خرید تور تابستان

از امام خمینی هم ایراد بنی اسرائیلی می گرفتند!

حجت الاسلام والمسلمین عبدالرحیم اباذری در یادداشتی که سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی منتشر کرده، نوشت: اخیرا وقتی مشاهده شد چند نفر از نمایندگان محترم مجلس و افراد و اشخاص دیگر به پیاده روی آقای ظریف با جان کری در ضمن مذاکرات دلواپس شدند و اعتراض کردند . ناخود آگاه تصاویری از این نق زنی ها در  طول تاریخ معاصر  مانند فیلم سینمایی در ذهن نگارنده تداعی و ترسیم شد و بعد به همان صورت در اینجا قلمی گردید تا برای دیگران نیز مفید فایده باشد و خوانندگان عزیز خود با نقاط اشتراک دلواپسان در تاریخ معاصر بیشتر آگاه بشوند.
اخیرا وقتی مشاهده شد چند نفر از نمایندگان محترم مجلس و افراد و اشخاص دیگر به پیاده روی آقای ظریف با جان کری در ضمن مذاکرات دلواپس شدند و اعتراض کردند . ناخود آگاه تصاویری از این نق زنی ها در  طول تاریخ معاصر  مانند فیلم سینمایی در ذهن نگارنده تداعی و ترسیم شد و بعد به همان صورت در اینجا قلمی گردید تا برای دیگران نیز مفید فایده باشد و خوانندگان عزیز خود با نقاط اشتراک دلواپسان در تاریخ معاصر بیشتر آگاه بشوند.
اگر چه در برخی موارد در صداقت ، حس نیت این افراد  شکی نیست، اما از این جهت که این آقایان در جمود فکری و سطحی نگری با هم اشتراک دارند وهمیشه چند سال از زمان خود عقب تر حرکت می کنند در عین حال همواره خود را در یک سری کلمات و واژه های بی روح و به ظاهرعوام پسند محصور می کنند، قابل تامل و دقت است. حال به نمونه های زیر توجه کنید:
حمام خزینه ای
دراواخردهه چهل در شهر ما « میانه » حمام های خزینه ای وجود داشت وچون  لوله کشی آب در خانه ها نبود ومردم حتی برای آب آشامیدنی خود در سختی به سر می بردند واز چشمه های اطراف آب می آوردند، بنابراین مجبور بودند هر از چند گاهی جهت به اصطلاح نظافت وانجام غسل به این حمام ها ی عمومی بروند چند لحظاتی را در داخل خزینه سپری کنند. خزینه  چه عرض کنم ! آبش اغلب از مدت ها پیش بس مانده ومتعفن بود همه جور آشغال وکثافات در کف آن به پای آدم اصابت می کرد .وقتی از حمام بر می گشتی ، چند روزی بوی بد خزینه با تو همراه بود. که البته خود این مراکزِ به ظاهر بهداشتی ، منشا بسیاری از بیماری ها شده بود مردم وقتی به حمام می آمدند و می خواستند غسل ارتماسی کنند اول با همان آب ، سه بار مزمزه و استنشاق می کردند تا عمل استحبابی انجام داده از ثوابش بهره مند شوند و بعد هم غسل ارتماسی انجام می دادند.
   این وضع همین طور ادامه داشت تا این که   اداره بهداشت تصمیم گرفت حمام های خزینه ای را تعطیل کرده و به جای آن حمام های دوشی تاسیس کند. حدود سال های 48-1347در شهر میانه  یک حمام دوشی با اسلوب بهداشتی و خیلی تمیز و شیک به راه انداخته شد. همزمان با آن مخالفت ها و نق زنی های دینداران ظاهر بین ومتحجر نیز آغاز گردید ، انواع واقسام شبهاتی بود که هر روز مطرح می کردند.
یک روز می گفتند :  غسل در زیر دوش جایز نیست و باطل است. روز دیگر می گفتند : این یک توطئه است می خواهند خزینه که موضوع غسل ارتماسی است  را از بین ببرند و در واقع حکم خدا را بی موضوع ونابود سازند .در این میان هر کس از حمام دوشی استفاده می کرد، متهم به بی دینی ولامذهبی می شد.
آن زمان  اگرچه در شهرهای کوچک روزنامه محلی و رادیو و تلویزیون نبود اما در تمام مجالس عزا و عروسی و میهمانی های خانوادگی و بازار و مساجد این موضوع بحث روز شده بود مخالف و موافق های بسیاری داشت.  مخالفان  به فرمانداری و اداره بهداشت نامه وطومار اعتراض آمیز نوشتند که ای داد بیداد  اساس اسلام در خطراست و باید درب حمام دوشی مهر و موم شود ومردم به حمام خزینه ای بازگردند .
حدود سه چهار سال این بحث ها ادامه داشت من که نوجوانی بیش نبودم  هیچ گونه تجزیه وتحلیل وقضاوتی نمی توانستم داشته باشم  وفقط ناظر وشاهد این رخداد تاریخی بودم. بعد ها اغلب مردم و خواص به تدریج پذیرفتند که حمام دوشی از هر جهت ( دینی ، مذهبی ، بهداشتی ،درمانی اجتماعی، اقتصادی و روانی ) بهتر و مناسب تر از حمام خزینه ای است  و با آن کنار آمدند ، اما  تعداد اندکی همچنان به جمود وسر سختی خود ادامه دادند وهرگز تسلیم نشدند ودر نهایت به رحمت خدا رفتند. یعنی جمود فکری وتحجر به قدر عمیق بود که مزمزه واستنشاق وغسل با آب کثیف را به آب تمییز ، پاک و زلال ترجیح می دادند.
ماجرای بلند گو
در آن ایام از این دست رفتار ها وموضع گیری های متحجرانه کم نبود ، روزگاری حتی استفاده از «چتر»  مخالف های جدی داشت وقشرهای مذهبی جرات نمی کردند از آن استفاده کنند. از بعضی بزرگان شنیدم  وقتی اولین باز چراغ برق در ایران به حرم امام رضا علیه السلام کشیده شد ، عده ای عزا گرفتند و آن را «چراغ شیطان» می نامیدند، یا به بلند گو ومکرفن « بوق شیطان» می گفتند.
مرحوم مطهری از یک واعظ معروف نقل می کند : آن ایامی که بلندگو شایع شده بود قرار بود من در یک محلی صحبت کنم که بلندگو گذاشته بودند . قبل از من آقائی منبر رفت همین که بالای منبرقرار گرفت گفت : این « بوق شیطان» را از اینجا بردارید و ببرید . بلند گو ومکروفن را برداشتند و بردند ، به من که نوبت رسید دیدم اگر من سکوت کرده و تحمل کنم و حرف نزنم بعد از این دیگر نمی شود از آن بوق شیطان استفاده کرد ، تا رفتم  و روی منبر نشستم ، گفتم آن «زین شیطان » را بیاورید .
فیلم محمد رسول الله (ص)
در سال 40-1339 مصطفی عقاد  که خواست فیلم محمد رسول الله (ص) را بسازد از علمای شیعه و سنی دعوت به همکاری کرد اما هیچکدام به جز امام موسی صدر به وی جواب مثبت ندادند که هیچ ، شروع به مخالفت های عجیب و غریب کردند نامه های اعتراض آمیز به آقای صدر نوشتند . در این مورد آقای عقاد مصاحبه خواندنی دارد او می گوید بعد از پیروزی انقلاب خیلی امیدوار شدم و برای اکران فیلم به ایران آمدم و با چند نفر صحبت کردم آنها گفتند نمی توانیم اجازه اکران بدهیم  دلیلش را پرسیدم گفتند چون اذان در این فیلم به سبک اهل سنت است و مردم در ایران شیعه هستند بنابر این نمی شود .
خیلی نا امید و نگران شدم . چند روز دیگر آقای فخرالدین حجازی نماینده وقت مجلس با حاج احمد آقا تماس گرفت با هم خدمت امام خمینی رفتیم و ماجرا را با خود امام مطرح کردم امام فرمودند : این حرف ها ، حرف های بی ربطی است شما در این فیلم تاریخ زمان پیامبر (ص) را به تصویر کشیدید و در آن زمام شهادت ثالثه در اذان نبود . همین یک جمله مشکل ما را حل کرد و امیدواری من به انقلاب بیشتر شد .
حتما خوانندگان عزیر می دانند که مصطفی عقاد به امام موسی صدر قول داده بود یک فیلم هم درباره امام علی بسازد بعد هم در تدارک ساخت فیلمی نیز درباره امام خمینی بود ، اما ماموران جاسوسی اسرائیل این فرصت را از وی گرفتند و او را به همراه دخترش در یکی از هتل های لبنان ترور کردند .
مخالفت و نق زنی علیه انقلاب
اکنون که در ماه بهمن و آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی هستیم چند نمونه هم از نق زنی های دوران غربت مجاهدان وشاگردان امام در نهضت ذکر شود .
اوائل دهه چهل که نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در شرایط حساسی قرار گرفت نق زدن ها نیز از هر طرف  شروع شد . بعضی می گفتند : «سیره مرحوم آیت الله  حائری یزدی ، موسس حوزه ، سکوت و مدارا بود چرا آقای خمینی بر خلاف سیره آن مرحوم عمل می کند؟» که امام در یک سخنرانی مهم در جواب  آنها فرمود: « والله اگر  مرحوم آقای حائری زنده بود همین کار را انجام می دادند.» بعضی دگر می گفتند : «مگر می شود با گوشت و پوست و استخوان ، جلوی  توپ ، تانک و تفنگ ایستاد؟» بعضی می گفتند : «اگر شاه برود ، کشور کمونیستی می شود ،» چنانکه می گفتند: «مگر می شود کشور را بدون شاه اداره کرد؟ » یا می گفتند : «جواب این همه خون های به هدر ریخته شده را چه کسی می خواهد بدهد ؟ چرا بچه های مردم را تحریک کرده و به کشتن می دهید ؟» و…
شان مرجعیت  نیست
وقتی انقلاب پیروز شد ، نق زدن ها شکل و شمایل دیگری به خود گرفت  و بیشترشبیه به اشکالات بنی اسرائیلی شد.
چون امام در 12 بهمن 1357 وارد ایران شده و در بهشت زهرا آن سخنرانی حماسی و تاریخی را انجام دادند و در ضمنِ هشدار به دولت شاهپور بختیار فرمودند : « من دولت تعیین می کنم ، من تو دهن این دولت می زنم  ، من به پشتیبانی این مردم دولت تعیین می کنم»  این آقایان می گفتند : در شان یک مرجع تقلید و مجتهد نسیت این گونه حرف های تند بزند ، مرجع تفلید باید به صورت دو زانو بنشیند، دودستش را هم روی زانوها گذاشته و سرش را هم کج نگه دارد بعد هم به غیر « صبحکم الله بالخیر ، مساکم الله بالخیر ، و تقبل الله اعمالکم و اسعدالله ایاکم » وذکر ودعا چیز دیگری نگوید. . ببینید اینها در اثر همین جمود وکج اندیشی « قاطعیت» امام در مقابل  دشمنان انقلاب را « تندروی» واحیانا «بی تقوایی» می نامیدند.
در نگاه اینان به فرمایش  حضرت امام : « روحانیت زمانی قابل احترام وتکریم ( و با تقوا ) بود که حماقت از سراپای وجودشان ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان وزیرک ، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت.»
حرام خدا حلال شد!
حضرت امام وقتی  در شهر قم ساکن شد ، نخست دیدارهایش در مدرسه فیضیه انجام می گرفت ، در اثر انبوه جمعیتی که می آمدند گاهی در اثر فشار ، چند نفری زیر دست و پا می ماندند و آسیب می دیدند . این آقایان از آن مراسم بی نظیر وبا شکوه فقط همین را می دیدند و به خود امام نق می زدند و می گفتند : این دیدارها چه لزومی دارد؟ مگر نفس انسان محترم نیست ؟ چرا اجازه می دهید مردم همدیگر را زیر پا له کنند ؟ خیلی اصرار داشتند امام دیدارها را تعطیل کنند .  می گفتند : چرا باید زنان بیایند داخل مدرسه فیضیه بشوند ،آنوقت دسته جمعی و  یک صدا بگویند : « روح منی خمینی ، بت شکنی خمینی» ، آیا شنیدن صدای زن آن هم با این مضمون حرام نیست ؟ چرا حرام خدا را حلال می کنید؟!
از یکی از نزدیکان امام شنیدم می گفت : امام همه این نق زنی ها را می شنید وگوش می داد، اما به خود آنها مستقیم پاسخ نمی داد. اما وقتی برای سخنرانی  پشت تریبون قرار می گرفت  وبرای مردم صحبت می کرد درضمن سخنرانی پاسخ آنها را هم می داد.
ماجرای لباس جُندی
هشت سال دفاع مقدس بخصوص اوائل، این آقایان خودشان که به جبهه نمی رفتند. یادم هست به آیه مبارک « لولا نفر من کل فرقه» استدلال می کردند ومی گفتند : طلاب وروحانیون لازم نیست به جبهه بروند. وظیفه اصلی آنها این است که در مسجد ومحراب حضور داشته باشند و برای مردم از دین بگویند. وقتی  طلبه ای پایش به جبهه می خورد از سوی اینان  توبیخ می شد. وقتی حضرات آیات : شهدای محراب ، خامنه ای ، هاشمی و مشکینی وحسن روحانی لباس رزم می پوشیدند و به جبهه می رفتند نق زنی های اینان بیشتر می شد، می گفتند : روحانی نباید «لباس جندی» بپوشد وآنها را به عنوان « آخوند های پوتین پوش» به سخره می گرفتند.
نامه های بدون سلام
درماجرای انتخابات 88 که آیت الله هاشمی رفسنجانی آن نامه تاریخی را به حضور رهبر معظم انقلاب نوشت وحوادث روز را مورد تجزیه وتحلیل قرار داد ، دلوابسان بدون این که در محتوای نامه تامل و دقت کنند شروع به سرو صدا وجنجال کردند که وا اسلاما نامه بدون سلام نوشته شده است. در حالی که شبیه همین نامه (بدون سلام) پیشتر از سوی خود رهبر معظم انقلاب به همراه حضرات آیات : شهید بهشتی ، شهید باهنر ، موسوی اردبیلی و هاشمی  در ماجرای بنی صدر به حضور حضرت امام نوشته شده بود ، جالب است در آن ایام  نیز آقای هاشمی  این نامه مشترک را کافی ندانسته  یک نامه بدون سلام دیگر به تنهایی نوشت و مسائل حساس کشور وتوطئه های بنی صدر ومنافقین را در آن به صورت خیلی قاطع وگویا بیان کرد ، اما جمود وسطحی نگری دلواپسان هم در سال 60 وهم درسال 88 مانع از درک  اهمیت کم نظیر این سه نامه تاریخی شد.
راستی چرا بعضی ها همیشه  و فقط قسمت خالی لیوان را می بینند؟ چرا در حوادث واقعه وهنگام مواجه با پدیده های نو موضع منفی گرفته  و اغلب سردرگم می شوند؟ چه شده است بعضی از حضرات  همیشه از زمان خود چند سالی عقب تر می مانند ؟
بعضی از این آقایان علاوه بر جمود فکری و سطحی نگری احتمالا به یک نوع حسادت مزمن نیز گرفتار هستند چون خود از عهده کارهای بزرگ بر نمی آیند ، مدیریت های قوی دیگران را هم بر نمی تابند و ناچار  به اشکالات بنی اسرائیلی روی می آورند.
جالب است  وقتی آقای احمدی نژاد نامه های مکرر به رئیس جمهور آمریکا ودیگران نوشت که هیچ اعتنایی به آن نکردند وحتی یه بار هم پاسخی به آن داده نشد. همین دلواپسان نه تنها اعتراضی نکردند آن را موهبت الهی خواندند. حتی بعض ائمه جمعه  تهران اصرار داشتند متن آن در دانشگاه ها  و دبیرستان ها برای جوانان تدریس شود، اما اکنون که  با درایت ومدیریت رئیس دولت تدبیر وامید وهنرنمایی آقای ظریف ، پنج قدرت بزرگ جهان ناگزیر  به نشستن پای میز مذاکره با ایران شدند و  ومذاکرات با عزتمندی وپایبندی به اصول و با اشراف رهبر معظم انقلاب  ادامه دارد ، از هر طرف هجوم آوردند و نق زنی وسنگ اندازی می کنند تا مذاکرات به شکست انجامد. چرا چنین شده است؟
گویا اراده خدای متعال به این واقعیت وحقیقت تعلق گرفته که در هر زمانی یک سری افراد نق زن ودلواپس وجود داشته باشند تا از باب « تعرف الاشیاء باضدادها» گوهر وجودی مردانِ میدان های بزرگ ، کارآمد وکاردان از دیگران به خوبی تشخیص داده شوند و ضعف و بی هنری  وجهالت وسطحی نگری بعضی ها بیشتر آشکار گردد .
امروز  اگر چه  آمریکا واسرائیل دشمن شماره یک  مردم ایران است اما در داخل  نیز نباید از متحجران ، جمودگرایان ومقدس مآبان غافل شد که اینان  در مقام عمل و با زبانحال مردم وانقلاب را می خواهند به همان حمام های خزینه ای باز گردانند ، چنانکه در هشت سال مدیریت پاک خود این را نشان دادند وحداقل به مقدار دو دهه  رشد وشکوفائی وبالندگی را عقب انداختند. واین همه فجایع بوجود آوردند که هرروز ابعاد تازه ای از آن آشکار می گردد.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا