متن “کامل” مصاحبه علی مطهری درباره مهندس بازرگان
٣٠دیماه، بیستمینسالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان بود. نماینده این روزهای مردم در مجلس، بهدور از چالشها و از جایگاه فرزند استاد شهید مطهری، بازرگان را روشنفکری دینی میداند که اسلام را تعبدا میپذیرد و برای فهم بهتر دانشگاهیان، اسلام پذیرفتهشده را مستند به شواهد علمی میکند، نهاینکه پذیرش احکاماسلامی را منوطبه اثبات آنها از طریق علوم تجربی بداند.
هرچند علیمطهری معتقد است که روش اثباتی بازرگان ناقص بوده و روش صحیح فهم دین روش فلسفی مورد استفاده شهید مطهری است، اما مهمتر از این تفاوتهای اندیشهای، علی مطهری به دلایلی اشاره میکند که موجب نزدیکی پدرش و بازرگان به یکدیگر میشده. علی مطهری میگوید بازرگان و نهضت آزادی باید همچنان در داخل قطار انقلاب حفظ میشدند و فقط نمیشد مناصب حساس و کلیدی را به آنها سپرد. او میگوید پدرش نیز چنین رویکردی داشته و نظر پدرش با دیگر انقلابیون نسبت به بازرگان متفاوت بوده است.
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل مصاحبه دکتر مطهری با روزنامه شرق را در ادامه میخوانیم:
یکی از کارهای بازرگان، تطبیق مباحث قرآنی با علوم جدید بود. او تلاش می کرد از این طریق دین را به روز کند. شما این اقدام بازرگان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا موفق بود؟ آیا نیازی به، به روز کردن دین وجود دارد؟
اگر مسئله به روز کردن دین را به این معنی بگیریم که احکام اسلام با دستاوردهای علوم روز به خصوص علوم تجربی تطبیق داده شود وتا زمانی که به طور کامل تطبیق پیدا نکرده و فلسفه احکام براساس علوم تجربی اثبات نشده، ایمان کامل پیدا نکنیم، به این معنی درست نیست، چرا که ممکن است بسیاری از فلسفههای احکام رانتوانیم با عقل خودبفهمیم و به آن برسیم.
اگر این طور فکر کنیم که تا زمانی که به فلسفه حکمی نرسیم به آن عملنمیکنیم، از نظر اسلام پذیرفته نیست. ما اعتقاد داریم که نسبت به دستورات دین باید تعبد داشته باشیم، خواه فلسفه احکام را بدانیم و خواه ندانیم.
اما اگر از علوم تجربی به عنوان یک موید و کمک استفاده کنیم، یعنی ضمن اینکه نسبت به احکام دین تعبد داریم، فلسفه و علت یک حکم را از طریق علوم تجربی به دست آوریم، به این شکل نه تنها اشکالی ندارد، خوب هم هست و میتواند در تقویت ایمان ما و ایجاد انگیزه بیشتر برای عمل به آن حکم موثر باشد.
آقای بازرگان در واقع چنین کاری میکرد، بسیاری از احکام اسلام را با علوم روز تطبیق میداد و به دنبال یافتن فلسفه احکام به کمک علوم تجربی بود تا بتواند قشر دانشگاهی وتحصیل کرده را به اسلام جذب کند. مثل کاری که در کتاب «مطهِرات در اسلام» کردهاند. این حرکت آقای بازرگان بسیار خوب بود. اما اگر بخواهیم اصول دین مثل توحید و نبوت و معاد را هم صرفا از همین راه اثبات کنیم ممکن است دچار اشکال شویم. شاید به همین دلیل کاستیهایی در نظریات مهندس بازرگان در اصول اعتقادی مانند توحید، نبوت و معاد وجود دارد؛ مثل آنچه که در کتاب «راه طی شده» که درباره نبوت است، یا «نیک نیازی» و یا «ذره بیانتها» که درباره مسئله روح و موضوع معاد است آمده است.
شهید مطهری در مقدمه جلد پنجم «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نقدهایی بر بیان آقای بازرگان در اثبات وجود خدا آورده است. آقای بازرگان معتقد است که راه اثبات خدا منحصر به راه طبیعت است و قرآن هم بر همین راه تاکید دارد اما شهید مطهری میگوید راه طبیعت یکی از راههاست و تنها ما را به مرز ماوراء طبیعت میرساند و این که نیروی مدبری عالم را تدبیر میکند. ولی ویژگیهای این مدبر چیست، چه صفاتی دارد؟ آیا واحد است یا کثیر؟! اگر عالم است، علم آن نامتناهی است یا خیر؟ اگر قادر است، قدرت آن نامتناهی است یا خیر؟ این موارد را علم تجربی پاسخگو نیست. از اینجا به بعد باید به کمک فلسفه پیش برویم. به عبارت دیگر راه طبیعت عمومیترین راه است اما کامل نیست.
لذا علم تجربی به تنهایی نمیتواند برای مسائل الهیات کافی باشد.در مسئله معاد هم همین طور. آقای بازرگان تلویحاً وجود روح را به عنوان یک امر مجرد رد میکند و آن را یک امر مادی معرفی میکند که این موضوع هم جای بحث دارد. در مباحث توحید و نبوت و معاد جلسات انجمن اسلامی پزشکان و مهندسین که با حضور آقای بازرگان برگزار میشد در باره این موضوعات بحث شده و گفت و گوهایی بین ایشان و استاد مطهری صورت گرفته است. این مطالب در کتابهایی از شهید مطهری به همین نامها آورده شده است.
به هرحال آقای بازرگان را باید یکی از پیشگامان روشنفکری دینی در ایران بدانیم. وی یکی از عوامل مؤثر تقریب روحانیت و دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه و نزدیک کردن قشر روحانی و دانشگاهی بود. به طور قطع مرحوم بازرگان، مرحوم طالقانی و شهید مطهری پیشگامان وحدت حوزه و دانشگاه بودند. البته بعدها نقش شهید مطهری پررنگتر شد.
سوال: رابطه دین و سیاست در اندیشه مرحوم بازرگان از نظر سیاستمداران، خیلی خاص توصیف میشود، از این منظر که مهندس بازرگان ایمان شخصی و قلبی فرد در جامعه اسلامی را بر حکومت دینی ارجح میداند. در واقع بازرگان سکولار معرفی میشود. آیا شما موافق این تعبیر هستید؟
البته مرحوم بازرگان هیچ گاه فلسفه سیاسی خود را به صورت مدون ارائه نکرد ولی چون از طرفی بر آزادی و دموکراسی تأکید دارد و از طرف دیگر اسلام را به عنوان یک دین اجتماعی و جهانی معرفی میکند قاعدتا حکومت اسلامی را قبول داشتهاند اما قطعاً نظریه ایشان با نظریه امام خمینی تفاوت داشته است. لذا به هیچ وجه نمیتوان ایشان را سکولار نامید.
از قرائن این طور فهمیده میشود که ایشان معتقد به حکومتی بودهاند که مروج اسلام بوده و ضدیت با اسلام نداشته باشد. اما اینکه همه احکام اسلام باید در آن اجرا شود ولو با الزام و اجبار، شاید در نظریه ایشان وجود نداشته باشد و معتقد باشند که بخشی از این موارد را باید به خود مردم واگذار کرد. یا در موضوع ولایت فقیه، مرحوم بازرگان در جایی عنوان نکردهاند که قبول ندارند اما گفتار و رفتار وی نشان میدهد که از نظر ایشان ولایت فقیه، ولایتی صرفاً در احکام دین و یک ولایت ایدئولوژیک است.
البته بنده تحقیق کافی در آثار ایشان ندارم که بتوانم نظریه سیاسی ایشان را به طور دقیق و کامل بیان کنم اما آن چیزی که از رفتار و نظرات مرحوم بازرگان فهمیده میشد، چنین چیزی است و در دوره صدارت ایشان نیز این موضوع روشن شد.
مهندس بازرگان معتقد بود که امام(ره) در قم باشند و خیلی در امور اجرایی دخالت نکنند. این نظریه اگر درست باشد، لااقل برای آن دوره درست نبود. ابتدای انقلاب تا استقرار جمهوری اسلامی این دخالتها ضرورت داشت و لازم بود که امام خمینی شرایط را مدیریت کند. امروز هم افرادی هستند که چنین تفکری دارند. از نظر آنان ولی فقیه باید نقشی مانند نقش آیت الله سیستانی در عراق ایفا کند، دخالت مستقیم در امور حکومت نداشته باشد اما در مواضع بسیار حساس وارد شود.
سوال: فکر میکنید که همین تفکر بازرگان موجب بسیج شدن نیروهای سیاسی علیه دولت او شد؟ صف بندی که موجب زمین خوردن دولت بازرگان شد؟ اگر این نیست، میخواهیم تحلیل شما را از دلیل استعفای مهندس بازرگان بدانیم. مهمترین دلیل چه بود؟
میان ایشان و امام خمینی (ره) اصطکاک وجود داشت و گاهی مهندس بازرگان در مصاحبههای خود طعنه میزد و در چنین شرایطی شاید دولت ایشان قابل ادامه نبود.
البته به نظر من معرفی ایشان برای نخست وزیری دولت موقت از سوی شهید مطهری، تدبیر بسیار حکیمانهای بود و باعث شد انقلاب زودتر به پیروزی برسد و انقلاب چهرهای دموکراتیک پیدا کند، اما این تدبیر برای مدت موقت بود، دورانی که گذر کنیم، لذا شاهد بودیم که مقاومت غربیها با روی کار آمدن دولت موقت کمتر شد و انقلاب سریعتر به پیروزی رسید. البته آنها نمیتوانستند مانع پیروزی انقلاب شوند اما ممکن بود تلفات بیشتری داشته باشیم.
غربیها مهندس بازرگان را انسان لیبرال و معتدل و آزاداندیشی میدانستند، در چنین شرایطی شهید مطهری ایشان را برای مدت موقت به عنوان نخست وزیر معرفی کرد تا بعد کنار رود. ظهر آن روزی که استاد مطهری به شهادت رسیدند، سر سفره ناهار بحث آقای بازرگان پیش آمد. ایشان فرمودند همین روزها میخواهیم دولت را تغییر دهیم. از نظر ایشان دوره مسئولیت آقای بازرگان دوره گذار از انقلاب به استقرار نظام بود. البته با وجود اختلاف نظرهای آقای بازرگان و امام(ره)، در مجموع شرایط به گونهای نبود که اصلا امکان ادامه کار دولت بازرگان وجود نداشته باشد. ولی شیطنتهایی وجود داشت و همین طور جنگ قدرتی که همواره وجود دارد.
عامل اصلی استعفای مهندس بازرگان تسخیر سفارت آمریکا بود. ایشان این کار را قبول نداشت و بارها گفته بود که در یک محیط آرام میتوانم کشور را اداره کنم. حتی تشبیه کرد که ما فولکس واگن هستیم که تنها در جاده آسفالت میتوانیم حرکت کنیم، نه جاده پر دست انداز و خاکی!
سوال: آقای مطهری! تضادهای فکریای را که میان بازرگان و سایر انقلابیون وجود داشت، کمی بیشتر برای ما تشریح کنید. در واقع گویا امثال شهید مطهری که معرف بازرگان به شمار میرفتند، کاملا به این تضادها آگاه بودند و تمایلی برای ادامه این دولت نداشتند.این تضادهای فکری چه بود که دولت بازرگان را یک دولت موقت محصور به دوران گذار کرد؟
البته این طور نیست که شهید مطهری و یارانش کاملا به این تضادها آگاه بودند بلکه بیشتر این تضادها در عمل پیدا شد و ادامه کار را سخت کرد. شاید به طور کلی آقای بازرگان با برخورد تند با غرب و آمریکا مخالف بود و میخواست در محیطی آرام کشور را اداره کند و امام که انقلاب را به صورت یک آرمان جهانی میدید و میخواست شور انقلاب حفظ شود لازم میدانست که دو قطبی انقلاب اسلامی و غرب آشکار باشد. شاید اگر شهید مطهری میبود میتوانست این دو را به هم نزدیک کند ولی اصولا دولت موقت وظایف مشخصی برای مدت موقت داشت.
در حکم نخستوزیری آقای بازرگان که من احتمال قوی میدهم توسط شهید مطهری یا با مشورت ایشان نوشته شده بود، ماموریت دولت موقت مشخص بود: برگزاری رفراندوم، تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات و خلاصه استقرار نظام جمهوری اسلامی. بنا نبود که این دولت ادامه پیدا کند بلکه بنا بود تا زمان انتخاب رئیس جمهور دائمی حضور داشته باشد. ولی اختلاف روشها باعث شد که این دولت زودتر از موعد مقرر کنار برود.
عرض کردم، در روز آخر که صحبت مهندس بازرگان بود، من به پدرم گفتم آقای بازرگان اخیرا در مصاحبه تلویزیونی گوشه و کنایه به امام میزد. ایشان پرسیدند خودت شنیدی یا از دیگران شنیدی؟ گفتم خودم شنیدم. گفتند امام هم از دست ایشان خیلی راضی نیست، همین روزها میخواهیم این دولت را برداریم و یک دولت انقلابی روی کار بیاوریم.
سوال: نظر شخص شهید مطهری چه بود؟ ایشان هم منتقد مهندس بازرگان بودند؟
اواخر که اصطکاکها با امام رو به افزایش بود شهید مطهری به عنوان عضو مؤثر و تشکیلدهنده شورای انقلاب معتقد بود که بهتر است ایشان کنار گذاشته شود و دولت بازرگان را تمام شده تلقی میکردند. ولی شاید هنوز این امکان وجود داشت که میان آقای بازرگان و امام خمینی(ره) تفاهم ایجاد شود. و شاید شهید مطهری میتوانست این دو را به هم نزدیکتر کند، چرا که آقای بازرگان حرف شنوی نسبتا خوبی از شهید مطهری داشت و ظاهراً ایشان را بیشتر از امام(ره) قبول داشت. به نظر میرسد که تصور آقای بازرگان از امام خمینی یک روحانی سنتی بود که چندان با مسائل روز آشنا نیست!
به هرحال معتقدم اگر شهید مطهری بود، مسائل به شکل دیگری میشد؛ یا همان روزها دولت تغییر میکرد یا ایشان موفق میشد که این همدلی و هماهنگی را ایجاد کند، چرا که ایشان به مسائل، سیاسی نگاه نمیکرد و این طور نبود که با نگاه حزبی بخواهد زودتر دولت را بشکند تا حزب متبوع خود سرکار بیاید.
اما کنار رفتن دولت بازرگان به این معنی نبود که ایشان طرد شود و از همه امور کنار گذاشته شود، کاری که امروز ما میکنیم که افراد را یکی یکی از قطار انقلاب پیاده میکنیم، در حالی که روش غلطی است.
در مورد نهضت آزادی هم اشتباه عمل شد. این که هیچ گونه آزادی به آنها ندهیم، روش غلطی است. از صحبت امام هم چنین موضوعی برداشت نمیشود که نهضت آزادی باید کاملا سرکوب شود و حق هیچ فعالیت اجتماعی نداشته باشد، حداکثر این فهمیده میشود که پستهای کلیدی به این افراد ندهیم، اما اینکه این افراد حق فعالیت اجتماعی نداشته باشند، روزنامه نداشته باشند و به طور کلی از بسیاری حقوق اجتماعی محروم باشند، این برداشت اشتباه است و مخالف با قانون اساسی، آزادی بیان و آرمانهای اولیه انقلاب؛ اشتباهی که متاسفانه امروز هم ما ادامه میدهیم. یک منشأ این گونه اشتباهات این است که بسیاری از تصمیمات آن دوره را که در شرایط اول انقلاب و جنگ بوده، به امروز سرایت میدهیم.
مثلا امام(ره) فرمودند: قلمهای مسموم باید شکسته شود. این موضوع در اوج جنگ عنوان شد و ۱۷ روزنامه با هم بسته شد. در دوران جنگ، این موضوع قابل توجیه است، چرا که هر حکومتی در دوران جنگ محدودیتهایی ایجاد میکند. اما اینکه این موضوع را به زمان حال سرایت دهیم و با هر بهانهای روزنامهها را ببندیم، درست نیست. نباید آن را چماق کنیم و بر سر مردم و فعالان سیاسی بکوبیم.
میخواهم بگویم کنار رفتن مرحوم بازرگان، یک مطلب است و منزوی کردن و پیاده کردن افراد نهضت آزادی از قطار انقلاب، موضوع دیگری است. گاهی روشهای ما درست نیست. صفر و صدی برخورد کردن درست نیست. یک نفر را یا تا عالم ملکوت بالا می بریم و یا تا قعر جهنم پایین میآوریم.
همه باید با هم باشیم، همه با هم انقلاب را پیش ببریم، این حذفها کار خطرناکی است. برخی افراد از تعبیر مقام رهبری که فرمودند «ریزشها و رویشها» سوء استفاده میکنند. منظور ایشان ریزشها و رویشهای طبیعی است نه اینکه تلاش کنیم ریزشها بیشتر شود.
سوال: فکر نمیکنید سرآغاز روند حذف ها از قطار انقلاب، همان صفبندی های ابتدای انقلاب جلوی دولت مهندس بازرگان بود?
شما باید یک سال اول انقلاب را جدا کنید. در اول انقلاب گاهی نیاز به تصمیمات جدی و سریع است، چرا که خطر از دست رفتن انقلاب وجود دارد.
در اینکه افراط شده، شکی نیست. مثلاً اصل تسخیرلانه جاسوسی برای مدت کوتاهی میتوان گفت به دلیل رفتار آمریکا و حفظ اقتدار انقلاب درست بود، اما به نظر من طولانی شدن آن، کاری اشتباه بود و آسیب جدی به انقلاب زد، چهره خشنی از انقلاب به دنیا نشان داده شد، چیزی شبیه داعش امروز. اروپا و آمریکا چنین تصوری از ما داشتند. ما وارد یک سفارت کشور خارجی شدیم، آنها را به گروگان گرفتیم و ۴۴۴ روز تصاویر این افراد در حالی که دستها و چشمهایشان بسته بود از تلویزیونهای دنیا پخش میشد. این موضوع موجب شد صدام نیز از این شرایط استفاده و به ایران حمله کند. در مقابل حمله صدام، دنیا از ما حمایت نکرد، چراکه از نظر آنها این حکومت باید تنبیه میشد.
اگر تسخیر چند روزه برای گوشمالی آمریکاییها انجام میشد و بعد هم عاقلانه آن را به پایان میرساندیم، خوب بود. اما این شیوه به ضرر انقلاب تمام شد.
همچنین این که افرادی را که در دولت موقت خدماتی داشتند، به صرف اینکه تفکر خاصی دارند، خائن وضد انقلاب بخوانیم، درست نیست. این افراد در مبارزه و تفکر اسلامی سابقه طولانی دارند و باید حفظ میشدند. اگر شهید مطهری حضور داشتند، به طور قطع از حذف اینها به این معنی که از فعالیتهای اجتماعی محروم شوند جلوگیری میکردند ولی نبودن ایشان به انقلاب ضربه زد.
سوال: تفاوت بازرگان با سایر انقلابیون در شیوه کاری آنان بود. مهندس بازرگان معتقد بود که امور باید به شیوه اصلاحی پیش رود اما سایرین معتقد به شیوه های انقلابی بودند. حال که ۳۶ سال از پیروزی انقلاب گذشته، به نظر شما اکنون میتوان گفت که کدام تئوری موفقتر بوده یا موفقتر میتواند باشد؟
(چند دقیقه سکوت) هر شیوهای در یک دورهای مناسبتر است. روشهای انقلابی برای همان اول انقلاب و قبل از استقرار نظام لازم بود، آن هم با رعایت عدالت. درست است که در ابتدای انقلاب کارهای نسنجیدهای صورت گرفت اما انقلاب ما در مقایسه با سایر انقلابها از این نظر برتری محسوسی دارد و ظلم کمتری را در کارنامه خود دارد.
روشهای انقلابی از زمانی که انقلاب به پیروزی میرسد تا زمان استقرار نظام جدید، پذیرفته است. در چنین شرایطی نمیشود خیلی با تأنی کارکرد، چرا که ممکن است عوامل مخالف انقلاب و عوامل رژیم سابق در انقلاب نفوذ کنند و کم کم کار را به دست بگیرند، لذا باید سرعت داشت و انقلابی عمل کرد. اما بعد از استقرار نظام باید با تدبیر، اعتدال و رعایت مصالح و منافع ملی کار کرد.
من فکر میکنم این طور نیست که در شرایط عادی آیا انقلابی کار کنیم یا اصلاحی و مصلحانه؟ بلکه عقل حکم میکند که براساس مصالح اسلامی، کشور، انقلاب و منافع ملی تصمیم بگیریم و همین یک راه را بیشتر در پیش رو نداریم.
در شرایط عادی، بر اساس تدبیر عمل کردن یعنی عمل انقلابی. انقلابی بودن به معنی بیعقلی نیست. انقلاب به معنی انفجار را ما قبول نداریم. در زمان انقلاب این سخنان مطرح بود، عدهای معتقد بودند باید فشارها را بر مردم افزایش داد تا جامعه خود به خود منفجر شود.
در زمان اعتصاب کارکنان صنعت نفت در سال ۵۷ که نفت داخلی نیز تأمین نمیشد، مردم به سختی افتادند و صفهای طولانی نفت و بنزین تشکیل میشد. همان موقع شهید مطهری طرحی به امام (ره) پیشنهاد کردند که طی آن در کنار منع صدور نفت به خارج، نفت داخلی تامین شود و ضرورتی ندارد مردم به سختی بیفتند. هیئتی متشکل از آقای بازرگان، مهندس کتیرایی و آقای هاشمی رفسنجانی را به امام پیشنهاد کردند که از طرف ایشان به خوزستان بروند و با کارگران صنعت نفت صحبت کنند و نفت داخلی تامین شود.
این کار انجام شد و آثار بسیار خوبی هم داشت. از جمله اینکه انقلاب وارد مرحله اثبات شد، چرا که تا آن موقع فرمانهای امام(ره) در راستای ساقط کردن نظام پهلوی بود ولی این فرمان یک کار اثباتی و ایجابی بود و نشان داد که حکومت عملا دست امام خمینی (ره) است.
همان موقع عدهای اعتراض میکردند که این کار غلط است چرا که ما در جهت خلاف انقلاب حرکت میکنیم، کار اصلاحی انجام میدهیم و شور و هیجان انقلاب پایین میآید. آنان معتقد بودند که باید به مردم فشار وارد شود تا منفجر شوند و بیشتر علیه شاه بشورند ولی شهید مطهری میفرمود ما انقلاب به معنی انفجار را قبول نداریم. آن، نظریه مارکسیستهاست. ما تضادی بین اصلاح و انقلاب قائل نیستیم. انقلاب ما انقلاب اعتقادی و ایمانی است. میخواهم بگویم کارهای اصلاحی با انقلاب منافاتی ندارد.
سوال: قبول دارید بازرگان بر خلاف بسیاری، انقلاب را برای زندگی میخواست، در حالی که دیگران زندگی را برای انقلاب میخواستند و همه چیز را فدای انقلاب کردند. مانند همین مثال نفتی که خود شما توضیح دادید؟ گویا بازرگان معتقد بود که انقلاب کردیم تا زندگی کنیم، آیا با این تعبیر موافق هستید؟
بله، تقریبا این تعبیر درست است. حالا من تعبیر دیگری میگویم ، تعبیری که شهید مطهری به کار برد. در آن زمان توسط مجاهدین خلق و گروه فرقان کلمه “اسلام انقلابی” بسیار به کار میرفت. منظور آنها از اسلام انقلابی، اسلام مارکسیستی بود که اسلام را با انقلاب تطبیق دهند. از نظر آنان مبارزه اصل بود و از اسلام به عنوان وسیله استفاده می شد که شهید مطهری خطاب به آنان گفتند: آیا ما باید اسلام را انقلابی کنیم یا انقلاب را اسلامی؟ باید انقلاب را اسلامی کنیم. اما در آن زمان برخی تلاش میکردند که اسلام را انقلابی کنند. این افراد کاری به اینکه رسالت اسلام چیست و برای چه آمده، نداشتند. اسلام میخواهد دنیا را به آسایش مادی و معنوی برساند، نیامده تا مزاحم انسانها شود. ما باید انقلاب را اسلامی کنیم. این دو گانگی آن زمان هم بود.
سوال: آقای بازرگان معتقد بودند به حضور پررنگ دین در سیاست اما نه لزوما یک حکومت دینی. ایشان همواره مرزی را بین دین و سیاست قائل بودند. رفته رفته این مرزبندی ها در نگاه بازرگان، با شکل گیری یک حکومت دینی پررنگ تر شد، به گونه ای که مرحوم بازرگان در اواخر عمر معتقد به دخالت کمتر دین در سیاست بودند. این تغییر مشی بازرگان را تا چه حد متاثر از انقلاب ۵۷ می دانید؟
نمیدانم این تحلیل شما تا چه حد درست است. به هرحال ایشان را نمیتوان سکولار و طرفدار جدایی دین از سیاست دانست بلکه شاید معتقد به دخالت کمتر روحانیون در امور اجرایی بود. به هرحال آنچه شما گفتید، در دنیای اهل سنت هم رخ داد. در حکومت عثمانی، برخی حاکمان به جای اینکه سیاست، ابزاری در دست دین باشد، دین را ابزار سیاست کرده بودند. در آن زمان عدهای اعلام کردند که دین از سیاست جداست. البته اولین ندا از سوی مسیحیان آمد که در قلمرو عثمانی بودند. برخی مسلمانان هم با آنها همراه شدند که دین از سیاست جداست، البته به معنی درست آن. آنان معتقد بودند سیاست باید در اختیار دین باشد نه دین در اختیار سیاست، حاکمان نباید با ابزار دین جلوی آزادی و حقوق مردم را بگیرند و کارهای خود را توجیه کنند. آن زمان این فکر در اثر نوع رفتار حاکمان عثمانی ایجاد شد.
مهندس بازرگان هم شاید فکر میکرد که دین ابزاری میشود در دست سیاست. او دین را در حد همان رعایت احکام و اخلاق به وسیله خود افراد تلقی میکرد و کمتر به دخالت حکومت در این امور قائل بود.
انتهای پیام