تاکسیدرمی خوبان! / داریوش سجادی
به گزارش انصاف نیوز، داریوش سجادی منتقد سیاسی در وبلاگ خود نوشت:
محتوای یادداشتم درباره ی «معرفی سردار سلیمانی در قامت نامزد ریاست جمهوری» مواجه با بدفهمی هائی شد که بالتبع ایضاحی را بر ذمه مدعی می گذارد.
کسری از دوستان با این پیشنهاد به دلائل زیر مخالفت کردند:
ـ ورود نظامیان به سیاست برخلاف توصیه بنیان گذار جمهوری اسلامی است!
ـ ورود نظامیان به سیاست دامن زننده به فضای نظامی و دیکتاتوری در مناسبات سیاسی و اجتماعی است و محکوم به شکست است!
ـ نظامی موفق لزوماً بمعنای توانائی ایشان در حوزه سیاست نیست و حوزه سیاست حوزه تخصص انحصاری است!
ـ سردارانی مانند قاسم سلیمانی را نباید آلوده به دنیای کثیف سیاست کرد و باید اسطوره ایشان مصون از گزند و پلشتی های دنیای سیاست بماند!
توضیحاً و بر سبیل تلخیض معروض می دارد:
1 ـ توصیه مرحوم امام عدم دخالت نظامیان در امر سیاست است و این چه ربطی به بیرون آمدن یک نظامی از کسوت رزم و پیوستن به امر سیاست دارد!؟ (نمونه بارز آن محسن رضائی است)
2 ـ ادعای «ورود نظامیان به سیاست متضمن نظامی شدن حوزه سیاست است» فاقد اعتبار منطقی است و نمی توان از استثنا شیفت به قاعده کرد و برای آن تئوری بافت. اساساً فکت های منطقی را نمی توان از گزاره های ابطال پذیر استنتاج کرد.
نمونه های برجسته ابطال کننده چنین فکت ناموثقی ژنرال آیزنهاور رئیس جمهور فقید آمریکا و وینستون چرچیل نخست وزیر اسبق انگلستان و ژنرال دوگل رئیس جمهور فقید فرانسه است که جملگی در بالاترین رده «رسته نظامی» داشتند و بعد به سیاست پیوستند و در بالاترین سطح به کشور خود خدمات ارائه دادند و از زمره محبوب ترین و موفق ترین روسای کشورهای خود نزد ملت های شان شدند.
3 ـ برخلاف باور عامه امر سیاست در حوزه عمل قبل از آنکه یک «تخصص» باشد یک «تبحر» است. یک مدیر موفق در امر سیاست قبل از آنکه نیازمند به تخصصی خاص باشد ، می بایست مسلح به شم و توانائی بالای مدیریتی باشد تا بتواند از جوار این شم اقدام به طراحی (Design) و سازماندهی (Organize) و کنترل (Management) در حوزه سیاست کند.
بر همین مبنا یک رجل سیاسی لزوما نباید متخصص در امری آکادمیک باشد و تنها توان و شم بالای مدیریتی وی تکافوی ادله برای امر سیاست در ابعاد کلان می کند و وی تنها موظف است تا با بکار بستن متخصصینی توانمند ایشان و جامعه سیاسی تحت نفوذ خود را در حوزه سیاست «مدیریت» کند.
چیزی که در سطحی قابل وثوق در پیشینه عملی سردار سلیمانی به شهادت دوست و دشمن اثبات شده.
4 ـ تنزه طلبی در امر سیاست خصوصاً نزد شیعه فاقد موضوعیت است. نمی توان مدعی این همانی «دیانت با سیاست» شد و در عمل برای مصون ماندن از پلشتی های قابل احصا در امر سیاسی خود را بیرون از آن نگاه داشت.
نه قرار است با مفاخرمان «ترشی» بیاندازیم(!) و نه آنکه ایشان را برای موزه مادام توسو «تاکسیدرمی» کنیم(!)
چنان مفاخری موظفند در بزنگاه های تاریخی خود را برای افق هائی بالاتر، هزینه کنند.
اگر امر بر تنزه طلبی بود علی ابن ابیطالب (مورد وثوق ترین فرد نزد شیعیان) نمی بایست خلوت تنزه و عبادت خود در نخلستان های کوفه را بعد از اقبال کوفیان به خود ترک می کرد و قهراً با چنان منطقی می بایست برای مصون ماندن از بدآیند های دنیای سیاست و اجتناب از ترش روئی ها و دشمنی ها و انگ زدن های معمول در امر سیاسی، دست رد به سینه متقاضیان می زد. علی رغم این ایشان در مقام «اسوه حسنه» و علی رغم آنکه حکومت نزد ایشان از عطسه بُز نیز نازل تر بود در بزنگاه لازم ورود به سیاست کردند و بدون پروا از هزینه های آن و بمنظور اعاده کلمه حق و استیفای عدالت، در بالاترین سطح سیاست ورزی نمودند.
سیاست حوزه عواطف و احساسات و شیدائی و نفرت ها نیست.
این کمال بی اخلاقی است که وقتی به صرفه است به منظور صیانت از حوزه ی اقتدار خود، بر بیرون ماندن صالحین از حوزه ی سیاست به بهانه ی کسوت نظامی ایشان امر نمائیم و آن وقت نیز که مصالح مان ایجاب کند مانند «زیبا کلامان» به پوتین بوسی «رضا خان قزاق» برویم (!) با این عوام فریبی که ایشان علی رغم کسوت نظامی خود نمی دانید چه به فراست ایران را مبدل به «سوبــــیس» کرده بودند!!!
انتهای پیام