تحلیل سایت «بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» از «شبی که ماه کامل شد»
سایت «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» نوشت:
«شبی که ماه کامل شد» در مقایسه با تصویر پراغراق و غیرملموس و بعضا مضحک فیلم «به وقت شام» از بنیادگرایان اسلامی، میکوشد تصویری قابل لمس و باور از «بنیادگرایان اسلامی» و فرآیند رادیکال شدنشان بدهد. در فیلم در چند دیالوگ به فقر و علل اجتماعی و اقتصادی پیوستن به این گروهها اشاره میکند ولی در تصویر و خود داستان نمیتواند این علل اقتصادی و اجتماعی را توضیح دهد و برای مخاطب ملموس کند. فیلم تلاش میکند تا از اعضای جندالله غول بیشاخ و دم و غیرانسان نسازد و در مواردی مثل سکانس گریه کردن عبدالمالک ریگی در جمع یارانش در این مسیر گامهای مثبتی برمیدارد. اما مهمترین ملاحظهی ملی در نقد این فیلم مرتبط با خود سوژه است. در شرایطی که نارضایتی عمومی و نارضایتی قومی، از جمله در میان بلوچها، رو به افزایش بوده است بعید به نظر میرسد که یک بلوچ با دیدن این فیلم ناراضیتر نشود. از طرف دیگر گرچه فیلم تلاش میکند حساب بلوچها و حتی بزرگ خاندان ریگی را از عبدالمالک در حد چند دیالوگ و نما جدا کند، اما به خاطر تمرکز داستان بر ریگی، لاجرم «تصویر مخاطب ایرانی غیربلوچ» از «بلوچها» کلیشهزدهتر و منفیتر میشود که مقوم همبستگی و یکپارچگی ملی نیست. فیلم تاکید دارد که بلوچها را مهماننواز و اهل زندگی و موسیقی نشان دهد و مادر و دایی عبدالمالک هم با بازیهای درخشان فرشته صدرعرفایی و امین امیری قرار است عموم مردم بلوچ که منتقد ریگی هستند را نمایندگی کنند، اما باز این تاکیدها نمیتواند تصویر کلیای که فیلم ارائه میدهد را تغییر دهد. اساسا پرداختن به این سوژه با پشتیبانی اطلاعاتی وزارت اطلاعات و پشتوانهی مالی حکومتی در سال ۹۷ انتخاب سنجیدهای نیست.
در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شخصیت منفی اصلی (عبدالمالک ریگی) ولو به نمایندگی از برداشت منحرفانه از دین اما رفتارها و گفتارهای دینی دارد. اگر سخنان و رفتارهای عبدالمالک بافتارزدایی و از قاب تروریسم خارج شود مشابه و تداعیکننده سخنان و استدلالهای مطرح شده در کلام برخی از بزرگان اسلام انقلابی و رهبران دینی و سیاسی کشور است. استدلالهای ریگی بیپاسخ رها میشود و گفتمان بدیل و رقیبی در تقابل با گفتار ریگی در میان آورده نمیشود تا کیفیت باطل بودن ریگی روشن شود. به عبارت دیگر در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شاهد بازنمایی قرائتی به اصطلاح ناصواب از دین هستیم که برای اثبات اشتباه بودن مفاد آن تلاشی صورت نمیگیرد. این در حالی است که بسیاری از گفتهها و احتجاجات عبدالمالک ریگی مصداقی از «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» است. عجیبتر آن است که رقیب دین باطل عبدالمالک ریگی نه یک نظام گفتمانی که تنها عاطفهای انسانی است که قرار است در روابط دختری زیبا از تهران با پسر شاعر مسلک بلوچ که اهل موسیقی است تجلی یابد. در این فیلم در ازای بیانیههای تند و فهم باطل دینی جیش العدل، هیچ دین و نظام معرفتی بدیلی مطرح نمیشود.
هوتن شکیبا با سه لهجهی مختلف در طول فیلم در نقش دشوار عبدالحمید بازی بسیار خوبی میکند اما باز مخاطب لمس نمیکند که چه شد که او از یک عاشقپیشهی شاعرمسلک به بنیادگرایی درندهخو که همسرش را میکشد، تبدیل میشود. نرگس آبیار تلاش کرده است مثل فیلمهای قبلیاش از زاویهای زنانه به این موضوع وارد شود، اما در عمل مخاطب فریب میخورد. در ابتدای فیلم میخوانیم که داستان فیلم واقعی است. اما کارگردان بیش از آنچه مخاطب تصور میکند و خبر و انتظار دارد، هر جا لازم دیده در این واقعیت دست برده است، از جمله در مواردی که نقشی مهم در فیلم دارند. مثلا در فیلم مسافران اهل تسنن ایرانی یک اتوبوس توسط جندالله کشته میشوند، در حالیکه در واقعیت مسافران این اتوبوس شیعه بودهاند. در فیلم هیچ ایرانی بلوچ در مقابله با ریگی نقشی ایفا نمیکند و صرفا با نظامیان غیربلوچ و امنیتیهای تهرانی مواجهیم و فیلم بیشتر از چشم تروریستهای تکفیری روایت میشود. شاید با توجه به ملاحظات ملی بهتر بود کارگردان از چشم یک بلوچ غیربنیادگرا به سوژه نزدیک شود.»
انتهای پیام