سخنانی از سردار سلیمانی
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در سخنانی به تبیین ماهیت انقلاب اسلامی، تأثیر شهدا و فرهنگ شهادت بر کشور و منطقه، مقوله قومیت و ملیگرایی و رفتار ملیگراها در رابطه با دفاع مقدس پرداخت.
به گزارش خبرگزاری مهر، بهمنماه سال گذشته و همزمان با نخستین سالگرد شهادت سردار شهید حسن شاطری (از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مسئول بازسازی جنوب لبنان که بهمن ۹۱ در سوریه به شهادت رسید)، سردار سرلشگر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در سخنانی که در مراسم بزرگداشت آن شهید ایراد کرد، به تبیین ویژگیها آن شهید پرداخت؛ وی در این سخنان، مقوله ملیگرایی و قومیت و نقش آن درتحولات انقلاب اسلامی را بررسی کرد.
بخشهایی از سخنرانی منتشر نشده سردار سلیمانی در مراسم بزرگداشت شهید شاطری که در شماره هشتم نشریه «رمز عبور» آمده، در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار شاطری(مهندس حسام خوشنویس) منتشر می گردد:
«… امام در بُعد ملیت و قومیت، ایران را بیمه کرد؛ شما میدانید ۷۰۰ سال از تاریخ ایران یک تاریخ مفقودهای است. قومیتهای گوناگونی در ایران آمدند که در کتب تاریخیمان فراوان وجود دارد، ایران را تصرف کردند، در ایران سلطنت کردند و سیطره کردند. از مغولها گرفته تا افغانها، تا خوارزمشاهیها، تا سلجوقیها، تا سامانیها. سطوح گوناگونی از قومیتهای مختلف آمدند و هر کدام در یک برهه طولانی بر این کشور حکومت کردند؛ قریب ۷۰۰ سال از تاریخ ایران در این کشمکشها بود.
زمان امروز، اولین بار در تاریخ ایران است که هم در بعد ایران و هم در بعد خارج ایران، هر جنگی پیرامون ایران اتفاق افتاده، ایران پیروز آن جنگ بوده و هر جنگی در بیرون عالم اسلام اتفاق افتاده، عالم اسلامی پیروز آن بود. جنگ شمشیرها و اسبها و منجنیقها هم نبود، جنگ هواپیماها، موشکها، تانکها، توپها و آتشهای عجیب و غریب است.
در بعد ایران، ما این جنگ هشتساله را تجربه کردیم که این، غیر از توطئههای مختلف دیگری است که در طول دوره سی و چندساله انقلاب شاهد بودیم. در یک جای آن نزدیک به بیش از ۵۰ درصد مجلس شورای اسلامی ما و بزرگان ما را در یک انفجار به شهادت رساندند. این کاری که منافقین خبیث کردند، امروز خودشان در این آتش خباثت خودشان گرفتار شدند، نزدیک ۱۸ هزار نفر از برجستههای این انقلاب را به شهادت رساندند. چندتایشان شهدای محراب بودند؛ پیرمردهای عارف ارزشمندی مثل شهید صدوقی، مثل شهید دستغیب، مثل شهید اشرفی اصفهانی، مثل شهید مدنی. هر کجا در بازار ما، در سپاه ما، در بسیج ما، در ادارههای ما، در داخل جامعه ما، یک متدین با حرارت انقلابی وجود داشت، اینها به سمتش رفتند و شهیدش کردند. در یک برهه کوتاه قریب ۱۸ هزار نفر از برجستههای نظام را شهید کردند. حادثه حزب جمهوری اسلامی، حادثه نخست وزیری، شهادت شهید رجایی و باهنر حوادث تلخ و سختی بود که همه یادمان هست؛ بعد هم این جنگ وسیع بود که بخش مهمی از دنیا در بعد منطقهای و فرامنطقهای پشت آن ایستاد؛ این میتوانست بنیان ایران را به هم بپیچد.
کشورهایی را که حوادث پیرامون آنها حداقل نسبت به حوادث داخل کشور ما مشابه هست – مثل افغانستان، مثل کشور بزرگ و تاریخی مصر، مثل سوریه، مثل عراق – ببینید؛ این پیروزی درخشان، این آرامش وسیع در [جایی است که] اطرافش همه آتش است، در ایرانی است که دنیا متحیر از این آرامش است. دلیل اساسی این، آن کار ویژه و مهمی است که امام انجام داد؛ امام آمد و مذهب را در پشتوانه قومیت و ملیت قرار داد. به تعبیری که برادر عزیزمان فرمانده سپاه [منطقه] فرمودند، اینجا (محل سخنرانی) در نسبت جمعیت به شهدا، دومین شهر از شهرهاست؛ اگر این عنصر مذهب وجود نداشت، آیا این دفاع در یک جنگ نابرابر اتفاق میافتاد؟! این معرکه، معرکهای نبود که در دوره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به وجود آمده باشد؛ این معرکه در زمان شاه وجود داشت.
صدام در حزب بعث بارها با شاه در مرزها جنگید. جنگها کوچک، اما مهم بود؛ یک دشمنی دیرینهای وجود داشت، امام به این کشور مصونیت بخشید و با این پشتوانه عظیم و مهمی که به وجود آورد، این کشور را بیمه کرد و برای اولین بار در یک حادثه سنگین، طولانی و نابرابر ایران پیروز صحنه بود. در همه صحنههای دیگر هم که اتفاق بیفتد، اگر این دو عنصر مکمل هم باشند، یقیناً ایران پیروز است. اصلاً رمز جاودانگی و پیروزی ایران در این است.
البته اعتقاد بنده این است و این اعتقاد هم در تجربه برای ما ثابت شد که آن چیزی که در ایران جنبه ملیگرایی و ناسیونالیستی دارد، بخش اعظم آن دروغ است. ملیگرایی را برای مقابله با اسلامگرایی علم کردند، نه ملیگرایی به معنای حب وطن که کسی درد داشته باشد و بیاید برای کشورش کاری انجام بدهد؛ وگرنه ما در صحنههای جنگ باید ملیگراها را جلوتر از هر عنصر دیگری میدیدیم. در دوره هشتساله جنگ و تجاوز خارجی دشمن تاریخی به ایران، ما باید ملیگراها، نهضت آزادی و جبهه ملی را میدیدیم، ولی هیچ اثری ندیدیم، هیچ جا بسیجی از آنها ندیدیم، هیچ جا ندیدیم اینها بخواهند ثبتنام کنند، بخواهند نیروها را جمع کنند، تشکیل گردان و گروهان بدهند و به جبهه اعزام کنند. هیچ وقت این اتفاق نیفتاد؛ هدفشان یک ملیگرایی دروغین برای مقابله با مذهب، برای مقابله با اسلام بود.
در این تحول بزرگی که شما میبینید، امروز دشمن از مقابله با جمهوری اسلامی در طول این سی و چند سال خسته شده، افسرده شده و نا امید شده؛ میخواهد از راه تقرب بیاید و این را کاری کند و طرح دیگری را از راه نزدیکی انجام بدهد. جمهوری اسلامی با دو ویژگی در عالم اسلامی تأثیرگذار بود؛ یک ویژگی، ویژگی ساختاری نظام اسلامی است. اصل این ساختار نظام اسلامی و پیکره حاکم بر نظام اسلامی، نفس این برای یک دگرگونی مهم موضوعیت دارد. ویژگیهایی که در درون جمهوری اسلامی وجود دارد، این ممزوجیت مذهب و مردم، دموکراسی و مذهب به نحوی که هیچ کدام دیگری را مغموم نکند و از دور خارج نکند، نه دموکراسی به نفع مذهب آسیب ببیند و نه مذهب به خاطر دموکراسی آسیب ببیند، خیلی پردازش دقیق و درست و حکیمانهای بود که امام (ره) انجام داد. در بعد ساختار این نظام، از قانون اساسی آن که تبلور حقیقی بخشی از کتابالله است تا ولایت فقیه که در جایگاه عترتالله و عترت نبی معظم اسلام (ص) نشسته است و مجموعه این ساختار، مجلس شورای اسلامی، مجالس دیگر، موضوعات مختلف دیگر، این انتخابهای پرشوری که برگزار میشود –چه چیزی میتواند این همه جمعیت مردم را در ۲۲ بهمن جمع کند؟ کدام تبلیغات و کدام نهاد میتواند این کار را انجام بدهد؟- نهادهای جمهوری اسلامی، این شکل و این ساختار هم در بعد ثباتبخشی به جمهوری اسلامی نقش اساسی و دقیقی داشتهاند و هر کدامشان در یک جایگاه درست و حکیمانهای ایجاد شدند و هم به طور کلی تأثیر دگرگونکنندهای در جهان داشتند.
در بعد حکومت، ما دو تجربه را در برادرهای اهل سنت عزیز خودمان داریم؛ یکی در افغانستان اتفاق افتاد؛ طالبان آنجا آمدند و در واقع یک حکومت را بر مبنای فقه اهل سنت در یک بعد دیگر به نام «امارت اسلامی» ایجاد کردند. شما دیدید عمر این حکومت کمتر از دو سال شد. در جایگاه مردم، در مسأله زنان، در مسأله دموکراسی، در موضوع قومیتها، در موضوع مذاهب مختلف دیگر و در ابعاد گوناگون ناموفق شد. اگر این حکومت در دل مردم افغانستان ریشه داشت، هرگز هیچ تجاوز خارجی نمیتوانست این حکومت را متلاشی کند؛ امکان نداشت. بُعد دوم را هم در کشورهای مختلف دیگری دیدیم؛ در مصر، در پاکستان و جاهای دیگر اتفاق افتاد.
این نمونه که امام (ره) دموکراسی و مذهب را ممزوج کرد و این دو را پیوند داد و از درون آن یک نظامی را تولد داد، یک مسأله استثنایی بود. این یک تأثیر اساسی دارد و پیوسته عامل دگرگونی است. این که گفته میشود صدور انقلاب، خود انقلاب یک چارچوب مجازی دارد و غیرقابل لمس است، انقلاب یک فکر است، انقلاب یک جسم نیست. این صدور انقلاب در دو بعد تبلور پیدا کرد؛ یکی در بعد ساختار و شاکله این نظام است که عرض کردم، بعد دوم نیز در چارچوب مدلها و الگوها بود که خیلی مهم بود. مثل حکم و آیهای است که نازل شده است؛ مردم قرائت میکنند اما وقتی تجلی آن را در سنت نبی معظم اسلام (ص) میبینند، آن وقت ملموس میشود، قابل اندازهگیری میشود، قابلیت الگو و مدل شدن پیدا میکند.
خود جمهوری اسلامی یک مدل است، اما در درون این مدلی که جمهوری اسلامی ارائه کرد، الگوهایی از خودش بروز داد که آن الگوها تأثیر اولیه و اساسی در صدور انقلاب و تحول در عالم اسلامی داشتند و این مربوط به شخصیتها و شخصها و افراد بود. دفاع مقدس ما یک مدل و یک الگوست. وقتی ما بحث شهید باکری را میکنیم، بحث شهید شوکتپور رضوان الله تعالی علیه را میکنیم، بحث شهید شاکری را میکنیم، بحث سر یک فرمانده لشکر نیست، بحث سر یک فرمانده پادگان نیست، بحث سر یک فرمانده نظامی منصوبشده مدرج نیست؛ چرا جنگ ما تبدیل به مدرسه شد؟ جنگ، امروز الگو هست یا نیست؟ چه مدرسهای عمیقتر از دفاع مقدس دارید که یک مدل رفتاری حقیقی، دینی، اخلاقی و مدیریتی در ابعاد گوناگون را به عنوان نمونه به نمایش گذاشته باشد؟ آن قدر عظمت پیدا کرده که شما میبینید در بعد رهبری، مقام معظم رهبری به رغم این که ولی فقیه است، مرجع تقلید است، عالم دینی است، حکیم است، زاده پیامبر (ص) است، عمامه پیامبر را بر سر دارد اما اصرار دارد در هر جلسه رسمی و غیررسمی این چفیه دوران دفاع مقدس را دور گردن خودش داشته باشد، همان که در همه جلسات همه مشتاقانه میخواهند از او بگیرند. این چیست؟ یک مدل موفق است.
من همیشه میگویم از حدود ۱۳۰۰ سال – یعنی از سال ۴۰ هجری که امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید – در طول این دوره طولانی که ۸۰ سال بنیامیه حکومت کرد، قریب ۵۰۰ سال بنیعباس حکومت کرد، ۴۰۰ سال عثمانیها حکومت کردند و علمای شیعه در این گرد و خاکها و ویرانههای مختلف این مذهب را حفظ کردند و دست به دست چرخاندند؛ اگر روحانیت شیعه بخواهد یک نمایشگاه از خود بروز بدهد و بگوید این حاصل تلاش من است، به نظر من، آن نمایشگاه دفاع مقدس است. در بعد انسانی، اخلاقی، رفتاری، دینی، آن جامعه امام زمانی و آخرالزمانی «دفاع مقدس» است. شهید باکری، شهید خرازی در این الگو بودند. شهید باکری رئیس مدرسهای بود که یک مدرسه را به نام عاشورا تأسیس کرد و یک مدل رفتار را به نام مدل رفتار باکری پایه گذاشت. از اسلام ناب، از متن اسلام، از عمق اسلام این کارکرد و دگرگونی به وجود آورد. این مدل در مقابل مدل دشمن بود که پر از ظلم و جور و اعدام و شکنجه و اجحاف و گورهای دستهجمعی بود. تازه او فرمانده لشکر نبود. او مثل یک مرجع تقلید بود، اما نه در بعد احکام دینی، که در اخلاق و رفتار و مدیریت از او تقلید میکردند.
من در زمان جنگ میدیدم، جمعیت وسیعی که در بین آنها معلم بود، استاد دانشگاه بود، دانشجو بود، دانشآموز بود، کارگر بود، استاد بنا بود، از تن صدای شهید خرازی، نوع ذکر او، لباس او، کلاه سر او را تقلید میکردند. ما از مرجع تقلیدمان حکم میگیریم و حکم را عمل میکنیم. شما اگر نگاه بکنید، میبینید مقدسترین افراد در درون جامعه ما و ماندگارترین چهرهها، چهرههای شهید ما هستند. سراسری هم هست، با این عکس و با این نام و با این سیره عشق میورزند. این بالاترین نقش را در صدور انقلاب ما داشت و بالاترین نقش را در تطهیر جامعه ما و سوق دادن جامعه ما به سمت مذهب و انقلابیگری داشت. این دو عنصر مهم یک نیروی انقلابی بود؛ روح مبارزهطلبی و روح مذهبی.
شهید شاطری از این جنس بود. یک مدل بود؛ مدل رفتاری، مدل اخلاقی، یک الگو بود. لذا وقتی این فکر در لبنان رفت، آنچنان این چهره غمگرفته در اثر این خرابههای وسیع را با رفتار خودش عوض کرد که من فکر نمیکنم هیچ کسی به این اندازه توانسته باشد تبلیغ مذهب کند. شما به شاطری یک مدال نمیتوانید بدهید؛ بگوییم مرحبا شاطری این تپه را گرفت. بزرگتر از گرفتن یک تپه بود. بزرگتر از گرفتن یک جبهه یا یک منطقه بود. او با حقیقت عمل خودش و اخلاق خودش دلها را گرفت، دلها را تصرف کرد. لذا بزرگیاش وقتی نمایان شد که رفت. آن وقت شما باید میرفتید جنوب لبنان و میدیدید. مسیحیها برای کمتر شهیدی در کلیساهای خودشان و مناطق خودشان میآیند مجلس بگیرند. تمام مذاهب و ادیانی که در جنوب وجود داشتند، برای شهید شاطری مراسم گرفتند. صدور اخلاق کرد، صدور رفتار کرد، این ماندگار شد. در جای دیگری هم من او را دیدم. مردم آنجا که حکومت داشتند، نظامی داشتند، نظام داشتند، ولی برای او دست تکان میدادند. در مشکلاتشان به او رجوع میکردند. این نمونهها یک فرد نیستند، یک شهر نیستند، بزرگتر از یک شهر هستند. بعضی وقتها انسان یک فرد را از دست میدهد و برای از دست دادن یک فرد متاثر میشود که آن فرد عزیز باشد. بعضی وقتها یک فرد به اندازه یک شهر است، به اندازه یک استان است. بعضی وقتها بزرگتر از یک استان است، به اندازه یک کشور است، نماد یک مذهب است. آدم افتخار میکند، لذت میبرد. شیعه یعنی این! کدام قلب وجود دارد که تسلیم این نشود؟ ایران یعنی این! انقلاب اسلامی یعنی این! همه را تسلیم خودش میکند…»
به گزارش مهر، سردار شهید حسن شاطری ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۱ در مسیر دمشق به بیروت به شهادت رسید.
انتهای پیام