خرید تور تابستان

کامیار عبدی از وضعیت باستان‌شناسی در ایران می گوید

یاشار تاج‌محمدی، انصاف نیوز: کامیار عبدی باستان‌شناس ایرانی و استاد دانشگاه است. او فارغ‌التحصیل دکترا از دانشگاه میشیگان و مدتی در کالج دارتموت در ایالات‌متحده به تدریس پرداخت. پس از بازگشت به ایران تدریس در دانشگاه آزاد، واحد علوم و تحقیقات را آغاز کرد. وی به مدت چندین سال به کاوش و بررسی در دشت اسلام‌آباد (کرمانشاه) پرداخت که نتایج ارزشمندی در بر داشت. همچنین وی در خوزستان، فارس، ایلام و چند نقطه دیگر کاوش‌هایی داشته است. 
از وی در نشریات بین‌المللی و داخلی مقالات متعددی منتشر شده که در روشن کردن برخی از سوالات باستان‌شناسی دوره مس و سنگ و آغاز تاریخی ایران بسیار موثر بوده است. وی همچنین تاکنون چند کتاب منتشر کرده که یکی از آنها جشن‌نامه ویلیام سامنر است. دکتر عبدی همچنین سردبیر مجله ی باستان‌شناسی و تاریخ از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی است. 
علایق پژوهشی او تحولات حدفاصل آغاز روستانشینی و تولید مواد غذایی و تغییرات اجتماعی و اقتصادی مرتبط به آن (c۸۰۰۰ قبل از میلاد) تا ظهور قدرت‌های سیاسی در اوایل دوره کالکولیتیک (تمرکز پ ۳۵۰۰ قبل از میلاد) است. تشکیل امپراتوری‌ها از هزاره اول پیش از میلاد تا ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی، به ویژه دوره هخامنشی (۵۵۰-۳۳۰ قبل از میلاد) از دیگر اهداف مطالعاتی وی است. 
در گفت‌وگویی که با وی انجام دادیم، از شکل‌گیری اولین تلاش‌های ایرانیان برای حفاظت از میراث فرهنگی‌شان تا مشکلات فعلی حاکم بر باستان‌شناسی ایران مورد بحث قرار گرفت.
– ایرانیان از چه تاریخی به فکر حفاظت از میراث فرهنگی‌شان افتادند؟
قبل از این که حکومت منسجمی در ایران شکل بگیرد حرکتی در جهت حفظ آثار باستانی ایران صورت نگرفته بود، البته ناگفته باقی نماند که همین حکومت‌ها بانی احداث این بناها بودند، از دورۀ ایلامی‌ها گرفته تا هخامنشی و ساسانی، بناهایی که ما امروزه به عنوان بناهای یادمانی می‌شناسیم، ساختۀ دست حکومت‌ها بوده، از زیگورات چغازنبیل و تخت جمشید و بناهای دورۀ ساسانی گرفته تا مساجد و کاروانسراهای دورۀ اسلامی همه ساختۀ حکومت‌ها هستند، در برخی موارد هم حکومت‌ها در ترمیم و مرمت این بناها نقش داشتند ولی هرگاه حکومتی روی کار می‌آمد اغلب به دست‌ساخته‌های خودش توجه داشته است تا حکومت پیشین، مثلاً ساسانیان هرگز بخشی از تخت جمشید را مرمت نکردند، بلکه بناهای برجای‌مانده از گذشته در جهت استفادۀ مجدد از آن بنا مرمت و احیا می‌شده است، مثلاً شاهان صفوی یا قاجار برخی از آثار باقی‌مانده از دورۀ قبل را جهت استفاده مجدد، تعمیر و بازسازی کرده‌اند، بنابراین به‌ندرت شاهدیم که آثار باستانی موردتوجه حکومت‌ها باشند. 
از اواخر دورۀ صفوی حکومت‌ها قبل از این که بتوانند پایه‌های خود را تثبیت کنند و تشکیلات اداری منسجمی به وجود بیاورند سرنگون شدند و حکومت جدیدی جای حکومت قبلی را گرفته و این روند تا مدت‌ها تکرار شده است. بنابراین در این برهۀ زمانی ما شاهد حکومت منسجمی نیستیم که دارای تشکیلات منظم باشد، مثلاً وزارت جنگ، وزارت دارایی و… اغلب به دست پادشاه و اطرافیانش اداره می‌شد، در چنین شرایطی پادشاه به‌قدری درگیر مشکلات ریزودرشت بود که حفاظت از میراث فرهنگی اهمیتی نداشته است، بنابراین می‌بینیم که جز در موارد اندکی که استفادۀ مجدد از بنا مدنظر بوده کاری در جهت حفاظت از میراث صورت نگرفته است. 
این روند تا پایان دورۀ قاجار و روی کار آمدن رضاخان ادامه دارد، در این زمان با تشکیل نهادهای حکومتی و غیر حکومتی مثل انجمن آثار ملی، حفاظت از میراث ملی به شکل جدی دنبال شد، نمونه‌اش احداث یا بازسازی مقبرۀ شعرا و بزرگان ایرانی است که در این دوره صورت می‌گیرد، محوطه‌های باستانی نیز پس از حفاری توسط هیئت‌های خارجی، توسط ادارۀ کل حفاظت آثار باستانی نگهداری می‌شده یا از هیئت‌های خارجی برای مرمت و حفاظت از آثار باستانی کمک گرفته‌شده است، بنابراین می‌بینیم تا قبل از این دوره توجهی به این آثار صورت نگرفته است. 
– در دورۀ قاجاریه چطور؟
ما در دورۀ قاجاریه قانونی درباره حفاظت از آثار باستانی نداریم و اگر خیلی خوش‌بینانه نگاه کنیم تنها همان تفاهم‌نامه‌هایی است که میان پادشاه قاجار و هیئت‌های فرانسوی امضاشده، در آنجا نیز درباره این صحبت شده که آنها چه چیزهایی را می‌توانند از ایران خارج کنند و چه چیزهایی را نمی‌توانند ببرند، اگر کتاب آقای پوپ را مطالعه کنید در آنجا اشاره‌شده، یکی از مواردی که خارجی‌ها از انجام آن منع شده‌اند، ورود به بناهای مذهبی مثل مساجد و امامزاده‌ها و حفاری در آنهاست، البته قبل از این که این محدودیت‌ها اعمال شود بسیاری آثار نفیس از ایران خارج‌شده بود، مثلاً زمانی که روس‌ها اردبیل را گرفتند، چینی‌خانۀ اردبیل را بار زدند و به روسیه بردند. 
– در حال حاضر وضعیت به چه صورت است؟
همانطوری که مردم‌شناسی و انسان‌شناسی و… روی هواست، باستان‌شناسی هم وضعیت خوبی ندارد، حفاظت از میراث فرهنگی هم‌ روی هواست و مثل باستان‌شناسی برای عده‌ای نان‌دانی شده است، عده‌ای می‌آیند پروژه‌ای می‌گیرند و به اسم مرمت مقداری دوغ آب گچ به درودیوار می‌مالند و دویست میلیون بودجه می‌گیرند، این مسائل در میراث فراوان وجود دارد مثلاً یک کاروانسرایی که چندین کیلومتر با جاده فاصله دارد و تبدیل به آغل گوسفندان شده را مرمت می‌کنند چراکه این کاروانسرا نزدیک دهات فلان رئیس استان بوده ولی چون هیچ استفاده‌ای ندارد مجدداً مخروبه می‌شود و تمام هزینه‌ها به باد می‌رود، درحالی‌که کاروانسراهای زیادی هستند که موقعیت مناسبی دارند و کنار جادۀ اصلی واقع‌شده‌اند و می‌توان با واگذار کردن آنها به بخش خصوصی استفادۀ بهینه‌ای از این کاروانسراها کرد، خیلی‌ها هستند که حاضرند تمام هزینه‌های مرمت این کاروانسراهای در حال تخریب را بدهند و این‌ها را با نظارت دایمی میراث فرهنگی تبدیل به رستوران سنتی کنند اما موافقت نمی‌شود و این کاروانسراها هرروز خراب‌تر می‌شوند. هیچ برنامه و سیاست مشخصی در این مورد وجود ندارد، تازه این‌ها بناهای کوچک و کم‌تر شناخته‌شده هستند، درحالی‌که این وضعیت درباره آثار و محوطه‌های مهمی که ثبت آثار ملی و یونسکو هستند نیز وجود دارد مثلاً تخت جمشید سال‌هاست دست عده‌ای است که در طول این سال‌ها باوجود بودجه‌های سنگین کار خاصی نکرده‌اند، با پولی که در آنجا تلف‌شده می‌توان چهارتا تخت جمشید ساخت. 
– این مشکلات در کجا ریشه دارد؟ چرا باوجود بودجه‌هایی که به این امر اختصاص پیدا می‌کند نتیجۀ مطلوب حاصل نمی‌شود؟
در فساد اداری و مالی ریشه دارد، بدون برنامه‌ریزی و مطالعه، بودجه‌های هنگفت می‌گیرند و سد می‌سازند و می‌بینیم که نتیجه‌ای جز بحران‌های زیست‌محیطی نداشته است، زیرا کسانی که این پروژه‌ها را انجام می‌دهند بیشتر از آن که به فکر حل مشکلات باشند به فکر جیب خودشان هستند. جنون سدسازی در دورۀ احمدی‌نژاد چه نتیجه‌ای در پی داشت؟ در باستان‌شناسی و مرمت آثار هم همین وضعیت وجود دارد، من از خیلی چیزها خبر ندارم اما بطور مثال درباره قلعۀ فرانسوی‌ها در شوش که در جریان هستم، می‌دیدم که هر بار ترک‌های دیوارهای آن قلعه بیشتر می‌شود، این قلعه یک بنای قدیمی است که با مصالح قدیمی ساخته‌شده و شرایط خاصی دارد، اما به‌جای آن که با برنامه‌ریزی و مطالعه برای ترک‌هایی که در این بنا وجود دارد و هر روز بیشتر می‌شود فکری بکنند، کار را به دست یک شرکت می‌سپارند و صد میلیون می‌دهند که روی این ترک‌ها را بندکشی کنند، نیازی نیست مهندس ساختمان یا مرمت‌گر باشید تا متوجه شوید بناهایی که ترک برداشته و در حال متلاشی شدن است با بندکشی درست نمی‌شود، اما آنها چهارتا ظرف گچ آورده‌اند و روی این ترک‌ها را پوشانده‌اند، من نمی‌فهمم این چه‌کار احمقانه‌ای است؟ مگر می‌خواهید نمای ظاهر بنا را درست کنید؟ بی‌شک این بندکشی سال بعد از بین می‌رود و ترک‌ها بیشتر می‌شود. حالا حدس بزنید برای این بندکشی چقدر بودجه گرفته‌اند؟ یک‌میلیون؟ پنج میلیون؟ مگر ده تا کیسه گچ و یک وانت خاک و چهارتا کارگر چقدر خرج دارد؟ شاید باور نکنید اما برای این کار دویست و بیست میلیون هزینه کرده‌اند و سال بعد بازهم همین وضعیت ادامه دارد. 
– واگذاری این کارها به بخش خصوصی راهکار مناسبی نیست؟
نخیر. بدتر می‌شود، چراکه در حال حاضر نظارت اندکی وجود دارد، اما بخش خصوصی بالطبع سعی دارد با کمترین هزینه کار را به انجام برساند و نتیجه مطلوبی حاصل نمی‌شود. اصلاً صلاحیت هیئت‌هایی که برای مرمت آثار انتخاب می‌شوند چطور تایید می‌شود؟ آیا این‌ها برای جارو کردن کف یک کاروانسرا صلاحیت‌دارند؟ اما چون زد و بندهایی در پشت پرده وجود دارد این کارها صورت می‌گیرد. 
– راهکار شما برای این وضعیت چیست؟
راهکار من روش آشوربانیپالی است، باید باستان‌شناسی ایران را با خاک یکسان کرد، شخم زد و روی آن نمک پاشید و رها کرد تا چند سال هوا بخورد سپس از نو آن را ساخت. فساد چنان در این تشکیلات ریشه دوانده است که اگر دو نفر آدم صالح هم پیدا بشوند که بخواهند واقعاً برای این کشور کار کنند، چنان کله‌پا می‌شوند که طرف نمی‌فهمد چطور زمین خورد؟ مثلاً بر سر همین حفاری‌های نجات بخشی در پژوهشکدۀ باستان‌شناسی همه باهم دعوا دارند. این ایده که این حفاری‌ها به باستان شناسان قدیمی سپرده شود هم راهکار مناسبی نیست، چراکه برخی از آدم‌های کثیف از این طریق، استادان خوش‌نامی را که به هیچ‌یک از این مسائل آلوده نیستند را به لجن‌زار خوشان می‌کشند و به آنها می‌گویند شما بروید ما بالای سر کار هستیم، ولی سمبل‌کاری و فسادهای مالی رخ می‌دهد، فردا هم یک سفالی گم می‌شود، می‌گویند به ما چه ربطی دارد، استاد فلانی رئیس هیئت بود، آن پنجاه میلیون چه شد؟ می‌گویند من چه می‌دانم آقای فلانی مسئول است و به‌این‌ترتیب سابقۀ انسان‌های پاکی را که چهل پنجاه سال بدون تخلف کار کرده‌اند را خدشه‌دار می‌کنند. 
– مشکلات دیگری که باستان‌شناسی ایران با آنها مواجه است چیست؟
مشکل دیگر این است که اصولاً یک باستان‌شناس نباید در سال بیشتر از یک یا نهایتا دو کار میدانی انجام دهد ولی در حال حاضر ما شاهدیم عده‌ای هفت هشت ‌تا کار میدانی انجام می‌دهند، از اردبیل تا خراسان و خوزستان و بلوچستان کار می‌کنند و چندین جا مشغول هستند، وقتی می‌گوییم گزارش! می‌گویند کار نجات بخشی که گزارش و برنامۀ پژوهشی نمی‌خواهد. 
این‌ها پیش‌بینی می‌کنند مثلاً 200 کار نجات بخشی در یک سال آتی صورت خواهد گرفت، درحالی‌که بیست نفر بیشتر نیستند، یعنی باید در طول یک سال نفری ده کار انجام شود اما کسی نمی‌تواند در یک سال ده کار میدانی انجام دهد، بنابراین باید از افراد دیگری کمک گرفت، عده‌ای هم مثل گرگ نشسته‌اند و منتظر گرفتن این کارها هستند، چراکه بودجۀ کارهای نجات بخشی را وزارت‌خانه‌های پولدار مثل وزارت نیرو، وزارت راه و وزارت نفت می‌دهد، بنابراین نمی‌گذارند این پروژه‌ها به کسی غیر از خودشان برسد حتی بین خودشان هم برای تصاحب این پروژه‌ها دعوا وجود دارد. 
مشکل دیگر همایش‌های پرطمطراق باستان‌شناسی است، این همایش‌ها چه چیزی به دانش ما درباره باستان‌شناسی ایران اضافه می‌کند؟ چه کمکی به باستان‌شناسی می‌کند؟ همه‌شان هم فقط لایه‌نگاری و گاه نگاری می‌کنند، اصلاً به این دوره از باستان‌شناسی باید گفت دورۀ لایه‌نگاری و گاه نگاری در تاریخ باستان‌شناسی ایران. اوج این کار در دورۀ یکی از روسای سابق پژوهشکدۀ باستان‌شناسی بود که نود هزار پوند پول این مملکت را دادند به دانشگاه آکسفورد که برای ما لایه‌نگاری کند. 
پول‌هایی که مجلات می‌گیرند معضل دیگری است، چهارصد هزار تومان می‌گیرند که یک مقاله چاپ کنند، دیده بودیم به کسی پول بدهند ولی ندیده بودیم پول هم از مولف بگیرند، پس آن‌همه بودجه که برای چاپ این مجلات می‌گیرند چه می‌شود؟ ده تا مطلب هرکدام چهارصد هزار تومان می‌شود چهار میلیون و معلوم نیست این پول‌ها چه می‌شود؟ کیفیت مجله هم بسیار پایین است اما اسمش مجلۀ علمی پژوهشی است، اما کدام‌یک از مقاله‌هایش علمی پژوهشی است؟ عده‌ای از جلوی یک تپه رد می‌شدند، رفتند چهارتا سفال پیدا کردند و چند تا عکس گرفتند و یک مقاله شده ولی ارزش علمی ندارد. 
– این مشکلات با تغییر روسا رو به بهبود نمی‌رود؟ شرایط در زمان مرحوم آذرنوش به همین منوال بود؟
آذرنوش را دق‌مرگ کردند، اکثر کسانی که هنگام دفن آذرنوش اشک تمساح می‌ریختند، یک هفته قبلش زیرآب آذرنوش را می‌زدند، چراکه آذرنوش برای ارائۀ گزارش کار به آنها فشار می‌آورد، آنقدر این بدبخت را اذیت کردند که قلبش در سینه منفجر شد، من جنازه‌اش را دیدم، تمام سینه و پشتش کبود شده بود، قلبش توی سینه ترکیده بود، آن‌هم آذرنوشی که غذای مناسب می‌خورد و ورزش می‌کرد. 
با این جماعت نمی‌شود کارکرد، آنهایی هم که لایق بودند وقتی دیدند نمی‌توانند کاری از پیش ببرند بی‌خیال شدند، الآن همین آقای مهندس بهشتی تمام مراجعانش را به خانم چوبک حواله می‌دهد، می‌گوید من نمی‌دانم از خانم چوبک بپرسید، آقای نجفی هم دو روز آمدند و وقتی دیدند چه وضعیتی بر میراث حاکم است به بهانۀ کمردرد استعفا دادند و رفتند، این آقای سلطانی فر هم نمی‌دانم چه‌کاری می‌خواهد بکند؟ ببخشید که جز اخبار بد چیزی نداشتم اما متاسفانه وضعیت همین است.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا