خرید تور تابستان

نقدهایی بر «حواس دیگر»

مجموعه داستان «حواس دیگر» نوشته آذر بشیرزاده مجموعه داستانی است که داستان‌های آن درواقع از نظر درون‌مایه به‌نوعی به هم پیوسته هستند. فصل‌های آن نیز در 55 صفحه، برمبنای حواس پنجگانه و سپس یک فصل هم برای حواسی دیگر نامگذاری شده است.

حس اول: درباره‌ی این مقاله، حس دوم: تابستان سال بعد، حس سوم: نیم ساعت بیشتر، حس چهارم: اشیاء متفرقه، حس پنجم: شبیه شوشو، و حواس دیگر.

در پشت جلد این کتاب، از متن آن آمده است:

«در مورد احساسات یک گرگ جایی چیزی نخوانده‌ام، اما توی آن چند لحظه دیدم که چطور پوزه‌اش را آرام می‌بُرد بالا و تکانش می‌داد توی هوا و باز هم سرش را پایین می‌آورد تا نوک پنجه‌هایش، مثل اینکه داشت چیزی را برای کسی می‌گفت یا می‌خواند. توی اینترنت خوانده‌ام که گرگ‌ها با تغییر حالت چهره با هم حرف می‌زنند. شاید آن دورترها کسی یا چیزی دیده بود که داشت برایش می‌خواند، شاید هم می‌رقصید. جای بقیه‌ی مشخصات را خالی می‌گذارم تا بروم سر وقت نام‌گذاری گونه‌ی مربوطه که آن را B5 می‌نامم. چون درست بالای تپه‌ای که به تماشا ایستاده بود، ادامه لایه‌ی B5 مارنی سبزی بود که شناسی و فسیل‌شناسی من به حساب می‌آمد».

«حواس دیگر» را انتشارات آرادمان در 500 نسخه و به بهای هشت هزار تومان با طرح جلدی از حمیدرضا بیدقی، منتشر کرده است.

نقد چند نویسنده و مدرس دانشگاه را بر این کتاب، می‌خوانیم:

 

حواس پنچگانه به‌علاوه حواس دیگر

الهام سیدحسینی – نویسنده

یک. داستان‌های این کتاب در بر گیرنده زندگی‌هایی هستند دور و نزدیک که در هر کدام برتری یکی از حس‌های پنجگانه را در روایت داستان شاهدیم. استفاده از بو، مزه، صدا، رنگ و… برای به تصویر کشیدن داستان گرچه اولین بار نیست که مورد توجه نویسنده‌ای قرار می‌گیرد اما اولین بار است که ویژگی مشترک همه داستان‌های یک مجموعه می‌شود. با شروع هر داستان دنیایی خاص شکل می‌گیرد که سرگرم کننده، جذاب و خواندنی است.

دو. داستان‌ها از نثری تمیز، عاری از سکته و دلشنین برخوردارند. گفت‌وگوها بسیار دقیق و مناسب نگاشته شده‌اند. اما بعضی جاها برای اینکه بین دو گفت‌وگو فاصله ایجاد شود، از جمله‌های کوتاهی در توصیف گوینده یا حرکاتی که وی انجام می‌دهد استفاده شده که گاهی از سرراستی متن می‌کاهد. به عبارتی، ایجاد این فاصله‌گذاری‌ها نه تنها لازم به نظر نمی‌رسد، بلکه حواس خواننده را از آنچه گفته شده پرت می‌کند. در داستان اول و آخر شاید هم نویسنده عمداً می‌خواهد حواس خواننده را پرت کند.

سه. درخشان‌ترین داستان کتاب، حس سوم است؛ زنی که بوی خاصی می‌دهد! این داستان گرچه در سی سالگی زن اتفاق می‌افتد اما وقتی آن را می‌خواندم، زن مسن‌تری دیدم؛ زنی حدوداً چهل و پنج ساله و در حال گذار از زندگی سراسر زنانه و رسیدن به سن یائسگی… زنی که می‌داند بدنش دیگر بوی جوانی نمی‌دهد اما همچنان آن را بیرون از خودش جست‌وجو می‌کند.

چهار. با وجودی که انتخاب یک کودک برای روایت داستان در مورد مزه‌ها انتخاب هوشمندانه‌ای است، منتها من ارتباط مناسبی با داستان حس پنجم برقرار نکردم. شاید باید آن را با لحن کودکانه می‌خواندم اما داستان که داستان کودک نبود. جملاتی که کودک به کار می‌برد، گرچه از زبان همه کودکان دور و برمان شنیده شده‌اند اما قرار نیست همه‌شان از دهان یک کودک بیرون بیایند.

پنج. حواس دیگر، آخرین داستان کتاب، می‌توانست یک شاهکار باشد؛ پایانی خوش بر مجموعه‌ای خوب. اما دچار شتاب زدگی می‌شود و زن داستان خیلی زود با شوهرش هماهنگ می‌شود؛ تنها به این دلیل که دفعات قبل با او هماهنگ می‌شده، سعی می‌کند این بار هم به دل او راه بیاید. و البته این مثل قدیمی را به یاد می‌آورد که اگر دو اسب را یک جا ببندی، هم بو نشوند، هم خو که می‌شوند!

شش. در پایان باید خاطر نشان کنم که از داشتن و خواندن این کتاب خوشحالم؛ همان حسی که بعد از خواندن داستان‌های خوب به آدم دست می‌دهد…

 

دکتر کاظم نظری بقا – پژوهشگر و مدرس دانشگاه

شروع داستان که می‌تواند در گیرایی آن و جذب مخاطب بسیار مؤثر باشد از عناصر اصلی داستان‌نویسی محسوب می‌شود. چیزی که در ابتدای داستان حواس دیگر حواس ما را متوجه خود می‌سازد بحث زمان است. پرداختن به عنصر زمان دستمایه‌ی ذهنی روایتگر داستان است. هفتم بهمن ماه سال جاری، چهارشنبه‌ی دو هفته‌ی قبل، چهارشنبه‌های قبلی، این روزها، این روز از هفته، سر ساعت هشت و پنج دقیقه‌ی صبح، چهارشنبه‌های من و پری، شب گذشته، شب‌های دیگر، ساعت ده و چهل و دو دقیقه، نصفه‌های شب، شب قبل، چهل و پنج دقیقه، بیست دقیقه، سی دقیقه، هشت ساعت از ابتدای روز، ظهر، نیم ساعت. دیدن این همه زمان در ابتدای داستان بی‌گمان خواننده را متوجه آن می‌کند و مخاطب روی آن دقیق می‌شود و به نوعی به چرایی طرح این مسأله در درون خود می‌رسد. به نظر می‌رسد که نویسنده برای شروعِ توجه برانگیز توانسته است موضوع معینی را پیش بکشد تا ذهن مخاطب درگیر آن شود. نکته‌ی دیگر این است که زمان در داستان به پاره‌ی بخصوصی متصل نشده است، به این معنا که در هر برهه‌ای از تاریخ قابلیت وقوع دارد و این محدود نکردن به تکه‌ای از زمانِ مشخص می‌تواند به عنوان یک حُسن شروع تلقی گردد. نگاه به زمان، کم و بیش در طول داستان هم ادامه می‌یابد: ساعت چهار، یکشنبه، تا آخر فروردین، دو ماه، چند روز بعد و ظهر همان روز، ده دقیقه، صبح، یک ساعت و نیم، آخر هفته.

زمان در این داستان بالطبع تقویمی است و زمان حسی و زمان کیهانی در آن نقش ندارد و اطلاق زمان نامعین در سطور بالا به معنای زمان حسی و درهم ریختگی‌های زمانی نیست.

شاید برای نویسنده زمان فلسفی نیز یکی از اشتغالات ذهنی بوده است و به جهت بسامد بالای این بن‌مایه، به فلسفه‌ی زمان نیز نیم نگاهی داشته است.

 

هلیا بشیرزاده – نویسنده

در آیین و اسطوره‌های تانتریک طبیعت را مؤنث می‌دانند و معتقدند این مادر طبیعت است که زندگی می‌بخشد و نابود می‌کند. البته این نیروی عظیم قطب مخالف بزرگ دیگری هم دارد که با آن به تکامل می‌رسد. مناسک ایشان را یک زن برگزار می‌کند، چون مقام او را بالاتر از مرد می‌دانند. درست یا غلط، تانتراییان بر این باورند که زن حالت روحانی و سطح آگاهی بالاتری نسبت به مرد دارد. بیداری روحی در او زودتر پدیدار می‌شود و همیشه انتقال دهنده‌ی اصلی انرژی است؛ در صورتی که مرد فقط یک رابط است؛ چون وقتی به عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی می‌رود و برمی گردد، قادر نیست تمام تجاربش را به یاد آورد. حالات و تجارب بیرونی مثل علاقه به زیبایی و همدری، در زن بیشتر است که نشان دهنده‌ی آمادگی آگاهی باطنی اوست.

آذر بشیرزاده در تلاشی موفق می‌کوشد در داستان‌هایش پیچیدگی، قدرت درونی، که گاهی حتا برای خودش هم ناشناخته است و نیز ضعف‌هایی را که از جامعه بر او عارض شده است، به نمایش بگذارد. قطعن مخاطب زن در بعضی سطور مکث می‌کند و می‌گوید: بله! برای من هم همین طور است! یا من هم همین طور هستم… و هر قدر هم که بخواهد بر این هم ذات پنداری سرپوش بگذارد، باز هم نخواهد توانست هم‌سو بودن دغدغه‌هایش را با دغدغه‌های شخصیت داستان انکار کند. شخصیت زن داستان‌های نویسنده برای به دست آوردن چیزی که از او گرفته شده است، می‌کوشد. مونولوگ‌های دائمی او نشانگر نارضایتی اوست؛ زنی که در درون خود با صدای بلند حرف می‌زند و همان طور که در حال مرتب کردن خانه است، سعی می‌کند ذهن و درون خود، و نیز اوضاع بیرون را سامان بخشد و از پس این همه آشفتگی که از هر سو به او تحمیل شده، مسیر رشد و تکامل و جایگاه خود را پیدا کند. زن هر شش داستان با توجهی دقیق و ظریف به حواس پنجگانه اش خوب می‌بیند، خوب می‌شنود، خوب می‌چشد، خوب می‌بوید، خوب لمس می‌کند و حتا با به کار گیری حواس دیگرش _ سه حواس دیگر حواس هشتگانه _ چه به صورت خودآگاه و چه ناخودآگاه، ریزترین جزئیات از چشمش پنهان نمی‌ماند. می‌شوید، می‌پزد و اغلب، هم اندازه‌ی مرد، بیرون از خانه فعالیت دارد و مهم‌تر از همه می‌اندیشد و بر خلاف آنها که شعارهای فمینیستی‌شان گوش فلک را کر می‌کند، نشان می‌دهد: زنی که می‌اندیشد، فقط زنی نیست که درکافه‌ای مشغول نوشیدن قهوه است. زن او می‌کوشد نه تمام جهان، بلکه نیمه‌ی کامل کننده‌ی دیگر آن باشد. نه برای اینکه اثبات کند با مرد مساوی است، بلکه همان چیز و همان طوری است که باید باشد. نگاهی که او دارد، نگاهی انسانی است.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا