آقایان مصلحت اندیش! خانه پدری تلنگر بود
سیاوش خوشدل در یادداشت کوتاهی برای انصاف نیوز نوشت:
1) «خانۀ پدری» پس از چند سال توقیف، دو روز فرصت اکران یافت. تمام سهم کیانوش عیّاری و عواملش از سینمای ما دو روز بود.
من فیلم را عصر جمعه دیدم. از آن فیلم هایی است که رهایت نمی کند. همۀ تماشاچیان میخکوب و ساکت بودند و وقتی تیتراژ پایانی رفت، کمتر کسی توان دست زدن داشت. حال و هوای فیلم با رفتاری مانند دست زدن سازگار نبود. از طرفی فیلم در اوج جسارت و صراحت و ابهّت بود و من یکی شاید خودم را در مقامی نمی دیدم که بخواهم با دست زدن، تحسینش کنم. دست زدن در یک فضای برابر و صمیمی معنا می یابد.
حال و هوای غروب جمعۀ ما پر بود از فضای خاک گرفتۀ خانۀ کلنگی که ناگاه گویا خریدار اپیزود پنجم، خانه را بر سرمان خراب کرد؛ اکران تمام!
2) لحظۀ سنگین و جانکاه قتل و دفن ملوک، دست از سر محتشم برنداشت. چند سال بعدش، خواهرش آمده بود در آن قبرستان فرش رفو کند. چند سال بعدش، خواهر دیگرش کلنگ به دست گرفته بود تا زمین را بکند. چند سال بعد، دخترش خودش را خیس کرد. و سر آخر، که قبر را گشود، به مغزش فشار آمد و خونش بر روی پلّه ها نقش بست. درست همان جایی که خون ملوک بر سر شمشیر به آنجا رسید.
خاک ریختن و تبدیل به اتاق کار و اتاق خواب و قفل کردن و تیغه کشیدن و آوار کردن، افاقه نکرد. تازه هنوز اوّل گرفتاری است. تازه راز خانواده برای غیر افشا شده است.
تازه بعد از شصت سال، محتشم ناله می کند که «پدرم گفت». من فکر می کنم محتشم قربانی بزرگ تری است از ملوک. ملوک لحظه ای خلاص شد و محتشم عمری با قبر او دست به گریبان ماند و نگاه های تلخ و ملامت گر مادر و خواهر و همسر و دختر و عروسش، نصیبش شد.
3) آنها که نگذاشتند و نمی گذارند فیلم اکران شود، چه قدر من را یاد محتشم می اندازند. باشد. خاک بریزید. فیلم را دفن کنید و خیال کنید که تمام شد. امّا اگر پانزده سال بعد شنیدید که در گوشه ای از این مملکت، یک قتل ناموسی مشابه رخ داد، یادتان باشد که شما روزی صلاح ندیدید که جامعه فیلمی را با این موضوع ببیند و تلنگر بخورد.
بگذارید سرنوشت فیلم هم مثل سرنوشت ملوک باشد؛ محتشمان روزگار ما روزی صحنۀ رفو کردن و کلنگ زدن و شاشیدن و خون ریختن را به یاد خواهند آورد. و البته مهارت رفوگریشان نه در حدّ ملوک، که در حدّ همان محتشم است.
انتهای پیام