مانیفست اسلام در دوره پسامدرن
به گزارش انصاف نیوز، دکتر سید سلمان صفوی، از آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشتی که جماران منتشر کرده نوشت:
مقدمه:
اسلام دین جامعی است که پاسخگوی نیازهای اساسی بشریت برای همه دوران است. مانیفست اسلام بیانگر چارچوب فکری و پاسخگویی اسلام به مسائل همه اعصار است و به فهم اجتهادی از اسلام مبتنی بر زمان و مکان درهر دوره بستگی دارد. برجسته شدن هر بُعد یا قانون اسلامی، متناظر با نیازها و چالش های فرهنگی – سیاسی – اجتماعی آن دوره است.
مقاله مانیفست اسلام در دوره پسامدرن ، نظریه اجتهادی اندیشه اسلامی متناظر با ایسم ها و چالشهای قرن بیست ویکم است و دارای هجده رکن: توحید، انسان، قسط، اخلاق، معنویت، رهبری، معرفت، هنر، حقوق بشر و طبیعت، جهانی، جاودانی، جامعیت، مقابله با ظلم، همزیستی مسالمت آمیز، نقد مناسبت جهان امروز، توسعه پایدار و دیالوگ است، که اصل بی نظیر و قدسی “توحید الهی” نقش مرکزی دارد. قال رسول الله: “إذا ظَهَرتِ البِدعُ فی اُمّتی فلْیُظهِرِ العالِمُ علمَهُ ، فمَن لَم یَفعلْ فعَلَیهِ لَعنةُ اللّه.” (الکافی: 1/54/2): پیامبر خدا(ص) فرمودند :”هرگاه بدعت ها در امتـم پدیدار شود بر عالِم است که علم خود را آشکار سازد. پس هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.”
توحیـد:
اسلام مُنادی توحید است. ” قُل هُوَ اللهُ اَحَد. اللهُ الصَّمَد. لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد. وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَد” (توحید: 1-4) اصل معاد در بطن اصل برین مبداء یگانه و متعالی قدسی وَ اصل نبوت نیز در بطن مبداء و معاد، نبوت نهفته است و از بطن نبوت عامه، نبوت خاصه و خاتم الانبیایی حضرت محمد مصطفی(ص) مبرهن میشود. فرامین حضرت حق برای آزادی، سعادت و بهجت انسان است؛ نـه برای بردگی، تحقیر و تخفیف او. حق تعالی دین را برای آزادی و بهروزی انسان فرستاد و انسان را برای خود خلق کرد.
انسان:
انسان در حالی که هیچ سابقه وجودی نداشت توسط خداوند آفریده شد و حق تعالی از طریق وحی به انبیاء وَ در دوره آخرالزمان از طریق قرآن و عقل ربانی، طریق حق را به آنها نشان داد. اما انسانها مختارند طریق حق یا ظلم و گمراهی را در پبش گیرند. سعادت ابدی نصیب ابرار میگردد که خداوند را دوست دارند و در مسیر رضای او سلوک میکنند. سلوک به سوی حق نیازمند پایداری، ذکر، فکر، عمل و تهجد است. قرآن و سنت نبوی و ولوی، برنامه سیر و سلوک کامل به سوی حضرت حق است. اهل بیت (علیهم السلام) تیپ های معنوی و اجتماعی ایده آل اسلامی به عنوان الگوی فکری و رفتاری انسانها در همه اعصارند. از دیدگاه قرآنی انسان از دو بُعد خاکی و الهی، ناسوتی و لاهوتی، بهیمی و ربانی قوام یافته است. آیه شریفه ” وَ لَقَـد خَلقنَا الاِنسانَ مِن صَلصالٍ مِن حَمَاءٍ مَسنوُنٍ” (حجر: 26): ” و به تحقیق ما انسان را از گلى خشکیده از لایه هاى سیاه آفریدیم.” به بُعد مادی انسان اشاره دارد وَ آیه شریفه “. . . وَ نَفَختُ فیهِ مِن روُحی” (حجر: 29): “. . . و در او از روح خویش دمیدم.” اشاره به بُعد الهی انسان دارد. آفرینش انسان نمونه اعلای خلقت است: “وَ لَقَد خَلَقنَـا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَـقویم” (تین: 4): “انسان را در مقام احسن تقویم (نیکوترین صورت در مراتب وجود) آفریدیم.”
“در او جمع گشته هر دو عالم گهی ابلیس گردد گاه آدم” (گلشن راز شبستری: بیت 151)
انسان که امانت دار الهی (احزاب: 72)[i]، کمال طلب، حق پرست، صاحب کرامت (اسراء: 70)[ii] و آموزش یافته الهی (بقره: 31)[iii] است؛ هم میتواند از هر حیوانی درّنده تر باشد و در حضیض ذلت، دنائت و غرق در معاصی، خودپرستی، لذت های کاذب، سعادت های پوشالی و در اسفل السافلین، غرق در بُعد مادی و جسمانی باشد و هم میتواند با پرواز به اعلاعلیین و ملکوت اعلی، مسجود فرشتگان و خلیفةالله گردد.
“کنــد یک رجعت از سجّیـــن فجّار رخ آرد ســــــوی علــیین ابــــــرار” (گلشن راز شبستری: بیت 329)
آدمی قابلیت دارد به درجاتی واصل گردد که به قول حضرت علی(ع) اگر پرده های عالم غیب برطرف شود هیچ چیز تازه ای بر او مکشوف نگردد و عشق و عاشق و معشوق و عقل و عاقل و معقول یک چیز گردند.
“نمانـــد در میـــــانه هیــــــچ تمیـیـز شود عارف و معروف جمله یک چیز” (گلشن راز شبستری: بیت 411)
“دل عـارف شنـاســـای وجـود است وجود مطلــق او را در شــهود است” (گلشن راز شبستری: بیت 395)
اگر آتش عشق الهی در وجود گوهر عالم وجود و اشرف مخلوقات شرری بزند، به مقامی واصل میگردد که این حدیث قدسی آن را ترسیم مینماید: ” مَن طَلَبَـنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهَ وَ مَن علی دِیَتَهُ فَاَنَا دِیَتَهُ”: “کسی که میطلبدم مییابدم و کسی که مییابدم میشناسدم و کسی که میشناسدم دوستدارم میشود و کسی که دوستدارم میشود عاشقم میشود و عشق میورزدم و کسی که عشق میورزدم، به او عشق میورزم و کسی را که به او عشق میورزم، میکُشم و کسی را که میکُشم، دیه اش بر من واجب است و کسی که دیه اش بر من واجب است، من دیه اش خواهم بود.”
وصول به این مقامات زیبا و با شکوه و آرامش جذاب و شیرین آن گاه میسر میشود که رخدادهایی برین در درون جان آدمی ظهور یابد:
“وجود تو همه خار است و خاشاک بـرون انــداز اکنـون جملــه را پاک
بـرو تـو خانـه خـود را فــرو روب مهیــا کــن مقــام و جـــای محبـوب
چـو تـو بیـرون شــدی او انـدر آیــد بـه تــو بـی تــو جمـال خود نمایـــد
(گلشن راز شبستری: ابیات 397 – 399)
پیمودن طریق معنوی به جانب حضرت حق، نیازمند مرشد معنوی است. امام حسن عسگری(ع) درباره پیروی از علمای الهی میفرمایند: “. . . وَ اَمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ” (وسایل الشیعه، ج 27، ص 131، حدیث 33401): “هر یک از عالمان الهی که بر نفس خود مسلط باشد، دین خود را حفظ کند، با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند؛ بر سالکان واجب است از او پیروی نمایند.”
قسـط:
اسلام مُنادی عدالت و قسط اجتماعی است. “لَقَـد اَرسَلنا رُسُلَنا لِیَـقوُمُ الناسَ بِالقِسط” (حدید:25) قاعده حاکم در روابط اقتصادی – اجتماعی – سیاسی سیستم و جامعه اسلامی، مبتنی بر عدالت و قسط است. هیچ قانون و رفتاری نمیتواند با این قاعده طلایی که هدف اصلی نهضت انبیاء بوده، در تعارض باشد. بالاخص در حوزه اقتصادی مجموعه مناسبات و شرایط تولید و توزیع ثروت باید به ایجاد جامعه ای فاقد شکاف طبقاتی منتهی گردد. حکومت مسئول اصلی رفع شکاف های طبقانی در جامعه است. حکومتی که موفق به پرکردن شکاف طبقاتی نگردد، از فلسفه وجودی اش فاصله جدی گرفته است.
اخـلاق:
اسلام مُنادی اخلاق است. “وَ اِنَّکَ لَعَـلی خُلُقِ العَظیم” (قلم: 4): ” تو – ای پیامبر – سجایای اخلاقی عظیمی داری.” خُلق به معنای قوا و سجایای اخلاقی است که با بصیرت احساس میشود. این آیه شریفه هر چند به خودی خود حُسن خُلق رسول خدا(ص) را ستایش میکند، لیکن با در نظر گرفتن سیاق آیات این سوره، به اخلاق پسندیده اجتماعی نبی اکرم (ص) نظر دارد؛ اخلاقی که در ارتباط با رابطه و تعامل او با مردم و جامعه است همچون استواری بر حق، صبر در مقابل آزار و خطاهای افراد، عفو و گذشت نسبت به مردم، سخاوت، مدارا، تواضع و امثالهم. امام حسین(ع) میفرمایند: از پدرم امیرمؤمنان علی(ع) درباره ویژگیهای زندگی پیامبر(ص) و اخلاق و سیره ایشان سؤال کردم و پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمودند. در بخشی از این حدیث آمده است: “پیامبر اکرم (ص) با همنشینان دائماً خوشرو، خندان، سهل الخُلق و ملایم بودند. هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان و عیبجو نبودند، هیچ کس از ایشان مأیوس نمیشد و هر کس به در خانه ایشان میرفت نومید بازنمیگشت.” وجود رسول حق(ص) از قید سه مورد رها بود: مجادله در سخن، پرگویی وَ دخالت در کاری که به ایشان مربوط نبود. در ارتباط با مردم نیز از سه مورد فارغ بودند: کسی را مذمت نمیکردند، سرزنش نمینمودند وَ در لغزشها و عیوب پنهانی مردم جستجو نمیکردند. آن حضرت به یاران خود میفرمودند هر گاه کسی را دیدید که حاجتی داشت، به او عطا کنید. رسول اکرم(ص) هرگز کلام کسی را قطع نمیکردند تا سخنش پایان پذیرد.” (حویزی، 1390، جلد 5، صص 393-392).
معنویت:
گوهر اسلام، معنویت است. فقدان معنویت مهم ترین بحران دوره پسامدرن است. الیناسیون انسان درد جانکاه تمدن مدرنیته و دوره پسامدرن است. بشر در این دوره به کشفیات بسیاری نائل آمده و به آسمانها و فضای مجازی دست یافته، اما از کشف خود بازمانده، در خویشتن تنها و غریب است. میلیونها پلیس نیز موفق به کنترل یا کاهش جرم و جنایات نشده اند. اسلام انسان را به زیباسازی، زینت و بهسازی درونِ خود دعوت میکند. اسلام انسان را به ارتباط عاشقانه با خالق زیبای هستی فرامیخواند. تعالیم اسلام به انسان توجه میدهد که زندگی و جهان دارای مفهوم و غایتی فراتر از میعارهای کمّـی است که اکنون بر زندگی آدمی سیطره یافته است. “مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَـقَـد عَرَف رَبَهُ”: “آن که خود را شناخت، خدای را شناخته است.”
ما از خداییم و به سوی خدا می رویم و در این سیر صعودی به جانب او، برخلاف تعالیم برخی از فلسفه های مدرن در هستی تنها، پرتاب شده و بی کس و کار نیستیم؛ بلکه او با ماست و هر لحظه که او را بخوانیم به ما پاسخ میدهد. ما را دوست دارد و سرنوشت و زندگی ما برای او اهمیت دارد. “اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعوُنَ” (بقره: 156) – “وَ هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم” (حدید: 4) – “وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیکُم مِن حَبلِ الوَرید” (ق: 16) ما با ارتباط قلبی با جهان بیکران پیوند میخوریم، جلال و جمال او را مشاهده میکنیم و به معرفتی عمیق از هستی، زندگی و تاریخ میرسیم و در سایه این فهم عمیق معنوی است که زندگی برایمان شیرین، زیبا و معنی دار میشود. رفتارمان در راستای آفرینش، نیکو و زیبا می گردد و احساس تنهایی، اضظراب، افسردگی و بی پناهی سپری میشود. بدین ترتیب زندگی یک سمفونی الهی میشود که نُت آن را آن محبوب زیبارو نگاشته و چنان انسانی هنرمندانه و عاشقانه آن را می نوازد.
“وَ العَصر. اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسر. اِلَّا الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ. وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ” (عصر: 1-4) پیمودن طریق معنوی به سوی حضرت حق، نیازمند مرشد معنوی است. امام حسنعسکری (ع) درباره پیروی ازعلمای الهی فرموده اند: “. . . وَ اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ” (وسایل الشیعه، جلد 27، ص 131، حدیث 33401): “هر یک از فقها که بر نفس خود مسلط باشد، دین خود را حفظ کند، با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند؛ بر همگان واجب است از او تقلید کنند.”
امام حسن عسکری (ع) به نقل از پدر بزرگوارشان امام هادی (ع) میفرمایند: “وَ لا مَن یَبقی بَعدَ غَیبَةِ قائِمِکُم عَلَیهِ السَّلام مِنَ العُلَماءِ الدّعینَ اِلَیهِ وَ الدّالینَ عَلَیهِ وَ الذّابّینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ المُنقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِاللّهِ مِنْ شُبَّاکِ اِبلیس وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فخاحَ النَّواصِبِ لَما بَقِیَ اَحَدٌ اِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دینِ اللهِ وَ لکِنَّهُمُ الَّذینَ یمسِکُونَ ازمة قُلوبِ ضُعفاءِ الشیعَةِ کَما یُمسِکُ صاحِبِ السَّفینَةِ سُکّانِها اُولئِکَ هُم الاَفضَلُونَ عِندَاللهِ عَزَّوَجَلَّ” (الاحتجاج، جلد 1، ص 18، جلد 2، ص 455 – منتخب الاثر، ص 223): “اگر نبودند دانشمندانی که بعد از غیبت قائم شما به سوی او دعوت کرده و رهنمون میشوند و از دین او دفاع میکنند و بندگان ناتوان را از دامهای شیطان و مریدهای شیطانی نجات میدهند، احدی باقی نمیماند جز این که از دین خدا مرتد میشد. این دانشمندان زمام دل ضعفا را به دست میگیرند، همانگونه که ملوانها زمام کشتی را به دست می گیرند و سرنشینهای کشتی را از خطر مرگ حفظ میکنند. اینها نزد خدای تبارک و تعالی برترین هستند.”
رهبـری:
تکنوکراسی و بوروکراسی از رهبری بشریت ناتوان اند. اسلام مُنادی رهبری صالح از جنس مستضعفین است. “اِنّما وَ لیُّکُمُ الله وَ رَسوُلِهِ وَ الَّذینَ آمَنوُا اَلّذین یَقیموُنَ الصّلوة وَ یُؤتوُنَ الزّکوة وَ هُمُ الرّاکِعون” (مائده: 55): “ولیِّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند.” “یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ” (نساء: 59) – “وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ” (قصص: 5)
بر اساس تعالیم قرآن حکیم، سنت نبوی و سیره علوی؛ در سیستم و جامعه برین اسلامی رهبری صالح، موحد، اخلاق مدار و عامل به احکام دین است. او (فرد) و آن (سیستم) عالِم، عادل، اهل مشورت، اهل مدارا، انتقاد پذیر، جوانمرد، خادم ملت، آمر به معروف و ناهی از منکر و مدیرند. رهبری در اسلام به معنای عامِّ سیستـم است. بدین معنا که سیستم حکومتی اسلام دارای چنین خصوصیاتی در شعب مختلف حکومتی نظیر تقنین، اجراء و قضاء است. در نظام سیاسی اسلام قانون و عدالت حکومت میکند، نـه شخص. فلسفه سیاسی اسلام اطاعت کورکورانه مردم از حکومت را نهی میکند و عدم تبعیت مردم از دستورات خلاف شرع حکومت را واجب میشمرد. قال رسول الله(ص): “لا طاعَةَ لمَخلوُق فی مَعصِیَةِ الخالِق”( امالی صدوق ، ص 370؛ سنن ترمذی، حدیث 1707، حاشیه1، ص298) شکل حکومت اسلامی در دوره معاصر نه خلافت و نه سلطنت مشروطه است بلکه دموکراسی و جمهوری است. “وَ أَمرُهُم شُورى بَیْنَهُمْ” (شوری: 38) محتوا بر اساس عقل و فهم اجتهادی عصری از قرآن و سنت با توجه به زمان و مکان است. لذا در عصر حاضر نظریه جمهوری اسلامی نزدیکترین دکترین به تعالیم اسلام است. در اسلام ناب محمدی بر خلاف مسیحیت و خلافت جور، تئوکراسی/ theocracyنداریم. در اسلام هر نوع دیکتاتوری به خصوص دیکتاتوری به نام دین محکوم و مطرود است و مهم ترین جهاد، بیان حق در مقابل سلطان جائر است. “اَفضَلُ الجَهاد کَلِمَةُ الحَق عِند السُلطانِ الجائِر” فلسفه حکومت در اسلام، قیام به قسط است. حکومت هدف نیست، بلکه ابزاری برای ساختن جامعه توحیدی مبتنی بر قسط و معنویت است.
در اسلام دوره پسامدرن، قدرت در شبکه عام رهبری توزیع شده و تمرکز قدرت که موجب فساد و تصمیم گیری های غیر کارشناسی میشود مقبولیت ندارد. بدون شک در تفکر اسلامی حکومت توتالیتر وجود ندارد. در دوره پسامدرن با توزیع قدرت بین نهادهای مدنی، دولت حداقلی تشکیل میشود که وظیفه آن نظارت عام بر امور جامعه و جلوگیری از تعارض نهادهای مدنی با یکدیگر و دفاع از کیان امت و کشور و مسئولیت های عام کشورداری و امور حسبیه است. مسئولین بر اساس تقوای الهی، تخصص و قدرت مدیریت از سوی مردم برای دوره معینی انتخاب میشوند و از طریق ملت نیز قابل عزل اند.
معرفت:
قدرت در دوره پسامدرن در اطلاعات مستتر است. در اسلام، قدرت منبعث از معرفت جامع ربانی است. اسلام انسان را به تفکر و تدبر در جهان و زندگی دعوت میکند. اسلام میخواهد مسلمانان مبدأ و معاد را با شناخت مبدأ و معاد را دریابند. اسلام مسلمانان را به طلب علم دنیا و آخرت برای سعادت و بهزیستی در هر دو جهان دعوت میکند. ما با غلبه تکنولوژی و ماشین بر زندگی انسان مخالفیم. ما با ماشین مخالف نیستیم، با این طرز تفکر مخالفیم که ماشین و ماشینیسم حلال عموم مشکلات تلقی شود. ما با تجاوز تکنولوژی به حیطه طبیعت و انسان مخالفیم. ما جامعه بشری را به معرفت علمی و ایمانی دعوت میکنیم، اما تقلیل معرفت به علم تجربی صِرف را آفت و عامل انحراف بشریت از تفکر خلاق همه جانبه میدانیم. از این رو با ساینتیسـم مخالفیم و راه نجات بشر را معرفت و دانش همه جانبه و ذومراتب علمی، فلسفی، قلبی، وحیانی، نبوی و ولوی میدانیم. مدل سینوی معرفت میتواند با رهایی بشر از بلای رشد یک جانبه، او را در جهت رشد همه جانبه مادی و معنوی و ساختن بهشت در این دنیا و آن دنیا رهنون سازد. تمرکز اطلاعات و تسری در تمدن پسامدرن، اسباب رقابت سرسام آور تکاثر قدرت و ثروت و سلطه میشود، اما توسعه و همگانی شدن معرفت جامع ربانی، موجبات توزیع قدرت و امکان رشد برای همگان را فراهم میآورد.
هنـر به مثابه تجلـی:
قرآن حکیم یک اثر هنری بی نظیر و معجزه ادبی، معرفتی و معنوی خداوند است. قرآن حکیم تجلی هنری جمال و جلال الهی در قالب کلمات است. زیبایی هنری قرآن تجلی حقیقت کلی و جهان شمول حضرت حق است. این اثر بی همتای هنر قدسی در بردارنده اعجاز ادبی، موسیقی الهی، ارتعاش معنوی، سمبلیسـم، تنزیه و تشبیه الهی- اجتماعی و انسانی، تعادل، توازن، آرامش، صفا، تقارن، تناظر، هارمونی، جمال و جلال، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، جمع بین غیبت و شهادت، حکمت خالده و نور الهی است. لمعات قرآنی در برخورد با نیروی متخیله هنرمند، هنر اسلامی را متجلی میکنند. هنر اسلامی که حاصل تعامل عالم معنا و عالم ناسوت از طریق عالم خیال است، تنها علمی است که از مادیت و معنا (هر دو) بهره مند است.
هنر اسلامی آزادی بخش و تعالی دهنده است. کمال مطلوب در هنر اسلامی برخلاف مسیحیت و بودیسـم، جمع و تعادل بین تشبیه و تنزیه است. تشبیه کار عقل و تنزیه کار خیال است. عقلنمی تواند حق را در خلق ببیند، اما در خیال می تواند حق را در خلق مشاهده کند. به همین دلیل ابن عربی میگوید: “خدا را چنان بپرستید که گویی او را میبینید.” این تعبیر در حقیقت اقتباسی از یک حدیث نبوی و علوی است. در عصر پسامدرن بیش از روشهای دیگر معرفی پیام الهی از طریق هنری ضرورت دارد.
روش های علمی، فلسفی، کلامی و فقهی در عین حال که مفیدند، دایره محدودی را پوشش میدهند. چنانچه پیام های معنوی، انسانی و اجتماعی قرآن در قالب آثار هنری (که زبان قرآن است) به صورت فیلم، موسیقی، داستان و . . . به جامعه جهانی معرفی شود طیف وسیع تری را پوشش میدهند و اثرگذاری آنها به مراتب بیشتر است. زیرا هنر قلب، احساسات و عقل آدمی را تحت تأثیر قرار میدهد. مسیر زندگی انسان معاصرِ اسیر در انواع قیدهای پر زرق و برق است، اما با بیدار شدن قلب خفته آدمی، تحریک احساسات باطنی او و تابش پرتوی از نور عقل ربانی بر وجودش، تغییر مییابد و امکان بازگشت او به سوی حیات طیبه قوت میگیرد. امروز هنر بهترین زبان انتقال پیام قدسی حضرت حق جل و جلاله است. دین اگر نتواند به صورت هنری در عصر رقابت فشرده اندیشه ها پیام خود را عرضه دارد، منزوی میشود.
حقوق بشـر:
“یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثى وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوُا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم” (حجرات: 13) انسان به ما هُوَ انسان دارای حقوق ذاتی است که مقتضای ذات انسانیت اوست. آزادی و قسط، از حقوق اساسی انسان است. انسان آزاد متولد مىشود و هیچ احدى حق به بردگى کشیدن، ذلیل کردن، مقهور کردن و یا بهره کشی از او را ندارد. حقوق اساسى و آزادی هاى عمومى انسان اعم از زن و مرد در اسلام مندرج است و هیچ احدى به طور اصولى حق متوقف کردن کلى یا جزیى آنها را ندارد.
ابنای بشر در حکم یک خانواده اند و همگان بدون هیچ تبعیضى از لحاظ نژاد، رنگ، زبان، جنس، اعتقادات مذهبی، وابستگى سیاسى، وضعیت اجتماعى و غیره در اصل کرامت و شرافت انسانى برابرند. احدى بر دیگرى برترى ندارد، مگر در تقوى و نیکوکاری. برتری در تقوا، کار نیک و علم مجوزِ تعرض به حقوق دیگر انسانها نیست. فرد و جامعه دارای حقوق و تکلیف اند. در رابطه حقوق فرد و جامعه، قاعده لاضرر و لاضرار حاکم است. دولت و مجامع بین المللی حق تعرض به حقوق ذاتی و اساسی انسانها را ندارند. ولایت حکومت باید در جهت رشد انسانها باشد، نه در جهت تضییع حقوق و به استعباد و استضعاف کشانیدن آنها. قوانین دولتها و مجامع بین المللی نباید در تعارض با حقوق انسانها باشد. چنین قوانینی اعتبار شرعی و قانونی ندارد و انسانها حق نادیده گرفتن آنها را دارند. انسان در وهله اول شهروند شهر خداست، لذا دولتها حق وضع قوانینی در تعارض با ارزشهای الهی را ندارند. در حیثیت انسانى زن و مرد برابرند و داراى شخصیت مدنى و مالى مستقل اند.
حقوق طبیعت:
تمدن صنعتی به خاطر جهان بینی ناقص خود خسارات وحشتناکی به محیط زیست بشر وارد کرده است. جنبش های حامی محیط زیست نیز فاقد مبانی فلسفی عمیق برای دفاع از حقوق محیط زیست هستند. مبانی فلسفی حقوق محیط زیست در اسلام بسیار قوی است. طبیعت از آن جهت که مخلوق خدا و جلوه ای از جلوه های اسماءالله است، دارای حقوق ذاتی است. طبیعت زنده و قدسی است. “سَبَّحَ لِلهِ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَرض” (حدید: 1) از این رو انسان حق تعرض بدون قاعده به طبیعت ندارد. طبیعت در خدمت منافع مشروع انسان است. در دین اسلام برای طبیعت و منابع طبیعی حقوقی تعیین شده و رعایت این حقوق تکلیف الهی انسان است . شکار حیوانات برای لذت جویی، آزار و اذیت حیوانات و آلوده کردن محیط زیست نظیر آب رودخانه ها، دریاها، اقیانوس ها، جنگل ها و فضا جایز نیست. حیوانات حق حیات دارند. احادیث و روایاتی در نهی از کشتن بیهوده حیوانات نقل شده که به برخی از آنها اشاره میشود: “مَن قَتلَ عُصفـوُراً بِغَیرِ حَقٍّ سَـأَلهُ الله عَنه یَومَ القِیامَة”: “کسی که گنجشکی را به غیر حق بکشد، خداوند روز قیامت از او سؤال خواهد کرد.” – “عَنِ النَّبی صَلیَ اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ: إِنَّهُ نَهی عَن قتل کلِ ذی روُح إِلّا أَن یُوذی” (نائینی، 1378، ص 47): “از رسول اکرم(ص) نقل شده که ایشان نهی میفرمودند از قتل هر موجودی که روح دارد مگر آن که جوازی برای آن کار وجود داشته باشد.” نفقه حیوانات اعم از خوراک، آشامیدنی، مسکن، دارو و هر ماده ضروری معیشت و ادامه حیات بر مالک حیوان واجب است. در متون فقهی در مورد نفقه حیوانات آمده است: اگر کسی حیوانی را مالک شود، رسیدگی و نفقه آن حیوان بر او واجب است؛ خواه حلال گوشت باشد یا حرام گوشت. پرنده و غیر پرنده نیز فرقی ندارد. زیرا هر کدام برای خود حرمتی دارند. اگر آن حیوان حلال گوشت باشد، صاحبش بین غذا دادن، ذبح یا فروش آن مُخَیَّر است. اگر حرام گوشت باشد مالکش بین غذا دادن یا فروش آن مُخَیَّر است. (نائینی، 1378، ص 48). در اسلام یکی از مصادیق صدقه، غذا دادن به حیوانات نظیر حیوانات آبزی است که ثواب بسیار دارد. اسلام قائل به محدودیت در بهره برداری از حیوانات است.
اسلام دین جهانی است:
خداوند می فرماید “وَ ما أَرسَلناکَ اِلّا کافَّةً لِلناس” (سباء: 28) اسلام از آغاز به عنوان دینی با طرح و برنامه جهانی مطرح شد. اسلام برای دعوت همه انسانها از هر نژاد و ملیت آمده و برای رشد همه انسانها اعم از زن و مرد، شرقی و غربی وَ سیاه و سفید برنامه الهی دارد که مطالبق با نیازهای فطری آنهاست.
جاودانی بودن اسلام:
اسلام همان گونه که برای همه انسانهاست، برای همه اعصار نیز هست. امام صادق(ع) فرموده اند: “حَلالِ مُحَمَّد(ص) حَلالِ إِلی یَومِ القِیامَة وَ حَرامِ مُحَمَّد(ص) حَرامِ إِلی یَومِ القِیامَة.” این امر دلالت بر جاودانگی ارزش ها و دستورات اسلام دارد. رمز جاودانگی اسلام مبتنی بر دو اصل “تطابق تعالیم آن با نیازها و فطرت بشری” و “اجتهاد مستمر عصری عالِمان مُهذَب آگاه به زمان و مکان” است.
جامعیت دین اسلام:
جامعیت دین مبین اسلام در غدیرخم اعلام شد: “أَلیَوم أَکمَلتُ لکم دینکم وَ أَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضَیتُ لکُمُ الاِسلامَ دیناً.” (مائده: 3) اسلام در جمیع شئون مهم زندگی انسان شامل اعتقادات، اخلاق و رفتار انسان دارای برنامه و نظر است. این برنامه ها بر اساس نیاز انسان و رشد همه جانبه او طراحی شده و در جهت خلق زندگی معنی دار و با شکوه برای انسان در دنیا و ابدیت است.
مقابله با ظلم:
در دوره پسامدرن ظلم و بیداد از سوی سلطه گران منطقه ای و جهانی پدیده ناپسندی است که مسلمانان نمیتوانند در مقابل آن ساکت و بی تفاوت باشند. هر مسلمانی بر اساس تعالیم اسلام موظف به ایستادگی در مقابل تجاوز است و سستی و اهمال در مقابل تعدیات سطه گران جایز نیست. در دفاع مشروع، با رعایت مقرارت و ارزشهای الهی و انسانی، از کشتار بی گناهان و غیرنظامیان باید اجتناب شود: ” وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ.” (بقره: 190) به کارگیری سلاحهای کشتارجمعی نظیر بمب اتم و هیدروژنی و بمب های شیمیایی و میکروبی از آن جهت که آسیب جدی به محیط زیست و به کشته شدن غیرنظامیان منجر میشود، حرام است.
جهاد یا جنگ مقدس مسلمانان، برای دفاع از آزادی و استقلال امت اسلام و ارزش های الهی است: ( انفال: 39 – بقره: 190 و 256)[iv] در صورت گرایش واقعی دشمن به صلح، باید با او صلح کرد: (انفال: 61)[v] در دفاع نباید تجاوز و تعدی صورت بگیرد: (مائده: 2 – حج: 39)[vi] مجاهدین بر قاعدین برتری دارند: (نسا: 95)[vii] گریز از میدان جهاد هنگام دفاع گناه است: (انفال: 15 و 16 – احزاب: 16 و 17)[viii]
دفاع از اسلام، انسانیت و مستضعفین بر هر مسلمان واجب است. به بهانه همزیستی و دیالوگ نمیتوان در مقابل دشمن مهاجم مسامحه و اهمال کرد. اسلام رحمانی، نـه گرایش طالبانی و جهادیسم را ترویج میکند، نـه اسلام خنثی و بی توجه به مشکلات اجتماعی – سیاسی مسلمانان و جامعه جهانی را مجاز میداند. از منظر اسلام مسئولیت مشروع، مثبت، سازنده و فعال در قبال مسائل اجتماعی بر مسلمانان واجب است.
همزیستی مسالمت آمیز:
جنگ و خونریزی از نشانه های بارز تمدن دوره پسامدرن است. اما راه حل کنترل و کاهش تنش های بین المللی از بین بردن اقوام و فرهنگهای متفاوت نیست، بلکه فراگیری همگرایی و احترام متقابل به فرهنگهای متفاوت اسباب همزیستی مسالمت آمیز بین پیروان ادیان و فرهنگهای مختلف میشود. در عصر دهکده جهانی و انفجار اطلاعات، تحمیل یک فرهنگ و روش زندگی بر همه ابناء بشر ممکن نیست، لذا به جای تلاش بی حاصل برای آمریکایی کردن همه دنیا باید به سوی پذیرش تنوع فرهنگها رفت و به پی آمدهای منطقی آن تن داد. طبق منابع اصیل اسلامی، همزیستی مسالمت آمیز یک ارزش و هدف شمرده میشود.
“قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ” (آل عمران: 64) خداوند در این آیه با اشاره به اصول مشترک بین دین اسلام و اهل کتاب، خطاب به مسلمانان میفرماید اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف با شما همکاری کنند، در مسائلی که با شما اشتراک هدف دارند، همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایه ای برای پیشبرد اهداف مشترک قرار دهید. ” بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ.”(عنکبوت: 46) در این آیه خداوند خطاب به مسلمانان می فرماید هنگام مجادله با اهل کتاب، به بهترین شیوه و نیکوترین روش سخن گفته شود و برمبانی مشترک مثل توحید تأکید شود. “وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.” (انعام: 108) خداوند در این آیه به مسلمان دستور میدهد از دشنام دادن به کافران و بت پرستان بپرهیزند و در گفتار و رفتار ادب را رعایت کنند و به مقدسات اقوام دیگر اهانت نکنند. “یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا . . . تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ . . .” (مائده: 2) خداوند در این آیه مسلمانان را به تعاون و همکاری در نیکی ها و تقوا و پرهیز از مشارکت در گناه و تجاوز دعوت میکند.
در مقیاس جهانی تلاش برای ایجاد عدالت، برابری، صلح، امنیت و توسعه از مصادیق “بِـر” به شمار میروند. در این طریق میباید از هر نوع همکاری که سبب فساد، تباهی و ظلم شود خودداری شود. بر اساس تعالیم اسلام همزیستی مسالمت آمیز مبتنی بر صلح و همکاری وَ همگرایی در روابط بین الملل بر اساس عدالت، مورد تأکید است.
نقد مناسبات امروز جهان:
در جهان امروز مناسبات سیاسی – اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی مابین دولت ها وَ دولت ها – ملت ها، با ارزش های رهایی بخش اسلام ناب محمدی تطابق ندارد. روابط نابرابر شمال – جنوب، کشورهای پیشرفته و توسعه نیافته، شکاف عمیق طبقاتی، آپارتاید اقتصادی، استانداردهای دوگانه در روابط بین الملل، ترویج سازمان یافته فحشاء و مواد مخدر، ترویج هنر منحط بالاخص از طریق فیلمهای سینمایی و بازیهای کامپیوتری، گرسنگی و فقر، اتلاف میلیاردها دلار برای تولید و خرید و فروش سلاح های جنگی جهت رقابت نظامی یا سرکوبی ملت ها وَ تداوم شکنجه سازمان یافته در بسیاری از کشورهای جهان همچون بمب خوشه ای عمل کرده، با به خاک و خون کشیدن هزاران انسان، وجود جوانان امروز را سرشار از خشم و نفرت، سرگردانی و خشونت نموده است. ما علاوه بر آن که نباید مضمحل و تسلیم شرایط موجود جهانی شویم؛ مسئول تغییر مناسبات جهانی نیز هستیم. این تغییرات باید در درون انسان ها، نهاد خانواده، اقرباء، منطقه و در سطح جهانی صورت گیرد. البته تغییرات مناسبات اقتصادی – فرهنگی نیز می بایست توأمان انجام پذیرد.
در جهان امروز به کارگیری روش های نرم و هوشمند بهترین راه برای تغییر شرایط جهانی است. رشد متوازن مثلث “اخلاق، معنویت و اقتصاد” و احیای سنت های صالحه و حکمت خالده میتواند بشر را از وضع اسفناک امروزی نجات دهد. برای تغییر شرایط جهانی، ضمن رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر، از افراط گرایی و اعمال خشونت باید اجتناب شود.
بحران معرفتی عصر حاضر:
ساینتیسـم و تکنوکراسی، دو بلای خانمان سوز معرفتی پس از قرون میانه است که بشر را طی پانصد سال گذشته به سوی سراب تأسیس بهشت زمینی اغوا کرده است. پس از چند قرن گذار در سراب مدرنیته، تعدادی از نخبگان و متفکران غرب نظیر گنون، شوان، کربن، هایدیگر، مارکوزه و اوژن یونسکو دریافتند که این پروژۀ شکست خورده، در ذات خود ابتـر است وَ مدرنیته نـه تنها مشکلات امروز بشر را حل نکرده، که مصائب اساسی دیگری نیز پدید آورده است. مدرنیته یک نظام معرفتی مبتنی بر جانشینی انسان به جای خدا است وَ بدین ترتیب خدا از حوزههای معرفت شناختی، هستی شناختی، ارزشگذاری ها و نظامهای سیاسی حذف میشود.
در مقابلِ تفکر فلسفی اسلام که مبتنی بر “اصالت وجود” و “وحدت وجود” است (که قابل تعریف اسمی و رسمی نیست)، در فلسفه دکارت من (کوجیتو) جانشین خدا شد. پس از او کانت تفکیک پدیدار (فنومن) و ذات اشیا (نومن) و غیرقابل شناخت بودن آن را مطرح کرد. سپس ماتریالیستها از قبیل لودویکز فوئرباخ (بنیانگذار ماتریالیسـم مکانیکی)، کارل مارکس و فردریک انگلـس (بنیانگذاران ماتریالیسـم دیالکتیکی) با انکار نومن، منکر خدا و ماوراءالطبیعه شدند. بدین معنا مدرنیته مبتنی بر انسان محوری در برابر خدامحوری، اصالت عقل جزیی در برابر عقل کلی، اصالت منِ فردی در برابر منِ کلی و اصالت دادن به تعالیم عقل جزیی در برابر تعالیم الهی شد. اما مدرنیته در برآوردن تعهدات خود ناتوان بود. جنگ های جهانی، جنگ ویتنام، فروپاشی بلوک شرق و بحران اقتصادی چند ساله اخیر در غرب نشان داد کاپیتالیسـم، کمونیسـم، لیبرالیسـم و اخلاق سکولار نمیتوانند بشر را نجات دهند.
امروز جهان از جهت معرفتی به بن بست رسیده است. اسلام ناب محمدی که سابقه تأسیس یک فرهنگ و تمدن درخشان را در کارنامه خود دارد، توانایی طلوع نوین دارد، چنان که اشعه های تابش مجدد طلوع خورشید اسلام در سراسر جهان دیده میشود. تعادل بین شریعت و طریقت، عقل معاش و عقل معاد، عقل و دل وَ علم و ایمان ارکان پرچم داری مجدد فرهنگ اسلامی است.
توسعه پایدار:
توسعه پایدار توسعه ای است که نیازهای زمان حال را برآورده سازد، بدون آن که توانایی نسل های آینده در برآورده سازی نیازهایشان را به خطر اندازد. (مجمع بروندلند ۱۹۸۷) براندازی فقر، تولید علم و حفظ محیط زیست از مقومات توسعه پایدار است.
توسعه پایدار مسئله اصلی جهان اسلام در دوره معاصر است. بر اساس آیه ” وَ أَعِدوُّا لهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّاللهِ وَعَدُوَّکُم وَ آخَرینَ مِن دوُنِهِم لا تَعلموُنَهُمُ اللهُ یَعلمُهُم وَ ما تُنفِقوُا مِن شَیءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ إِلیکُم وَ أَنتُم لا تُظلموُنَ” (انفال” 60): “و در برابر آنها آنچه توانستید از نیرو و اسبان بسته و آماده شده (وسایط نقلیه مناسب) آماده سازید که بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود و دشمنان دیگرى را غیر آنها که شما آنها را نمىشناسید، خداوند آنها را مىشناسد، بترسانید وَ هر چیزى که در راه خدا انفاق کنید (در روز جزا) به طور کامل به شما داده خواهد شد و بر شما هرگز ستم نمىرود (از حقتان کاسته نمىشود).” توسعه علمی، اقتصادی و فرهنگی از واجبات جهان اسلام است. دست یابی به توسعه اقتصادی و اجتماعی باید در مسیری باشد که منابع طبیعی کشور را تهی نکند. شاخص های ارزیابی توسعه یافتگی عبارتند از: رشد خردگرایی در مدیریت حکومت و رفتار اجتماعی، تولید و توسعه دانش، افزایش بهره وری، ارتقای سطح زندگی، برابری اقتصادی و اجتماعی، بهبود نهادها و رفتارها و عادات و رسوم حکومت و مردم، استحکام و قوام ملی، استقلال ملی، رشد دموکراسی به طور ریشه ای و گسترده در جامعه و ظهور انضباط اجتماعی به مثابه فرهنگ فراگیر در جامعه.
توسعه اقتصادی، موتور محرکه توسعه همه جانبه است. توسعه اقتصادی عبارت است از: رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی علاوه بر رشد کمّی تولید، با تحول نهادهای اجتماعی، تغییر نگرشها و افزایش توان بهره برداری از منابع موجود، هر روز نوآوری جدیدی صورت میگیرد و ترکیب تولید و سهم نسبی نهادها در فرآیند تولید تغییر مییابد. توسعه امری فراگیر است و نمیتواند تنها در بخشی از جامعه روی دهد. توسعه حدّ و مرز و سقف مشخصی ندارد، بلکه به دلیل وابستگی آن به انسان، پدیدهای کیفی است که هیچ محدودیتی ندارد. ریشه کن کردن فقر و افزایش ثروت و رفاه جامعه و ایجاد اشتغال، اهداف اصلی توسعه اقتصادی است.
متأسفانه در شرایط کنونی، جهان اسلام از معضل عدم توسعه رنج میبرد و این مسئله علت اصلی سیطره غرب بر جهان اسلام است. در حال حاضر جهان اسلام در تولید علم در علوم پایه، علوم تجربی و علوم اجتماعی کمترین نقش را داراست. سهم و نقش جهان اسلام از بین صدها برنده جایزه نوبل در فیزیک و شیمی، تنها به دو نفر – عبدالسلام (پاکستان) و احمد زویل (مصری- آمریکایی) منحصر شده است. با توجه به تعالیم والای اسلام در باب اهمیت علم و معرفت و نقش کمّی و کیفی تولید علم در توسعه یافتگی، جهان اسلام باید استرتژی نوینی برای احیای دوره طلایی فرهنگ و تمدن اسلامی تهیه و اجرا کند. حکومت ها و نخبگان جهان اسلام مسئولیت انجام این انقلاب مهم علمی و اجتماعی را برعهده دارند و در مقابل خدا، جامعه و تاریخ باید پاسخ گو باشند.
دیالوگ:
دیالوگ (Dialogue)، یا مونولوگ (Monologue)، افتراق (Difference) یا تشابه (Similarity)؛ قصه پُـر غصه رابطه اجتماعی انسانها در طول تاریخ است. سؤال این است که حکومتها اعم از غربی و شرقی، سکولار و مذهبی به دیالوگ باور دارند یا مونولوگ؟ به نظر میرسد حکومتها به مونولوگ معتقدند، هر چند برای وادار کردن طرف مقابل به پیروی از خود و اجرای خواستهایشان، شیوه های گوناگونی إِعمال میکنند و استدلال های متفاوت ارائه مینمایند. به نام دمکراسی، خدا، خلق، حزب، طبقه، مصالح ملی و امنیت جهانی؛ راه و عقاید و اهداف خود را بر دیگران تحمیل می کنند. در صحنه واقعی و عملی سیاست، ماشین قدرت سازیِ حکومتها، غالبا نماینده اقلیتهای سازمان یافته و متمرکز نظیر اولیگارشیهای اقتصادی همچون حکومتهای امپریالیستی، حزب نظامیان (پاکستان، سوریه و لیبی)، امنیتی (روسیه)، حزب نخبگان کمونیست نما (چین)، ائتلاف روحانیون – نظامیان و امنیتیها (اسرائیل)، عشیره ای (عربستان) و . . . است.
قدرتهای امپریالیستی غرب در ارتباط با ملتهای خود جهت وادار کردن آنها به پیروی از دیدگاه هایشان، غالبا از روشهای نرم و پیچیده بهره میگیرند. اما در ارتباط با ملتهای شرق، از إِعمال تنبیههای سخت اقتصادی – سیاسی – نظامی ابایی ندارند. حکومتهای شرق در رابطه با ملتهای خود، علی العموم از روشهای آمرانه، عقب افتاده، ساده و خشن استفاده میکنند. رابطه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی قدرتهای امپریالیستی با دولت های دیگر رابطه ای یک سویه است؛ آنها امر میکنند و بقیه مجبورند اطاعت کنند و در صورت عدم پیروی، با کودتا یا رسواییهای اخلاقی – مالی سران حکومت وَ تنبیه های اقتصادی – سیاسی – نظامی مواجه میشوند.
دیالوگ (Dialogue) سازنده مبتنی است بر افتراق مثبت (Positive Difference)
انسان با دو نوع افتراق ذاتی و عرضی مواجه است:
1. افتراق ذانی: یکی از مهمترین افتراقات ذاتی، “افتراق ذاتی اندیشه و معرفت” است. اندیشه آدمی در ذات خود، اقتضای افتراق دارد. این افتراق از سویی حاصل تفاوت ذاتی مراتب معرفت (تجربی، استدلالی، عقلی و عرفانی) است و از دیگر سو حاصل پروسه “هندسه معرفت” است. این پروسه چندضلعی است؛ وقتی اضلاع مختلف “هندسه معرفت” افراد متفاوت باشد، اندیشه تولید شده نیز متفاوت خواهدبود. معرفت تجربی در باره اجزای عالم ماده توضیح میدهد، اما از توضیح تصویر کلی جهان و از آن برتر، کلِّ هستی ناتوان است. البته این محدودیت اقتضای اهداف، موضوع و روش این دانش است. متقابلا تلاش فلسفه، کل شناسی عالم طبیعت و هستی است. در حالی که عرفان عهده دار تبیین باطن آدمی، جامعه، تاریخ، هستی و فراتر از آن چگونگی وصول به اصل خویشتن (Origin) است. طبیعی است که نگاه یک شیمیدان با نگاه یک فیلسوف به انسان، جهان و تاریخ متفاوت است؛ چنان که نگاه عارف، با نگاه هر دو تفاوت دارد. فیلسوف از قال گوید و عارف از حال. تاریخ اندیشه بشر، بیانگر استمرار اختلاف و افتراق اندیشه هاست. چنان که فلسفه به عنوان یقینی ترین معرفت حصولی از سقراط تا به امروز شاهد اختلاف و تفاوت بین فلاسفه است، حتی بین استاد و شاگرد همچون افلاطون و ارسطو، یا میرداماد و ملاصدرا.
2. افتراق عَـرَضی به دو بخش تقسیم میشود: 1. افتراق عَـرَضی طبیعی (Natural Accidental Difference). 2. افتراق عَـرَضی تحمیلی (Imposed Accidental Difference) .
1. افتراق عَـرَضی طبیعی: همچون تفاوت پیـر و جوان، سیاه و سفید، نویسنده و خواننده. 2. افتراقع عَـرَضی تحمیلی: همچون مناسبات ناعادلانه اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – سیاسی بین طبقات مختلف جوامع و دولتهای شمال – جنوب.
در طول تاریخ همواره قدرت مداران افتراق عَرَضی تحمیلی را افتراق ذاتی، طبیعی و مثبت نمایانده اند و بر پذیرش و عدم تغییر آن تأکید کرده اند. مغالطه ای بس عظیم که امری “غیر ذاتی”، بشری و عَـرَضی (منفی) را بر همنوعان خود تحمیل کرده، به واسطه استمرار تاریخی، آن را “ذاتی” قلمداد کرده اند. در صورتی که خداوند نعمت های خویش را برای عموم انسان ها فارغ از جنس، نژاد، مذهب و ملیت آفریده و مهم ترین رسالت انبیاءِ الهی برقراری قسط و عدل اجتماعی بوده است. “لقَد أَرسَلنا رُسُلنا بّالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقوُمَ النّاسُ بِالقِسط”(حدید: 25)
حاکمان از آن رو که تفاوت اندیشه را نمیپذیرند؛ اساسا با اعتقاد به مونولوگ، قائل به دیالوگ نیستند. چرا که دیالوگ مبتنی بر پذیرش اصل تفاوت اندیشه هاست. قرآن کریم انسانها را به شنیدن اقوال گوناگون و تبعیت از بهترینِ آنها دعوت میکند: “. . . یَستَمِعوُنَ القَول فَیَتَّبِعوُنَ أَحسَنَة.”(زمر: 18) بدین سان تفاوت اندیشه در فرهنگ قرآنی یک اصل متعارف است. در حوزه روابط اجتماعی نیز حاکمان از آن رو که اختلاف را “ذاتی” میدانند نـه عَـرَضی؛ قائل به گفتگوهای سازنده، پیش برنده و دینامیک نیستند. زیرا با ایستا دانستن روابط اجتماعی، آن را در چارچوب روابط “ارباب و بنده” تفسیر میکنند.
دیالوگ (Dialogue) و افتراق (Difference) بین انسان و خدا:
تا زمانی که رابطه انسان و خدا تغییر نکند، رابطه انسان و جامعه نیز تغییر نمیکند. رابطه انسان و خـدا برخلاف فلسفه ارسطویی رابطه ای دو سویه است. این چنین نیست که خدا به عنوان محرک اول یا علت العلل، انسان و جهان را خلق کرده و سپس آنها را رها کرده باشد و فاقد شناخت نسبت به جزئیات امور باشد. در قرآن کریم آمده است: ” إِنَّ اللهَ بِعِبادِهِ لخَبیرٌ بَصیرٌ”(فاطر: 31) ” وَ کانَ اللهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً” (فتح: 24) ” إِنَّ اللهَ هُوَ السَّمیعُ البَصیر” (غافر: 20) ” إِنَّ اللهَ یَعلمُ غَیبَ السَّمواتِ وَ الارض” (حجرات: 18)
رابطه انسان با خدا، میتواند دیالوگ باشد یا مونولوگ. این دیدگاه در وهله نخست، عجیب به نظر میرسد، اما با توجه به مختار بودن خدا و انسان، دیالوگ یا مونولوگ امری است ممکن. دیالوگ گفتگویی است که طرفین با همدلی اراده شنیدن و دیدن همدیگر را داشته باشند. خداوند از طریق “وحی”، “الهام”، “عقل” و “نشانه ها” با انسانها سخن میگوید. اما انسان اگر بخواهد (اراده و طلب)؛ با شنیدن کلام الهی وارد جریان سیال و خلاق گفتگو با خداوند میشود همچون پیامبران. این امر در مورد حضرت موسی (ع) به نحو بارزی نمایان است، از این رو در قرآن کریم، موسی(ع) به “کلیم الله”(هم کلام با خداوند) (اعراف: 143)[ix] و عیسی مسیح (ع) به “کلمه خـدا” (آل عمران: 45)[x] ملقب شده اند. اراده و طلبِ شنیدن شرایطی دارد که مجال بیان آن نیست. غافلان و کوردلان پیام الهی را نمیشنوند، از این رو از دیالوگ با خداوند محروم اند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: “صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعوُنَ”(بقره: 18) “صُمٌّ بُکمٌ فَهُم لایَعقِلونَ” (بقره:171)
انسان با خدا سخن میگوید و خداوند به سخنان او پاسخ میدهد. گفتگوی انسان با خدا بسیار با شکوه، سازنده و خلاق است. این گفتگو دارای تازگی است، تکراری نیست زیرا اگر انسان کلام ثابتی هم بگوید، از آن جهت که