قائم مقامی: دین داری بدون عقلانیت مطلوب نیست
رابطه دین با حوزه های دیگر زندگی بشری در دنیای معاصر نظر بسیاری از متفکران را به خود جلب کرده و خصوصا برای افراد دین دار اهمیت به سزایی یافته است. در این میان شاید بتوان گفت که مشخص کردن رابطه ی دین و عقل، زیربنای پاسخ به تمام سوالات دیگر است.
آیت الله سیدعباس حسینی قائم مقامی، استاد حوزه و دانشگاه، در نشست «دین در دنیای امروز» می کوشد رابطه ی عقل و دین را از منظر فلسفی و قرآنی بررسی کند. این نشست که اولین نشست از سلسله جلسات گفتگوی دینی است، به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده الهیات دانشگاه تهران برگزار شده است.
به گزارش انصاف نیوز به نقل ایسکانیوز، متن سخنان سیدعباس حسینی قائم مقامی در پی می آید:
مساله عقل، پرحجم ترین مباحث را به خود اختصاص داده است و وقتی عقل در نسبت با موضوعات دیگر قرار می گیرد مانند دین و وحی و ایمان دینی، پیچیده تر می شود. اگر بخواهیم کلیات این بحث را مورد کنکاش قرار دهیم زمان زیادی می طلبد. به همین دلیل من به بیان کلیاتی کاربردی و مقدماتی می پردازم.
منظور ما از دین در این گفتار به طور خاص اسلام است و ما معتقدیم اکمل ادیان توحیدی است. در این صورت مهم ترین منبع دین وحی قرآنی است. این وحی نیز مانند سایر وحی های دیگر پیام خداوند است. پیام خداوند مخاطبی دارد و مخاطب آن انسان است. انسان ناظر به جنبه های جامع و هویتی ماست. وصف ممیز و هویت بخش انسان که او را از سایر موجودات جدا می کند عقل اوست. اما در قرآن هیچ جا سخن از عقل نیامده است. بلکه از مشتقات آن استفاده شده است. این امر خلاف کتاب های بشری است که از عقل بسیار سخن می گویند، اما هرگز مشخص نمی کنند که عقلانیت و راه عقل ورزی در زندگی ما چیست. بسیاری از مباحث هست که ارزش نظری دارد اما قدرت استنتاجات عملی انسان را تقویت نمی کند. اما در قرآن کریم دقیقا خلاف این است. خداوند از یعقلون و تعقلون سخن گفته است؛ از عقل ورزی.
خداوند از این انسان که عقل وجه ممیزه اش است چه می خواهد؟ ایمان، اطاعت، تسلیم، عبودیت و … . این را هم می توان پذیرفت هم می توان نپذیرفت. زیرا به عبارتی قرآن فقط به یک چیز دعوت کرده است و آن عقل ورزی است. عقل ورزی در تمام ساحت های زندگی انسان و البته در ساحت دین داری.
عقل قوه مشترک انسان هاست. اما یک ساحت و مرتبه ی بالفعل دارد که در تمام انسان ها موجود است و انسان ها آن را به عنوان بدیهیات عقلی و وجدانیات و …می خوانند و نیاز به ورزیدن ندارد. اینها عمل انسانی به مفهوم خاصش به ما نمی دهد. مهم ترین ویژگی عمل فرایندپذیری و مبتنی بودن بر اختیار و … است. این عقل بالفعل، نهایت ظرفیت های عقلانی ما نیست و خداوند ما را به عقل ورزی دعوت میکند.
دین در دنیای امروز
در قرآن عقل مورد ستایش قرار نگرفته است. زیرا عقل بالفعل ما ورزیدنی نیست و اختیاری نیست و در هر انسانی هست و فرد در آن اعمال انتخابی نمی کند. پس اصلا نیازی نیست که آن را مدح یا ذم کنیم. اما من اگر در همین فعل، به چیزهایی توجه کردم و عقل ورزی کردم و عقل را به جریان انداختم و تنها به ظرفیت های بالفعل آن بسنده نکردم، مورد ستایش قرار می گیرم.
خداوند انسان را به عقل ورزی در همه حوزه های زندگی دعوت کرده است. هیچ چیزی در انسان ارزش ذاتی و خود بخودی ندارد مگر آنکه مسبوق و معطوف به عقل ورزی شود. هیچ چیز بی قید و شرطی در انسان وجود ندارد جز عقل ورزی. حتی عبودیت مطلق نیز پسندیده نیست. عبودیت مطلق، عبودیت بی قید و شرط است که از دلش تقلید در می آید. اما قرآن دعوت به مطلق عبودیت می کند که به این معناست که فقط خداوند معبود محض است. ما این امر را با عقل بدست می آوریم.
بنابراین حالا که قرآن از انسان می خواهد که عقل ورزی کند، حوزه های عقل ورزی مختلف است و روش ها و شکل های آن هم مختلف است. برای مثال گاهی عقل ورزی در حیطه ی عواطف است. زیرا ابراز احساسات مطلق نیز در انسان ممدوح نیست مگر آنکه مشروط به عقلانیت باشد. پس فقط یک عنصر مطلق در انسان است: عقل خودبنیاد. عقل اساسا خودبنیاد است و اگر چنین نباشد نمی تواند معیار حجیت قرار بگیرد. زیرا امری می تواند معیار باشد که ذاتی باشد. خداوند در قرآن قطعا عقل خودبنیاد را قبول دارد. خارج از بستر عقلانیت هیچ فعل و عمل انسانی مطلوبیت نخواهد داشت.
اما باید در صحبت از عقل خودبنیاد به چند نکته توجه کرد. نخست آنکه عقل بالفعل موجود در انسان فقط داوری و قضاوت هایی را در کلیات دارد. برخی بر همین اساس می گویند مثلا در احکام فقهی ما سه منبع داریم: عقل و کتاب و سنت. بسیاری از اصولیون از عقل صحبت می کنند اما آن را مربوط به کلیات می دانند و دین را مربوط به جزئیات. پس نتیجه می گیرند که از عقل در دین نباید استفاده کرد. به همین دلیل استفاده رسمی و متدیک از عقل نمی شود. این از آسیب های جدی و دغدغه های بزرگی است و آفت های بسیاری را به دنبال آورده است. درست است که این عقل بالفعل در کلیات ادراک می کند، اما این نهایت ظرفیت او نیست. عقل قدرت بر ادراک جزئیات را هم دارد. در غیر این صورت حاکمیت عقل مثل حاکمیت پادشاه در مملکت مشروطه می شود.
نحوه ورود عقل به جزئیات به نسبت نحوه ورود او به جزئیات متفاوت است. در حیطه کلیات عقل به معنای واقعی کلمه خودبنیاد است و به امری بیرونی نیاز ندارد، اما وقتی به جزئیات می رسیم کارکرد عقل متفاوت می شود. در اینجا دیگر عقل خودبنیاد نیست. بلکه عقل تفکری یا عقل تدبری می شود. یعنی داده هایی را از بیرون دریافت می کند و از طریق آنها مجهولات را کشف می کند و بدست می آورد. در حوزه دین مثلا در مبحث شریعت که بحث جزئیات است، وقتی من آگاهی های لازم را بدست آورم، با ایجاد نوعی ترابط مجهول دیگری را کشف می کند. مثلا به صورت مشخص می تواند کشف کند ملاک این حکم و فرمان و این گزاره ی شرعی چیست. اگر بگویید عقل اینجا هیچ ورودی ندارد، به نص گرایی محض می رسید. و برای مثال شطرنج را تا قیامت حرام می دانید. اما فقیهی می گوید به این دلایل این نمی تواند تعبدی محض باشد و دلیلی دارد و من می کوشم به نحوی دلیلش را دریابم. برای مثل اول منطق درونی موضوع را کشف می کند و علت پذیری آن پدیده را در می یابد. عقل ورزی در جزئیات این است که شما بین منطق درونی و منطق بیرونی موازنه برقرار کنید.
اگر عقل را از ساحت بالفعل بالاتر بردید و آن را در تعامل با آگاهی های دیگر قرار دادید، مانند شریعت و جزئیات و … به عقل تدبری می رسید و آن را وارد جزئیات می کنید. با کشف این نکته هر عمل و رفتار ما حتی عشق ورزی نیز باید مسبوق عقل ورزی شود و در میزان عقلانیت توجیه پذیر باشد.
قرآن انسان را توجه به عقل ورزی می دهد و دوم آنکه روش عقل ورزی را هم به انسان می دهد. ذکر و تدبر دو روش عقل ورزی قرآنی است که باید در جای خود بدان پرداخت. عقل بسیط و غیرفرایندی را باید با عقل تدبری جایگزین کرد. عقل ورزی نمی تواند با آن عقل خودبنیاد در تناقض بیفتد. زیرا این همان عقل است که به حرکت می افتد. پس اگر جایی دین با عقل خودبنیاد در تناقض افتاد دیگر دین نیست. پس چیزی را خارج از عقل ورزی نمی توان پذیرفت. ما نیاز به یک جریان عقل ورزی پویا و دینامیک و فراگیر داریم.
انتهای پیام