نقد محسن آرمین به سخنان اخیر آیتالله علم الهدی
محسن آرمین، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی تلگرامی نوشت:
اظهارات خلاف موازین دینی و قرآنی آقای علم الهدی چنان مکرر و فراوان شده است که دیگر حساسیتی بر نمیانگیزد. ایشان در تازهترین و یکی از شگفتترین سخنان خود افاضه فرمودهاند:«در شبهای قدر عکسهایی از برخی بانوان منتشر شد که بدون حجاب و با موی پریشان و صورت باز در حال مراسم احیا هستند که این دهن کجی به اسلام، قرآن و مراسم احیا است، چون بیحجابی و بدحجابی تجاهر به فسق و تظاهر به گناه است.
مالمردمخوری و بیحجابی هر دو بد است اما مال مردم را مخفیانه میخورند ولی بیحجابی تظاهر به جنگ با خدا و دهنکجی به دین اوست».
این سخن کوتاه است اما مانند برخی علایم بالینی یک بیمار که ظاهراً خیلی سادهاند اما حکایت از بیماری صعب العلاج دارند دلالتهای دین شناسانه و خدا شناسانه فاجعه باری دارد. سخن ایشان کوتاه است، اما در باره مبانی و بنیادهای ذهنیتی که این سخنان از آن تراویده است، میتوان ساعتها سخن گفت. از تلقی ایشان از رابطه دین/فقه و اخلاق ، رابطه دین و عدالت ، حق الناس و حق الله و … گفت.
سخن آقای علم الهدی یک نمونه جالب و شایسته مطالعه از تلقی قدرت محور از دین است. به آخرین جمله آقای علم الهدی دقت کنید«مال مردم را مخفیانه میخورند ولی بیحجابی تظاهر به جنگ با خدا و دهنکجی به دین اوست». از نظر ایشان اختلاس و ارتشاء و فساد مالی بینظیری که این روزها شاهدش هستیم و فقر و فلاکت میلیونها انسان و از هم پاشیدن خانوادهها و گرفتار شدن هزاران انسان به فساد و فحشا را در پی داشته و دارد، چون «تظاهر به جنگ با خدا و دهن کجی به دین او» نیست و مخفیانه انجام میشود، قابل تحملتر از بدحجابی دختران و بانوانی است که در مراسم شبهای قدر با خدای خود به راز و نیاز و مناجات میپردازند و اشک میریزند و از او طلب بخشش و هدایت میکنند. علت این قضاوت عجیب و بی پایه چیست؟
برای آن که پاسخ این سؤال را دریابید کافی است در این جمله آقای علم الهدی جای «دین» و «خدا» بگذارید «حکومت» و «نظام» و یکبار دیگر آن را بخوانید:« مال مردم را مخفیانه میخورند ولی بیحجابی تظاهر به جنگ با نظام و دهنکجی به حکومت است». ملاحظه می کنید با این واکاوی ساده میتوان به آن چه در پس ذهن ایشان است، پی برد.
حقیقت آن است که این اظهارات ناروا و به کلی مغایر با مبانی دینی یک علت بیشتر ندارد و آن قرائت قدرت محور از دین است. تصادفی نیست اگر روحانی دیگری از همفکران ایشان که این روزها سلیبریتی صدا و سیما شده است، بر منبر وعظ و خطابه دینی میگوید «در اسلام اصل بر عدالت نیست بلکه اصل بر ولایت (بخوانید حکومت و قدرت) است» یا افاضه می فرماید «پیامبر برای اتمام اخلاق نیامده بلکه برای سیاست و تشکیل حکومت آمده است.» این سخنان همگی محصولات ناب قرائت قدرت محور از دین است.
برای رفع هر گونه شک و تردید در درستی این سخن کافی از خود بپرسیم چرا آقای علم الهدی به خاطر پخش فیلم های حضور بانوان بی حجاب در راهپیماییهای دوران انقلاب و یا پخش فیلم حضور بانوان با حجاب ناقص در پای صندوقهای رأی در ایام انتخابات، تا کنون به سازمان صدا و سیما اعتراض نکرده و آن زنان را متظاهر به فسق و در جنگ با خداوند معرفی نکرده است؛ آیا جز این است که از نظر ایشان پخش فیلمهای مذکور به سود مصلحت نظام و حکومت است؟
همین رویکرد به دین است که صدها آیه در باره حرمت ستم و بی عدالتی را نمیبیند چون مصلحت قدرت چنین اقتضا میکند، اما چند تار مو از دیدگانش پنهان نمیماند چون آن را مقابله با حکومت تلقی میکند. این نگاه به دین اساساً فراموش میکند از نظر قرآن اختلاس و ارتشا -چه آشکارا و چه در خفا- جنگ با خدا ست:«فاذنوا به حرب من الله». منع «ماعون» و حبس نیازهای معیشتی مردم و راندن محروم و یتیم به خاک مذلت و مسکنت، تکذیب دین است:«أرأیت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم و لا یحض علی طعام المسکین» و خوردن حریصانه مال مردم «یأکلون التراث اکلا لما» عذابی فوق تصور در پی دارد:«لا یعذب عذابه احد و لا یوثق وثاقه احد».عقوبت و عذابی که قرآن یک هزارم آنها را در بارهٔ کشف چند تار مو و عدم رعایت حدود حجاب بیان نکرده است.
در قرائت قدرت محور از دین، جایی برای عدالت و اخلاق نیست، حال آن که قرآن و سیرهٔ نبوی این دو اصل را اساس دین و غایت ارسال رسل میداند:«انا ارسلنا رسلنا… لیقوم الناس بالقسط»و «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».براساس همین دو مبنای روشن و غیر قابل انکار است که عالمان ما به پیروی از کلام و سیرهٔ معصومین(ع) به تقدم حق الناس بر حق الله تأکید کردهاند. به موجب روایتی از مولا(ع) «خداوند سبحان حقوق بندگانش را بر حقوق خود مقدم داشته است. چرا که اهتمام به حقوق بندگان خدا نهایتاً به اهتمام به ادای حقوق خداوند میانجامد»
حق الناس مشتمل بر کلیه حقوقی است که علاوه بر شرع، عقل سلیم بدان گواهی میدهد و اگر شرع آنها را محترم میدارد از باب ارشاد به حکم عقل است. از این رو از احترام مال غیر گرفته تا رعایت حق دیگران در رانندگی، احترام به حق الناس است. این حقوق که در سه حوزه احترام به مال، جان و آبروی انسانها طبقه بندی میشود، همواره مورد تأیید و تأکید قرآن، معصومین(ع) و به پیروی از آنان موضوع حساسیت عالمان روشن بین ما اعم از سنتی و نوگرا بوده است. سه حوزهای که اقای علم الهدی به شهادت مواضع و اظهار نظرهای مکررشان چندان بدان اهتمامی ندارد.
مطابق آموزههای دینی مبنای رفتار خداوند با انسانها در حوزه حق الناس، عدل اوست و مبنای رفتار خداوند در حوزه حق الله فضل و مغفرت اوست. اهمیت حق الناس در آموزههای دینی ما چنان است که حتی شهادت در راه خداوند آن را جبران نمیکند. به موجب روایتی منقول از امام صادق(ع) اولین قطره خون شهید که بر زمین بریز کفاره همه گناهانش خواهد بود. اما کفاره وام و حقی که از دیگران بر عهده دارد ادای آن است»
از این رو در صورت نقض حق الله میتوان به توبه از او امید بخشش و آمرزش داشت، اما در صورت پایمال کردن حقوق دیگران توبه به تنهایی کافی نیست، بلکه علاوه بر آن باید حقوق تضییع شده را جبران کرد. این تفاوت احتمالاً در اکثر موارد میتواند ملاک و شاخص خوبی برای تشخیص حق الناس از حق الله به دست دهد و در موارد ابهام بر اساس آن حق الله را از حق الناس باز شناساند، بدین معنا که حق الناس آن دسته از احکام و واجبات دینی هستند که جبران آنها تنها با توبه ممکن نیست، بلکه حقوق از دست رفته باید استیفا و یا رضایت صاحب حق جلب شود و حق الله آن دسته از احکام دینی هستند که در صورت نقض آنها با توبه میتوان از درگاه خداوند متعال امید بخشش داشت. برای مثال زنا نقض حق الله است زیرا برای آمرزش آن نیاز به چیزی جز توبه به درگاه خداوند نیست. از این جهت گناه خوردن مال مردم و یا حتی غیبت که نقض حق دیگران است، نسبت به گناه زنا سهمگینتر است و مؤونهٔ بیشتری دارد. امثال آقای علم الهدی چنان دین خدا را وارونه نمایاندهاند که چنین سخنانی در نظر نخست ثقیل به نظر میرسد، اما این سخن پیامبر رحمت است. درروایتی به نقل از ابوذر چنین میخوانیم: رسول خدا فرمود غیبت از زنا بدتر است. پرسیدم یا رسول الله چگونه و به چه دلیل؟ فرمود زیرا مردی که زنا و سپس توبه کند خداوند او را میبخشد اما غیبت جز با بخشش کسی که در بارهاش غیبت شده بخشیده نخواهد شد.
اکنون به موضوع این یادداشت بازگردیم. پرسش این است کدام گناه عظیمتر است؛ «مال مردم خوردن» یا عدم رعایت حدود شرعی حجاب در مراسم دعای شبهای قدر؟ حکومت با کدامیک باید با قاطعیت برخورد کند و در برابر کدامیک تسامح به خرج دهد؟ از نظر آقای علم الهدی البته دومی گناه عظیمتری است، و در مقابله با آن هیچ انعطاف و مسامحهای نباید به خرج داد، زیرا «دهن کجی به دین خدا» و «تظاهربه جنگ با خداست»!! اما ما که خوشبختانه دینمان را از امثال آقای علم الهدی اخذ نکرده و نمیکنیم، میتوانیم به ملاک سابق الذکر که متخذ از قرآن و کلام معصومین(ع) است رجوع کنیم و پاسخی متفاوت بیابیم. بر اساس این ملاک گناهی که متضمن تضییع حقوق بندگان خدا باشد سهمگینتر و بدتر است. روشن است «خوردن مال مردم» نقض حق الناس است، اما عدم رعایت حدود شرعی حجاب چطور؟ آیا عدم رعایت حدود شرعی حجاب تضییع حقوق دیگران است یا تنها نقض حق خداوند است؟ پاسخ به این پرسش براساس ملاک سابق الذکر بسیار ساده است. آیا برای جبران گناه عدم رعایت حدود شرعی حجاب توبه به درگاه خداوند و امید به فضل و مغفرت او کافی است یا شخص خطا کار برای آن که مشمول غفران الهی شود باید علاوه بر توبه به درگاه خداوند از دیگران نیز کسب حلالیت و رضایت کند؟ پاسخ روشن است؛ برای جبران کوتاهی در رعایت حدود شرعی حجاب توبه و طلب بخشش از خداوند کافی است، بنابراین حکم حجاب حق الله است.
با استدلال دیگری میتوان این نتیجه را تأیید کرد: حدود شرعی حجاب امری عقلی نیست، بلکه صرفاً جعل شارع است. به راحتی میتوان تصور کرد که خداوند میتوانست حدود دیگری برای حجاب قایل شود و رعایت آن را از مسلمانان بخواهد، اما «مال مردم خوردن» اگر چه در خفا انجام شود نقض حق الناس است. احترام مال انسانها همچون احترام جان و آبروی آنان امری عقلی است و قابل تصور نیست خداوند غصب اموال یا ریختن آبرو و یا ستاندن جان انسانهای بیگناه را مجاز بشمارد. بنابراین رعایت حجاب حق الله است و احترام به مال مردم حق الناس و برخلاف ادعای آقای علم الهدی خوردن مال مردم در پیشگاه الهی گناهی بس عظیمتر از عدم رعایت حدود شرعی حجاب است. و از میان این دو آن که باید تظاهر به جنگ با خدا و دهن کجی به دین خدا تلقی و قاطعانه با آن برخورد شود، پایمال کردن حق الناس است.
یکی از مهمترین مشخصههای دین قدرت محور نارواداری و کم تحملی در برابر قصورها و تقصیرهای خلق خدا است. قدرت و چگونگی اعمال آن مسئلهٔ محوری سیاست و نظریه حکومت است و دین قدرت محور دین حکومت است و همهٔ دین در احکام شریعت و اجرای آن خلاصه می شود. در این خوانش از دین به همان اندازه که سخت گیری و تمسک به ظواهر مطلوب است، تساهل و تسامح مخالف روح و گوهر دین و در نتیجه محکوم است. اما آموزههای حیاتبخش قرآن و سیره معصومین(ع) با این منطق نسبتی ندارد.
قرآن رمز موفقیت پیامبر در گسترش دعوتش را نه حکومت آن حضرت میداند و نه عزم وی بر اجرای شریعت. از نظر قرآن توفیق پیامبر مرهون «خُلق عظیم» او بود: «انک لعلی خلق عظیم» و خطاب به پیامبر میفرماید: اگر تندخو و بی گذشت بودی واهل مدارا و گذشت نبودی مردم از اطراف تو پراکنده میشدند مدارا و بردباری در برابر رفتارها و افکار مخالف از نظر قرآن صرفاً یک توصیه اخلاقی نیست، بلکه یک اصل است. معروف است که سورهٔ توبه شدید اللحنترین سورههای قرآن است. در عین حال اوج مدارا و بردباری و تسامح را در همین سوره میتوان مشاهده کرد، آن جا که خداوند به پیامبرش توصیه میکند اگر کسی از مشرکان عهد شکن و در حال جنگ با تو خواست سخن خداوند را بشنود باید امنیت او را تامین کنی تا نزدت بیاید و سخن خداوند را بشنود و سپس بدون آن که منتظر ایمان آوردن او باشی او را با امنیت کامل به پایگاه خود
برگردانی(توبه: ۶) به موجب روایتی پیامبر مدارا با مردم را هم سنگ ابلاغ رسالت و بلکه روح رسالت خود معرفی میکند:«همان گونه که به ابلاغ رسالت فرمان یافتهام به مدارای با مردم فرمان یافتهام» از این روست که از پیامبر رحمت و شفقت نقل شده است:
«مدارای با مردم نیمی از ایمان است»از نظر پیامبر مدارا و نرمش با آدمیان زیوری است که اگر آن را از هر چیزی -حتی از دین- بگیرند، چهرهای زشت و رمنده بر جای خواهد ماند» سیمای تابناک دین رحمت و گذشت را میتوان در توصیه مولا(ع) به مالک اشتر مشاهده کرد؛ آن جا که به مالک میفرماید: «باید که قلبت را با رحمت و لطف و محبت به مردمان بیارایی…. آنان از راه میلغزند، از آنان تقصیر و کوتاهی سر میزند و دانسته یا نادانسته مرتکب خطامیشوند. اما تو همان گونه که نسبت به خویشتن از خداوند انتظار چشم پوشی داری باید آنان را از گذشت و چشم پوشی خود بهرهمند کنی. اگرنابردباری اقای علم الهدی را با ملاک این آموزههای لطیف و انسانی بسنجیم چهرهٔ خشن و عبوس دین شریعتگرای قدرت محور را بهتر درک میکنیم.
تسامح و انعطاف شاخصه فرهنگ شیعی است. در سنت شیعی ما عزاداری حسینی نماد تسامح و مدارا و عشق و علاقهٔ امام حسین(ع) به انسانها است. شیعه از این که مجلس عزاداری حسینی همواره محل حضورهمه سلایق و عقاید و حتی پیروان ادیان دیگر بوده به خود بالیده است. حال به آقای علم الهدی بنگرید که به نام عالم شیعی حضور دختران و بانوان را به دلیل پیدا بودن موی سر در مراسم احیا و به هنگام دعا و نیایش با خدای حسین برنمیتابد و آنان را به چماق «تظاهر به فسق و جنگ با خدا» میراند.
برادرمان آقای تاجزاده در یادداشتی به همین مناسبت نوشته بود: اگر در ایران ۵۷ سخنرانی علمالهدی پخش میشد آیا انقلابی به نام اسلام شکل میگرفت؟ پاسخ روشن است؛ خیر. آقای علم الهدی و همفکرانش در باغ سبز به مردم نشان دادند و غش در معامله کردهاند. «چپ آوازه افکندند و از راست شدند». اما سخن فراتر از این است. اسلام آقای علم الهدی به تعبیر مولوی اسلام فصل است و فراق و نه اسلام قرب و وصال:
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
اگر پیامبر خدا به سان آقای علم الهدی از دین چهرهای خشک و عبوس ارائه میداد و به خاطر پیدا بودن چند تار مو مردم را متهم به تظاهر به فسق و جنگ با خدا میکرد، آیا اسلامی باقی میماند که امروز امثال ایشان بر منبر رسول خدا بنشینند و به نام عالم دین این چنین بر میراث آن حضرت چوب حراج بزنند و خلق الله را از دین او برمانند؟
سخن پایانی آن که یکی از آسیبهای قدرت این است که آدمی را به تک گویی و تأیید خواستن از دیگران عادت میدهد و از نعمت گفت و گو و درک حقیقت محروم میکند. از عوارض چنین وضعیتی بی پروایی در کلام و ناسنجیدگی در سخن است. امید وارم این نقد اندکی آقای علم الهدی را به تأمل وادارد و پس از این سنجیدهتر سخن بگویند.
حسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
انتهای پیام
مستقل از وضعیت حجاب بانوان شرکتکننده در مراسم، به نظر من اصلا برگزاری مراسمهای دعا ماهیت و ارزش بصری ندارد و نمایش تلویزیونی آن، بدعتی است که هم موجب عدم تمرکز حواس شرکتکنندگان در مراسم میشود (که بعضا موجب تمسخر اصل مراسم نیز شده است) و هم بینندهی تلویزیون را نیز از متن اصلی نیایش دور میکند. نه خانمهای باحجاب را باید نشان دهند، نه خانمهای بدحجاب و نه آقایان …
عیب تلویزیون این است که هر مراسم ارزشمند و معنوی را نیز تبدیل به یک شو میکند.