پاسخ به پیام آیت الله حائری شیرازی درباره ی حوادث شیراز
جلال الدین قیاسی، عضو هیات علمی دانشگاه، دکترای حقوق جزا و جرم شناسی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده، در پاسخ به پیام آیت الله حائری شیرازی در بارهی حوادث شیراز نوشت:
حضرت آیت الله حائری، نزدیک به 30 سال پیش هنگامی که طلبهای جوان و بدنبال کسب معنویت و یافتن راه خدا بودم و به قول مولوی به هر جمعیتی نالان میشدم در ایامی که در شیراز بودم به حضور شما رسیدم. برایم بیتی از حافظ در باب مراقبه خواندید که در دلم نشست. آن را به خط خوش خطاطی در قاب کردم که:
ایدل طریق رندی از محتسب بیاموز / مستست و در حق او کس این گمان ندارد
اما گفتههای این روزها و بلکه این سالهای شما حدیث دیگری دارد. پیام اخیر شما در بارهی حوادث شیراز اسباب تام ناامیدی و تأسف بود. اینکه صاحب قلمی تمام توان خود را به کار گیرد و با قیاسات و خطابه و بیاناتی احساساتی بخواهد به توجیه عملی غیر قانونی و غیر مشروع و غیر اخلاقی بپردازد مایهی شگفتی است.
سالهاست که در کشور ما از در و دیوار این و آن بالا رفتن، به خانهی مراجع تقلید حمله کردن، درس آنان را بهم زدن، وکیل و وزیر را کتک زدن و اجتماعات قانونی را بهم زدن به سنت سیئهای بدل شده که ما بدان خو گرفتهایم و متاسفانه جمعی از ما روحانیون عاملین اصلی توجیه و تئوریزه کردن چنین اعمالی هستیم که آخرین آن از جانب حضرتعالی و جمعی دیگر صورت گرفت. اینجانب سعی دارم در این نوشتار ضعف و بطلان چنین استدلالهایی را بیان کنم.
1 – گفتهاید: «هر کس در حوزهی قانون صحبت کند، امنیت دارد وقتی از حوزهی قانون خارج شود قانون بازدارنده او را محدود میکند».
به عنوان یک استاد حقوق کیفری از شما سؤال میکنم چقدر از حقوق کیفری ایران اطلاع دارید که حکم میفرمایید اگر کسی تعریض به ولایت و تقلید زد از حوزهی قانون خارج شده است. بنده اعتقادی به تفسیر موسع قانون کیفری ندارم اما اگر تعریضی صورت گرفته باشد (که خود محل بحث است) حسب استدلال شما اگر تعریض جرم باشد فرمایشات شما نیز تحریک غیر مستقیم بوده و اگر در آینده حادثهی مشابهی رخ دهد معاونت در آن جرم محسوب میشود. به علاوه گفتهاید: «قانون بازدارنده او را محدود میکند». در این حادثه و حوادث مشابه قانون کجا بوده؟ آیا حملهی مشتی جوان تحریک شده و فریب خورده بازدارندگی قانونی است؟!
2 – فرمودهاید: «آنها که در شیراز آن کردند که کردند اراذل و اوباش نبود [ند]، جوان نماز خوان ولایتی جان بر کف برای اسلام بودند. گمان میکردند با اینکار راه رخنه را بر دشمنان اسلام میبندند»، مگر نماز خوان بودن و جان بر کف بودن منافاتی با اراذل و اوباش بودن دارد؟ آیا به یاد دارید که چندین سال پیش گروهی از افراطیون اهل سنت در پاکستان که اتفاقاً جان بر کف تر و نمازخوانتر از اینان هم هستند فحش نامهای مفصل با رکیکترین الفاظی که ممکن است از دهان کسی خارج شود خطاب به وجود مقدس امام عصر عجل الله فرجه الشریف نوشتند و قرائت کردند؟
حضرت آیت الله قبح فعلی همواره تابع قبح فاعلی نیست، اینکه گمان میکردند با اینکار راه رخنه را بر دشمنان اسلام میبندند توجیه کنندهی عمل آنها و نافی عنوان اراذل و اوباش از آنها نیست. به عنوان مثال مرحوم صاحب جواهر و فقهای دیگر معتقدند که صدق عنوان غار «فریب دهنده» تابع قصد نیست و خودِ فعل ملاک است. این چه استدلالی است که یک مجتهد برای توجیه عملی صد در صد غیر قانونی و غیر شرعی بگوید چون معنای کار فلانی این بود که دیواری از دیوار شیراز کوتاهتر نیست پس جایز است به او حمله کرد و الفاظ رکیک نثارش کرد. پناه به خدا میبریم از چنین فقاهتی!
حضرت آیت الله بگذارید برگی از تاریخ انقلاب را برای شما و به ویژه جوانانی که با این سخنان شما از ناکجا آباد چنین اعمالی سر در میآورند بیان کنم که شاید برای شما هم تازگی داشته باشد. نزدیک به 35 سال پیش نیز گروهی از همین جوانان جان بر کف که گمان میکردند با عمل خود راه رخنه را بر دشمنان اسلام میبندند کمر به ترور کسانی چون شهید مطهری، مفتح و حضرات هاشمی رفسنجانی و رهبر انقلاب بستند. غالباً گمان میکنند که ترور رهبر انقلاب توسط منافقین صورت گرفته در حالی که چنین نیست و این کار توسط گروه فرقان صورت گرفت یعنی جوانانی که دائم سر در نهج البلاغه داشتند. یکی از کسانی که فتوا به قتل رهبر فعلی انقلاب حضرت آیت الله خامنهای داد جوان ساده دل و نماز خوان و جان بر کفی بود که از قضای روزگار هم اطاقی بنده در دانشگاه بود. در حسن نیت وی همین بس که علیرغم اینکه به گفتهی خودش توسط دادگاه، مفسد فی الارض شناخته شده بود در زمان رهبری همان کسی که دستور ترور او را داده بود از زندان آزاد شده و به ادامهی کار و تحصیل در دانشگاه ادامه داد. در سادگی و حسن نیت بسیاری از افراد این گروه همین بس که پس از توبه، خود از زندان اوین بی هیچ محافظی برای نماز جمعه به دانشگاه تهران آمده و به زندان برمیگشتند و همین گروه پس از آزادی از زندان تا آخرِ عمر مرحوم لاجوردی با وی جلسه داشتند و هنگامی که در اواخر عمر مرحوم لاجوردی از وی پرسیدم هنوز آن جلسات را با گروه فرقان دارید فرمودند بله آن جلسات هنوز ادامه دارد. آری همین جوانان جان بر کف بودند که یکی از بزرگترین فجایع را برای این کشور رقم زدند. لطفاً به تکرار تاریخ کمک نکنید که اگر باب چنین اعمالی باز شد شتری است که درِ خانهی همه خواهد خوابید. دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش!
3 – فرمودهاید: «درست است علماء معصوم نیستند امام هم معصوم نبود. اما حجت بود. فرق است بین عصمت و حجیت. وقتی گفته میشود من قانع نشدم نفی عصمت نیست نفی حجیت است»
چنین سخنانی از شما جای تعجب است. چرا به فرق بین عصمت و حجیت توجه کردهاید اما به فرق بین حجیت و صحت توجه نمیفرمایید؟ «من قانع نشدم» نفی حجیت نیست نفی صحت است. صبح تا شام در حوزههای علمیه فتوای علمای بزرگ که همه هم حجت است مورد نقد و رد قرار میگیرد و آسمان هم به زمین نمیآید. در تمام دنیا در مسایل اجرایی یک نفر یا یک گروه حرف نهایی را میزند که برای دیگران لازم الاتباع نیز هست اما چنین لزومی به هیچ وجه مانع نقد نظری آن حکم یا تصمیم نمیشود. به عنوان مثال در همین ایران دیوان عالی کشور در مسایل مورد اختلاف قضایی حرف نهایی را میزند و لازم الاتباع نیز هست اما نقد چنین آرایی نیز آزاد و مرسوم است و در پیشرفت علم حقوق بسیار مؤثر. جنگ و صلح معمولاً توسط بالاترین مقام اجرایی اعلام میشود و همه موظف به تبعیت هستند ولی نقد نظری منافاتی با تبعیت عملی ندارد و در همهی کشورهای آزاد دنیا جایز است. در همین جنگ آمریکا با عراق تمام نیروهای آن کشور در خدمت جنگ و موظف به تبعیت بودند اما همزمان جلسات نقد این تصمیم از تلویزیون همان کشور پخش میشد و هکذا در زمان جنگ ویتنام تظاهرات مختلف بود که در مخالفت با جنگ برپا و مقالات مختلف بود که نوشته میشد و البته آسمان هم به زمین نیامد. متاسفانه ما در مقام شعار نظام خود را مردمیترین و قویترین و با ثباتترین نظامهای دنیا میدانیم اما در مقام عمل از هر نقدی بر خود میلرزیم.
4 – فرمودهاید: «امام فرمود وقتی مردم به خبرگان رأی دهند و خبرگان مجتهد عادلی را انتخاب کنند او ولی منتخب مردم است و حکمش نافذ است»
اما چرا توجه نمیفرمایید که همین رهبر و ولی فقیهی که حکمش نافذ است مکرر فرمودهاند که با چنین اعمالی مخالفاند، به عنوان نمونه مقام رهبری در سخنرانی ۲۸ بهمن ۱۳۹۱ در نقد بر هم زدن سخنان رییس مجلس در قم اینگونه فرمودند «این را هم عرض بکنیم، این حرفی که من امروز زدم و از برخی مسوولان و سران کشور گلهگذاری کردم، موجب نشود که حالا یک عدهای راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دهند، نه، بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را بهعنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم، این را من صریح بگویم.
این کارهایی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهایی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسوولان و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانی که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزبالهی و مؤمناند، خب نکنند. میبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند، این شعار دادنها کاری از پیش نمیبرد. این خشمها را، این احساسات را برای جای لازم نگه دارید. در دوران دفاع مقدس اگر بسیجیها میخواستند همین طور بروند یک جائی، طبق میل خودشان حمله کنند، که خب پدر کشور در میآمد. نظمی لازم است، انضباطی لازم است، مراعاتی لازم است. اگر چنانچه به این حرفها اعتنائی ندارند، آنها که خب حسابشان جداست، اما آن کسانی که به این حرفها اعتناء دارند و مقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند، باید مراقبت کنند، از این کارها نکنند»
ایشان در قضیهی حمله به سفارت انگلیس که موجب میلیاردها تومان ضرر به این مردم و وهن بینالمللی ایران شد نیز آن عمل را نادرست دانستند. حضرت آیت الله با این بیانات صریح رهبری، شما چرا محکمات را رها کرده به متشابهات تمسک میکنید و در تایید ولی فقیه حرف خود ولی فقیه را زیر پا میگذارید؟
5 – فرمودهاید: «من قانع نشدم، نفی نافذ الحکم بودن است نه نفی عصمت. نافذ الحکم بودن پرچم ماست، سرود ملی ماست. هرکس پرچم نافذ الحکم بودن را سست کند پرچم جایگزین بدون هیچ تردید پرچم استکبار است»
بسیار جای شگفتی است که در مقابل حکم صریح شرع و قانون به یک سری جملات شاعرانه تمسک کردهاید. بنده اصلاً کار به مغالطات متعددی که در عبارات شما هست ندارم، گیریم که آقای مطهری در خیابانهای تهران پرچمی را حمل کند که رویش نوشته «استکبار جهانی»!، اما با بودن پلیس و قانون و دادگاه به مردم چه ربطی دارد که با فحش ناموسی و پرتاب سنگ به وی حمله کنند. طبق تبصره 1 ماده 302 قانون مجازات اسلامی سال 92 اقدام در مورد بندهای (الف)، (ب) و (پ) این ماده (یعنی کشتن قاتل توسط ولی دم یا کشتن مهدورالدم) بدون اجازه دادگاه جرم است و مرتکب به تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» محکوم میشود. شما چرا مشتی جوان بی اطلاع را به نقض قانون تشویق میکنید. مگر تمام فقهاء نهی از منکر را دارای مراتب قلبی و لسانی و عملی ندانسته و نگفتهاند که نهی از منکرِ عملی که مستلزم ضرب و جرح است در اختیار حاکم است؟ دادن هندوانه به زیر بغل مشتی جوان بی خبر از احکام اسلام و قانون، تحت عنوان غیرت دینی و دفاع از شیشه عمر! آن هم در اموری که به این صراحت خلاف شرع و قانون است چه وجهی دارد؟
حضرت آیت الله، تاریخ بشر چند هزار سال راه طی کرده تا به اینجا رسیده که از مرحلهی انتقام خصوصی گذشته و به نظم و قانون و نهادهای قانونی رسیده. همهی مصلحت اندیشیها باید توسط قانونگذار صورت بگیرد نه اینکه من یا شما اعلام کنیم فلان کار به مصلحت نیست پس باید دست به سنگ و چماق برد. صحیفهی استبداد پر است از این دست استدلالها، سری به همین کتابهای شاه سابق بزنید ببینید در توجیه استبداد چه سخنها گفتهاند. عدهای دوست دارند ببرند و بدوزند و هر گونه نقدی را مانند شما مانع اتحاد مملکت میدانند؛ چه کسی گفته اگر کسی گفت من قانع نشدم اتحاد شکسته میشود؟ از عجایت روزگار است که در مقابل چشمان ما این همه کشور در دنیا بدون تمسک به این استدلالها به نحو احسن اداره میشود ولی ما هر سخنرانی را آغاز یک فتنه میدانیم. امروزه کشورهای آزاد با پذیرش نقد و حتی اعتصاب به عنوان یک حق آن را به امری عادی و بی خطر تبدیل کردهاند و ما با ادلهای اوهن من بیت العنکبوت مانند دشمن شاد کردن، اتحاد را بهم زدن، حرمتها را شکستن، به جنگ نقد میرویم.
در پایان به این نکته تذکر میدهم که گویا ما سخنان قبل از انقلاب خود را به کلی فراموش کردهایم:
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو / وعدههای آن لب چون قند کو
حضرت آیت الله، سری به سخنرانیهای گذشتهی خود و دیگران بزنید، ببیند چگونه از آزادی در اسلام سخن میگفتید. در نوشته ای از رهبر انقلاب، داستان آن عرب را میخواندم که وقتی خلیفهی اول گفت اگر اشتباه کردم به من تذکر دهید، شمشیر خود را بالا برد و گفت تذکر نداده بلکه با این شمشیر کج راستت میکنیم! مرحوم مطهری، مرحوم امام، چه سخنها در این باب میفرمودند. در مدینهی پیامبر، منافقینی که نه تنها هیچ ایمانی نداشتند بلکه حتی به همسر پیامبر تهمت ناموسی زدند، ترور نافرجام پیامبر را انجام دادند، در جنگ کارشکنی میکردند، با دشمنان ارتباط داشتند، آیات خدا را به استهزاء میگرفتند، به پیامبر طعنه زده و بر او خرده میگرفتند و… از امنیتی برخوردار بودند که رییس آنان عبدالله بن ابی در مسجد جای مخصوص خود را داشت! و پیامبر در مرض موت او به عیادتش رفت و ما با نمایندهی مجلس و فرزند یکی از موثرترین چهرههای انقلاب چنین میکنیم.
سخن را با کلام خواجه شیراز که با آن مأنوس هستید به پایان میبرم که میفرمود:
واعظان کائن جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
و بنده خوف آن دارم که آیندگان تاریخ، این شعر را در حق ما چنین ادا کنند که:
چون به قدرت میرسند آن کار دیگر میکنند!
انتهای پیام