«اسلام حبشی»؛ چشمانداز سوم
محمد کاظمی زمهریر، استاد دانشگاه، در یادداشتی تلگرامی نوشت:
“اسلام حبشی” عنوانی است که فرید اسحاق(Farid Esack) به تجربه مسلمانان مهاجر در حبشه نهاده است.
اسلام حبشی روایتگر تجربه زیستهشده مسلمانی است که در یک سرزمین غیراسلامی اما در صلح با غیرمسلمانان امکان زیستن آزادانه یافتهاند.
این تجربه در مقابل دو تجربه “مکی” و “مدنی” قرار دارد که در یکی مسلمانان سرکوب میشدند و در دیگری حاکم بودند؛ ولی در جدال با کفار خارج مدینه.
در صلح زیستن با دیگران آدابی دارد. مهمترین ادب آن، “گفتوگوپذیری” و “پذیرش دیگری” است. اسلام حبشی بازنماییکننده امکان عرضه روایتی از تجربه زیسته مسلمانان عصر نبوی است که میتواند در دوره معاصر به کار ما آید.
از نظر فرید اسحاق، روایت حبشی از زیست مسلمانی، به کار مهاجران مسلمانی میآید که در کشورهای غیراسلامی ولی “مُصالح” زندگی میکنند، که نه “دارالحرب” است و نه “دارالسلام”.
آنها با برگرفتن این تجربه میتوانند الگویی از زیستن روادارانه با غیرمسلمان را – درعین عمل به عقاید دینی خود – تجربه کنند.
امروزه وضعیت جوامع مسلمان با حبشه عصر پیامبر چندان تفاوتی ندارد. اگرچه مسلمانی به رسم چهره غالب در این کشورهاست، اما در عمل کثرت روایتها از زندگی و شکاف میان آنها به حدی رسیده که میتوان مدعی شد، شکاف میان مسلمانان و مسیحیان در حبشه، کمتر از شکاف میان مسلمانان در عصر کنونی در باورها و سبک زندگی است.
بنابراین، این وضعیت نشاندهنده ضرورت عمومیت بخشی این تجربه به روابط همه مسلمانان هم در کشورهای غیراسلامی و هم اسلامی است.
فرید اسحاق بخشی از جریان “اعتزال نو” است که کمتر در ایران شناخته شده است. نمایندگان برجسته این جریان یعنی نصر حامد ابوزید، محمد آرکون، حامد الجابری در ایران چهرههای شناختهشدهای هستند و آثارشان به فارسی ترجمه شده است.
به گمانم ایده “اسلام حبشی” چشماندازهای جالبی را برای ما برای فهم غنای تجربه مسلمانان در گذشته عرضه میکند.
ظاهرا تنها معرفی جدی از ایشان به فارسی مقاله “فرید اسحاق و پارادایم حبشی” نوشته روحالله محمودی در وب سایت دینآنلاین است که منبع آشنایی من با اندیشههای ایشان بود:
https://en.wikipedia.org/wiki/Farid_Esack
https://hsf.org.za/publications/focus/issue-17-first-quarter-2000/profile-of-farid-esack
مقاله “فرید اسحاق و پارادایم حبشی” نوشته روحالله محمودی که در وب سایت دینآنلاین منتشر شده را میخوانید:
: «ما مسلمانان اغلب الگوی خود را سیره حضرت محمد (ص) میدانیم و در این باره بحث میکنیم که او چه کرد و چه نکرد. در واقع، مهمترین ملاک ما برای ارزیابی اعمال خود و دیگران سنت پیغامبر است. روزی من داشتم در کلاس درباره حیات محمد (ص) در مکه و مدینه صحبت میکردم. ناگهان به ذهنم خطور کرد که ما مسلمانان با مشکلی بزرگ مواجهایم و آن این است که تنها دو پارادایم و سیره کلامی برای تنظیم و تنسیق زندگی خود داریم. و این محدودیت پارادایمی تا حدی مسئول مشکلات فراوانی است که ما در حال حاضر با آن دست و پنجه نرم میکنیم. پارادایم اول پارادایم جماعتی است که در مکه بودند و توسط مشرکان سرکوب میشدند: یعنی پارادایم سرکوبشدگان. و پارادیم دوم پارادایم مسلمانانی است که در مدینه بودند و کنترل امور را در دست داشتند. حکومت در دست آنها بود. آنچه ما نداریم مدلی است برای همزیستی برابرانه با کسانی که همکیش ما نیستند اما قصد سرکوب و آزار ما را نیز ندارند.
اما کافی است کمی در تاریخ صدر اسلام دقیق شویم تا دریابیم که چنین پارادایم سومی نیز وجود دارد. بله! در زندگی محمد (ص)و صحابه او میتوان رویه دیگری را ـ به جز دو رویه فوق ـ یافت. این همان است که من به آن «پارادایم حبشی» میگویم. منظورم زمانی است که پیغامبر گروهی از پیروانش را از مکه به حبشه فرستاد تا در آنجا زندگی کنند. آنها سالیان سال در صلح و آرامش در حبشه زندگی کردند و برخی از آنها هرگز به عربستان باز نگشتند. حتی زمانی که مسلمانان قدرت را در مکه به دست گرفته بودند. آنها هرگز به دنبال آن نرفتند تا حبشه را به کشوری اسلامی تبدیل کنند. بر عکس، مدام خبر می فرستادند که از زندگی در آنجا بسیار شاد و خرسندند.
این همان پارادایم سومی است که مسلمانان امروز بیش از هر چیز به احیای آن نیاز دارند. من میاندیشم که این پارادیم نقشی حیاتی را در همزیستی مسلمانان با جهان غیرمسلمان ـ و البته غیر معارض ـ ایفا میکند.» (فرید اسحاق در مصاحبه با سایت یو.اس.کاتولیک)
*****
فرید اسحاق در سال 1959 میلادی در افریقای جنوبی به دنیا آمد و در حال حاضر استاد مدعو مطالعات اسلامی در دانشگاه هاروارد است. او مدتی را در پاکستان به تحصیل علوم دینی گذرانده و مدرک دکترای خود را از دانشگاه بیرمنگام اخذ کردهاست و به عنوان متفکری اسلامی و فعال حقوق بشر از احترام و اعتباری جهانی برخوردار است. فرید اسحاق در مقام مبارزی پیگیر بر ضد نژادپرستی و بنیادگرایی، و کوشندهای خستگیناپذیر در همبستگی و همنشینی میان ادیان، در سازمانها و نهادهای گوناگون به فعالیت پرداخته و حتی زمانی نیز به درخواست نلسون ماندلا به عنوان عضوی از کمیسیون ملی برابری جنسیتی کار کردهاست. از آثار او میتوان به «قرآن، آزادی و تکثرگرایی؛ چشماندازی اسلامی به همبستگی میان مذاهب در مقابله با سرکوب»، «در باب مسلمان بودن؛ در جستوجوی مسیری دینی در جهان امروز» و «مقدمهای بر قرآن» اشاره کرد. او در حال حاضر تمرکز عمده خود را بر اسلام و ایدز نهاده و آثاری را نیز در این زمینه منتشر کردهاست. از جمله میتوان به تدوین کتاب «اسلام و ایدز؛ در میانه تحقیر، همدردی و عدالت» به همراه سارا چیدی اشاره کرد. او همچنین به طور مستمر آثاری را در باب اسلام، جنسیت، روابط میان ادیان، دین و هویت و هرمنوتیک قرآنی منتشر میکند. آثار او به بیش از دوازده زبان زنده دنیا ترجمه شدهاند. مشخصا کتاب او «یعنی اچ آی وی، ایدز و اسلام؛ تاملاتی در باب شفقت، عدالت و مسئولیت» نقشی مهم را در آگاهی جهانی نسبت به این بیماری فراگیر ایفا کردهاست. این اولین کتابی است که از چشماندازی اسلامی نگاهی تمام و کمال به بیماری ایدز میاندازد و شماری از متفکران بهنام مسلمان مقالاتی را در آن ارائه کردهاند. کتاب دیگر او نیز یعنی «در باب مسلمان بودن…» به چاپ هفتم رسیدهاست و میتوان ادعا کرد که بدیلی گیرا و بسیار خواندنی بر روایتهای سنتی از اسلام در جهان غرب است. «در باب مسلمان بودن…» روایتی جذاب و به یادماندنی از زندگی مسلمانان در جهان مدرن است. این کتاب به چالشهایی میپردازد که مسلمانان در جهان امروز با آن مواجهاند؛ خواه برقراری رابطهای معنادار با الله، و خواه تلاش در جهت عدالت جنسیتی و آزادی دینی. فرید اسحاق در این کتاب تجربههای شخصی را با تحلیلهای دقیق در هم میآمیزد. کتاب «قرآن، آزادی و تکثرگرایی» نیز که اول بار در سال 1997 منتشر شد، همچنان متنی بنیادی در باب اسلام و کلام آزادیبخش محسوب میشود.
*****
فرید اسحاق دوست دارد که خود را اینگونه معرفی کند: «فرید اسحاق اهل بونتیهوول ». بونتیهوول شهرکی است در حومه کیپتاون که او و خانوادهاش در سال 1961 از آن اخراج شدند. وقتی از او میخواهیم که هویت فعلیاش را تشریح کند میگوید: «من را آدم دوگانهای تلقی کنید که از یک طرف عمیقا مسلمان است و از طرف دیگر آرزومند آن است که افریقای جنوبی به کشوری متحد و سرشار از عدالت تبدیل شود.» او به طور مداوم از بونتیهوول دیدار میکند. او در اینباره میگوید: «این برای من حکم زیارتی معنوی را دارد؛ سلوکی مذهبی و کنشی سیاسی در جستوجویم به دنبال خویش. من در خیابانهایش قدم میزنم. بعضیوقتها کاملا بیهدف در آن رانندگی میکنم. و به مسجد میروم. در هر بار دیدار از این جا، انگار دوباره کشف میکنم که از کجا آمدهام. سلوک معنوی و فعالیت سیاسی من از بونتیهوول آغاز شدهاست و هیچگاه آن را ترک نکردهاست.» او شش سالگیاش را به یاد میآورد. «آنجا هیچ مسجد یا کلیسایی نبود. جایی متروک و فراموش شده.» او میگوید که در آن محیط غریب تنها دو گزینه برای بقا وجود داشت: یک طرف جنایتکاران بودند و یک طرف دین قرار داشت. «یکی از برادران من، هاشم، به جرم قتل به زندان طولانیمدت محکوم شد. من به جانب دین رفتم.» او در سن شانزده سالگی به کراچی در پاکستان رفت و چهار سال در آنجا به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. جایی که او درس خواند در حال حاضر یکی از مهمترین نهادهای بنیادگرا در جهان محسوب میشود. او میگوید: «آنجا خانه معنوی ایدئولوژی بنلادنی و کلام طالبانی بود؛ همچنان که امروز.» آنچنان که او میاندیشد، این آشنایی و مواجهه نزدیک او با پیوند غریب میان افراطگرایی اسلامی و سیاست بود که باعث شد بعدها با همه اشکال بنیادگرایی ـ خواه اسلامی و مسیحی، خواه یهودی و هندو ـ به مبارزه برخیزد. او در تحصیل رسمی خود بدترین انواع جزمگرایی را به چشم دیده بود، پس به سراغ غیرمسلمانانی رفت که در زندانها به فعالیت مشغول بودند و در زمینه حقوق بشر فعالیت میکردند. «من به دیدار برادر نورمان ری رفتم. او روح مرا نجات داد. مواجهه من با او من را به یاد زندگیام در کیپتاون انداخت، دورانی که به حاشیه رانده شده بودیم اما در عین حال تلاش میکردیم تا با کمک هم و زیر یوغ آپارتاید، در کنار هم زندگی کنیم…» او در سال 1982 میلادی به عنوان عالم علوم اسلامی به افریقای جنوبی بازگشت و به تدریج به چهرهای مهم تاثیرگذار در مبارزه با آپارتاید و فعالیتهای مرتبط با حقوق بشر تبدیل شد. تا آنجا که نلسون ماندلا او را به عنوان عضوی از کمیسیون برابری جنسیتی منصوب کرد. او همچنین عضو مؤسس کنفرانس جهانی دین و صلح است….
فرید اسحاق اصرار میورزد که نه بنیادگراست و نه سکولار. او به دنبال آن است تا مباحثات را در باب اسلام گسترش بخشد و دموکراتیزه کند، در عین حال بسیار مشتاق است تا به عنوان یک شهروند افریقای جنوبی خدماتی معنادار و تأثیرگذار به دولتی سکولار ـ در جامعهای متکثر و چندفرهنگی ـ ارائه دهد. او میخواهد قرآن را در پرتو چالشها و نیازهای جامعه معاصر بخواند. یکی از التزامات جوامع معاصر این است که در آن مسلمانان و دیگران ناچارند تا با معتقدان به دیگر ادیان با تحمل و تساهل زندگی کنند و در کار ساختن جهانی عادلتر با دیگران مشارکت ورزند. این همان چیزی است که او از آن تحت عنوان «پارادایم حبشی» یاد میکند. پارادیمی که به معنای دستوپنجه نرم کردن مداوم با تفکر چندبعدی و سیاستورزی جهانی و مستلزم بازاندیشی مداوم و همزمان در باب سنتهای اسلامی و غربی ـ از جمله حقوق بشر و ارزشهای جهانشمول ـ است. او میگوید: «من میخواهم رهیافتی متعادل، راهی سوم، میان سکولاریسم افسارگسیخته و بنیادگرایی اسلامی بیابم. مشکل تفکر بنیادگرا این است که حاضر به گفتوگو با معتقدان به دیگر ادیان نیست. اما ما در جهانی چندبعدی و متکثر زندگی میکنیم و نه در فرهنگی واحد و جهانشمول. اگر ما این را نپذیریم و نتوانیم فرمول مناسبی را بیابیم که بتواند ما را در عین تنوع و دیگرگونگیمان وحدت بخشد، تنشها در افریقای جنوبی و نیز نبردهای مداوم میان غرب و کشورهای مسلمان همچنان پابرجا خواهند ماند.»
فرید اسحاق منتقد روشنفکرانی است که کارشان اغلب نسبت و نزدیکی ناچیزی با ملاحظات اجتماعی و اقتصادی مسلمانان عادی و ساکنان کوچه و بازار دارد. بنابراین او به دنبال آن است تا پیام و نظر اسلام را درباره مباحث و موضوعاتی آشکار کند که متفکران سنتی اغلب به چشم تابو به آنها مینگرند. از جمله این مسائل میتوان به ملاحظات مربوط به جنسیت و جهتگیریهای مبتنی بر جنسیت اشاره کرد. او با لحنی قانعکننده بر طرح مسائلی چون ایدز و عدالت در رفتار با محیط زیست اصرار میورزد و به طور مداوم تاکید میکند که مسلمانان ـ همه مسلمانان ـ باید وارد مباحثات کلامی در باب این موضوعات شوند. او در این رابطه طرفدار دموکراتیزه کردن دانش دینی است. البته این چیزی نیست که متفکران و اسلامگرایان سنتی به راحتی آن را بپذیرند. نیروهای محافظهکار بر آنند که تفسیر اسلام منحصرا باید در اختیار گروهی خاص و ویژه از مسلمانان باقی بماند. فرید اسحاق در همین رابطه میگوید: «من در مقام روشنفکر و فعال اجتماعی وظیفهای دارم. من وظیفه دارم تا به اندیشمندان و متفکران دینی هشدار بدهم که مبادا تلاش آنها در وارسی رابطه میان متون مقدس ـ خواه قرآن، خواه کتاب مقدس یا تورات ـ با دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، در دام مشروعیتبخشی به منافع گروهها و طبقات فرادست گرفتار شود و به طبقات فقیر و آسیبپذیر ضرر برساند.» او اصرار میورزد که رابطه میان پیغامبر و حکومت رابطهای پیچیده است که درک آن به تاملات اخلاقی و کلامی عمیق نیاز دارد. «بگذارید بیپرده بگویم. آنها که در این رابطه قدرت و نفوذ دارند ـ خواه در حکومت، و خواه در مسجد یا کلیسا ـ چندان علاقهای به بحث در اینباره ندارند. با این حال، روشنفکران و متفکران وظیفه دارند که به این مباحث دامن بزنند. وظیفه من، در مقام یک متفکر مسلمان، این است که حکومت را به چالش بکشم و اجازه ندهم که آنها به هرچه میکنند خشنود باشند. این، در ذات خود، چالشی است که دولتهای سکولار ـ از جانب اسلام، مسیحیت و دیگر ادیان بزرگ ـ با آن مواجه اند…»
فرید اسحاق به دنبال آن است تا نشان دهد که اسلام به آن اندازه بزرگ است که بتواند بخشی از تلاشها برای بهبود کیفیت زندگی تمامی انسانها در دنیای پیچیده مدرن باشد. او میگوید: «کنش سیاسی من بر ایمان من به عنوان یک مسلمان بنا شدهاست. ایمان من نیز تجلی زیست من در جامعهای آکنده از تبعیض نژادی است. من میخواهم تا این ترکیب میان ایمان و عمل را زنده نگه دارم؛ بدون اینکه یکی را فدای دیگری کرده باشم.»
ترکیب میان ایمان و عمل با هدف یافتن شیوهای برای مسلمان ماندن در دنیای مدرن؛ این چالشی است که تمام متفکران مسلمان ـ در سراسر جهان ـ با آن مواجهند. و فرید اسحاق کسی است که با آمیزهای از تفکر مستقل و ایمان صادقانه سالهاست که پای در این راه گذاشته است.
انتهای پیام