چطور مجاهدین خلق به منافقین تبدیل شد
در ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، خبرنگار شفقنا با برخی از شخصیت ها و چهره های سرشناس و موثر در انقلاب درباره زمینه های انقلاب و چگونگی گرایش جامعه به انقلاب اسلامی به گفت وگو پرداخت. یکی از این چهره ها سردار محسن رشید است که بر مطالعه و درس گرفتن از وقایع انقلاب به ویژه تجربه سازمان مجاهدین خلق (گروهک منافقین)، تاکید دارد. او در بین همه موضوعات مربوط به انقلاب، ترجیح می دهد اذهان را متوجه چگونگی تغییر ماهیت سازمان مجاهدین کند و درباره این گروهک صحبت کرد؛ گروهکی که به تدریج و با ایجاد انحراف، کارش به جایی رسید که در جنگ ایران و عراق به صدام پناه برد و با خیانت به وطن و دین، علیه مردم خود آتش گشود. سردار رشید اعتقاد دارد که تز اسلام منهای روحانیت باعث شد که مجاهدین منحرف و به منافقین تبدیل شوند.
سردار محسن رشید در این گفت وگو با اشاره به تجربه سازمان مجاهدین خلق که امروز در ایران به گروهک منافقین شناخته می شوند، اظهار کرد: حوادثی که در یک جامعه می گذرد، چه منفی و چه مثبت، بارهایی تجربی دارد که باید مورد توجه قرار گیرند. امروز در جامعه ایران سازمانی به نام مجاهدین خلق، شناخته شده نیست و همه آن را به نام منافقین می شناسند. این عنوان، موضوع را بسیار ساده کرده است که ما دشمنی داریم به نام سازمان منافقین که این خیانت ها را مرتکب شده است اما این موضوع آن قدرها هم ساده نیست.
پیشینه سازمان مجاهدین خلق دیروز و منافقین امروز
او با بیان اینکه این گروه از سال 44 کلید خورده است، گفت: یعنی حدود چهل سال سابقه دارد. تا قبل از پیروزی انقلاب، همه این گروه را مجاهدین خلق می خواندند و از پیروزی انقلاب به این سو نام آن منافقین شده است. عنوان منافقین هم در ابتدا تعمیم نداشت و به تدریج عمومیت یافت؛ به ویژه وقتی که به عراق رفتند. پس از به عراق رفتن این سازمان، تقریبا دیگر هیچ اپوزیسیونی حتی سلطنت طلب ها هم روی خوشی به آنها نشان ندادند. تنها جریانی که با این گروه سازگار است، جریان آمریکایی هاست؛ علیرغم اینکه این گروه ضد آمریکایی بودند و آمریکایی ها را نیز ترور کرده بودند.
رشید این سازمان را یک حادثه تاریخی، اجتماعی، امنیتی و بلکه شبه نظامی دانست و افزود: از این جهت این حادثه بسیار قابل توجه و پارامتری بسیار مهم است و نباید اینقدر ساده از آن گذشت. طبق خبری که من شنیده ام، روزی که مرحوم یدالله سحابی خبر تشکیل سازمان مجاهدین را به آقای مطهری می دهد، ایشان ظاهرا از شوق گریه می کند. در تاریخ ایران، بسیاری از افرادی که اهل مبارزه با شاه و دین مدار بودند، این گروه را ابتدا تایید کرده بودند؛ البته امام(ره) در برابر کسانی که از ایشان می خواستند مجاهدین را تایید کند، فقط سکوت کرده است، هیچوقت آنها را رد نکرد و هیچ وقت تایید نیز نکرد. در زمان انقلاب هم امام(ره) عموما تا زمان ورود آنها به فاز نظامی به طور غیرمستقیم با این گروه برخورد می کرد.
او ادامه داد: مشی امام این بود و تنها در مورد مجموعه مجاهدین خلق نبود که اینگونه عمل کرد. قبل از انقلاب نیز هیچگونه تفرقه انگیزی را بین گروه های مبارز ایجاد نمی کرد و اصلا وارد شکاف ها نمی شد.
شرایط داخلی، منطقه ای و فرا منطقه ای در زمان تشکیل سازمان
عضو دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه مجاهدین خلق در زمانی تولد یافت که دوره مبارزه سوسیالیسم و کاپیتالیسم بود، گفت: انقلاب اکتبر و بعد از آن حوادثی مثل کوبا و به طور کلی غرب اروپا از حوادث به هم پیوسته تاریخی تا آن دوره به شمار می روند. در حقیقت مبارزه علیه سرمایه داری نو به عنوان کاپیتالیسم، یک خط مشی شناخته شده بود و در ایران تقریبا هیچکس غیر از حزب توده حرفی برای این مساله نداشت. البته جنس موضع حزب توده هم عمدتا دیپلماتیک بود، هر چند که ارتباطات مخفی و سیاسی پشت پرده داشتند. واقعه سیاهکل نیز حول و حوش همین سال ها رخ می دهد که اولین بروز گروه های کمونیست مخفی به شمار می رود.
او چه گوارا، کوبا و فیدل کاسترو را قهرمان های روشنفکران ایرانی و مردم در آن دوره دانست و افزود: هیچ مدل مذهبی ای برای ارائه نداشتند. تنها مدل مذهبی ما انقلاب الجزایر بود. در میان حوادث تاریخی دیگری که پیش از تولد مجاهدین رخ داده است اما زمینه اجتماعی آن دوره را رقم زده بود، می توان کودتای سال 1332 و سرکوب نهضت مصدق، حاکمیت دولت آمریکایی از 32 تا 42، قیام 15 خرداد سال 42 و سرکوب آن را نام برد.
رشید با بیان اینکه هر چند حادثه 15 خرداد نشان داد که گویی آتش زیر خاکستری در این کشور وجود دارد، اظهار کرد: دور پیروزی حکومت شاه از شهریور 20 شروع شد، حدود سال های 1329 و با دولت مصدق افت کرد، در سال 32 و پس از آن در 42 دوباره موفق شد. بعد از سال 42 جریان موتلفه و یک جریان مذهبی و سنتی شکل می گیرد؛ حتی از جبهه ملی، شاخه ای با گرایش دینی به نام نهضت آزادی بیرون می آید. موتلفه ای ها زاییده 42 و نهضت آزادی ها متاثر از 42 هستند. همه اینها یک گام به سمت جلوست اما بوی پیروزی و فروپاشی نظام سلطه نمی دهد.
افراد تشکیل دهنده سارمان مجاهدین چه کسانی با چه ویژگی هایی بودند؟
او پس از ترسیم وضعیت جامعه در آن دوره تصریح کرد: در چنین وضعیتی بنیانگذاران اولیه مجاهدین از جمله محمد حنیف نژاد، تشکیلات مجاهدین خلق را به راه می اندازند. کادر اولیه مجاهدین خلق، بسیار ورزیده و متدین بوده است که الجزایر برای آنها به عنوان یک کد موفق به شمار می رفت.حنیف نژاد در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک دستگیر و در چهارم خرداد سال ۱۳۵۱ توسط رژیم محمدرضا شاه اعدام شد.
بستر اندیشه و حوزه ایدئولوژیک سازمان
این وقایع نگار جنگ با بیان اینکه جامعه اسلامی ایران در آن دوره هنوز پدیده ای به نام ایدئولوژی مبارزه نداشت و هنوز فقهای اسلامی طرح مبارزه ارائه نمی دادند، تصریح کرد: مشکل اصلی سازمان مجاهدین نیز در همین پایه ریزی اندیشه است. هر چند فداییان اسلام و نواب صفوی حرکت هایی انجام داده بودند اما آن حرکت ها تئوریزه نشده، اصلا توسعه نیافته و مدل آن نیز صد در صد بومی بود. علاوه بر آن امام(ره) نیز در مورد عملکرد نواب سکوت کرد. اساسا مشی مبارزه امام، ترور نیست اما آن زمان ایدئولوژی مبارز، اقدامات مخفی، خانه های سازمانی، حرکات مسلحانه، انفجار ، ترور و … را ایجاب می کرد.
او نقطه انحراف را از همین نقطه دانست و افزود: خبر شکل گیری سازمان مجاهدین، بسیاری از روحانیون را پشت سر خود می آورد اما این روحانیون در مبارزه ایده ای برای آنها نداشتند. در همین زمان، آن طرف ایدئولوژی مارکسیسم دارای تئوری مبارزه است. این الگوهای موفق جاذبه های خود را دارد و خود به خود نسخه برداری می شود، البته موفقیت آنها نه از نظر دینی و مذهبی بلکه از نظر حوادث جامعه جهانی و نسبتا در جهان سوم است.
سردار رشید دو کتاب از آقای بازرگان از جمله «راه طی شده» را اولین منابع مطالعاتی مجاهدین خلق خواند و گفت: مشکل این بود که تئوری، مبنا و احکامی برای مبارزه وجود نداشت. انگشت شماری بودند اما پاسخگوی نیاز آن روز نبود. این موضوع را فقه باید جواب دهد، نه به عنوان یک استراتژی بلکه به عنوان ضوابط اجرایی اما ظاهرا فقه در این موضوع آن زمان در مواردی تقریبا ساکت بود و نظری نداشت. نبود این سو و بود آن سو، در کنار احساس سرخوردگی جامعه روشنفکر دینی در مقابل موفقیت های جریان های چپ کمونیستی زمینه ساز گرایش مجاهدین به مارکسیسم شد.
او با بیان اینکه هیچوقت عضو سازمان مجاهدین نبوده است، اظهار کرد: من با جمعی دیگر که همگی سمپات بودیم، سال 54 دستگیر شدیم. بسیاری از اعضای این سازمان از همشاگردی های من در مدرسه جعفری بودند. مدرسه جعفری دومین مدرسه دینی بزرگ کشور بعد از مدرسه علوی بود. من یک هفته با شهید رجایی هم سلول بودم. به یاد دارم که وقتی وارد سلول شدم و خبر مصاحبه وحید افراخته در تلویزیون را برای ایشان به زندان بردم، خیلی ناراحت شد. از جمله حرف هایی که زد، اشاره به بی حجاب آمدن یکی از اعضای دختر مجاهد پای هواپیما بود. اتفاقی که افتاد، این بود که درون سازمان، مبارزه هر کاری را تجویز و حلال کرده بود. البته از ابتدا به این شکل نبود اما از زمانی که این اتفاق ها و خروج از شرع رخ داد، آن دسته از افرادی که بنیان های شرعی محکمی داشتند، از سازمان جدا شدند.
عوامل جذب و حوزه های یارگیری قبل از انقلاب اسلامی
عضو هیات مدیره موسسه مطالعات سیاسی و فرهنگی اندیشه ناب تصریح کرد: ایدئولوژی مبارزه آنها مبارزه با کاپیتالیسم بود و استبداد برایشان فرع محسوب می شد. شاه نیز به عنوان عامل آمریکا شناخته می شد. استبداد، شعار دوره مشروطه است نه این زمان. آنها در زمان جذب افراد، کدهایی در مورد وابستگی به آمریکا می آوردند که مظهر کاپیتالیسم بود و مبارزه آنها نیز ضد کاپیتالیسمی و گویی فراملی بود. به این معنا که هر چند این حوادث در محدوده ایران رخ می داد اما در شکل هدف به نوعی فراملی بود. عوامل بسیاری وجود داشت که وابستگی رژیم شاه را نشان می داد و مشکل چندانی برای نشان دادن جنبه های منفی رژیم در زمان یارگیری نداشتند. این موضوع کافی بود که خود فرد بخواهد عضو شود یا خیر! افرادی که عضو سازمان می شدند، اغلب انسان هایی اهل اندیشه و آزاد منش بودند. بیشترین حوزه جذب آنها نیز دانشگاه بود چون نسل جوان و بخش کوچکی از حوزه معترض بودند. از روحانیت طرفدار امام هم کسانی جذب این جریان شده بودند و کمک های مالی نیز در اختیار این گروه قرار می دادند.
او یکی از فضاهای بسیار مهم برای جذب آنها را حسینیه ارشاد خواند و افزود: مرحوم دکتر شریعتی خدمت بزرگی به این کشور کرد و در شرایطی که واقعا روشنفکران مذهبی به ویژه قشر جوان دانشجو حرف چندانی برای گفتن و بیانی برای دفاع از اسلام نداشتند، شریعتی این بیانیه را صادر کرد. بچه های مذهبی به اندیشه شریعتی تجهیز می شدند اما این تجهیزی در جهت تخریب اسلام خرافاتی بود، اما نتوانست اسلام راستین را عرضه کند و هر که از آنجا بیرون می آمد ذهن آماده ای داشت تا در تور مجاهدین خلق بیفتد.
رشید با بیان اینکه یک اختلاف نظر اساسی وجود دارد که مجاهدین در زمینه سازی انقلاب موثر بودند یا نبودند، اظهار کرد: تا اینجا بحث من در مورد اقبال عمومی به آنها در مورد نقش اجتماعی این گروه بود. در حال حاضر نیز بخش کوچکی از افکار عمومی مورد نظر من است که از نظر حجمی کوچک است اما از نظر تاثیرگذاری، انرژی های مثبت کشور و موتورهای آماده حرکت به شمار می روند. این دسته تعلقات دینی هم داشتند، آن بخش از این مجموعه که تعلقاتی غیر دینی داشتند نیز جذب فداییان خلق می شدند. اغلب بچه های مذهبی معترض به حکومت پهلوی مجاهدین خلق را الگوی می دانستند، البته هنوز الگوی دیگری هم ارائه نشده بود. مجاهدین خلق عمدتا نسل سه و چهار و نهضت آزادی و موتلفه، نسل های قدیمی را جذب می کردند. خانواده من تقریبا موتلفه ای و برخی از افراد شاخص موتلفه نیز از اقوام ما بودند. خود من هم قبل از انقلاب هیچ مرزی با موتلفه نداشتم بلکه با آنها صمیمیت داشتم اما آنچه به دست من و جوانان آن زمان می رسید، کارنامه ی ضد آمریکایی مجاهدین خلق بود.
او یکی از حوزه های بسیار مهم عضو گیری این گروه را مدرسه علوی دانست و گفت: از میان خروجی های مدرسه علوی دو نوع خروجی مهم است؛ یک خروجی انجمن حجتیه و خروجی دیگر، مجاهدین خلق بوده است. به طور کلی خروجی های این مدرسه ایدئولوژیک بودند. جالب اینجاست که گرچه حجتیه به طور غیر آشکار با سازمان تقابلی اساسی و پنهانی داشت اما خود انجمن حجتیه هم بستر بسیار مناسبی برای عضوگیری مجاهدین خلق بود. فضای آموزشی مدرسه علوی بیشتر به این سمت می فرستاد و مدرسه جعفری، کمتر چون جعفری به میزان علوی ایدئولوژیک نبود. شاید بیشتر در مدرسه علوی به سمت انجمن حجتیه پرورش می دادند. نه اینکه خروجی علوی، مجاهدین خلق باشد بلکه تز آن حجتیه و آنتی تزش مجاهدین خلق بود. حجتیه به سادگی از خروجی های این مدرسه یارگیری می کرد. خروجی های علوی که جذب حجتیه می شدند بعد از ورود می دیدند که این گروه، امپریالسم و نظام فاسد پهلوی را رها کرده و در حال تقابل تئوریک با بهاییت است. مجاهدین را دستگیر می کنند اما با حجتیه کاری ندارند. حیات مجاهدین مشروط به زندگی مخفیانه اما برگزاری جلسات انجمن حجتیه آزاد آزاد است.
رشید با بیان اینکه به طور کلی بشر عظمت را دوست دارد، اظهار کرد: وقتی انسانی تحقیر شد و دید که سازمانی یا شخصیتی ابراز وجود کرده که عامل تحقیرکننده او را مورد تحقیر قرار می دهد، لذت می برد و آن فرد یا تشکیلات را می ستاید. قصه اقبال عمومی مجاهدین هم همین بود. فداییان اسلام با ترور نخست وزیر و مجاهدین خلق با ترور آمریکایی ها، آمریکا و رژیم سرکوبگر شاه را تحقیر می کردند و به آنها آسیب می زدند. حکومت رعب و وحشت در آن زمان به گونه ای بود که یک پاسبان و یک ژاندارم به عنوان نماینده رژیم در محله یا روستای تحت سیطره اش حکومت می کرد. نسل امروز درک نکرده است که چه حکومت رعب و وحشتی وجود داشت. جمله ای که شاه در پاییز 1356 بر زبان جاری کرد، نشان دهنده این موضوع است. آنچه باعث جرقه انقلاب شد، همین خودبینی متکبرانه ی فوق العاده ی شاه بود.
او ادامه داد: شاه بعد از اولین جرقه انقلاب که در 17دی 1356 در قم زده شد. این حادثه را به سوپاپ اطمینان دیگ بخار تشبیه کرد. یعنی چه؟ یعنی همه چیز تحت کنترل ماست و اتفاق مهمی روی نداده است. شاه، در نهایت إعمال سلطه حاکمیت بی چون و چرای خود را غیرقابل تزلزل می دید.
رشید در توضیح چرایی شکل گیری حس ثبات در وجود شاه بیان کرد: این حس ناشی از دو وضعیت داخلی و خارجی بود. اگر از تشریح وضعیت منطقه ای حکومت شاه (که در حوزه ی سیاست های منطقه ای آمریکا قابل تحلیل است) بگذریم، در حوزه وضعیت داخلی چیزی جز این نبود که شاه می دید اپوزیسیون داخلی و از جمله خطرناکترین شان یعنی مجاهدین خلق، به کنترل در آمده و دیگر تهدیدی علیه سلطنت محسوب نمی شوند. حال به نظر شما آیا باید برای سازمانی که تحت کنترل در آمده و کارش به انشعاب و از آن مهمتر به نزاع داخلی و ترور درون سازمانی کشیده، باید سهمی در پیروزی انقلاب قایل شد؟!
او که امروز سردار جنگ است، با اشاره به دوران جوانی خود تصریح کرد: من در 17 سالگی تا 24 سالگی که دستگیر شدم، مربی فوتبال بودم. اعلامیه مجاهدین خلق را در تیم فوتبالم می بردم و کار می کردم. وقتی که به زندان رفتم در مسیر دیگری افتادم و اصلا موتلفه ای ها را نمی پسندیدم. به نظرم موتلفه ای ها یک نهضت آزادی سنتی و غیر روشنفکر بودند و اساسا حرف های مرتقیانه نداشتند. جاذبه موتلفه، تنها جاذبه حزبی بود.
این محقق با تاکید بر اینکه عضو هیچ حزبی نمی شود، گفت: هیچوقت عضو سازمان مجاهدین هم نشدم برای اینکه دوست داشتم خودم باشم و آنجا امکان ندارد که خودت باشی. دکتر شریعتی واژه ای به نام الینه داشت، درون سازمان الینه ات می کردند. آنها که وارد سازمان می شدند، گویی وارد پیکره ای شده اند که خود یک سلول، بییشتر نیستند؛ جزیی از کل هستند که باید وظایف خود را عین به عین طبق دستور مسوول بالاتر دقیق انجام دهد، با این پیش فرض که فرمان هم از مرکز می آید.
او ادامه داد: من نمی دانم درون تشکیلات چه می گذشت اما بسیار عجیب بود. تفکر دینی به شما می گوید ممکن است گناه و خطا کنید اما سازمان به اعضایش می گوید خطا نمی کنی اگر دستور سازمان را اجرا کنی. من کلمه ای برای اتفاقی که رخ می داد پیدا نمی کنم، اتفاقی که فراتر از الینه شدن بود. فرد الینه شده به کسی گفته می شود که در اثر واگذاری اختیارش در برابر فرهنگ یا اندیشه بیگانه هویتش را از دست داده و با نسخه برداری از شاخص های فرهنگ بیگانه به شخصیت های کاملا تاثیر پذیر مبدل می شوند، اما افراد جذب شده به سازمان مجاهدین فراتر از تاثیرپذیری تا مرحله تاثیرگذاری پیش می رفتند.
او برای ارائه نمونه ی زنده گوشه ای به گروه داعش زد و گفت: ببینید چگونه می شود که یک دختر اروپایی که در جامعه ای کاملا آزاد، تا حد آزادی مطلق و بی ضابطه، دست از زندگانی مرفه کشیده، عازم سرزمین داعشی ها می شود، حجاب داعشی را با افتخار بر تن می کند و با تمام لطافت های فطری که خدای متعال در وجود جنس زن نهادینه کرده، به خشن ترین و منحرف ترین و غیر عقلانی ترین اقدامات دست می زند، در حالی که احساس می کند با اقداماتش موانع را از سر راه تعالی بشریت برداشته است.
عوامل جذب و حوزه های یارگیری بعد از انقلاب اسلامی
رشید با بیان اینکه یکی از نکات در طراحی ایده مبارزاتی مجاهدین خلق، مقابله با بورژوازی بود، تصریح کرد: این واژه ایست که از مکتب مارکسیسم بیرون آمده است. آنها برای عناصر فعال در بخش خصوصی بعد از انقلاب واژه «خرده بورژوا» را به کار می بردند. بعد از انقلاب، بازار و به ویژه موتلفه را سیبل کردند. موتلفه و جریان بازار در انقلاب زحمت بسیاری به ویژه در حوزه مالی کشیدند. البته نقش بازار بسیار وسیع تر از نقش موتلفه بود اما می توان موتلفه را تابلوی بازار در زمان انقلاب قرار داد. نقش آنها به ویژه در دوران های قطع نفت، بسیار فوق العاده بود و در همبستگی عمومی کمک می کرد. مجاهدین نیز یکی از مسایل خود را همین موضوع قرار دادند و به هواداران می گفتند اینها بورژوا هستند. آنها بازار را به عنوان بخش خصوصی و خرده بورژوا هدف گرفتند و بعد هم می گفتند این حکومت خرده بورژواهاست. در تئوری مبارزه آنها این بود که در روند تغییر و تحولات تا قبل از پیروزی نهایی انقلاب یک دوره بورژواها حاکم می شوند و باید از این دوره عبور کرد. بر این اساس پیروزی انقلاب اسلامی را پیروزی نهایی نمی دانستند، بلکه معتقد بودند باید برای عبور از این مرحله تدبیر کرد.
او ادامه داد: محل جذب آنها بعد از انقلاب خیلی فراتر از دانشگاه ها شد. جاذبه و نمای بیرونی بچه های زندان سیاسی آنقدر جلوه داشت که دیگر نیازی به تبلیغ نبود. مردم بیرون که فرق مجاهدین خلق با بچه های امت واحده یا … را نمی دانستند و از اختلافات درون زندان که خبر نداشتند. دافعه هایی که در سوی مقابل وجود داشت برای این طرف جاذبه درست می کرد. یکی از دافعه ها استفاده آنها از عنوان خرده بورژوا و دافعه دیگر دسته ای از روحانیت بود که بدون هزینه برای انقلاب برموج انقلاب سوار شده بودند.
او در مورد چگونگی کنترل فضای جذب مجاهدین گفت: افکار عمومی و همبستگی ملی اجازه نمی داد که در آن فرصت اندک پرده از انحرافات و سوء استفاده های مجاهدین خلق تبیین شود و به همین دلیل متاسفانه و غمگنانه بسیاری از فرزندان خوب انقلاب جذب این گروه شدند.
تحزب در انقلاب اسلامی ایران
این محقق با اشاره به اینکه در افکار عمومی و در شعارهای ابتدای انقلاب شعاری تحت عنوان «جمهوری اسلامی» نمی یابید، گفت: مدل موجود در افکار عمومی «حکومت اسلامی» بود و اگر برای ارائه مصداقی در این زمینه به حکومت علی علیه السلام اشاره می شد؛ اما از وقتی که امام(ره) طرح جمهوری را مطرح کرد، افکار عمومی هم، شعار خود را اصلاح کردند. در چشم انداز حکومتی مجاهدین خلق هم، چیزی به نام جمهوری مشاهده نمی شد، بلکه آنها با نسخه برداری از انقلاب های مارکسیست ها، به سانترالیزم در حکومت معتقد بودند. با این تفاوت که شعارشان در واژه «سانترالیزم دموکراتیک» متجلی بود.
او تصریح کرد: در میان انقلابیون آن دوره اصلا کسی به تحزب فکر نمی کرد. من مسلمان شیعه سنتی به دنبال امام بودم که جایگاه نایب الامام یعنی نایب امام زمان (عج) راداشت. مجاهدان به دنبال سانترالیسم بودند، فداییان خلق هم همینطور، البته احزابی مانند نهضت آزادی و جبهه ملی به گونه دیگری می اندیشیدند؛ برای آنها اقتدار مرکزیت مهم نبود بلکه مهم این بود که حاکمیت به نقش احزاب تن دهد. همچنان که امید داشتند با اصلاح حکومت پهلوی به خواسته هایشان برسند.
نقطه انحراف مجاهدین خلق
رشید با تاکید بر اینکه تز اسلام منهای روحانیت را رد می کند، اظهار کرد: به نظر من همین تز باعث شد که مجاهدین منحرف شوند. اگر به جای آقای بازرگان، آقای مطهری پدر معنوی مجاهدین بود، کارشان به آنجا نمی کشید. یک تئوری به نام تئوری مغز و پوست مطرح است. به طور مثال گردو چند لایه دارد تا به مغز آن برسند که اگر این لایه ها نباشند، مغزی هم نیست. روحانیت را هم باید از این زاویه دید. این همه لایه باید وجود داشته باشد تا در آن خمینی ها و مطهری ها شکل بگیرد. با متلاشی کردن حوزه، آن مغز هم شکل نمی گیرد. کاری که رضا خان می خواست انجام دهد، همین بود. می خواست پوسته را از بین ببرد که مغز برود. وظیفه ما حفظ این پوسته است. اتفاقی که اوایل انقلاب رخ داد، این بود که این مغز از نظر کمّی و تعداد کم بود، پوسته ها در مواردی با آن آمیختند و همین واقعیت به ما ضربه زد.
او با بیان اینکه وقتی مرکزیت مجاهدین در زمان شاه دستگیر شد، همه غیر از مسعود رجوی اعدام شدند، گفت: گفته می شد دلیل اعدام نشدن مسعود هم واسطه شدن برادرش کاظم رجوی است که در آن دوره در وزارت خارجه مشغول بود. این بود که اعدام مسعود به ابد تبدیل شد و همین جا نقطه انحراف نفوذ در سازمان آغاز شد. در آستانه انقلاب، عوامل وابسته به آمریکا با مسعود رجوی در زندان تماس گرفتند و از او قول گرفتند که بعد از ایجاد تغییرات در رژیم پهلوی و باز شدن فضای حقوق بشری مورد پسند آمریکایی ها، سازمان را به سمت اقدامات غیرمسلحانه تغییر جهت دهد.
عضو دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس تصریح کرد: در ادامه کنفرانس گوادلوپ، آنها می خواستند رژیم را تغییر دهند اما نمی دانستند در رقابت با امام خمینی، امام منافع کشور را از دست غربی ها بیرون خواهد کشید. با جبهه ملی و نهضت آزادی که مشکلی نداشتند؛ بر این اساس با مسعود رجوی ارتباط گرفتند و او قول همکاری داد و حال آنکه ایدئولوژی، مبارزه با کاپیتالیسم و بورژوازی و … همچنان شالوده اندیشه مبارزاتی آن سازمان بود. بدین ترتیب رخنه ی به وجود آمده در سازمان که با عفو ملوکانه شاه درباره مسعود رجوی پیش آمده بود و اعدام وی را به ابد مبدل ساخته بود، همچون بذری بود که به بار نشست. من خبر آن را دارم که با آمریکا در زندان وارد صحبت شده و این قول ها رد و بدل شده است.
رشید با تاکید بر اینکه این موضوع سازمان را به کلی در جهت دیگری برد، تصریح کرد: سازمان مهره ای به نام محمدرضا سعادتی داشت که رابط سازمان با سفارت شوروی بود. وی لو رفت، دستگیر و بعد اعدام شد. این احتمال وجود دارد که مسعود رجوی در لو دادن او نقش داشته باشد، برای اینکه بتواند خط شوروی را کور کند. بعد از پیروزی انقلاب، موسی خیابانی به عنوان نفر دوم سازمان شناخته می شد، اما رجوی ضمن فرار خود از کشور، موسی خیابانی را در تله گذاشت و بعد از این که نیروهای امنیتی کشور محل اختفای کادر مرکزی مانده منافقین را در کشور کشف کردند، خیابانی به علاوه تعدادی دیگر از جمله اشرف ربیعی، همسر مسعود کشته شدند. به این معنا که در این واقعه دو عنصر اصلی که تا حدی مستقل از مسعود رجوی بودند نیز از بین رفتند و مسعود با خیال راحت تری به خیانت های خود ادامه داد.
او با اشاره به اینکه وقتی وحید افراخته عضو ارشد سازمان مجاهدین در سال 1354 دستگیر شد، تغییر ایدئولوژی داده و با اسلام خداحافظی کرده بود، گفت: یعنی وقتی دستگیر شد، کاملا مارکسیست بود. چه بسا عامل بریدگی او در بازجویی که به دستگیری گروه کثیری از مجاهدین خلق و سمپات های آنان منجر شد و زندان های شاه را از زندانیان متراکم کرد هم همین مساله بود. انسان در هر مسیری می خواهد برود، باید خاستگاه خود را حفظ کند. اگر خاستگاه خود را تغییر دهند، بی هویت می شوند. بی هویت شدن نیز آسیب پذیری را به دنبال دارد و متاسفانه نسل جدید ما نیز با خطر بی هویتی رو به روست.
عضو هیات مدیره موسسه اندیشه ناب با بیان اینکه بعد از تغییر و تحول در سازمان و اعدام کادر اولیه «بهرام آرام» رییس شاخه نظامی و مرکزیت سازمان در بیرون از زندان شد، گفت: بهرام آرام که بعد از تغییر ایدئولوژی دادن سازمان، مارکسیست شده بود، در سال ۱۳۵۵ در حال فرار از ماموران ساواک، خود را با نارنجک منفجر کرد و کشته شد. در آن دوره که آرام در بیرون رهبر سازمان بود، این گروه که بستر فعالیت خویش را اسلام و شاکله و ساختار ایدئولوژی اش را مارکسیسم قرار داده بود، سرانجام به این نتیجه رسید که «هسته تفکرات مارکسیستی با رعایت پوسته اسلامی قابل دوام نیست» لذا بیجا نبود که بهرام آرام در جمله ای پایان خط را اعلام کرده و درباره اسلام ادعایی خودشان بگوید که «این پوستین پوسیده اسلام را تا کی وصله بزنیم». به عبارت دیگر زمینی که مجاهدین خلق، در آن بازی می کرد، تغییر کرد و سازمان مجاهدین خلق رسما تغییر ایدئولوژی داد و با اسلام خداحافظی کرد.
او ادامه داد: اما بعضی اعضا مثل شریف واقفی به تغییر ایدئولوژی تن نداده و همچنان به مجاهدین خلق پایبند بودند که به همین دلیل توسط سازمان ترور و حذف فیزیکی شدند.
رشید با بیان اینکه با تغییر ایدئولوژی و اعلام تشکیلاتی به نام سازمان پیکار توسط یکی از اعضای کادر مرکزی به نام تقی شهرام، بدنه سازمان و طرفداران متدین سازمان لطمه بسیاری دیدند، تصریح کرد: اما مرکزیت سازمان در زندان که توسط مسعود رجوی از زندان اوین و موسی خیابانی از بند 6 زندان قصر هدایت می شد، در صدد بازسازی سازمان در درون زندان برآمد، تا نشان دهند که تغییر ایدئولوژی توسط فرصت طلبانی اعلام شده که مورد تایید مرکزیت سازمان در زندان نیستند. تا قبل از این اتفاق، اعضا و سمپات های مجاهدین خلق و فداییان خلق در زندان همسفره بودند، اما اعلام تغییر ایدئولوژی، جوی به وجود آورد که بدنه مجاهدین خلق را از همسفره بودن با مارکسیست ها جدا کرد.
او با اشاره به اینکه این اقدام که می توانست دیوار دفاعی سازمان را در برابر تغییر ایدئولوژیک بازسازی کند، اتفاقی بود که مقبول مرکزیت سازمان در زندان نبود، گفت: بر این اساس حدود یکسال بعد فرمان اشتراک سفره با مارکسیست ها به سراسر زندانها رسید، اما سمپات ها و اعضایی که پایه های دینی شان مستحکمتر بود، از پذیرش این دستور إبا کردند. از اینجا بود که زمینه انشعابات دیگری چیده شد که پس از پیروزی انقلاب با دو گروه کاملا متفاوت «سازمان مجاهدین خلق» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» روبرو شدیم.
سردار رشید تصریح کرد: تفکیک سفره مبارزان مسلمان با مارکسیست ها در زندان و سپس تمایل سران مجاهدین خلق به اشتراک مجدد با مارکسیست ها این زمینه را در زندان ایجاد کرد که سران مجاهدین خلق در زندان به دروغ، خود را مخالف تغییر ایدئولوژی معرفی می کنند و آنها همچنان به گرایشات مارکسیستی تمایل دارند. چنین ذهنیتی کم کم واژه نفاق را در ذهن ها پدید آورد و زمینه منافق بودن سازمان مجاهدین خلق را ایجاد کرد.
او ادامه داد: این واقعه باعث شکل گرفتن گروه هایی در زندان و خارج از زندان شد که بچه های زندان، نام امت واحده را برگزیدند و در خارج از زندان نیز چند گروه مسلح مانند منصورون، فجر اسلام و صف تشکیل شد. این گروه ها پس از پیروزی انقلاب به یکدیگر پیوسته، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند و به خدمتگزاری در مراکز مهمی چون سپاه و کمیته های انقلاب اسلامی در آمده و شهدای بزرگی چون محمد بروجردی، داود کریمی و بسیاری دیگر را تقدیم انقلاب کردند.
میزان اثرگذاری مبارزات سازمان مجاهدین در فروپاشی حکومت پهلوی
او بیان کرد: همچنان که آقای سید محمد خاتمی عنوان می کند «انقلاب، خواست اجتماعی 150 ساله جامعه ما بوده است» اما تردیدی نیست که نه انقلاب مشروطه به حاکمیت مردم بر مردم تداوم بخشید، نه نهضت ملی نفت، استقلال ملت را تداوم بخشید و نه مبارزان سیاسی یا ایدئولوژی گراها توانستند افکار عمومی را یکپارچه کرده، پتانسیل نهفته خواست مردمی را درست شناسایی کنند و آن را به ابزار کارآمدی برای فروپاشی رژیم سلطنتی تبدیل سازند. به غیر از نهضت امام خمینی که اگرچه در گام ابتدایی یعنی در خرداد 1342 سرکوب شد، اما بذر را پاشید که علاوه بر ریشه ای که در فطرت بشری داشت، نسخه ای از الگوی موفق عاشورای حسینی بود و توانست بدون سلاح و با کمترین تلفات از دو سوی صحنه به پیروزی برسد. به عبارت دیگر از منظر خواست اجتماعی، همه شریک هستند اما چه کسی توانست این پتانسیل نهفته را به عمل موثر موفق تبدیل کند؟ نه مجاهدین خلق، نه نهضت آزادی، نه موتلفه، فقط امام خمینی. همه موثر بودند اما شخص امام بود که توانست این ظرفیت را عملیاتی کند.
رشید ادامه داد: مجاهدین خلق که دچار انشعاب شدند، آن انشعاب توسط رژیم وقت در تلویزیون در بوق و کرنا شد و به سر مجاهدین خلق و برسر همه ملت کوبیده شد. این انشعاب و تغییر ایدئولوژی و اعترافات مبارزینی چون وحید افراخته، همه آنهایی را که مجاهدین خلق برایشان اسطوره ای بود، مأیوس کرد و امیدهایشان فرو ریخت. گویا گرد مرگ بر سر جامعه روشنفکران مسلمان پاشیده بودند. عموم مردم در پی گذران زندگی و نسل جوان هم در ایده آل ترین وضع در پی ایجاد زمینه برای خوش گذرانی بود. در چنین وضعیت ظاهرا آرامی که حکومت پهلوی بیش از همیشه احساس ثبات می کرد و در جشن بزرگ مشهور به جشن های 2500ساله در کنار مرقد کورش گفت: «کورش بخواب که ما بیداریم» در همان زمان گوش ها منتظر زنگی بود که حرف دل مردم را با شهامت به آواز بلند جهانی کند و چشم ها منتظر صداقتی بود که مورد تایید فطرت شان باشد و این صدای صادقانه که از نای امام خمینی طنین انداز شد کم کم دامنه اش وسعت گرفت، مردم را یکپارچه کرد و انقلاب را به پیروزی رساند.
انتهای پیام
لعنت خدا بر سازمان منفور منافقین، بزدلانی که سر در آخور بیگانگان دارند برای ریشه کن کردن خلق خود