کارگردان قدیس: شاملو خط قرمز است
/گفتوگو با حسین لامعی/
علی خسروجردی، انصاف نیوز: «قدیس»، مستندی است که در چند اپیزود به بررسی جنبههای مختلف زندگی احمد شاملو از سخنرانیها، شاعری، فعالیتهای سیاسی و فیلنامهنویسی او پرداخته است. پخش این مستند حواشی بسیاری در فضای مجازی به همراه داشت، از انتقاد تند حسین لامعی کارگردان قدیس از سانسور این مستند در پخش تلویزیونی تا اعتراض کاربران فضای مجازی به ساختهی او. سانسور 30 دقیقهای این مستند با اینکه با انتقاد لامعی همراه بود اما بدون سانسور هم این کارگردان در مستند قدیس دیدگاهی انتقادی نسبت به احمد شاملو دارد.
خبرنگار انصاف نیوز در مورد ساخت این مستند و سانسور آن با حسین لامعی به گفتوگو پرداخت، این کارگردان دربارهی موضع انتقادی خود در مستند قدیس و واکنشهای علاقمندان شاملو به آن میگوید: «سالهاست که کسی حق انتقاد به شاملو را ندارد.»
از سوی دیگر برخی منتقدان دربارهی این مستند میگویند استقبال رسانهی ملی از انتقاد -وحتی بیش از آن- از شاملو تا جلوگیری از مراسمهای سالگرد مرگ او در سالهای متمادی نشان از این دارد که نگاه انتقادی به شاملو از سوی بخشی از گفتمان رسمی سیاسی و فرهنگی نه تنها پذیرفته میشود بلکه حتی تحسین خواهد شد.
متن کامل گفتوگو با حسین لامعی کارگردان مستند قدیس دربارهی نگاه انتقادیاش به شاملو در این مستند و انتقاداتی که برانگیخته را در ادامه میخوانید:
انصاف نیوز: نقش صدا و سیما در این مستند چیست؟ چطور این مستند به دست صدا و سیما رسیده است؟
حسین لامعی: خیلی دوست ندارم به آن سمت بروم و دربارهی آن خیلی کوتاه میگویم. حواشی آن ماجرا اعصاب من را خرد میکند، همچنین یادآوری آن برای من تلخ است. صدا و سیما هیچ نقشی در ساخت مستند نداشت. دربارهی نقش داشتن در ساخت این مستند، خود آنها هم هیچ ادعایی ندارند. من با پخش این مستند در صدا و سیما و در هر جای دیگری هیچ مشکلی ندارم، اما بدون آنکه چیزی از مستند کم بشود. اما چیزی که نباید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد و مستند کم شد. به طور قطع راضی نبودم که چیزی از آن کم بشود و سپس پخش بشود، ولی دوست ندارم خیلی طرف صدا و سیما بروم، از آن بحث بگذریم. در قالب مستند حرف زدن برای من راحتتر است. دربارهی آن ماجرا مطالب تند زیادی نوشتم و همه جا هم منتشر شد. همهی رسانههای داخلی و خارجی و حتی خودم دوبار دربارهی آن در اینستاگرام نوشتم. ولی دوست ندارم چنین تصویری به وجود بیاید که من با انتقاد از شبکهی ۳ دوست دارم موج سواری بکنم یا اینکه تبدیل به یک اهرم و بازیچهی یک گروه بشوم.
قصد پیگیری موضوع و شکایت از صدا و سیما را دارید؟
من ابتدا میخواستم این موضوع را پیگیری کنم. پیشنهاد دوستان هم همین بود، اما چه اتفاقی خواهد افتاد؟ صدا و سیما در نهایت از من عذرخواهی خواهد کرد. آن روز بعد از پخش بسیار برآشفته و عصبانی بودم و میگفتم به طور حتم کاری خواهم کرد اما حالا دیگر مستند پخش شده است دیگر. شکایت کنم آخرش چه میشود؟ به جای شکایت کردن، الان باید تمام تلاش خودم را بکنم تا مردم مستند 73 دقیقهای را ببینند که نسخهی کامل است را ببینند. به نظر شما اگر من شکایتی بکنم اتفاقی خواهد افتاد و چیزی عایدم میشود؟
من صادقانه میگویم که بخشی از سانسور کارم را میفهمم. سلیقهی من نیست، اما میفهمم. در قسمتهایی از مستند یقهی «فروغ فرخزاد» باز است، طبیعی است تلویزیون این را پخش نمیکند. یا در قسمتی از مستندم احمد شاملو دربارهی انقلاب به تندی صحبت میکند، کاملا مشخص است که این موارد قابل پخش در صداوسیما نیست. من میگویم حالا که اینطور است، اصلا بیخیال پخش در تلویزیون. من در عملی ریاکارانه گناه را گردن مدیریت شبکه ۳ نمیاندازم. این قانون صداوسیما است و ربطی به آنها ندارد. اجازهی پخش بعضی چیزها نبوده و نیست. این ربطی به شبکه 3 و 4 یا دههی 60 یا 70، ده سال قبل یا بیست سال بعد ندارد. با این حال از این حرفها بگذریم. همهی حرفها را گفتم و نوشتم و پخش شده است.
در اول این مصاحبه هم گفتم نمیخواهم موج سواری بکنم. به خصوص که بعد از اعتراض من به سانسور ۳۰ دقیقهای کار چنین تصویری به وجود آمده بود که من مستندم ستایش شاملو بوده و در پخش تلویزیونی تبدیل به چیز دیگری شده! نه، قطعا نه. نسخهی اصلی مستند من هم در کلیت نقد شاملو است. هرچند از مسعود بهنود تا فریدون رهنما از شاملو تعریف میکنند و سه بار در مستند تکرار میشود که کتاب «هوای تازه» جزو بهترین کتابها از زمان حافظ تا به امروز است و بسیار چیز دیگر، اما کار در کلیت «نقد» است.
هیچ چیزی در این مملکت پنهان نمیماند. من این را صادقانه میگویم. اگر مثلا قراردادی بین من و سازمان صداوسیما بود آن را منتشر میکردند یا روزی بالاخره منتشر میشود. ولی دیگر میخواهم در این مورد سکوت کنم. اگر پشت هم بگویم که چرا صدا و سیما این کار را کرد آن کار را کرد، اینگونه به نظر میرسد من از آنچه ساختهام فرار کردهام و جرات این را ندارم دربارهی مستندی که ساختم حرف بزنم و پایش بایستم. اینگونه به نظر میرسد که من فقط باید به علی فروغی و تیمش انتقاد کنم تا پیش عدهای قهرمان بشوم. برخی از رسانهها هرچند متن اعتراضی من را منتشر کردهاند اما مستندم را شاید خیلی نپسندند، با این حال از من میخواهند علیه شبکه ۳ حرف بزنم. یعنی چه واقعا؟
من هیچ خط قرمزی ندارم و میتوانم برای 50 روز علیه تلویزیون حرف بزنم. ولی مگر من ملیجک شما هستم؟! قطعا وارد بازی شما نمیشوم. شما مستند من را دوست ندارید، ولی خشم شما نسبت به شخصی به نام فروغی خیلی بیشتر از عشقتان نسبت به احمد شاملو است! شما میگویید حسین لامعی شاملو را نقد کرد و ما با این موضوع موافق نیستیم اما عیب ندارد، برویم با او متحد شویم تا فروغی را بزنیم! چون او دشمن سیاسی ما است! خوب معلوم است من از این بازی کناره میگیرم. من بازیچه نبودم و نیستم و نخواهم شد. چه متنی تندتر از این بنویسم که مستندم در پخش تلویزیون سلاخی شده است؟ ولی ادامه دادن این موضوع چه معنایی دارد جز فرصتطلبی؟ جز موج سواری؟ آقایان! شما از مستند من ناراحت هستید، درست است؟ پس چه اصراری است با من خوب شوید؟ چرا میخواهید به من نزدیک شوید؟ که از من علیه رقیب سیاسیتان انتقاد بیرون بکشید؟ به یکی بد بگویم تا دلتان خنک شود؟ تا با مستندِ من خوب شوید؟! شرمنده، من شیپورچی اصولگرا و اصلاحطلب نیستم. الان هم لطف کنید دیگر از این بحث بگذرید.
قدیس به ابراهیم گلستان تقدیم شده است و این قسمت هم در پخش تلویزیونی حذف شده است. با توجه به انتقادهای تند گلستان نسبت به احمد شاملو ، عدهای تقدیم این مستند به گلستان را نوعی حمله به شاملو میدانند. آبا این کار با هدف خاصی انجام شده است؟
این تقدیم کردن، اصلا تقدیم خود مستند است. قدیس مستندی منتقدانه است و من مضمون سوالتان را منکر نمیشوم. من ابراهیم گلستان را نماد مخالفت و نقد میدانم. من از زمان تحصیل در دوران راهنمایی به گلستان، نیما، فروغ و اخوان بسیار علاقه داشتم. ابراهیم گلستان خیلی روی من اثر گذاشته. اثرگذاری گلستان به گونهای نیست که برای مثال بگوید شاملو بد است و من هم بگویم پس شاملو بد است. به هیچ عنوان.
گلستان به من آموخته که اینجا یک «صحنه» است. در این صحنه، یک نفر اصلاحطلب و دیگری اصولگرا. یکی ریش دارد و دیگری کراوات. یکی چپ است یکی راست. یکی طرفدار این است یکی طرفدار آن. گلستان فریاد زد که تو اصلا در این صحنه نباش! بگذار هرکسی کار خودش را بکند. تو از صحنه بیرون بیا. کنار هیچکدامشان نباش. خودت باش و خودت مرکز خودت باش. این شجاعت در فروغ فرخزاد هم وجود دارد.
از اساس مشکلی که من با شاملو دارم این است که او سعی دارد از خودش قدیس بسازد و حتی در سرچ گوگل عکس بدی از شاملو نمیبینیم! یعنی همه چیز برای قدیسسازی او آماده شده است. گلستان ولی برعکس. همیشه از قدیس شدن فرار کرده. هیچ تیمی نداشت و ندارد و با تیم داشتن جنگید. برای مثال خیلی از شعرای امروز، خودشان را از راه دختر آقای ابتهاج به ابتهاج نزدیک کردهاند. آقای ابتهاج انسان بسیار بزرگ و محترمی است و من به او بسیار علاقه دارم. ولی یک دسته از شاعران غزلسرا میخواهند با عکس گرفتن در کنار ابتهاج و کدکنی خودشان را بزرگ کنند.
گلستان حتی همین امتیاز را هم به هیچ کسی نداد. گلستان بیش از همه با قدیس شدن خودش جنگید، اگرچه شمایل قدیس شدن را داشت. بله، من یک جاهایی تحت تاثیر گلستان هستم، یک جاهایی حتی به او هم نقد دارم، اگر اول مستند مینویسم تقدیم به ابراهیم گلستان، تنها موضعی علیه شخص شاملو نیست بلکه موضع نسبت به کل میزانسن موجود است. گلستان خارج از این میزانسن ایستاده و به همین خاطر برایم بزرگ و محترم است. نیما برای من نماد هنر و اندیشه است و گلستان برای من نماد اندیشه و انتقاد.
تا به این لحظه، بیشتر مخالفتهایی که با مستندم شده فقط برآمده از یک ذهنحاشیه نشینِ جهان سومی است و این مهمترین حرف من است. این فرهنگ جهان سومی است که از یک نفر بت میسازد و او را میپرستد. به همین خاطر با همهی سختیها این مستند را ساختم تا مقابل این فرهنگ پوسیده بایستم.
من این کار را با جیب خودم ساختم. اگر کسی این مستند را ببیند و خودش سینمایی یا فیلمبین حرفهای باشد متوجه میشود که پشت این مستند هیچ پولی نیست. گفت و گو با یوسفعلی میرشکاک را با دوربین هندیکم گرفتهام و تصویر آن “Polo focus” میشود. ما حتی پول نداشتیم فایوایدی کرایه کنیم. ساخت مستند چهار سال طول کشید، برای ساخت مستند وام گرفتم. روزی که شروع به ساخت این مستند کردم روی کاغذِ فیلمنامه نوشتم که من پس از اتمام و انتشار کار، سه حرف خواهم شنید: اول اینکه به من خواهند گفت که چه کسی به تو پول داد و نکند از فلانجاها پول گرفتی؟ دوم اینکه به من خواهند گفت تو اصلا چه کسی هستی که بخواهی شاملو را نقد کنی و در حد او نیستی و این حرفها و سوم اینکه عدهای خواهند گفت این هم راهی برای معروف شدن است و تو با این مستند فقط خواستی مشهور شوی.
نه تنها من، بلکه هرشخص دیگری این مستند را میساخت چنین حرفهایی را میشنید. و دقیقا همین برچسبها و عنوانها است که به کسی اجازه نمیدهد تا در مورد احمد شاملو حرفی بزنند. این فضای رعبآور باعث شده است چند دهه همه خفه شوند. اگر به “اخوان ثالث” و نیما فحش رکیک بدهید، صدای کسی درنخواهد آمد و اگر به ابراهیم گلستان فحش بدهید، همه حتی تشویق خواهند کرد! ولی شاملو برایشان غول آخر است! شاملو خط قرمز است و هیچ کس نباید جرات کند دربارهی او حرفی بزند. در این لحظه است که من وارد میشوم و هوار میزنم. من هیچ ادعایی ندارم، اما نمیتوانم بپذیرم که فضای رعبآوری بسازیم که کسی نتواند دربارهی موضوعی حرفی بزند.
همه میترسند که اگر در نقد شاملو حرفی بزند، ممکن است عدهای بگویند که او امنیتی است یا از یک جایی خط گرفته است و پول به جیب زده و این حرفها. یا اینکه او سواد ندارد و فقط میخواهد خودش را بزرگ کند. یا بگویند که طرف اصولگرا است و به او بگویند تو برو روزنامهی «کیهان» را بخوان و «20:30» را ببین!! یک مشت حرف و برچسب چیپ و احمقانه برآمده از همان نگاه جهان سومی. چون ذهن فندقیشان بیشتر از این جلو نمیرود. این لیبلها همیشه بود و هست و من دقیقا به همین خاطر وارد میدان شدم و حالا هم هرچه میخواهید بگویید. چند توییت پرت و پلا در توییتر باقی نمیماند و آنچه میماند مستند من است. سالها بعد، یک منتقد، یک مخاطب عادی، یک فیلسوف و یک نانوا و معلم مینشینند این مستند را میبیند، یا از این مستند خوششان میآید یا نمیآید، اما با توییتر روبرو نخواهند شد. با تلگرام روبرو نخواهند شد. پرت و پلاهای بنیاد شاملو علیه من به گوششان نمیرسد.
«هنر» میماند، هوچیگریهای جماعتِ بیسواد و کتابنخوانده و شعرنابلد محو میشود. ولی اگر کسی داخل آن دستهها نیست و دارد متحیر به این میزانسن نگاه میکند، به او یک چیز میگویم، این را جای دیگر هم گفتم. من عاشق فروغ فرخزاد هستم و او را خیلی دوست دارم. ولی اگر کسی به من بگوید دو کتاب آخر فروغ «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» خیلی کتابهای درجه یکی است، خب چه جذابیتی برای من دارد وقتی من با آن موافق هستم؟ من خودم بیست سال است این حرف را میزنم، اما وقتی کسی به من بگوید فروغ چیزی بلد نبود و دو کتاب آخرش مزخرف و مغشوش است، طبیعی است که من با نظر او مخالف هستم اما دستش را میگیرم و با هیجان میگویم بیا با هم حرف بزنیم و دلایلت را به من بگو. دلایل را از او میپرسم و چون او نظر دیگری دارد برایم جذاب است.
به همین خاطر متحیر میشوم وقتی میبینم دوستان از نقد شاملو اینچنین برآشفته میشوند. شاملو در این مملکت حدود هفتاد سال است که ستایش میشود. در همین جمهوری اسلامی مستندهای زیادی در ستایش شاملو ساخته است و تعداد زیادی از آنها در خانهی هنرمندان یا گروه هنر و تجربه نمایش داده شده است و سازندگانش پول زیادی هم به جیب زدهاند. من هم میتوانستم همان جملات همیشگی «شاملو، شاعر بزرگ آزادی»، «شاملو، شاعر مردم»، «شاملو، شاعر مبارزه» و «شاملو شاعر اعتراض» را بگویم و بارم را ببندم. اگر این جملات را میگفتم تبدیل به قهرمان هم میشدم، مستندم اکران میشد و پول خوبی هم به جیب میزدم. ولی واقعا به نظر شما این موارد چه جذابیتی دارد تا من دوباره آن را تکرار کنم؟ مگر شما با یک حرف هنری خودارضایی میکنید؟ مگر کلام، مستند و کتاب وسیلهای برای خودارضایی شماست؟
چرا خسته نمیشوید از یک مشت جملهی تکراری؟ منشا همهی اینها بیسوادی است. من با این قوم بیسواد ولی مدعی طرفم. فرق حسین منزوی با پروین اعتصامی را تشخیص نمیدهند بعد نقد معنایی میکنند! اصلا تفاوت وزن و قافیه را میداند؟ مستند من حدود ۳۰ دقیقه دربارهی «وزن» است و تو اصلا میفهمی من دارم از چه میگویم؟! کسانی که همهی زندگی آنها عکس گرفتن با هوشنگ ابتهاج است و چند غزل کهنه و پوسیده، برای اینکه بگویند ما روشنفکر و بهروز هستیم علیه من موضع میگیرند. بنشین سر جایت پسرجان. اندازهی سوادت حرف بزن. اندازهی مطالعهات حرف بزن. این جماعت دربارهی کار من نظر میدهند، جاهلانی که از فرط جهل، به ترس رسیدهاند.
در فرانسه جریان موج نو را نقد آنچنانی میکنند و صدای کسی در نمیآید. هنگام اکران فیلم «دختری با روبان زرد» ساختهی هیولایی به نام «جان فورد»، در سینما صندلیها را میشکنند. جان فورد که نماد سینمای کلاسیک آمریکاست، در پاسخ به آن حرکت در سینما میگوید که نظر آنها این بوده است و اعتراضی ندارم. «اینگمار برگمان» دربارهی فیلم «همشهری کین» میگوید این فیلم خیلی چرت و پرت بود و هنگام پخش آن فیلم خوابم برد. فرهنگ آنها پیشرفته است و فرهنگ ما پوسیده. در جهان متمدن، همه حق دارند درباره یکدیگر نظر بدهند. هر حرفی که بخواهد در این وسط خدشهای ایجاد کند، دیکتاتوری است. من حرف میزنم، تو هم حرف بزن، من از عشقم به فروغ میگویم تو از خشمت به او بگو، ولی نمیتوانی دهان مرا ببندی.
حاصل این فرهنگ بتپرست چیست؟ اینکه باعث میشود هیچ ضعفی از قدیس دیده نشود. من ویدیویی پخش میکنم که در آن ویدیو شاملو میگوید «فردوسی بیمایه است»، «نجف دریابندری جاسوس جمهوری اسلامی است»، «شجریان عرعر خر است» و… او تمامی این موارد را مقابل همه میگوید و آن دسته از کسانی که نسبت به مستند من انتقاد میکنند و در حمایت از شاملو یقه میدرند، حتی جرات ندارند که پای حرفهای شاملو بایستند.
شاملو این سخنان را در «دانشگاه برکلی» میگوید، اگر عاشق شاملو هستید پای حرفهای او بایستید و حرفهای او را تایید کنید. اگر هم به نظرتان او هم اشتباه میکند، پس چرا مقابل قدیس یقه میدرانید. چرا یقهی مرا میگیرید؟ چون آنها یک جمعیت عقب افتادهی جهان سومی هستند که ناندانیشان شاملو است. منظور از ناندانی، فقط مالی نیست، بلکه ناندانی «هویتی و فرهنگی» هم هست. هرچقدر تعداد پستهای اینستاگرامی آنها در ستایش شاملو بیشتر باشد، آنها روشنفکرتر هستند! طبیعی است اگر کسی شاملو را نقد کند آنها دچار بحران هویت میشوند! در واقع آنها خودشان را زیر سوال میبینند.
دوستان در تلاش هستند تا موضوع را منحرف بکنند. کسی نمیآید و بگوید که مستند نسخهی کامل قدیس (۷۳ دقیقهای) این ضعفها را دارد. فقط برچسبهای ابلهانه میزنند. میدانند حرف من حق است و سواد رودررویی ندارند. کل شناخت آنها از شاملو همان «پریای» داریوش است. اگر کسی سواد دارد بیاید دربارهی خود مستند حرف بزند، بگوید کجاهایش غلط است، اما این موضوع سخت است و از پسش بر نمیایند.
شاملو میگوید وزن مهم نیست و تنها منطق شاعرانه مهم است. فروغ در پاسخ به ادعای شاملو میگوید: «احمدرضای عزیز وزن را فراموش نکن، وزن را به توان هزار فراموش نکن.» این در شرایطی است که مرحوم سیمین بهبهانی به خودم گفته بود اشعار خود فروغ دارای وزن نیستند. باز کردن همین چند نکته به اندازهی ده کتاب بحث دارد. آیا در شعر شاملو وزن بوده است؟ خود شاملو با صدای بلند میگوید که وزن در شعرش نبوده. این مسایل، بنیادی است. با توییتربازی و لایک و کامنت در اینستا نمیشود به آن رسید.
نقش حوزه هنری در این مستند چیست؟ گفته میشود از شما حمایت مالی کرده است؟
هیچ. مالکیت مستند کاملا با من است زیرا مستند با جیب خودم ساخته شده. قبلا گفتم باز هم میگویم: هرکسی سندی یا قراردادنامهای دارد که ریالی بابت این فیلم به من داده همین الان منتشر کند. هر کسی میتواند هرچه بگوید. اینکه پول ساخت این مستند را اصولگرا یا اصلاحطلب، آمریکا یا انگلیس داده است(میخندد) هرکه ریالی داده بگوید. اینها همه حرف است. هر سندی دارید آن را منتشر کنید. هیچ چیز پنهان نخواهد ماند. من مستندی در نقد شاملو ساختهام و به عدهای برخورده است. نسبت به سانسور در تلویزیون اعتراض کردم و به بخشی از اصولگرایان بر خورده و حرفهای عجیب و غریب و بیسند زدهاند. من هم که نمیتوانم صبح و شب جواب هزار نفر را بدهم.
اگر یک نفر عادی این مستند را ببیند سریع متوجه میشود پشت تولید آن اصلا پولی نیست که از جای خاصی آمده باشد. اگر بخواهم کمی پز بدهم باید بگویم پشتش سواد است و شجاعت، نه سرمایه. من میدانستم که متن اعتراضیام، بخشی از دوستان اصولگرا را عصبانی میکند اما نمیدانستم آنها وارد این مسایل میشوند (میخندد). خدا را شکر که نگفتهاند تو از تلویزیون پول گرفتهای. راستش من این مستند را با پول خانوادهام ساختهام و کمی هم وام گرفتم. دوستانم در شهرستان نیز آن را تدوین کردند. هرکسی که مدعی است ریالی برای ساخت این مستند به من کمک کرده است، آن را منتشر بکند. اگر جایی رسمی این کار را ساخته، 30 دقیقهای که در تلویزیون حذف شده را از قبل ندیده بود که خودش حذف کند؟! (با خنده)
انتقاد دیگری که مطرح میشود این است شما با برنامهای از پیش تعیین شده نسبت به سانسور مستند در صدا و سیما اعتراض میکنید تا تبدیل به چهرهای پررنگتر شوید.
بله (میخندد)، این را هم شنیدهام. ولی فکر میکنید صدا و سیما این میدان را به من میدهد تا با اعتراض به آنها و جواب تند، قهرمان شوم؟ یعنی آنها به من اجازه میدهند که هرچیزی دلم میخواهد به آنها بگویم تا بزرگتر شوم؟ نه، آنها خودشان را فدا نخواهند کرد. با این حال کسانی که چنین ادعایی را مطرح کنند درک میکنم، اصلا بهشان حق میدهم. چون این اتفاق بارها در سینما و شعر و سیاست و خیلی جاها رخ داده. من خودم در افشای این موضوعات در سینمای ایران، در کانال تلگرامی برنامهی «کات» پیشگام بودهام. مثلا فلان کارگردان با من تماس میگرفت و میگفت فیلم من سانسور شده است و این را تیتر کن، اما پس از پیگیری متوجه میشدم اینگونه نیست و طرف با جوسازی میخواست از خودش قهرمان بسازد. در ایران، طبیعی است که در همهجا چنین برداشتی شود.
مستندم از جانم برایم مهمتر است، من اینطور نیستم. اگر گفتم مستندم آنگونه سانسور شد، عین واقعیت بود. نسخهی کامل مستندم موجود است. ۷۳ دقیقه است. نسخهی پخش شده ۴۶ دقیقه. همه چیز مثل روز روشن است. در آینده هم همه چیز روشنتر خواهد شد. اگر از جایی پول گرفته باشم معلوم خواهد شد. اگر با کسی پشتپرده بسته باشم، مشخص خواهد شد. من هیچگاه نه دنبال موجسواری بودم نه قهرمان ساختن از خودم.
یک مسالهی دیگر وارد شدن به زندگی شخصی شاملو است؛ این کار چه کمکی به شناخت این شخصیت میکرد؟ چرا آیدا در این مستند حضور ندارد؟ نقل قولهای فرزندان شاملو در آن مستند چه کمکی به شناخت شاملو میکند؟
این مستند در واقع کوه یخ است، یعنی شما فقط یک نهم شاملو را در مستند میبینید و هشت قسمت از آن را نمیبینید. نسخهی قدیمی این مستند را سه سال پیش کلید رافکات زدم. چیزهایی در آن مستند بود که اگر یک مورد آن منتشر میشد، ایران را منفجر میکرد. همهی آن موارد را حذف کردهام. حتی در قسمتی از نسخهی فعلی مستند، «احسان نراقی» صحبت میکند، من آن را در وسط حرفهایش کات کردم و روی آن نوشتم که ما این خاطرات را کامل منتشر نمیکنیم، چون حریم شخصی شاملو است، زندگی خصوصی اوست. ابراهیم گلستان مسایلی دربارهی طلاق او از «طوسی حائری» گفته که نجف دریابندری عجیبترش را گفته، همهاش هم در دسترس است. حتی اتفاقات «کافه البرز» و ونیز و یدالله رویایی و دهها مورد دیگر همه را حذف کردم. همه را کنار گذاشتم زیرا زندگی خصوصی و شخصی شاملو بود.
مثالهای زیادی بود که شاملو را منهدم میکرد و مثل بمب ایران را تکان میداد. اگر نهادی پول این مستند را میداد شاید به نگه داشتن این قسمتها اصرار میکردند ولی اخلاق من اینگونه نیست، همهاش را حذف کردم.
همین مستند سه سال قبل، که به احدی نشانش ندادم، حدود سه ساعت و نیم بود ولی الان تبدیل به یک ساعت و ربع شده است، حتی بخش عظیمی از قسمتهای سیاسی را نیز حذف کردم. از ماجراهای دربار تا مجاهدین، هیچ کدام الان در کار نیست.
دربارهی این هم که چرا با خانم آیدا سرکیسیان مصاحبه نگرفتم هم یک بحث شخصی و اخلاقی بود. تنها یک دلیل داشت که با او مصاحبه نکردم و آن هم این بود که اگر مصاحبه میکردم او حتما این مستند را بارها میدید و از دیدن آن غمگین میشد. دوست نداشتم این اتفاق بیافتد و در این سن و سال ذهنش درگیر این مستند شود. من عاشق این مستندم و هرچه در آن گفتم عین حقیقت است، اما اصرار نداشتم آیدا را درگیرش کنم. آیدا در تمام این سالها تلاش کرده تا برخی از حرفهای شاملو مثل فحاشیهایش علیه موسیقی سنتی شنیده نشوند. فکر میکنم در روزنامهی شرق بود که آیدا گفته بود شاملو عاشق بخشی از موسیقی سنتی بود (میخندد). یعنی برای آنکه همه از شاملو خوششان بیاید رسما واقعیت را صد و هشتاد درجه وارونه میکند. به همین خاطر نمیخواستم با تماشای این مستند آیدا را اذیت کنم. میدانستم آزرده میشود، اگرچه اگر حضور داشت خیلی به نفع کارم میشد.
انتهای پیام
چند دهه به شاملو فحش دادیم و به قبر او هم رحم نکردیم ، ولی امروز درسایه نام شاملو اعتبار کسب میکنیم !
سیبیل شهرت مبانمایگیشان راباشام شاملو چرباندند.