جناب صداوسیما؛ تو دیگر هژمون نیستی!
احسان (فرج اله) زارعیان جهرمی در یادداشتی با عنوان «جناب صداوسیما؛ تو دیگر هژمون نیستی!» که به انصاف نیوز ارسال کرده است، به بهانهی ماجرای آهنگ «جنتلمن» ساسی مانکن در چند مدرسه نوشت:
زمزمهی مداوم یک آهنگ از خوانندهی زیرزمینی ایران و روی زمینی لس آنجلس در مدرسه، دانشگاه، کوچه و خیابان… همه چیز از همین جا دوباره شروع شد. دوباره شروع شد تا باز به یاد بیاوریم که همه چیز آنطور که ما میخواهیم و گفتهایم میشود، نمیشود. میگویم دوباره، تا باور کنیم این زخم ناسور، خوب نمیشود و تنها مرهم میپذیرد و باز سر باز میکند. “جنتلمن” از دهها هزار کیلومتر آنسوتر از این مرزها آمد و آرام و بی دردسر تمام بافتههای سفارشی، فرمایشی، بی مبنا و دستوری منقش بر آب را در جامعهی تشنهی ما پنبه کرد.
یک مقایسهی ساده و دم دستی و حتی بدون نگرش عمیق به عملکرد نهادهایی همچون صدا و سیما و آموزش و پرورش نشان از این میدهد که فاجعهی امروز برداشت محصولیست ک بذر آن نابخردانه در طول سالیان متمادی کاشته شده است. تصور هژمون ماندن بی هیچ نگاهی به نیاز و خواست جامعهی امروز و کوبیدن بر طبل “آنچه ما صلاح میدانیم درست است” به وضوح نتیجهای جز این در پی نخواهد داشت که جشن روز معلم مدارسمان با شور و هیجان و شادی مضاعف، یک حاکم بلامنازع داشته باشد؛ ساسی مانکن!
بی شک عرضه و استقبال از هرچیزی در جامعه تابع تقاضای آن است. صدا و سیمایی ک در راستای تقاضای شادی، گامی برنمیدارد و هنوز که هنوز است و در هزارهی انفجار اطلاعات، روی ساز موسیقی گل و بوته مونتاژ میکند چطور انتظار دارد تاثیرگذاری سه دهه پیش را داشته باشد و هر آنچه او میخواهد در جامعه متبلور و بازگو شود؟ این انتظار همان قدر پوچ است که انتظار جابجایی با درشکه به جای اتومبیل را داشته باشیم. عدم اجابت خواست عمومی در مواردی مثل ربنای شجریان، برنامه نود و… خود حدیث مفصل از این مجملاند.
مع الاسف، “جنتلمن”ی که از تریبون نه تنها مدارس، که از تریبون جای جای جامعه فریاد زده شد، زنگ خطر مجددی بود که برای پایان دادن به نگاه یکسویه و خودصلاحپندار متولیانی همچون صدا و سیما زده شد. جامعهی امروز با هر فیلتر و کتمانی، مسیر تأمین مطالبات خود را پیدا میکند و هرچه بیشتر دست روی دست بنشینی و با سری فرو رفته در برف صحه بر راه اشتباه خود بگذاری، تنها خود را دورتر و منفورتر کردهای. جناب صدا وسیما؛ بازگرد و ببین کجای راه را کج رفتهای که دیگر هیچ گزارهای از سویت، زمزمه و مقبول جامعه نیست. باشد که هنوز گریزی برای درمان وجود داشته باشد.
انتهای پیام
نرود هیچ میخی در این طرز فکر…
احسنت جناب زارعیان
قلمتان مانا باشد