از غیر حسین تشخیص بدهیم. اگر شما ملاک و محک داشته باشید می‌توانید تشخیص بدهید که آن نماز، روح و ملاک دارد یا نه؟! این روزه، این عبادت، این نماز شب، این روضه و اشک ریختن‌ها، چقدر روح دارد؟ ممکن است کم و یا حتی آمیخته با بعضی از گناهان هم باشد، اما وقتی ملاک دارد، ارزش می یابد. طلا، طلاست ولو این که یک مثقال باشد. این ملاک و معیار چگونه بدست می‌آید؟ با همان مقایسات و شناخت‌های تطبیقی.
حجت الاسلام و المسملین قائم مقامی ادامه داد: حدیث عجیبی از امام صادق (ع) با سند صحیح در اصول کافی است که می‌افزاید: «ان بنی امیه، قداتلقوا تعلیم الایمان و لم یتلقوا تعلیم الشرک» بنی امیه در شیوه حکومتشان، آموزش، تبلیغ و ترویج ایمان را صد در صد آزاد گذاشته بودند. راز این که چرا در روایات بر بنی امیه تاکید می‌کنند؛ با این که بعضی از این روایات در زمان بنی عباس است؛ هم این است که گفتمانی از بنی عباس شکل نگرفته بود و هم به دلیل اقتضای تقیه  است که در را بگویی تا دیوار بشنود. مُدِل بدهی، وقتی مُدِل گرفتی، دیگر می‌شناسی که بنی عباس و بنی سفیان هم حکمش بنی امیه است و در منطق آن ها… تا می‌خواستید، می توانستنید از ایمان و عبادت و ظواهر دینی بحث کنید. اما «ولم یتلقوا» اجازه نمی‌دادند در مورد شرک بحث شود چرا؟! جوابش را می‌فرماید: «کل اذا احملوهم علیه لم یعرفوا» برای این که آن آگاهی نقاد را نداشته باشند. چون وقتی ضد ایمان را که شرک است بشناسند، معیار دستشان می‌آید و می فهمند که وقتی می‌گوید فلان کار را انجام بده، مصداق شرک است و دیگر عمل نمی‌کنند. برای این که وقتی مردم را واداشتند به شرک، مردم شرک را نشناسند و انجام ‌دهند. بد نیست اشاره‌ای لطیفه وار داشته باشیم: بنده توفیق ندارم تلویزیون را زیاد ببینم! اما یک بار که چند دقیقه‌ای وقت داشتم و گزارش کربلا را می‌دیدم چند بار اون آقای بزرگوار این را تکرار کرد که بنده احساس کردم تعمّد دارد چون چندین بار تکرار کرد، می‌گفت: این راهپیمایی عظیم شیعیان نمایش قدرت در برابر جریان «زر و زور» است. هی گفت: زر و زور. اگر زر و زور را می‌گویی، «تزویر» هم دارد. این «زر و زور و تزویر» را اون بنده خدایی که ساخت از اول مثلث ساخت!
این استاد اخلاق و عرفان افزود: در یک تفکر نقاد است که آدمی تزویر را می‌تواند بشناسد. زر را شناختن نیاز به تفکر نقاد ندارد- شما پولداریِ مرا باید در تفکر نقاد بگذاری که این پول را از کجا آورده، درست بوده یا نه، حق مردم در آن هست یا نه؟ حق مردم نه به معنای این که مال مردم را غصب کرده باشیم، نه، یک حق ذاتی و وجودی در مال ثروتمندان در حال محرومان و فقرا وجود دارد. یک حق وجودی. «وَفِی أَمْوَالهمْ حَقّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُوم» حق است نه یک عطای امتنانی، صدقه نیست. با این که مال مردم را نخوردی ولی در این مالت مال مردم هست، حق مردم هست. حق مردم را بده. سوال کردن خودش حق می‌آورد، یک سائل وقتی از یک توانگر سوال می‌کند، حق ایجاد می‌شود، باید بدهی، اگر او واقعا سائل است و تو واقعا داری. ببینید چقدر ظریف، قرآن اخلاق را با حقوق نسبت داده است. این اخلاق به معنای متعارفش نیست، این، آن آگاهی یک طرفه است، بدون معیار که انسان فریب می‌خورد. یا «چون زور دارم و در قدرتم»، یا منطق «بر سلطه بودن» که بعضی از روشنفکران ما هم داشتند. بر سلطه بودن، یعنی نقد مستمر قدرت. این کاملا درست است. اما مبارزه مستمر با قدرت، یعنی هر کسی که در قدرت بود، با او مبارزه کنی. اما گاهی حضرت امیر در قدرت است، عدالت مجسم در قدرت است. این که همان امیرالمومنین (ع) هم باید نقد شود، معنای دارد؛ اما «‌بر» بودن و مبارزه با علی (ع) که معنا ندارد. این لجاجت و حق گریزی است. انسان با سلطه و با ثروتمندان هم باشد ولی با معیار باشد.
وی با بیان این که جهالت به معنای آگاهی‌های یکسویه و آگاهی‌های بسیط و غیرنقادانه است که مقابل بصیرت قرار می‌گیرد، گفت: این آفت بزرگ دینداری است که از درونش امام حسین کُشی هم می تواند در بیاید، عاشورا درسش این است. پس یکی از آثار بصیرت و آگاهی نقاد این است که انسان معیارشناس می‌شود. به جای این که فریب نماز و روزه را بخورند یا فریب زر و زور را بخورد؛ تزویر شناس می‌شوند. لذا آگاهی دینی فایده‌ای ندارد. بارها گفتم، مگر ائمه نمی‌توانستند که رساله عملیه بنویسند و برای ما بگذارند؟ نه، ائمه “اعلام الهدی” هستند، اعلام  یعنی معیار، ما به میزانی که این معیار را شناختیم، علوی، زینبی، حسینی هستیم. وقتی معیار دست انسان باشد، ممکن است حتی در ظاهر هم، اجزای ناهمگونی درش دیده شود، ولی این معیار پیوند شبکه‌ای بین اجزایش می‌بخشد. یک مجموعه را در نظر بگیرید، مثلا ساعت، اجزایش را وقتی جدا جدا در نظر بگیرید با هم جور نیستند اما همه آن اجزا در درون مجموعه و سیستم یک نسبت و ارتباط هارمونیک و سازمان یافته دارند، اعتدال دارند. حال آنکه وقتی معیار نباشد، رشدها، رشدهای بادکنکی است، و ظاهر دین رشد پیدا می‌کند، به نظر هم می‌آید خیلی آدم – عیبی نداره بگذارید بگم- خیلی آدم اصول گرایی است، چون ظاهرش را که نگاه می‌کنی می‌بینی محکم ایستاده، نه آقا. اصول یعنی معیار. اصول شکلی نیست، معیاری است. روشنفکر هم فکر می‌کند، حالا من گریه برای امام حسین بکنم و در عزاداری شرکت کنم؟ یا نماز بخوانم؟ این هم جاهلانه است، چون او هم معیار ندارد و شکلی رشد کرده است. این بزرگترین مشکل ماست که در دام افراط و تفریط می‌افتیم، چون معیار نداریم و حسین قربانی این است، هیچ راه دیگری هم نداشت. باید حسین کشته شود تا آن جریان تزویر و معیارهای جعلی مشخص شود.
استاد قائم مقامی در ادامه یادآور شد: تا این اندازه می‌تواند بر پیکره ایمان و دیانت مومنان آفت بنشیند که نه تنها از کارکردهای ایمان کم کند و لغوش کند که بر ضد خودش تبدیل کند. تاجایی که مجسمه ایمان و نور مجسم را فدای ایمان خودش می‌کند. بی ایمانی نه، ایمان خودش، برای حفظ ایمانش، حسین را قربانی می‌کند. این اوج جهالت است.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا