خرید تور نوروزی

دولت سوم در راه است؟!

احمد غلامی، سردبیر روزنامه‌ی شرق در یادداشتی با عنوان «دولت سوم در راه است؟» نوشت: انگار بازگشت به هویت ملی اجتناب‌ناپذیر شده است. این روزها اغلب جریان‌های سیاسی بیش از آنکه بر سایر آموزه‌ها‌ پافشاری کنند، از هویت ملی دَم می‌زنند. بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی این اولین‌باری است که گروه‌های سیاسی بدشان نمی‌آید از هویت ملی آشکارا همچون یک دستگاه ایدئولوژیک استفاده کنند. اینکه چنین کاری تا چه میزان میسر است، تاکنون به‌شکلی جدی آزموده نشده است. اگر کمی به عقب بازگردیم و عملکرد رؤسای جمهور پیشین را ارزیابی کنیم، در مجموعه عملکرد آنان هرازگاهی به نمونه‌هایی از هویت‌سازی ملی برمی‌خوریم که صریح‌ترین آن در دولت احمدی‌نژاد اتفاق افتاد. دولتی که دست بر قضا آمده بود تا آموزه‌های دینی و مذهبی را گسترش دهد. دولتی برآمده از کف مسجد که حامیانش، احمدی‌نژاد را الگوی تمام‌عیار یک بچه‌مسجدی نابِ باورمند به مهدویت می‌دانستند. احمدی‌نژاد و یارانش به‌ندرت پیش می‌آمد بدون ذکر دعای «اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه»، سخنرانی خود را آغاز کنند. اصل مهدویت و انتظار که از اعتقادات مسلمانان به‌ویژه شیعیان است و باور به آن باعث افزایش امید به آینده و موتور محرکه انقلاب اسلامی بوده است، در دولت احمدی‌نژاد بار دیگر احیا شد؛ اما هرچه گذشت، احمدی‌نژاد بیشتر به‌دنبال یافتنِ جایی مطمئن‌تر در سیاست بود. جایی که با هویت کثیری از مردم پیوند خورده باشد و از اینجا بود که ایده هویت ایرانی با استعاره مکتب ایرانی که آمیزه‌ای از مکتب تشیع با ایرانیت بود، شکل گرفت. احمدی‌نژاد برای گرده‌زدن خود به این دو مفهوم بسیار تلاش کرد. او درصدد بود جریان سومی را در سیاست ایجاد کند و برداشت درستی از این جریان سیاسی داشت. انتخابش نیز دقیق و هوشمندانه بود اما آنچه مشکل‌آفرین شد، قَبایی بود که به تنش زار می‌زد. سودای مکتب ایرانی، خاستگاه واقعی‌اش را به خطر انداخت و حامیانش که او را از کفِ مسجد به عرش قدرت رسانده بودند، حتی اجازه ندادند که به نقطه آغاز خود بازگردد. از طرف دیگر دولت اصلاحات گرچه چندان به‌صراحت از هویت ایرانی حرف نزد، گفتمانش جز هویت ملی نبود. گفتمانی که تلاش می‌کرد در یک گفتمان فراملی با عنوان گفت‌وگوی تمدن‌ها تجلی یابد. هر گفتمانی نماینده خود را دارد و نماینده گفتمان گفت‌وگوی تمدن‌ها دولت اصلاحات بود و اصلا این دولت بر همین اساس شکل گرفت. اگر خاتمی تلاش کرد خود را در جایگاهی ملی- فراملی قرار دهد، احمدی‌نژاد بر آن شد تا جایگاهی ملی- ماورایی برای خود تعبیه کند. از این منظر دولت خاتمی و احمدی‌نژاد، ایدئولوژیک‌تر از دولت‌های دیگر بوده‌اند. این دولت‌ها بر «سیاست هویت» استوار بودند، زیرا روی‌کار‌آمدنشان نشئت‌گرفته از مردمی بود که در دولت‌های پیشین نادیده گرفته شده بودند. دولت خاتمی از جمعیت جوانی سر برآورد که به‌خاطر طرز تفکر و مطالباتش در جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شد؛ ازاین‌رو خاتمی با به‌رسمیت‌شناختن مطالبات جوانانی که سودای ایران مدرن را در سر داشتند، محبوب‌ترین رئیس‌جمهور دولت‌های انقلاب شد. محبوبیتی که احمدی‌نژاد را نیز به سمت سیاست هویت کشاند و منش و روش مردمی را به رسمیت شناخت که هویتشان خواسته یا ناخواسته در دولت‌های هاشمی و خاتمی نادیده انگاشته شده بود. اگر سیاستِ هویت را فاز اول جریان‌سازی در دل حاکمیت قلمداد کنیم این دو دولت در این فاز موفق بودند؛ اما حیات سیاستِ هویت، مستلزم بستر فراگیرتری است و آن چیزی نیست جز هویت ملی. این دولت‌ها در گذر از فاز اول به فاز دوم، ‌شکست سنگینی را تجربه کردند و اغراق‌آمیز نیست اگر بگوییم ناکام ماندند. همان‌گونه‌ که اصلاح‌طلبی رؤیای تمام‌‌و‌کمالِ خاتمی نبود و او رؤیای بزرگ‌تری را در سر می‌پروراند، دولت بهار نیز دولتِ رؤیایی احمدی‌نژاد نبوده است. اینکه رئیس دولت اصلاحات هرگز تن به حزب‌گرایی نداد، شاید از این رؤیای بزرگ‌تر؛ ایرانی برای همه ایرانیان، پرده برمی‌دارد. همه دولت‌های انقلاب اصرار دارند گفتمانی را نمایندگی کنند که به آن باور دارند و آنچه این دولت‌ها را با مشکل روبه‌رو کرده است، حضور کلان‌گفتمانی است که گفتمان رسمی کشور است.
شاید ازهمین‌رو است که دولت هاشمی و روحانی بسیار به یکدیگر نزدیک هستند. این دولت‌ها حامل گفتمان سیاسیِ مشخصی نیستند، بلکه برخاسته از شرایط ویژه اقتصادی و سیاسی‌اند. دولت‌هایی که عارضه‌ای‌اند از عارضه‌های دیگر و البته اینجا عارضه را نباید تقلیل‌گرایانه درک کرد، بلکه باید آن را توصیفی دانست از چگونگی تولد یک دولت در شرایطی ویژه. اکنون بعد از چهار دهه، به ‌نظر می‌رسد جریان سیاسی دیگری در راه باشد که بعید است این جریان سوم از میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان سر بلند کند. جریان سوم، جریانی است که هویت ملی در آن معنای دفاع از سرزمین در برابر تعرض بیگانگان را دارد. هویتی مبتنی بر جغرافیا و حفظ تمامیت نقشه ایران، فارغ از اینکه این جغرافیا در خطر باشد یا نباشد. همه مردم و همه احزاب می‌توانند مدافع جغرافیای ایران باشند؛ اما این گفتمانی صرفا سیاسی نیست، بلکه بیشتر ماهیتِ ژئوپلیتیک دارد و در آن کسانی دست بالا را پیدا خواهند کرد که بتوانند در خط مقدم این دفاع حضور داشته باشند. حضور نظامی که تبعات آن سیاسی خواهد بود. صیانت از مرزهای کشور در برابر بیگانگان است که احساسِ هویت ملی گمشده را برمی‌انگیزد و غرور ملی را جلا می‌دهد. این فرصت مغتنمی است برای چهره‌های نظامی که به چهره‌های سیاسی تبدیل شوند و سیاستی خلق کنند و مسئله اینجاست که چه کسانی از این سیاست برخواهند خاست. با مقایسه واکنش‌های مردم در فضای مجازی به دستگیری 10 ملوان آمریکایی در سال 1394 و توقیفِ نفت‌کش انگلیس در تیرماه 1398 به تغییر سیاسی ایجادشده بیش از پیش پی خواهیم برد. شرایط به سمت‌وسویی پیش می‌رود که کار را برای تأثیرگذاری جناح‌های سیاسی و چهره‌های آنها به‌مراتب دشوارتر خواهد کرد. اگر نیروهای سیاسی نتوانند دست به احیا و بازسازی خود بزنند و بر کلیشه‌های سیاسی‌شان پافشاری کنند، فرصت از دست می‌رود و آنان که روی کار می‌آیند بیش از آنکه جریان سومی در سیاست باشند، دولت سومی‌اند که با تکیه بر مفهوم هویت ملی به قدرت می‌رسند، مفهومی که پیش‌تر دو دولت خاتمی و احمدی‌نژاد هزینه آن را پرداخته‌اند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا