سوز سخن اباذری، فحش دررفته / سعید شریعتی
تعدادی از فعالان حوزههای اجتماعی، سیاسی در شبکههای اجتماعی و وبلاگها به نقد و بررسی سخنان اباذری پرداختهاند.
به گزارش انصاف نیوز، سعید شریعتی، فعال سیاسی می نویسد:
من یوسفعلی اباذری را به خاطر همین «تریپش» دوست دارم. برای همین مخالفخوانیاش. برای همین صراحت لهجهاش و برای همین بیپرواییاش در به کار بردن واژگان عریان. یادم هست یک روز با دکتر جلایی پور و حضرت ایشان در دفتر کار مشترکشان در دانشکده علوم اجتماعی گپ و گفتی داشتیم در مورد طبقه متوسط در ایران. صاف و رو راست برگشت گفت: «آقا طبقه متوسط در ایران ولدالزناست». من چار ستون بدنم از این صراحت و بی پروایی لرزید. بعد وقتی توضیح داد و «فحش در رفته» منظورش را بیان کرد و تحلیلش از نحوه شکلگیری طبقه متوسط در ایران و رفتار و کنش خاص این طبقه را بیان کرد، خوب طبعاً از لرزش چار ستون بدن من هم کاسته شد.
پیروان مکتب نقادی فرانکفورت علی الاغلب چنین زبان گزنده، سیخکی و بی پروایی دارند، خصوصا وقتی با سوژههایی دست به یقه میشوند که دارای سابقه در سنت مکتب فرانکفورت است.
مسألهی اول اباذری تطبیق موسیقی پاپ پاشایی(ها) با مقوله «صنعت فرهنگ» است.
«صنعت فرهنگ» یکی از اصلیترین سرمشقهای نقد سیاسی-اجتماعی فرانکفورتیهاست.
خیلی خیلی پیش از اباذری ما، تئودور آدورنو از فرانکفورتیهایی که خود پیانو میزد و شاگرد شوینبرگ موسیقیدان اتریشی بود در «موسیقی مدرن» موسیقیهای بازاری و جاز و … را مصداق تولیدات «صنعت فرهنگ» میداند و مدعی میشود که هنر تودهای و محصولات صنعت فرهنگ، ذهن مخاطب را دستکاری میکند و عنصر رهایی بخش هنر، یعنی خیال پردازی را از بین میبرد و در فرایندی که خلاقیت و ابداع ذهنی را از او میگیرد بستر فکری او را رام و بی تحرک میکند و آن را آماده هر گونه دستکاری توسط ایدئولوژی سازندگان مینماید.
من البته به این غلظت با تعابیر اباذری در مورد موسیقی پاشایی موافق نیستم و فکر نمیکنم که الگوی تحلیلی برای نقد موسیقی وجود داشته باشد که یک اثر موسیقی را به آن دستگاه نقادی علمی بدهیم و و خروجی آن این باشد که این موسیقی «مزخرف، مسخره و مبتذل» بود. «فالش» بودن البته، اگر به معنی خارج از نتاسیون بودن باشد بیشتر به «اجرا» یا «یک اجرای خاص» از یک موسیقی میتواند نسبت داده شود.
اما با او تا حدود زیادی همنوا هستم که موسیقی «زمانی، هلالی (کریمی)، پاشایی» حاصل یک سوگیری فرهنگی خاص است که «دستگاه» آن را در قالب پروژه کلان «مهندسی فرهنگی» (شما بخوانید صنعت فرهنگ) سالهاست پیش میبرد و در مناسبتهای مختلف با قالب متناسب با آن مناسبت تبلیغ و ترویج میکند.
این مهندسی فرهنگی تنها شامل موسیقی نیست. در سالهای گذشته جریان مدیریت فرهنگی کشور در تسلط مدیرانی بوده است که با گازانبر دو لبه «سانسور و ترویج» تلاش کردهاند ذائقه هنری شهروندان را به سوی آنچه امثال اباذری محصولات «صنعت فرهنگ» میخوانند هدایت کنند و البته گویا آنقدر موفق بودهاند که آن دختر خانم دانشجوی معترض که به نظر میرسد آشنایی کمی با عالم موسیقی دارد از موسیقی پاشایی به عنوان «موسیقی نسل ما» یاد میکند.
اباذری با تطبیق محصولات امثال پاشایی با تولیدات صنعت فرهنگ به سنت فرانکفورتیها این موسیقی را «صدای پای فاشیسم» میانگارد و نسبت به آن از سویدای جان هشدار میدهد.
به نظر من «فحش در رفته» باید سوز سخن اباذری را دریافت و نسبت به آن حساس بود.
مسأله دوم اباذری «سیاست زدایی» است.
من باز با تطبیق زودهنگام فرایند سیاست زدایی به رویکردهای دولت روحانی موافق نیستم. هنوز برای قضاوت و داوری در مورد اینکه دولت روحانی «گنجشک را رنگ کرده تا جای قناری بفروشد» زود است و البته منصفانه هم نیست.
اگر چه عملکرد دولت روحانی در سیاست داخلی بسیار کند و لاکپشتی و نزدیک به خنثی است اما از سر دیده انصاف و امید اگر بخواهیم نگاه کنیم جهت گیریها و مواضع اعلامی شخص روحانی بازگرداندن نشاط و تحرک به عرصه سیاسی کشور است.
اما در کلان امر باز نسبت به دغدغه و هشدار او نسبت به موضوع «سیاست زدایی» هم نوا هستم.
تبدیل «امر سیاست» به «امر مستطاب» و تقلیل «سیاست ورزی» به «دشمنکیشی» از یک سو و ترویج آمرانه واگویه «سیاست پدر و مادر ندارد» و تنزه طلبیهای قدرتخواهانه در قالب عبارت مشهور «فراجناحی» و امثال آن از سوی دیگر فرایندهایی است که ماحصل تفوق اندیشه «تمامیتخواه اقتدارگرا» در حوزه سیاست است.
این خطری است که اباذری را میترساند و از ترس آن چنین به فریاد وا میدارد.
البته همه فرانکفورتیها بی تربیت نیستند. خیلی از نقادانی که خود را پیرو مکتب فرانکفورت میدانند دغدغه دارند و فحش میدهند.
بعضیها مثل استاد ما یوسفعلی اباذری دغدغههایش بیش از فحشهایش است و بعضیهای دیگر فحشهایشان بیش از دغدغههایشان.
شما هم اگر فکر میکنی آقای دکتر عصبانی هستند بروید هفته دیگر بیایید.
انتهای پیام