شاهدان سقوط، عاملان سقوط

جبار رحمانی، انسانشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «کشور ایران طبق پیشبینیها و بررسیهای متعدد علمی داخلی و خارجی وارد برههای از خشکسالی شده است که حداقل سه دهه به طول خواهد کشید و اکنون در پانزدهمین سال این دوره خشکسالی هستیم.
علاوه بر این وضعیت بغرنج طبیعی، عوامل انسانی و اجتماعی مزید بر علت شده و این وضعیت طبیعی را به یک بحران و فاجعه بزرگ تاریخی بدل کردهاند. در شرایطی که تمدن و فرهنگ ایرانی هزاران سال در این منطقه جغرافیایی سابقه داشته، عملکرد نظامهای حکمرانی در نیم قرن اخیر، نه تنها جامعه ایرانی را با بحران، بلکه به روایتی میتوان گفت که تمدن ایرانی را با چالش بقا و تداوم مواجه کرده است.
متخصصان سالهاست که بحران محیط زیست و آب را فریاد میزنند ولی در نظامهای [مدیریتی] و دولتی همچنان، در بر همان پاشنه قبلی میچرخد. نهایتاً راهکارهای فنی و مهندسی برای انتقال آب از نقطهای به نقطهای یا استفاده ناقص و گاه ناکارآمد از تکنولوژیهای نوین هم سبب شده نه تنها این راهها کاربردی مسکنگونه داشته باشند، بلکه به تدریج تمام ایران را در دریای بحران غرق کنند.
به نظر میرسد مواجهه مردم و نظام حاکم در ایران با بحران پیش رو خودش یک بحران و چالش جدی و عمیق باشد. به عبارت دیگر مولد اصلی بحران، طبیعت نیست بلکه جامعه ایرانی و نظام [مدیریتی] آنست که به دست خویش، خودش را به خطر انداخته است. پرسش اینجاست که چرا و به چه دلیل این رویه غلط در مواجهه با بحران آب و حل آن تداوم دارد.
در شرایطی که هر روز مسئله آب گریبان مردم بیشتری را میگیرد، آمارها حکایت از آن دارد که بیش از ۷۵۰.۰۰۰ چاه آب قانونی و غیرقانونی در ایران فعال هستند و قطعاً این آمار با توجه به چاههای غیرقانونی و خصوصی که در مجموعههای ویلایی و… تأسیس شده است، بیشتر از این خواهد بود.
هرچقدر بحران آب جدیتر شود، تکنولوژیهای جدید برای تعمیر چاهها برای استفاده از آخرین ذخایر آب نیز بهتر و حرفهایتر میشود. نظارتهای دولتی نیز ناکارآمدتر شده، در نهایت فاجعه هر روز عمیقتر و گوش مسئول ناشنواتر، صدای متخصصان خفیفتر و در نهایت زندگی بحرانیتر میشود.
به نظر میرسد مسئله بحران آب و طبیعت در ایران، یک بحران در سطح آگاهی و اطلاعات و دانش نیست. مسئله این نیست که ما از مشکل و بحران پیش رو اطلاعاتی نداریم. امروزه هر کس از خشکسالی مطلع است، هزاران و شاید میلیونها نفر ریز ریز هزینههای آن را میپردازند، اما اراده جمعی و نظم امور و گفتمانهای حکمرانی موجود در عمل، بیتوجه و منفعلانه با این بحران برخورد میکنند. گویی جریان زندگی واقعی در جامعه و سیاست، مسیری را میرود که امیدی به اصلاح امور و سیاستها برای مواجهه با بحران طبیعت نیست.
به نظر میرسد ریشه این نظم فاجعه آفرین و بحرانزای [مدیریتی] و زندگی اجتماعی در ایران را باید در لایههای عمیق زندگی و نظم امور جامعه و بنیانهای معیشتی آن جستجو کرد. مقالات و نوشتارهای گوناگون از اساتید بزرگی همچون استاد مرتضی فرهادی، استاد باستانی پاریزی، استاد کردوانی، استاد صفینژاد و… درباره بحران آب گفته شده است.
این بزرگان نه امروز که سه دهه قبل، روزهایی که در شور و مستی ناشی از استفاده افسارگسیخته از منابع آب به سر میبردیم و جیب مهندسان از پولهای آلوده سدسازی پر بود و تریبونهای سیاسیون از توهم خودکفایی غیرعقلانی در سدسازی و کشاورزی لبریز بود، نوید این بحران خانمانسوز را میدادند، اما همانند بسیاری دیگر از حرفهای عاقلانه، نه تنها شنیده نشدند، بلکه گاه به مسخره نیز گرفته میشدند.
به همین سبب به نظر میرسد، پرسش از چرایی واکنش درست/غلط جامعه ایرانی و نظام [مدیریتی] آن به مسئله و بحران و فاجعه آب و طبیعت را باید در ساختارهای بنیادین زندگی ایرانیان و نظام سیاسی آنها در نیم قرن اخیر و چه بسا پیشتر جست.
برخی همچون استاد مرتضی فرهادی ریشههای این بحران ناشی از سیطره موتور چاههای آب را در دوره پهلوی و بالاخص بعد از اصلاحات ارضی به خوبی نشان دادهاند. سیطره گفتمان نوسازی بیمهابا زمینههای بحران را فراهم کرد، هرچند در همان زمان مدیریت دشتهای برخی مناطق در دهه چهل شمسی، توسط کارشناسان حرفهای خارجی، پیشبینیهایی برای کنترل بحران داشتند، که با وقوع انقلاب حداقل تدابیر بلندمدت نیز در شور و حال انقلاب و جنگ و بازگشت گفتمان نوسازی گم شد.»
انتهای پیام




