تریدینگ فایندر

کسی جبهه اصلاحات را جدی نمی‌گیرد!

انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه:

دو روز پیش کمیتۀ سیاسی جبهۀ اصلاحات نامه‌ای خطاب به آقای خاتمی منتشر و ضمن نقد عملکرد گذشتۀ خود مواضع تازه‌ای را اعلام کرد. از جمله اینکه «نخستین و بنیادی‌ترین کار، بازگشت به جامعه است» و «اصلاح‌طلبی باید از اتاقهای سیاست به میدان زندگی مردم بازگردد». این دوستان به این نتیجه رسیده‌اند که «اصلاح‌طلبی اگر بخواهد بماند، باید با اصلاح خود آغاز کند» و منتظر اصلاح دیگران نباشد.

در نامۀ یادشده محورهای متعدد دیگری نیز مطرح شده که همگی با هم مرتبطند اما بیت‌الغزل نامه همان دوری از قدرت و پیوند با مردم است.

اگر بیست سال یا حتی ده سال پیش از این یکی از جریانهای کلیدی جنبش اصلاحی به این تحلیل و تصمیم می‌رسید و آن را اعلام می‌کرد قطعا از سوی مردم، حاکمیت و نیروهای سیاسی اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا بسیار جدی گرفته می‌شد و واکنش‌های گسترده میان کنشگران ایرانی و ناظران مسائل ایران در داخل و خارج بر می‌انگیخت. اما امروز به نظر می‌رسد این نامه چونان نوزادی است که مرده به دنیا آمده و نه شور و شوقی در میان موافقان می‌انگیزد و نه خشم و خوفی در میان مخالفان.

کافی است انتشار این نامه را با دو رویداد دیگر در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، یعنی در دوران اوج و فراز جنبش اصلاحات مقایسه کنیم. یکی استعفای مرحوم آیت الله طاهری از امامت نماز جمعۀ اصفهان و دیگری پیشنهاد موسوم به خروج از حاکمیت که برخی اصلاح‌طلبان مطرح کردند. هر دو رویداد یادشده صرف نظر از آنکه به چه نتایج و دستاوردهایی منتهی شدند، از همه سو واکنشهای پرشور گسترده و به تعبیری جنجال بر انگیختند. اما امروز که جنبش اصلاحی بدترین روزهای دوران فرود خود را می‌گذراند کار از این حرفها که «چه باید کرد» و «از کجا آغاز کنیم» گذشته زیرا زمینه و زمانه یکسره دیگرگون شده و فرصتها اگر نه همه و برای همیشه دستکم به شکلی اسفبار از دست رفته است.

انگیزۀ این نوشتار سرزنش یا نکوهش نیست. توصیف شرایط مشخص کنونی است و نقدی دلسوزانه از سر افسوس و اندوه و البته بر اساس تجربۀ طولانی بی هیچ امیدی به اثرگذاری. متاسفانه «اصلاح‌طلبان» هر روز بیش از دیروز خلق و خوی ساختار قدرت را به خود گرفتند و به رنگ و بوی آن در آمدند و پا جای پایش نهادند و خطاهایش را تکرار کردند. ساختار قدرتی که یک روز خود در شکلگیری‌اش نقش‌آفرین بوده و روزی دیگر قصد یا ادعای اصلاح، استحاله یا تغییرش را داشته‌اند.

در این باره فراوان سخن می‌توان گفت که زمانی مناسبتر و مجالی گسترده‌تر می‌خواهد. اما در اینجا تنها به چند نکته آن هم گذرا اشاره می‌شود تا بعدا خدا چه خواهد.

اول اینکه دوصد گفته چون نیم کردار نیست و به عمل کار برآید نه سخن. باید دید آیا دوستان کمیتۀ سیاسی جبهۀ اصلاحات که قصد کرده‌اند از «اتاقهای سیاست» به در آیند و به «میدان زندگی مردم» باز گردند تا چه حد به این سخن و لوازمش پای‌بندی و تعهد دارند و اساسا چه تصور و تعریفی از کلیت و اجزای این اصل پیش‌نهادۀ خود در ذهن پرورانده‌اند.

منحنی رفتار این عزیزان در پانزده سال گذشته یک نوسان سینوسی را در بازه‌های زمانی میان این و آن انتخابات نشان می‌دهد. فراموش نکرده‌ایم که در زمستان سال 90 شماری از جوانان اصلاح‌طلب برخی داوطلبان شرکت در انتخابات مجلس را نه نقد و سرزنش بلکه هو کردند و سپس با رای دادن آقای خاتمی در دماوند سرگیجه گرفته و بعد از آن هم پیروزی آقای روحانی در سال 92 را به حساب تلاش و هوش خود گذاشتند.

انتخابات سال 94، کیفیت و تبعاتش، «فهرست امید»، ماجرای «تکرار می‌کنم» و رای به نامزدهای کذایی برای خبرگان نیز خود حدیث مفصلی است که در این مجمل نمی‌گنجد. 1400 و 1402 سالهای قهر جبهۀ اصلاحات با صندوق رای و تخطئۀ مشارکت‌کنندگان بود اما در انتخابات غیرمنتظرۀ 1403 دوباره ورق برگشت و جبهۀ مزبور در یک چرخش سریع از هول هلیم در دیگی افتاد که گمان می‌کرد این بار برای او هم می‌جوشد.

این رفتار سینوسی به اعتماد مخاطبان و ناظران آسیب زده. زنده کردن این سرمایۀ اجتماعیِ از دست‌رفته به یک نامه و دو بیانیه میسر نخواهد شد، بویژه اگر نوسان یادشده در آینده نیز «تکرار» شود. باید منتظر ماند و دید اگر ترکیب شورای شهر و مدیریت شهرداری تهران همچون سال 96 تغییر کند آیا اعضای کمیتۀ سیاسی جبهۀ اصلاحات همچنان خویشتندارانه از ساختار قدرت دور خواهند ماند یا نامۀ اخیر به آقای خاتمی را به بایگانی نامه‌ها و بیانیه‌های مشابه قبلی، و وعده‌های مندرج در آن را به فراموشی خواهند سپرد؟

دوم اینکه برای دوری از قدرت و بازگشت به جامعه –حتی اگر نیت دوستان صادقانه و درک ایشان از بازگشت به جامعه درست و واقع‌بینانه باشد- بسیار دیرهنگام است. این موضوع سالهاست بیات شده و از هرگونه تاثیرگذاری در معادلات سیاسی ایران ساقط گردیده است.

فقط جهت اطلاع ذکر می‌شود که دفتر تحکیم وحدت ربع قرن پیش در سال 80 این موضوع را مطرح و در دستور کار قرار داد همچنانکه برخی گروههای سیاسی دیگر از جمله شماری افراد و تشکلهای اصلاح‌‌طلب نیز از سال 84 به بعد هر از چندگاه در باره‌اش سخن گفته‌اند. در تمام این ربع قرن بسیاری از دلسوزان در باب ضرورت بازگشت به جامعه و پیوند خوردن با اقشار مختلف مردم به گونه‌ای انداموار سخن گفتند اما بند ناف اصلاح‌طلبان هیچگاه به طور کامل از کالبد قدرت بریده نشد و اینک که سبوها شکسته و پیمانه‌ها ریخته است چه توفیر دارد که این عزیزان از مدیریت و معاونت و مشاورت استعفا دهند یا همچنان ملتزم خدمت باشند.

البته برای دوری از قدرت و بازگشت به جامعه هیچگاه دیر نیست ولی سخن بر سر آن است که آیا امروز این وعدۀ نسیه تاثیرگذاراست و از سوی جامعه به جد گرفته می‌شود؟

از دو نکتۀ یادشده در بالا می‌توان دریافت چرا نگارنده مدعی است در شرایط کنونی کسی جبهۀ اصلاحات را از جمله در باب نامۀ اخیر کمیتۀ سیاسی آن جدی نمی‌گیرد. نامه‌ای که علی القاعده و در شرایطی دیگر می‌بایست تاثیرگذار و واکنش‌برانگیز باشد.

نکتۀ دیگری را نیز باید دوستانه و دلسوزانه یادآور شد به همۀ کنشگران سیاسی که در پی تاملات نظری و تجربی یا از سر ناکامی در رسیدن به اهداف مورد نظر خواهان بازگشت به جامعه به مثابه میدان اصلی سیاست‌ورزی‌اند.

واقعیت آن است که هر شکل دوری ازساختار قدرت سیاسی ملازم و مستلزم بازگشت به جامعه و «میدان زندگی مردم» نیست. چه بسیار افراد منزوی که هیچ سر و سرّی با قدرت مستقر ندارند اما به همان نسبت یا بیشتر با جامعه و زندگی مردم نیز بیگانه‌اند.

دوری از قدرت و بازگشت به جامعه برای کنشگران سیاسی، اگر به معنای خداحافظی با سیاستورزی و روی آوردن به کنشگری اجتماعی صرف باشد یک معنا دارد و اگر به معنای پیگیری سیاستورزی در جامعه به عنوان قلب سیاست باشد معانی و مبانی و لوازم خاص خود را داراست.

کنشگران سیاسی (به شمول اعضای کمیتۀ سیاسی جبهۀ اصلاحات) اگر معنای دوم را در نظر دارند نباید به انگیزۀ دوری از قدرت خود را به جزیرۀ تنهایی تبعید کنند و در برج عاج شبهِ روشنفکرانه با سودای تنزه‌طلبی سیاسی خیالبافی و در باب مسائل نامرتبط با واقیات عینی جامعه نظریه‌بازی و فلسفه‌بافی کنند. معنی سیاست‌ورزی درگیر بودن با نهادهای سیاسی جامعه است و بنابراین بازگشت به جامعه برای سیاستورزان به معنی تاثیرگذاری بر سیاست از طریق جامعه است نه پرسه زدن در کوچه پس کوچه‌ها و بعضا بن‌بستهای شبهِ اجتماعی. همچنانکه اهمیت و اولویت اقتصاد در امر سیاست بدان معنا نیست که کنشگران سیاسی به فعالان اقتصادی بدل شده و بنگاههای اقتصادی راه بیندازند.

به علاوه، هر شکل دوری از قدرت مستقر در ایران، یعنی نظام جمهوری اسلامی، نیز مستلزم نزدیکی به مردم و بازگشت به جامعه نیست. آیا دوری مهدی نصیری و امثال او از ساختار قدرت در ایران را می‌توان قرابت و پیوند با جامعه تلقی کرد؟ در واقع، این مهم نیست چقدر از ساختار قدرت دور می‌شویم. این مهم است که در چه مسیری و با چه برنامه و راهبردی و به چه شکلی از آن فاصله می‌گیریم.

و دست آخر باید صریح و بدون تعارف گفت صداقت در ادعای بازگشت به جامعه اقتضا دارد نویسندگان نامۀ اخیر به آقای خاتمی بر آنچه تا کنون در ساختار قدرت یا ساختار تشکیلاتی جبهۀ اصلاحات کسب کرده‌اند چار تکبیر زده، دست از همۀ آنها بشویند و در نهایت خلوص و شفافیت بدهکاری حال و گذشتۀ خویش را با مردم در حد مقدور تسویه کنند. تنها در این صورت است که مدعای هر چند دیرهنگامشان، از سوی مخاطبان، به چشم اعتماد نگریسته خواهد شد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اقای فقیه مدتها اصلاح طلب بود ولی بعدا متوجه خبط و خطای خود شد و ازان گروه خارج شده و حالا اظهار ندامت می کند

    2
    2
    1. البته این ندامت (اگه بشه اسمش رو این گذاشت) بعد و نیز همراه با حفظ ندامت از روش اصولگرایی، و به تعبیر خود او به خاطر تکرار همان رویه اصولگرایان در برخی اصلاح طلبانه

  2. جناب اقای رضوی فقیه واقعا که سخن از زبان ما می گویی . زبان دل دهها میلیون جوان اصلاح طلب که هنوز هم اسیر تصمیمات نا بجای بزرگان اصلاح طلب هستند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا