غائله چهاردهم اسفند 1359 پاشنه آشیل بنی صدر
فهیمه فریدونی، خبرنگار انصاف نیوز: در روز 22 بهمن 1359 ابوالحسن بنی صدر رییس جمهور وقت، به طرفداران خود وعده داد که روز 14 اسفند، سالروز مرگ مصدق، در دانشگاه تهران سخنرانی خواهد کرد. مجاهدین خلق، نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جبههی ملی، فداییان خلق، از جمله گروههایی بودند که برای حضور در این مراسم اعلام آمادگی کردند. این مراسم با زدوخوردهایی همراه بود که برای همیشه میان بنی صدر و طرفداران امام خمینی جدایی انداخت.
«غائله چهاردهم اسفند 1359» نام کتابی است نوشتهی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی که در سال 77 منتشر شد.
پس از تصویب قانون اساسی، اولین انتخابات ریاست جمهوری در 5 بهمن 1358، یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی برگزار شد. این انتخابات تجلیگاه منازعههای گفتمانی گروههای سیاسی موجود در کشور بود. رقابت اصلی بین حزب جمهوری و مخالفان پرشمار ولی پراکندهی آن بود. این حزب پس از اعلام تمایل امام خمینی به اینکه روحانیون در رأس کارهای اجرایی قرار نگیرند، جلالالدین فارسی را به عنوان کاندیدای خود معرفی کرد. ابوالحسن بنی صدر، دریادار احمد مدنی، داریوش فروهر، صادق قطب زاده و مسعود رجوی، از دیگر کاندیداهای مشهور این دوره بودند.
«در این انتخابات رقابت اصلی میان فارسی و بنی صدر بود؛ ولی پس از آنکه شایعه شد جلال الدین فارسی به علت افغانی الاصل بودن از نظر قانونی نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری باشد به ناچار اندکی پیش از انتخابات از رقابتها کناره گیری کرد و مسعود رجوی نیز چون به قانون اساسی رأی نداده بود پس از دستور آیت الله خمینی کنار رفت، در نتیجه بنی صدر به عنوان تنها کاندیدای مطرح باقی ماند. حزب جمهوری در آخرین روزهای مانده به انتخابات، دکتر حسن حبیبی را معرفی کرد.» [اسلام سیاسی در ایران، سید محمد علی حسینی زاده] سرانجام بنی صدر با یازده میلیون رأی به ریاست جمهوری رسید.
دوران ریاست جمهوری وی یکی از پرحادثهترین دورههای جمهوری اسلامی بود.
با برگزاری نخستین دورهی انتخابات مجلس در اسفند 58، بیشترین کرسیهای مجلس در اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت، این مساله در حالی بود که بنی صدر به عنوان رییس جمهور با رهبران و اعضای این حزب میانهی خوبی نداشت. براساس شیوهی توزیع قدرت در قانون اساسی رییس جمهور در مقابل نخست وزیر از قدرت اجرایی خیلی کمتری برخوردار بود و بیشتر مسوولیتها برعهدهی نخست وزیر بود که با معرفی رییس جمهور و تأیید مجلس انتخاب میشد. که این مساله از مهمترین چالشهای سالهای نخست انقلاب به شمار میآید.
«انتخاب نخست وزیر و وزیران، مهمترین جلوهگاه منازعه میان رییس جمهور و مجلس به شمار میآید. اکثریت مجلس در اختیار حزب جمهوری اسلامی بود که با نامزدهای رییس جمهور موافق نبود. سرانجام پس از کشمکشهای بسیار رأیگیری در 20 مرداد انجام شد و رجایی با 153 رأی موافق، 24 رأی مخالف و 19 رأی ممتنع از مجموع کل 196 رأی مأخوذه، با اکثریت آراء برخلاف میل بنی صدر به نخست وزیری انتخاب شد. ولی اختلافها همچنان بر سر انتخاب بقیهی وزرا ادامه داشت به طوریکه برخی از وزارتخانهها مدتها بدون وزیر ماندند.» [اسلام سیاسی در ایران، سید محمدعلی حسینی زاده]
این منازعهها محدود به مجلس و رییس جمهور باقی نماند و تنها در مطبوعات بازتاب نیافت، بلکه به خیابانها هم کشیده شد و با کشته و زخمی هم همراه شد.
با شروع جنگ در تاریخ شهریور 1359 انتظار میرفت که اختلافات و درگیریها کمتر شوند اما در عمل چنین نشد و اختلافات و درگیریها ادامه یافت. امام خمینی بارها از جناحها و مطبوعات خواست که به دلیل شرایط جنگی به اختلافات دامن نزنند. او در اواسط بهمن با انتقاد از انتشار مطالب خلاف موازین اسلام گفت: «نگذارید احساس وظیفه بشود اگر احساس بشود من به هر کسی هرچه دادم پس میگیرم.» [امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 51]
این کنایهای بود به بنی صدر که از سوی امام خمینی به فرماندهی کل قوا منصوب شده بود.
بنی صدر در مراسمی که به مناسبت حادثهی 17 شهریور در میدان شهدای تهران برگزار شد با انتقاد از وضع کابینه و رقابتهای سیاسی موجود گفت: «یک نظریهای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خطی حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و میکوشد رهبری نهادهای انقلابی را به دست بگیرد. کوشیده است و میکوشد رادیو و تلویزیون و روزنامه را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریهای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد. میخواهد سپاه انقلاب، کمیتههای انقلاب، انجمن اسلامی و هر گروه و حزب اسلامی را در قبضه بیاورد و از طریق حاکمیت برنامهای را به اجرا بگذارد. این اقلیت میخواهد حکومت را قبضه کند و مخالفان حکومت را از راه همان روشهایی که گفتم منکوب کند و از سر راه بردارد و در نتیجه بدون مزاحم و مانعی برنامه خود را به اجرا بگذارد.» [روزنامهی انقلاب اسلامی، 16 شهریور 59]
بنی صدر چنین وضعی را به سود آمریکا خواند و گفت که آمریکا به دنبال تحقق چنین هدفی است. او عدم موافقت با برخی از وزیران را در جهت جلوگیری از حاکمیت همین گروه اقلیت بر کشور خواند و گفت: «… به این گروه که دل خوش کرده است به قبضه حکومت، هشدار میدهم که من نظریه تو را افشا کردم. ضابطههای خود را گفتم. دفعهی دیگر در صورتی که اصلاح نشدی و اصلاح نشوی، نوبت افشای با اسم و رسم میرسد.» [روزنامهی کیهان، 18 شهریور 59]
آیت الله بهشتی در پاسخ به ادعای بنی صدر نسبت به آرای مردم گفت: «مردم درمورد دو نهاد یا شخصیت رأی میدهند یکی در انتخابات رئیس جمهور و یکی در انتخابات نمایندگان مجلس شورای اسلامی. بنابراین باید گفت که مردم به برنامههایشان رأی ندادهاند. مردم رأی دادهاند و رئیس جمهور انتخاب کردهاند. چگونگی اداره کشور را هم قانون مشخص کرده است نه اینکه هر چه که رئیس جمهور گفت باید اجرا شود. طبق قانون، کشوردولت دارد، مجلس دارد و برای اجرای هر برنامهای دولت و مجلس وظایفی دارند و برنامه دارند. بنابراین این برنامه و وظایف هر نهاد قانونی مشخص است.»
وی در آغاز همین سخنان دربارهی اشاره بنی صدر به حاکمیت گروه اقلیت، گفت: «اگر منظورشان حزب جمهوری اسلامی بود… مواضع حزب در قبال رئیس جمهور، دولت، مجلس و انقلاب روشن است.» [مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران: انتشارات همشهری، 1376]
در روز 22 بهمن بنی صدر به طرفداران خود وعده داد که در 14 اسفند، سالروز مرگ مصدق در دانشگاه تهران سخنرانی خواهد کرد. مجاهدین خلق، نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جبههی ملی، فداییان خلق از جمله گروههایی بودند که برای حضور در این مراسم اعلام آمادگی کردند.
او از همان آغاز سخنرانیاش که نزدیک به سه ساعت طول کشید از مصدق نام میبرد و میگفت که «مصدق مردی که امروز به خاطر بزرگداشت او شما مردم تهران در این اجتماع شکوهمند گردهم آمدهاید، بیانگر و مجری راه و رسمی است به ترتیبی که خود در این باره میگوید «از مسلمانی و آداب آن برای برحق بودن اسلام نه برای میل این و آن پیروی کنیم و به لوازم آن از ترس خدا و معاد و نه مقتضیات دنیوی و سیاسی عمل نماییم …، من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هر چه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند، تا زنده هستم مبارزه مینمایم. با این بیان، مصدق میان استقلال و آزادی میان ایرانیت و اسلامیت رابطهای میبیند و این دو را مستقل از یکدیگر نمیخواهد …، آنچه اصل و اساس است از دید مصدق، ایرانیت در همان حد استقلال و آزادی بیرون از اسلامیت به معنای طرز فکر و روش و دینی که به ملت امکان میدهد با وحدت در پایه و با تکیه بر خود از هر بیگانه بی نیاز باشد.»
بنی صدر در ادامه سخنرانی گفته است «در اینجا گرد هم نیامده ایم تا از مصدق بتی سازیم که او خود بنابر برنامهای که نوشت از بت سازی بیزاری جست…، در این روز مایلم به این امر تأکید مجدد بکنم از نظر من خط عمومی که مصدق بر ضد انقلاب عمل کردن بیرون از فلسفه زندگی است و کسانی که چنین گفتند آنها هستند که میخواهند از نام مصدق برای پیشبرد مقاصد خود استفاده کنند.»
او در لا به لای سخنانش مکرر این جمله را تکرار میکرد که «عدهای برای اخلال اینجا آمدهاند، اگر دست از اخلال برندارند من از شما مردم خواهم خواست چماق به دستانی را که میخواهند جمهوری را به لجن بکشند، تنبیه کنید.»
در این میان گروههای انقلابی موسوم به مکتبی در داخل و خارج دانشگاه با در دست داشتن پلاکاردهایی که بر روی آن شعارهایی ضد طرفداران بنی صدر نوشته شده بود و چاپ عکسهای مصدق به صورت مختلف ـ از جمله عکس وی در حال بوسیدن دست ثریا ـ همچنین توزیع عکس هاشم صباغیان که در مراسمی در حال دست دادن با هویدا بود و با شعارهایی از قبیل:
ـ جمهوری اسلامی راه مصدق نمیره.
ـ پینوشه، پینوشه ایران شیلی نمیشه.
ـ کوبنده تودهای، ولایت فقیه است.
ـ ضد ملیگرایی، ولایت فقیه است.
ـ اینها بودند میگفتند، بختیار، سنگرت را نگهدار.
ـ مرگ بر لیبرال.
ـ تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد.
عنوان تعدادی از پلاکاردهایی که مخالفین بنیصدر در دست داشتند جملاتی از بیانات امام و به شرح زیر بود.
ـ ما چقدر از ملیگراها سیلی خوردهایم.
ـ افراد ملیگرا به درد ما نمیخورند.
ـ ملیگرایی خلاف اسلام است.
ـ ملیگرایی اساس بدبختی مسلمین است.
ـ نگذارید بگویم در زمان ملیگراها چه بر ما گذشت.
طرفداران بنی صدر هم با گفتن شعارهایی از این قبیل:
-ما طالب قرآنیم، ما حزب نمیخواهیم
ـ حکومت اسلامی، از انحصار حزبی، آزاد باید گردد
ـ صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد
ـ تا حزب کفن نشود، این وطن وطن نشود
ـ بنیصدر بنیصدر اذن جهادم بده
-مرگ بر بهشتی
به شعارهای مکتبیها جواب میدادند.
سخنان تند بنی صدر و درگیریهای 14 اسفند برای همیشه میان میان بنی صدر و طرفداران امام خمینی جدایی انداخت پس از آن درگیریها و تظاهراتهای خیابانی شهرهای مختلف کشور را در برگرفت.
طلاب و روحانیون قم تظاهراتی در محکوم کردن حوادث روز 14 اسفند برگزار کردند.
آیت الله خمینی در 23 اسفند سران قوا، بنی صدر و بازرگان را دعوت به آرامش و سکون کرد و مقرر شد هیات سه نفرهای به نمایندگی از رییس جمهور، امام خمینی، آیت الله بهشتی، هاشمی رفسنجانی و رجایی برای حل اختلاف تشکیل شود. این هیات با عضویت آیت الله اشراقی به نمایندگی از بنی صدر، آیت الله یزدی به نمایندگی از مخالفان او و آیت الله مهدوی کنی به نمایندگی آیت الله خمینی تشکیل شد و کار خود را آغاز کرد.
هیات حل اختلاف جلسات متعددی تشکیل داد و بنی صدر را متخلف دانست ولی او زیر بار نرفت و درگیریهای خیابانی شدت یافت. امام خمینی در تاریخ 26 فروردین خطاب به مخالفان تاکید کرد که: «به شما نصیحت میکنم دست از این شیطنت و توطئهها بردارید…مرگ مخالفین با اسلام و جمهوری اسلامی نزیک است.»
آیت الله شهاب الدین اشراقی از نمایندگی بنی صدر استعفا داد و در نامهای نوشت:
«مردم شریف ایران، من با اجازه حضرت امام (ره) نمایندگی آقای بنی صدر را برای هیات حل اختلاف پذیرفته تا بلکه او را به راه قانون بیاورم، ولی متأسفانه نشد که نشد، بعضی از اطرافیان ایشان به قدری وابستهاند و خطرناک که هیچ شکی نیست که هر چه میشود درست در خط اجانب است.
چقدر امام (ره) امت او را موعظه کردند که بر خلاف قانون نکن، دیدید که نگذاشتند گوش کند، من انشاءالله در یک مصاحبه تمام چیزهایی را که از نزدیک خود شاهد آن بودهام برای مردم مبارز ایران شرح خواهم داد، ولی فعلاً از نمایندگی او استعفا مینمایم.» [روزنامه کیهان 26 خرداد 60، ص 9]
در اواخر اردیبهشت 60 دستگاه قضایی مقدمهی احضار بنی صدر را به جرم تشکیل گارد ریاست جمهوری و دستور حمله به مخالفان در روز 14 اسفند فراهم ساخت و محاکمه و صدور حکم علیه او قطعی به نظر میرسید.
در تاریخ 17 خرداد 1360 روزنامهی انقلاب اسلامی متعلق به بنی صدر به دستور آیت الله بهشتی توقیف شد.
امام خمینی در 20 خرداد بنی صدر را از مقام فرماندهی کل قوا عزل کرد و سپس محل سکونت وی به تصرف کمیته و سپاه در آمد. او از آن پس تا خروجش از ایران زندگی مخفیانهای را در پیش گرفت.
«سپس جلسهی بحث درباهی عدم کفایت بنیصدر در مجلس برگزار شد. مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، علی گلزاده غفوری، اعظم طالقانی، حسین انصاریراد، احمد صدر حاج سیدجوادی، عزتالله سحابی، علیاکبر معینفر، احمد غضنفرپور، سیدمحمدمهدی جعفری، محمد مجتهد شبستری و هاشم صباغیان از جمله نمایندگانی بودند که در جلسه عدم کفایت بنیصدر حضور نیافتند. در نهایت مجلس در تاریخ 31 خرداد 1360 با اکثریت 177 نفر در مقابل 12 رأی ممتنع و یک رأی مخالف، رأی به عدم کفایت بنیصدر داد.» [ایسنا]
پس از آن حکم عزل بنیصدر به امضای امام خمینی رسید. تا مدتی خبری از بنیصدر نبود تا اینکه با کمک سازمان مجاهدین خلق از کشور خارج شد.
سایت «تاریخ ایرانی» دربارهی فرار رجوی و بنیصدر به فرانسه مینویسد: «چهارشنبه هفتم مرداد 1360 بنیصدر و رجوی با یک فروند هواپیمای بوئینگ 707 به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژهی شاه، از ایران رفتند. معزی در دیماه 1357 پس از آنکه شاه را به مصر و سپس به مراکش برد، در بازگشت از مراکش با تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی، وارد کشور شد. اما در مرداد 1360 در عملیات خارج کردن بنیصدر و رجوی از کشور نقش محوری ایفا کرد. بنیصدر پس از فرود هواپیما در فرانسه به منطقهی «کشن» واقع در سه کیلومتری جنوب پاریس وارد شد. معزی قبل از اینکه در فرانسه فرود آید با رادیو به مقامهای فرانسوی اطلاع داده بود که حامل رئیسجمهور سابق است که خواستار پناهندگی سیاسی است.»
معزی دربارهی چگونگی فرار هم گفته: «صبح روز سهشنبه 6 مرداد 1360 یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمهی هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت 20:30 دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت 22:30 از باند فرودگاه برخاستیم و مأموریت خود را همانطور که طرحریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.»
روایتمشهوری از فرار بنی صدر از کشور وجود دارد مبنی براینکه او سوار بر اتومبیل وانت و ملبس به لباس زنانه بوده است. اما ابوالحسن بنیصدر این موضوع را رد میکند. بنیصدر در مورد خروجش از ایران با لباس زنانه، گفته است: «من با لباس نظامی از ایران خارج شدم.».
او دربارهی دلایل رد این موضوع هم ادعا کرده: «ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. ضمن اینکه ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه میکرد، حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد. کسی که دم در ایستاده بود حساس میشد تا بفهمد او کیست. همچنین، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود، یعنی اگر با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. ساعت 10 شب آن هواپیما پرواز کرد، ما ساعت 8 وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطهی فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.» [ایسنا]
در خاطرات 6 و 7 مرداد 1360 آیت الله هاشمی رفسنجانی دربارهی فرار بنی صدر آمده است:
«سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰… ساعت ۱۱ بعدازظهر خبر فرار یک هواپیمای بوئینگ سوخترسانی نظامی از فرودگاه تهران رسید. دستور تعقیب و برگرداندن آن را دادیم. ساعت دوازده خبر دادند که وارد ترکیه شده و از دست ما کاری برنمیآید و خلبان آن همان سرهنگ معزی خلبان مخصوص شاه است که هواپیمای شاه را به ایران آورده بوده…»
«چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰ … ساعت یازده صبح گزارش رسید که بنیصدر و رجوی سرنشین هواپیمای فراری هستند و امروز صبح به پاریس رسیدهاند و فرانسه به بنیصدر پناهندگی سیاسی داده، خبر تلخی است.»
آیت الله هاشمی در خاطرات روز پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ خود آورده است که عمدا نسبت به فرار بنیصدر ممانعتی از سوی دستگاههای امنیتی نشده است:
«تظاهرات پراکندهای در تهران و شهرستانها به نفع بنیصدر انجام میشود که عمدتاً توسط مجاهدین خلق است. بنیصدریها خیلی ترسیدهاند و احتمال فرارشان قوی است.
یک نظر این است که مانع فرارشان (بنیصدر و همکارانش) نشویم، زیرا بهکلی از اعتبار ساقط میشوند و چیزی بر مدنی و بختیار و پهلویها نمیافزایند. نظر امام، این بوده که نگذاریم بگریزند، ولی دیشب از احمد آقا خمینی نقل شد که امام هم دیگر مخالفتی ندارند.»
انتهای پیام
نمیدانم انتشاراین نوشته چه ضرورتی داشت وچه ابهاماتی را برای این مردم روشن ساخت….