مقایسهی فردوسی پور با تتلو و ساشا سبحانی
میلاد جلیلزاده در یادداشتی در روزنامهی اصولگرای «فرهیختگان» وابسته به دانشگاه آزاد، با عنوان «وقتی عادل به کشتنِ «90» برخاست…» دربارهی عادل فردوسی پور نوشت:
قضیه از هر جا که شروع شد و مسیری که طی کرد و هر جزئیاتی که داشت وقتی به اختتامیه جشنواره تلویزیونی جامجم رسید کنایههای صریح عادل فردوسیپور به مدیر بالادستیاش را همه دیدند و شنیدند، پایانی جز این نمیتوانست داشته باشد که حالا پیدا کرد؛ مگر اینکه اساسا مدیریت در صداوسیما تبدیل به یک شغل ویترینی و تشریفاتی شود. ما وقتی با یک مدیر یا طرز فکر و خاستگاه سیاسیاش مشکل داریم، ممکن است بدمان نیاید که برنده چنین بازی پرهیاهویی فرد زیردست او باشد؛ اما اگر این رفتار تبدیل به شیوه و روش شد و پس از آن هر کسی که طرفداران بیشتری داشت یا بیرون از یک مجموعه، بازوهایی حمایتش میکردند، توانست مدیر بالادستی خود را سر جایش بنشاند، دیگر چیزی به اسم «شأن مدیریت» وجود نخواهد داشت که بتوانیم با آن به حفظ انتظام مجموعهها و پیشبرد برنامههای جدید فکر کنیم یا مطالبهای داشته باشیم. دیگر نمیشود وقتی مهران مدیری در بخشی از استندآپ کمدیاش، در حد چند ثانیه، شیوه اجرایی کشور را با نقد تندوتیزی نواخت، بلافاصله به مدیران صداوسیما فشار آورد که چرا چنین برنامهای روی آنتن رفته و در این خصوص آنها را مسئول دانست. نمیشود اگر روی آنتن یکی از شبکههای سیما سوءتفاهمی برای یکی از اقوام ایرانی ایجاد شد یا توهینی به آنها صورت گرفت، مدیران مجموعه را بابت قضیه بازخواست کرد و توقع جبران موضوع را داشت. نمیشود وقتی در مسابقات تلویزیونی، مجری یا داور برنامه به شرکتکنندگانش توهین کرد و با رفتاری که نشان از اختلالات روحی و روانی او دارد، میلیونها ایرانی را به دایره قرمز خشم فرو برد، به مدیران سازمان بگوییم که از مردم دلجویی کنید و بخواهیم که برای سازندگان این نوع برنامهها فیلترینگ اخلاقی و روانشناختی قرار بدهند. ما کارهای نیستیم و چون این مجری طرفداران زیادی دارد، بروید و گریبان هوادارانی را بگیرید که با هواداریشان به این شخص چنین قدرتی دادهاند؛ این پاسخی است که در صورت واژگون شدن هرم مدیریت، میشود از مدیران صداوسیما درخصوص هر موضوعی که جنجال به پا کند، شنید. دیگر چه کسی پاسخگو است؟ هیچکس! یقه چه کسی را بگیریم وقتی خشمگینمان کردند؟ معلوم نیست!
اگر نیرویی مافوق چهرههای مشهور وجود نداشته باشد، آیا مردم عادی میتوانند روی این شخصیتها کنترلی داشته باشند؟ محال است که چنین چیزی ممکن باشد. لااقل تجربه برخورد جامعه با یکی از خوانندگان زیرزمینی که هرچه خشم جماعت را بیشتر میدید، بیشتر ذوق میکرد، نشان داد که بسیاری از این چهرهها حتی با پیروی از اصل «بدنامی بهتر از گمنامی است»، نهتنها از اعتراض مردم بدشان نمیآید، بلکه آن را مایه بقای نامشان میدانند. از طرفی اگر یک چهره مشهور، تنها عدهای از مردم را بهعنوان هواداران خودش بسیج کرد و به پشتوانه آنها به اکثریت باقیمانده تاخت، در صورت وجود نداشتن نیرویی که کنترلکننده چنین وضعی باشد، چه میتوان کرد؟ آیا هواداران مردمی عادل فردوسیپور فکر میکنند که اگر قدرت مدیران فرهنگی کشور و در این مورد بهخصوص مدیران صداوسیما بشکند، خودشان نیرو و اهرمی در اختیار خواهند داشت که از این به بعد با چهرههای مشهور برخورد کنند؟ فرزند یکی از دیپلماتهای سابق کشور در صفحه مجازی اینستاگرامش مرتب به تمام مردم ایران و خصوصا طبقات فرودست، شدیدترین توهینها را میکند تا جایی که حتی پدرش از او اعلام برائت کرده است. این آقازاده در داخل کشور نیست و کنترلی روی او وجود ندارد. مردم هر چقدر از او خشمگینتر میشوند، او حس میکند که بیشتر دیده شده و مشهورتر شده است. اقلیت نادان و عقبماندهای هم هستند که طرفدار او ماندهاند. او همین اقلیت را ویترین کارش قرار داده و از نفرت باقی مردم نسبت به خودش لذت میبرد و استفاده میکند. در کشور ما آشنایی با مقوله «نقد قدرت سیاسی و اجرایی» پشتوانه و سابقه تئوریک غنی و قابل توجهی دارد اما ما با مقوله «نقد قدرت برآمده از شهرت» آشنایی بسیار کمی داریم. اگر از دایره نخبگان بیرون بیاییم، میشود گفت که بین مردم عادی اساسا آشنایی چندانی با صورتمساله این موضوع هم وجود ندارد. همین عدمآگاهی، باعث شده عدهای از مردم عادی که به جای خاصی وصل نیستند و غرض خاصی از هواداری کسی یا هجمه به دیگری ندارند، هنگام قرار گرفتن در میانه این چنین دوگانهها و منازعاتی، ایستادن در طرفی از ماجرا که علیه قدرت اجرایی قرار گرفته را موضوع شرافتمندانهتری بدانند در حالی که طرف دیگر ماجرا هم نوع دیگری از قدرت است؛ آن هم نوعی از قدرت که در صورت فراتر رفتنش، ماهیتا و ذاتا ظرفیت کمتری برای پاسخگو کردن آن وجود دارد.
هواداران عادل فردوسیپور میتوانستند از او بخواهند که با علی فروغی بسازد و بازیچه آن جناح سیاسی که با مدیریت صداوسیما رقابت دارد نشود و از این طریق برنامهاش را حفظ کند، نه اینکه وقتی او در جشنواره جامجم چنان رفتار کرد که باقی ماندنش روی کرسی «90» چیزی بهجز معنای نابود شدن شأن مدیریت در صداوسیما و لابد در مراحل بعد بقیه نهادهای کشور را نمیداد، توقع داشته باشند که عادل بماند و از فروغی چیزی جز یک مدیر تشریفاتی باقی نماند و باقی مدیران که این صحنه را میبینند، علی فروغی را برای پایین آوردن قدرت عمومی مدیران بازخواست نکنند. ما بلدیم «قدرت اجرایی» را نقد کنیم. مثلا اگر دولت ایران یا سایر نهادهای آن، در برخورد با دیگر کشورها رفتارهایی پرخطر و غیرمنطقی انجام دهند، میدانند که مردم از مسئولان خودشان گلایه خواهند کرد، نه اینکه از طرف درگیر توقع داشته باشند کم بیاورد. در عوض «ما قدرت برآمده از شهرت» را بلد نیستیم نقد کنیم و کمتر کسی از میان هواداران عادل فردوسیپور پیدا میشود که او را بابت رفتار پرخطر و غیرمنطقیاش؛ یعنی رفتاری که طرف مقابل او را لاجرم به چنین واکنشی وا میداشت نقد کند و بگوید چرا با این کارها باعث شدی ما از تماشای برنامه تو محروم شویم؟ شاید شخص عادل فردوسیپور هیچوقت تبدیل به تتلو یا ساشا سبحانی نشود، اما اگر توسط رفتارهای او مدیریت فرهنگی کشور شکلی تزئینی و تشریفاتی پیدا کند، دیگر در داخل کشور یا حتی روی آنتن تلویزیون و پردههای سینما و صحنههای تئاتر و کنسرت هم پر خواهد بود از تتلوها و ساشا سبحانیها. کسانی که با پشتپرده رسانهها و فعالیتهای فرهنگی و هنری آشنا هستند، به خوبی میدانند که چنین ظرفیتی برای تبدیل شدن به هیولای اعصاب خردکن در بسیاری از چهرهها که هنوز آرام هستند یا صدای چندانی از آنها در نیامده، بهشدت وجود دارد و شرایط است که هنوز بستر بروز این خصوصیات را برایشان فراهم نکرده است.
انتهای پیام
الان این صحبتهای شما واقعا مشکلات جامعه ماست؟ کی اهمیت میده که کی چه رفتاری کرد؟ مگه مردم بیکارن که رفتارهای مجری و مدیران رو زیر نظر بگیرند؟ این موضوعات خیلی زود از یاد مردم پاک میشه اونم با یه اتفاق جدید ولی شما خیلی جدی گرفتید و بحث میکنید. ما مردم مشکلات بزرگتر از اینها داریم اینها برای مردم نون و آب نمیشه و اهمیتی هم ندارد
حرف حق جواب ندارد .