ناگهان سلفى فرهادميرزا، سلين ديون و رامبد جوان
فريدون صديقى در یادداشتی با عنوان “ناگهان سلفى فرهادميرزا، سلين ديون و رامبد جوان” در روزنامهی شرق نوشت:
قاعده؛ هركسى در هر مقام و شرايطى راهى را انتخاب مىكند كه با كمترين زيان و مقاومت روبهرو شود و بديهى است كه انتخابها پس از سنجش و قضاوت صورت مىگيرد. آيا رامبد جوان اين را نمىدانست كه با همسرش در رخسارى نو در سرزمين شمالى در رفتوآمد بود؟ يعنى او از قدرت مهندسى افكار عمومى توسط رسانهها كه خود برآمده از آن است بىخبر يا غافل بود؟ به نظر مىرسد چنين نباشد؛ اين را آقاى شهاب حسينى و اصغر فرهادى سفركرده هم مىدانند. آقاى جوان قريب به 25 سال است که يكى از شخصيتهاى رسانههای تصویری، بهويژه تلويزيون است؛ يعنى مىداند يا بايد بداند يكى از مهمترين كاركردهاى رسانه در همه مدياها بزرگكردن يا كوچككردن هركسى يا هرچيزى است. آقاى جوان تا همين ديروز از اين بزرگى ـشهرت، اعتبار و ثروتـ بهرهها برده است، چون او در بهتماشاگذاشتن خود، موجب قضاوت و سپس انتخاب ميليونها بيننده شد كه تا همين ديروزها انتخابى مثبت و ارزشمند بوده است.
نكته؛ قضاوت و انتخاب البته هميشه مثبت نيست، اما اگر بود نتيجه تداوم مجموعه تلويزيونى خندوانه، دورهمى و حالا خورشيد و… مىشود، مگر غير از اين است آقاى مهران مديرى و رضا رشيدپور؟
نتيجه اين نكته؛ آقاى جوان و دوستانى مانند او بايد بدانند وقتى شهرت، ثروت و محبوبيت را مديون افكار عمومى هستند، چون به آنان فرصت خودنمايى (يا هنرنمايى) داده است تا همچنان ستاره باقى بمانند، انتظار واكنش از نوع ديگر (كوچكسازى و تحقير) را هم داشته باشند. ذات رسانه در هر مديايى خرد و بزرگ كردن شخص يا چيزى هم هست.
قاعده؛ فرهنگ جامعه را اعضاى همان جامعه توليد، فراگرفته و فراگير مىكنند؛ فرهنگ شيوه تفكر، عمل و احساس مردمان همان جامعه است. بر اين پايه چهرهها و حتى سلبريتىهاى يكشبه و تازهبهدورانرسيده كه عمرشان كوتاهتر از يك فصل است، همواره در مظان قضاوت هستند؛ مثل ورزشكاران، سياستمداران، خوانندگان، موزيسينها، سينماگران، نقاشان، شعرا، نويسندگان، وكلا، وزرا، حتى روزنامهنگاران چون آقاى غزل هوشنگ ابتهاج (سايه)، غزل او از هميشهها محمدرضا شجريان، تافته جدابافته تئاتر و سينما، بهرام بيضايى، اسطوره ادبيات داستانى، محمود دولتآبادى، نقاش، نويسنده و منتقد درجهيك، آيدين آغداشلو، سياستنويس خوشمشرب، صادق زيباكلام، سياستمدار همه فصول، جواد ظريف، معتبرترين ورزشكار، على دايى و عادل فردوسىپور كه پديدهای بىمثال و دوستداشتنى است.
سؤال؛ آيا كسى فرهادميرزا صادق سنندجى را تاكنون قضاوت كرده است، عكسى سلفى از او در كانادا در حال خوردن نوشابه گرفته است؟ پاسخ روشن است، خير! چرا، چون چنين شخصى وجود ندارد و اگر احتمالا وجود دارد، كسى كارى به كارش ندارد، چون از عنصر شهرت خوب يا بد برخوردار نيست، پس به آراى عمومى گذاشته نمىشود. قاضيان و انتخابشوندگانى اگر باشند، چند فاميل و چند آشنا بيش نيستند.
نكته؛ شهرت هزينه دارد. اين را همه چهرههاى دنيا مىدانند؛ دىكاپريو، سلين ديون، برد پيت، ترزا مى، مسى و رونالدو هم مىدانند، ريحانا هم حتى مىداند، پس وقتى در مجامع عمومى ظاهر مىشوند با شال و کلاه و عينك خود پنهان مىشوند نهاینکه شال و كلاه از سر برگيرند، چون بهخوبى مىدانند تحقق هر خواستهاى لزوما به آرامش نمىانجامد. آيا آقاى جوان از اين نكته غافل بوده است؟! يادمان باشد در جامعه فوقطبقاتى قضاوتها هم لاجرم فوقطبقاتى مىشود.
قاعده پايانى؛ اساسا شهرت در جوامعى مانند ما سرچشمه ابدى نگرانىها، دلمشغولىها و حسادتهاست و اغلب دردسرساز و دردناك مىشود. اين را آقاى دكتر نجفى، آرامترين سياستمدار روزگار اخير به خوبى مىداند.
پرسش آخر؛ چرا جمعى از افراد مشهور و انبوهى افراد نخبه تن به رفتن از ميهن خود مىدهند، درحالىكه فرزندان اين آب و خاك عزيز هستند؟
انتهای پیام