“مغزهای کوچک زنگ زده” چگونه به مهمترین فیلم سال تبدیل شد؟
“فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» جدیدترین ساختهی هومن سیدی محسوب میشود که اولینبار در جشنوارهی سیوششم فیلم فجر به نمایش درآمد؛ یک فیلم جذاب که در همان جشنواره هم به سرعت از طرف منتقدان با استقبال روبهرو شد.”
یاسمن طلوعی، خبرنگار در روزنامهی سازندگی نوشت: سینمای ایران در سال ۹۷، شگفت انگیز از نظر اجرا، تهی از جهانبینی. سینمای ایران در سال ۹۷ را می شود از مناظر گوناگون بررسی و فکر کرد که این سینما طی یکسال گذشته چطور با اوج و فرودهای مداوم دوام آورده است.
از نظر فروش
همهچیز سینمای ما در سال ۹۷ تحت تأثیر فروش فوقالعادهی «هزارپا» قرار گرفت؛ فروش بالای یک کمدی اتفاق نامعمولی نیست ولی «هزارپا» موفق شد با فروش ۳۸ میلیاردی تمام بازار را تحت تأثیر قرار دهد. فاصلهی این فروش تا فیلم بعدی حدود ۱۵ میلیارد تومان است و همین هم نشان میدهد که «هزارپا» یک استثنا در سینمای ایران است.
با این وجود فیلمهای اجتماعی هم کموبیش موفق بودند، «لاتاری» با وجود همهی انتقادها به مضمون و رجوعش به فیلمفارسی، دومین فیلم پرفروش سال شد و «مغزهای کوچک زنگزده» میان حمایت منتقدان و ستایش تماشاگران به فروش بالای هشت میلیارد تومان رسید. این وسط فیلمی مثل «بهوقت شام» هم بود که در ژانر جنگی مخاطبان زیادی را به سینماها کشاند. بله خب، بین پنج فیلم پرفروش سال سه کمدی حضور دارد اما اگر کمی به پایین جدول فروش نگاه کنیم، متوجه میشویم که فیلمها با فاصلههای کمتری بالاتر یا پایینتر از هم قرار گرفتهاند.
موفقیت تجاری «فیلشاه» در کنار فروش نسبتاً معقول «تنگهی ابوقریب»، شکست تجاری «مارموز» (که انتظار میرفت همه را شگفتزده کند) و فروش معقول «بمب، یک عاشقانه» که ملودرامی روشنفکرانه (؟!) بود، نشان میدهد که تفاوت در مضمون و ساختار میتواند مخاطبان گستردهای را به سینما روانه کند.
از نظر کیفیت
اگر کیفیت را محدود به اجرای سر صحنه کنیم باید اقرار کنیم که فیلمهای سینمای ما کیفیت قابل توجهی دارند: «بهوقت شام» نمونهی یک فیلم اکشن جنگی پرماجرا و پرپلان است که از نظر اجرا در بیشتر لحظات دیدنی است. «تنگهی ابوقریب» در نمایش موقعیت جنگی و بلبشوی میدان نبرد کمنظیر است. «مغزهای کوچک زنگزده» فضای متفاوت و تا اندازهای اگزوتیک از حاشیهنشینی میسازد که همین فضاسازی هم برگ برندهاش در تمایز از سایر آثار میشود، «شعلهور» در بازتاب تلاطم درونی یک شخصیت چنان با محیط کار میکند که بهکلی تصور از منطقهی سیستان و بلوچستان را بههم میریزد. تمام قصهی «گرگبازی» در یک خانه میگذرد و این خانه خودش شخصیتی در داستان وهمآلود و معمایی و البته استعاری فیلم میشود. چنین تجربههایی فارغ از شکستها و موفقیتهایشان کیفیت اجرایی قابل توجه سینمای ما را یادآوری میکنند.
از نظر جهانبینی
هنوز مشکل اصلی فیلمهای سینمای ایران نداشتن زاویهی دید هنرمندانه است؛ تأثیر فیلمبینیها روی کارگردانان مشهود است و این فیلمبینی بیشتر منجر به ساخت فیلمهای هیجانانگیز شده اما همهشان فاقد یک نگاه دقیق به قصههایشان هستند. وقتی از مشکل فیلمنامه حرف میزنیم، فارغ از تکنیکها و ساختار و فرم، حتما دربارهی جهانبینی متزلزل و آشفته هم حرف میزنیم: بهترین نمونههای سینمای منتسب به سینمای اجتماعی سردرگماند این سینما، برای بیان قصهاش مشکل دارد و مشکل قصهگوییاش نه (الزاما) فرمالیستی که بیشتر جهانبینی است؛ جهانبینیای که با تأثیرپذیری از فیلمهای فرنگی به وجود بیاید، جعلی و ناهمخوان با خواست تماشاگر است.
چند نکته دربارهی مغزهای کوچک زنگزده
فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» جدیدترین ساختهی هومن سیدی محسوب میشود که اولینبار در جشنوارهی سیوششم فیلم فجر به نمایش درآمد؛ یک فیلم جذاب که در همان جشنواره هم به سرعت از طرف منتقدان با استقبال روبهرو شد. «مغزهای کوچک زنگزده» پنجمین فیلم هومن سیدی است؛ بعد از تجربههای گوناگون و ساخت فیلمهایی که اگرچه موضوع اجتماعی داشتند اما یکجور قالبشکنی و دوری از عوامگرایی در آنها به چشم میخورد، «مغزها…» فیلمی است که کمی او را به فرمهای آشنای سینمای اجتماعی ایران نزدیک میکند و همین هم برگ برندهی اوست در جذب مخاطب و شاید اقبال منتقدان.
«مغزهای کوچک زنگزده» شاید در اولین برخورد اگزوتیک است، یک محیط سترون که احتمالا ربطی به واقعیت ندارد.
ویژگی مهم این است که فیلم جهان خودش را میسازد؛ فضایی شبیه خانههای حاشیهای شهرهای آمریکایجنوبی که بیشتر محلات فقیرنشین و پر از خلافکار هستند. با این همه فیلم تلاش میکند رابطهی خشن را یکجور درونی کند و نشان دهد. این فیلم روابط خانوادهای را به تصویر میکشد که نمیتوانند با صحبت کردن مشکلات را حل کنند چراکه همیشه همهی مسائل برایشان به همین شکل بوده و ترجیح میدهند صورت مسئله را به طور کامل پاک کنند و برایشان فرقی هم نمیکند که یک نفر در این میان کشته شود. پدری که مثل پدران دیگر قدرتی آنچنانی در خانواده ندارد، مادری که درک درستی از هدایت فرزندانش ندارد و بچههایی که به شیوهای غلط و در محیطی ناامن و نامتعارف بزرگ شدهاند…
یکی از دستاوردهای فیلم، بازیهای فیلم است؛ سیدی علاوه بر همکاری با بازیگر باتجربهای مثل فرهاد اصلانی، از برادرش هامون سیدی و دو تا از شاگردانش، مرجان اتفاقیان و نوید پورفرج در کلاسهای بازیگری مقابل دوربین خود هم استفاده کرده که هر دو اولین تجربهی بازیشان در یک فیلم سینمایی بوده است و بازیهای بسیار باورپذیر و قابل قبولی از خود به نمایش گذاشتهاند. پورفرج برای بازی در فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» نامزد دریافت جایزهی نقش مکمل مرد هم شد. نوید محمدزاده هم بازیگر دیگری است که در فیلمهای «سیزده» و «خشم و هیاهو» با سیدی همکاری کرده و این سومین فیلمی است که سیدی از او به عنوان بازیگر استفاده کرده است.
محمدزاده در این فیلم نقشی متفاوت را بازی کرده که مثل نقشهای قبلیاش عصبی است اما یکسری کمبودهایی دارد که این نقش را متمایز کرده است. شاهین پسر بیدست و پایی است که همیشه از سوی برادرش نادیده گرفته شده و او هیچوقت کارهای مهمی را به شاهین نسپرده است. لحن صحبت کردن محمدزاده در «مغزهای کوچک زنگزده» و نوع راه رفتن و چهرهاش نسبت به نقشهای قبلی این بازیگر تفاوت زیادی دارد. او برای بازی در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین نقش اول مرد در سیوششمین جشنوارهی فیلم فجر شد. سیدی مثل ساختههای پیشیناش، نویسندگی این فیلم را هم خودش برعهده داشته و در کنار تفکرات سنتی، به گروههای بزرگ تولیدکنندهی موادمخدر هم پرداخته است. فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» در جشنوارهی فیلم فجر هم دور از چشم هیات داوران نماند و در ۱۳ رشته نامزد دریافت جایزه شد که از این میان، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه، صداگذاری، بهترین فیلم از نگاه هنروتجربه و تماشاگران را به دست آورد.
پنجمین ساختهی سیدی فیلمی اجتماعی به حساب میآید که به دلیل تاثیرپذیری از فیلمهای «شهر خدا» و «ابد و یک روز» بیهویت نیســت: فیلم هومن سیدی هویتش را از فضاســازی منحصربه فرد، از آدمهای آشنا و قصهای میگیرد که کاملا قابل لمس است. این فیلمی است که به راحتی میتواند اگزوتیک تلقی شود اما جهان گنگستری که سیدی میسازد برای کسی که در ایران امروز زندگی میکند، قابل درک است: از دستاوردهای تهران، تبدیل شدن به یک متروپلیس شبیه گاتهامسیتی است. اما مهمتر، وجه امیدوارانهی شخصیت دستوپاچلفتی و نه چندان دوستداشتنی شاهین است که کمکم بدل به چوپان خوب میشود و به همه چیز سروسامان میدهد ولی او متعلق به این دنیای ســیاه و چرک نیست.
آنچه «مغزهای کوچک زنگزده» را تماشایی میکند، سیر تحول آدمی فلکزده و ترسو به چهرهای مصلح است. شکور که سرکردهی باند خلافکارهاست، شباهتی به بدمنهای معمول فیلمهای ایرانی ندارد. او آدمی موجه، اهل فکر و دقیق است که در آرامش، مسائل محله را حل و فصل میکند. فرهاد اصلانی به این شخصیت طمأنینه داده است و تیک عصبی صورتش، تنها وجه بیرونی خشونتی است که ذاتش را در بر گرفته. او آدم سربه راهی نیست، او بدترین چهره و اصلا خشنترین فرد محله است اما بروز بیرونیاش را کنترل میکند. چنین پختگیای محصول کار بازیگر جاافتادهای است که میتواند نقش را درونی کند و به جای نمایش، آن را زندگی کند. بازی اصلانی در برابر بازی جلوهگرایانهی نوید محمدزاده قابل بررسی است. مهارت ویژهی هومن سیدی نوشتن دیالوگهای سرضرب، پینگپونگی و سؤال-جوابی است که به شخصیتها رنگ میدهد.
دیالوگهای شاهین و رفیق سیهچردهاش هم خوشریتم است و هم هویت آنها را رو میکند. تکگوییهای گاه بلند مادر خانواده هم پر اســت از واژههایی که متعلق به جغرافیای خاص حاشیهی شهر است. سیدی با مهارت به گفتوگوها بال و پر داده است. اجرا، مهمترین ویژگی «مغزهای کوچک زنگزده» است؛ انتخاب زوایای دوربین، اندازهی نماها و حرکت بازیگران در پسزمینه و پیشزمینه، استفاده از صدا و موسیقی و رنگآمیزی پلانها، برای ما فضا میسازد. او قبلتر در «خشم و هیاهو» از موقعیتهای آشنا آشناییزدایی کرده و چنان در این کار افراط کرده بود که موقعیتهای معقول اگزوتیک شده بود ولی حال او توانسته به عکس آن عمل کند: موقعیتهای اگزوتیک را برای تماشاگر آشنا و قابل فهم کند.
انتهای پیام