راهبرد انتخاباتی اصلاح طلبان
/ نقدی بر یادداشت هاشم آقاجری /
مصطفی رسته مقدم، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در یادداشتی که نقدی است به یادداشت اخیر دکتر هاشم آقاجری، دربارهی راهبرد انتخاباتی اصلاح طلبان نوشت:
1. ماهنامه «ایران فردا» در شماره اخیر خود یادداشتی از سید هاشم آقاجری، فعال سیاسی و استاد دانشگاه منتشر کرده است با عنوان «جنبش اجتماعی، اصلاح یا انقلاب: کدام راهبرد؟» که در آن نویسنده دو ادعای اساسی را مطرح کرده:
1.1. «انقلاب زمانی رخ میدهد که اصلاحات از بالا به بنبست میرسد و امکان پاسخگویی به بحرانهای پیش روی سیستم را ندارد. به عبارتی جنبش انقلابی ضد سیستمی نتیجه ناگزیر کوششهای اصلاحطلبانه درون سیستمی شکستخورده است؛ بنابراین به میزانی که سیستم متصلب است و امکان تغییر دموکراتیک، مسالمتآمیز، قانونی و مبتنی بر مذاکره و مصالحه میان نخبگان قدرت و نیروهای اجتماعی تحولخواه را ندهد، انقلاب رخ میدهد.»
1.2. «تجربه نشان داده است که حداکثر ظرفیتی که این ساختار حقوقی و حقیقی امکان آن را داده است، دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بوده است که مردم در همین چارچوب محدود جناحهای درون حکومتی توانستند از طریق صندوق رأی، دولت و مجلس تشکیل دهند و دیگر بیش از آن امکان ندارد… من هم بنا به دلایل تاریخی یعنی تاریخ اصلاحات در دو دهه اخیر و هم بنا به دلایل منطقی فکر میکنم که اصلاح در سیستم ایران کنونی ناممکن است.»
2. به عبارت بهتر نویسنده یادداشت بر این عقیده است که سیستم به قدری متصلب است که اصلاح در آن ناممکن است. اصلاح طلبان نیز همانند سیستم از «زیست جهان» عقب افتادهاند و دیگر توان و امکان نمایندگی اجتماعی را ندارند و به همین دلیل این طیف که زمانی استراتژیشان «امید به آینده برای تحقق اهداف» بود، اکنون راهبرد «هراس افکنی و القای ترس از آینده» را در دستور کار خویش قرار دادهاند. وی به عنوان دو نمونهی تاریخی، انتخاب سید محمد خاتمی در دوم خرداد 76 را نشانه امید مردم ایران ذکر میکند و در مقابل، بر آمدن روحانی در سال 92 را ناشی از هراس جامعه از آینده میداند. از همین رو معتقد است صندوق رایی که حاصل ترس از آینده و قطع شدن ارتباط با بدنه اجتماعی باشد، نمیتواند تغییر یا اصلاحی ایجاد کند. در واقع به اصلاح طلبان این نقد را وارد میکند که به دلیل تغییر استراتژی از امیدآفرینی به هراسافکنی، ارتباطشان با بدنه اجتماعی قطع شده و بدین ترتیب صندوق رأی از معنا تهی شده است. البته آقاجری بلافاصله تصریح میکند که برغم اینکه معتقد است تصلب سیستم به قدری است که اصلاحات را ناممکن کرده است اما «هیچکدام از راهحلهایی مثل کودتا، حمله خارجی، جنگ داخلی، انقلاب به معنای تخریب و خشونتآمیز و رفرم درون سیستمی راه چاره نیست.»
3. باید اذعان کرد نقد آقاجری از منظری درست است. به عبارت بهتر این نقد را اگر به محل جبههبندی سیاسی اصلاح طلبان ارزیابی کنیم، میتواند وارد باشد، زیرا اهداف و برنامه عمل آنچه که امروز به جبهه اصلاح طلبان مشهور است و در شورایعالی سیاستگزاری اصلاح طلبان ظهور و بروز یافته است، از معدل خواستههای جامعه پایینتر است. اما احتمالاً در این مورد که اصلاح طلبان حتی رادیکالترینشان – به زعم آقاجری- از زیست جهان جامعه ایران عقب افتادهاند، چندان صحیح نیست. زیرا که ناقد محترم اصلاحطلبان را کلی واحد و یک پارچه دیده و همه طیفهای حاضر در این جبهه را یکسان فرض کرده است اما با توجه به سیالیت سپهر سیاسی ایران، نادیده گرفتن تکثر موجود در این جبهه میتواند خطای تحلیلی بزرگی باشد.
4. واقعیت این است که اصلاح طلبانی که پیش از این با نام «اصلاح طلبان پیشرو» شناخته میشدند و امروز میتوان با عنوان با مسماتر «دموکراسی خواهان اصلاح طلب» از آنها یاد کرد، خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته، در جایی ایستادهاند که اگرچه در بهترین جای ممکن نیست اما نقطهای است که اگر در مورد این جایگاه، به خودآگاهی برسند، میتوانند گامهای مؤثر و مهمی در پیشبرد اصلاحات و نهادینه کردن دموکراسی بردارند. این گامهای مؤثر در تثبیت و تعمیق دموکراسی نیز از قضا درست در مقابل راهی است که آقاجری پیشنهاد میکند.
5. این استاد دانشگاه در یادداشتش دست به یک دوگانه سازی بین «زیست جهان» و مردم با سیستم و حاکمیت میزند و معتقد است در سیستمهای متصلب این رابطه پاردوکسیکال میشود: «به میزانی که رابطه سیستم و زیست جهان پارادوکسیکال میشود کار اصلاحطلبان حکومتی هم دشوارتر میشود. به میزانی که به سیستم نزدیک میشوند از مردم دور میشوند و به میزانی که به مردم نزدیک میشوند از سیستم دور میشوند. بالاخره این نیرو در نقطهای دوپاره میشود و یک پاره آن در سیستم جذب میشود و یک بخش آن در زیست جهان و مردم ادغام میشود.»
6. اما واقعیت این است که یکی از کارویژه اصلاح طلبان پیشرو یا همان دموکراسی خواهان اصلاح طلب، پیوند بین سیستم و زیست جهان، و حل این رابطه پاردوکسکال است، زیرا که رسیدن به نقطه انشقاق با همپیمانان، حتی با فرض ادغام در مردم، برغم ظاهر آوانگاردش ره به جایی نمیبرد و در بهترین حالتش اصلاحطبان را به نظاره گرانی بدل میکند که منتظر فردایی هستند که عاقبت نوبت ایفای نقش آنها هم برسد. کناره گرفتن و نظارهگری البته میتواند نوعی کنش و تصمیم باشد اما از منظری که آقاجری میگوید این ادغامِ در مردم کاملاً منفعلانه و اقتضایی است. زیرا که بر اثر جبر موقعیت رخ داده است و موجب ایجاد جنبش اجتماعی که مقصود و هدف آقاجری هست، نمیشود.
7. اما همان طور که پیشتر اشاره شد، دموکراسی خواهان اصلاح طلب اگرچه در بهترین جای ممکن در سپهر سیاسی ایران قرار ندارند اما جایگاهی دارند که میتوانند نقد آقاجری مبنی بر نداشتن پشتوانه اجتماعی صندوق رأی را مرتفع سازند. از همین منظر، دموکراسی خواهان اصلاح طلب امروز و اصلاح طلبان پیشروی دیروز، باید برای معنادار کردن انتخابات، محل تشکیل جبهه سیاسی خود را عوض کنند. به عبارت بهتر اگر از 92 تا به کنون باتوجه به شرایط کشور و جامعه، برای اینکه بتوانند کشور را به ریل عقلانیت برگردانند، پروژه نرمالیزاسیون و ائتلاف با طیفهای درونیتر نظیر اعتدال گرایان، خط امامیها، تکنوکراتها و بهبودگرایان را در پیش گرفتند، امروز باید راهبرد ائتلاف با تحولخواهان و نیروهای دموکراسی خواه و خشونت پرهیز را -هرچند ممکن است درون حاکمیت نباشند ولی ملزم به قانون و شیوه عمل مصلحانه هستند- در پیش گیرند. زیرا هم پروژه نرمالیزاسیون و هم پروژه بهبودگرایی در سالهای اخیر شکست خوردهاند و باید دوباره پروژه اصلی یعنی همان دموکراسی خواهی را در پیش گرفت و این پروژه نیز با مؤتلفین سابق و یا همراهان هویتی به دست نمیآید بلکه باید با نیروهایی که در هدف یعنی دموکراسی خواهی و در روش یعنی مصلحانه و خشونت پرهیز، اشتراک نظر و تفاهم داریم، این پروژه را به پیش ببریم.
8. به دیگر سخن، میتوان این نکته را این گونه توضیح داد که دموکراسی خواهان اصلاح طلب اکنون در بیرونیترین لایهی حاکمیت و در مرز نیروهایی هستند که تا حدودی امکان شرکت در انتخابات را دارند. با راهبرد پیشنهادی آقاجری، رها کردن و وا نهادن این نقطه، با عنوان پر طمطراق همراهی و ادغام با مردم، راحتترین کار ممکن است، اما وی مشخص نمیکند پس از ادغام چه برنامهای را این طیف از اصلاح طلبان باید به پیش ببرند و یا اصلاً پس از این ادغام قرار است چه اتفاقی بیفتد که آثار مثبتی در جامعه داشته باشد؟ اما نکته این مرقومه این است که اگرچه ممکن است بنا به شرایطی گذار مقطعی از انتخابات، گزینهای درست برای کنش سیاسی باشد اما عبور از انتخابات به طور کلی نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست چون جامعه مدنی در ایران آنقدر قدرتمند نیست که بتوان در این عرصه پیگیر مطالبات اساسی شهروندان شد. از قضا حرف آقاجری در اینجا درست است که بخشی از حکومت مانع شکلگیری نهادمند جامعه شده است و مجال تشکلیابی و سازماندهی را از بخشهای مختلف جامعه میگیرد و ایضاً این هم درست است که در چنین وضعیتی جامعه پیشبینی ناپذیر میشود اما در این مورد توضیحی نمیدهد که چگونه میخواهد خلأ رهبری اعتراضات اجتماعی که در عرصههای مختلف اجتماعی رخ میدهد را پر کند؟ اینجا دقیقاً همان نقطهای است که برخلاف نظر آقاجری، اصلاح طلبان میتوانند به ایفای نقش بپردازند و به جای گذر از انتخابات، تلاش کنند تا سیستم با باز کردن مرزهای انتخاباتی و گشایش فضا برای طیفهای دموکراتیک، خشونت پرهیز و ملزم –نه معتقد- به قانون اساسی تحول خواهان، فاصله خود را با «زیست جهان» کمتر کند.
9. شاید این سؤال پرسیده شود که آیا بخشی از حاکمیت تن به چنین شرایطی خواهد داد؟ در پاسخ میتوان گفت که نگاه دموکراسیخواهان اصلاح طلب در اینجا به حاکمیت نیست، بلکه اتفاقاً به جامعه است. حاکمیت اکنون نمیتواند با اتکا به پشتوانه اجتماعی اصولگرایان و همچنین مؤتلفین درونیتر اصلاح طلبان پیشرو نظیر خط امامیها، بهبودخواهان، تکنوکراتها و اعتدالگرایان انتخابای پرشور برگزار کند زیرا هیچ کدام از این طیفها بدنه اجتماعی قابل توجهی ندارند بلکه این اصلاح طلبان هستند که هم خود از سرمایه اجتماعی برخوردارند –هرچند شاید کمتر از قبل- و هم تنها طیفی هستند که میتوانند با تحولخواهان دموکرات، مصلح و خشونت پرهیز ائتلاف کنند و برای معنادار و پرشور کردن انتخابات، بدنه و سرمایه اجتماعی آنها را بسیج کنند. حاکمیت نیز به خوبی میداند برای عبور از پیچ صعبی که اکنون چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی با آن مواجه است، نیاز به حمایت کل جامعه و یا لااقل قسمت عمده آن دارد. اینجا جایی است که دموکراسی خواهان اصلاح طلب باید عملکرد دوگانه خود را ایفا کنند، از یک سو حاکمیت را توجیه کنند که عبور از این وضعیت در گرو تثبیت و نهادینه شدن ولو یک گام به سوی دموکراسی است و از سوی دیگر با سوق دادن اوضاع به سوی دموکراتیکتر شدن، بحران و مصائب را از سر ایران دور کنند.
10. این ائتلاف سودی دو سویه و به قول مشهور این روزهای سپهر سیاسی ایران، ائتلافی برد-برد است. از یک سو دموکراسی خواهان اصلاح طلب میتوانند خواستههای طیفهای بیشتری از جامعه را نمایندگی کنند و از سوی دیگر خواستههای طیفهای بیرون از مرز شرکت در انتخابات، توسط اصلاح طلبان به زبانی که در حاکمیت شنیده شود، ترجمه میشود. به واقع در این ائتلاف، دیگر کارکرد دموکراسی خواهان اصلاح طلب، جلوگیری از بدتر شدن وضع موجود و هراس افکنی از آیندهای که هنوز نیامده، نیست، بلکه دستور کار اصلاح طلبان، گسترش مرزهای انتخابات است تا به تدریج نیروهای بیشتری بتوانند در انتخابات شرکت کنند. بدین ترتیب ائتلاف با گروههای تازه، هم میتواند به بهینهسازی گفتمان اصلاح طلبی کمک کند و یا حتی هدف آقاجری مبنی بر به وجود آمدن «جنبشِ جنبشها» –اگرچه هدفی گنگ، مبهم و غیر شفاف است- را محقق سازد و هم میتواند با ایجاد موج و فشار اجتماعی، توازن قوا را به سمتی ببرد که بخشهایی از حاکمیت در نهایت به بازتر کردن دایره انتخاب و مرزهای انتخاباتی تن در دهد. و بدین گونه هم دور باطل انتخاب بین بد و بدتر شکسته شود و هم اصلاح طلبان بتوانند با زمینهسازی برای شرکت نیروهای بیشتر در فرآیند انتخابات، پشتوانهی جنبش اجتماعی برای صندوق رأی را فراهم آورند.
11. از قضا با توجه به سیر تحولاتی که در اصلاح طلبان پیشرو در بازه زمانی از 84 تا به امروز و مخصوصاً از 88 به بعد رخ داده است، این طیف اکنون برغم شرایط سخت و دشواری که با آن دست و پنجه نرم میکند، از پتانسیل بیشتری برای عمل اصلاح طلبانه و ائتلاف با نیروهای تحول خواه برخوردار است، زیرا که اگر در 84 اصلاح طلبی برای اصلاح طلبان پیشرو جنبه هویتی داشت و اصلاح طلبان بر اساس پیشینه مشترک سیاسی دسته بندی میشدند و ائتلاف میکردند، امروز اصلاح طلبی برای این دسته تبدیل به پروژه و روشی برای گذار به دموکراسی شده است. فی الواقع اصلاح طلبان پیشرو بعد از وقایع سال 88 شروع به دگردیسی کردند و کم کم در حال تبدیل به دموکراسی خواهان اصلاح طلب هستند. بزرگترین تغییرشان نیز در این است که دیگر اصلاح طلبی را در هویت و پیشینه نمیبینند و در پی آنند که برای نهادینه کردن دموکراسی با هر طیف دموکراسی خواه و خشونت پرهیزی که قائل به روشهای مصلحانه است، فارغ از پیشینه و هویت آن گروه بنشینند و مذاکره کنند و در صورت رسیدن به توافق اصولی، در راه دموکراسی خواهی، همراه و همقدم شوند. البته بارقههایی از این رویه در شعارهای کاندیدای اصلاح طلبان پیشرو در انتخابات نهم دیده شد، جایی که این طیف خود را صدای طیف و طبقه محذوف جامعه دانستند.
12. در هر روی، به عنوان پایان سخن در جواب آقاجری باید گفت که میتوان هنوز به اصلاح و رفرم امید داشت به شرط آن که دموکراسی خواهان اصلاح طلب این بار به جای ائتلاف با طیفهای درونیتر حاکمیت، با طیفهای بیرون از حاکمیت ائتلاف کنند، این ائتلاف در صورت اقدام صحیح میتواند با راه انداختن موج اجتماعی، توازن قوا بین دموکراسی خواهان اصلاح طلب و اقتدارگرایانی که دل خوشی از صندوق رأی ندارند را به سود نیروهای دموکراسی خواه تغییر داده و حاکمیت با توجه به شرایط و اوضاع کنونی، وادار به تن دادن به خواسته بدنه اجتماع شود و دایره انتخاب را بازتر کند. اگر این راهبرد انتخاباتی اصلاح طلبان پیشرو یا همان دموکراسی خواهان اصلاح طلب شود، و تلاش کنند که صدای طیفهای محذوف مدرن خشونت پرهیز جامعه باشند، میتوان هنوز به معنادار شدن فرآیند انتخابات امیدوار بود.
انتهای پیام
جدا..جدا…جدا..ببخشید کمی تا قسمتی مزاح نمی فرمایید؟؟؟؟رفتاردعوت کنندگان به شرکت درانتخابات را قبل از برگزاری وبعداز انهم دیده ایم….