عارف: تحت تاثیر مهندس بازرگان بودم
به گزارش انصاف نیوز به نقل از امید، متن کامل گفتگوی دکتر محمدرضا عارف با سالنامه ی نوروزی روزنامه ی اعتماد در پی می آید:
از سوابق مبارزاتی پیش از انقلاب شما اطلاعات زیادی در دسترس نیست.گویا سال 54 بازداشت شدید و به کمیته مشترک ضد خرابکاری رفتید.علت بازداشتتان چه بود و بازجوییتان چقدر طول کشید؟
من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده ام. قبل از دوران دانشجویی هم بیشتر فعالیت های مذهبی داشتیم. تلاش می کردیم با روحانیتی که با امام رابطه داشت حشر و نشر داشته باشیم. همین نگاه را در دانشگاه هم دنبال کردم. در دهه 50 بیشتر این طور بود که گروهی فعالیت می کردیم. دوستان مراقبت می کردند که ضمن فعالیت و ارتباط با فعالین، لو نروند در سال 52 تعدادی از دوستان ما بدنبال دستگیری افرادی در شاهرود دستگیر شدند در بازجویی ها مقاومت کردند و کار به ما نرسید
چه اتفاقی افتاده بود؟
فضای آن زمان فضای مبارزه بارژیم در چارچوبی که امام تعیین می کردند، بود.
شما چه کارهایی می کردید؟
کارهایی که ما مشخصا انجام میدادیم، توزیع رساله امام، کتاب ولایت فقیه امام و بیانیه های امام بود. این ها کارهای هزینه داری بود. در عین حال هم مراقبت می کردیم و حواسمان جمع بود تا دستگیر نشویم. سال 53 کمیته مشترک ضد خرابکاری ما را بازداشت کرد. البته ما انتظاراین برخورد را وقتی در خوابگاه دانشگاه تهران بودم ،داشتیم. در اتاق 8 خوابگاه یزدی ها که اتاق من بود معمولا بچه ها جمع می شدند. به خصوص ما که می خواستیم افراد را برای کنکور آماده کنیم و از ابتدا هم جذبشان می کردیم که در گروه بچه ای مسلمان باقی بمانند. البته آن زمان گروه های چپ هم بودند.
خیلی هم پرقدرت بودند؟
نه. به نظر من قدرتشان با بچه های مسلمان در دانشکده فنی برابری نمی کرد. ما دغدغه این را داشتیم که بچه های دیپلم را حفظ کنیم و نگه داریم و نگذاریم جذب گروه های چپ شوند چون مایه مذهبی داشتند و الحمدالله موفق هم بودیم. من سه سال در خوابگاه بودم. در اتاق 8 و بعد هم اتاق 39 ساختمان یزد بودم. آن زمان ساواک روی ما حساس شده بود .همین بود که از خوابگاه بیرون آمدیم و و با تعدادی از دوستان در همان منطقه امیرآباد منزلی را گرفتیم . حدس هم می زدیم که به منزلمان حمله می کنند. با توجه به شرایطی که بود خانه را به خوبی پاک سازی کرده بودیم.
پاکسازی یعنی چی؟
یعنی اینکه کتاب های روشنفکری گذاشته بودیم در کتابخانه و در عین حال چون مسلمان بودیم نهج البلاغه و صحیفه و قرآن هم در کتابخانه می گذاشتیم. البته من یک خوش شانسی خوبی هم آوردم. آن زمان رساله امام را با پدر مرحوم محمد منتظر قائم از قم می آوردیم که توزیع شود.من خودرو سواری داشتم و در یکی از سفرها به قم از آن برای حمل تعدادی از رساله های امام و سایر کتب و اعلامیه استفاده کرده بودیم.
در ماشین اعلامیه ها را جاسازی می کردید؟
نه. در صندوق عقب گذاشته بودیم. ماشین را پر از رساله می کردیم و می آمدیم تهران. ریسک می کردیم. در کمد من در خوابگاه دانشگاه تعدادی از این کتاب ها بود و یک تعداد هم کتاب های شریعتی .روزی که ساواک حمله خشونت آمیزی را به دانشگاه و کوی دانشگاه ما کرد من در خوابگاه نبودم اتاق ما سه کمد داشتیم. مسئول تیم ساواک که دو کمد را بازکرده بودند و چیزی پیدا نکرده بود .بعد پرسیده بود این کمد مال چه کسی است که گفته بودند برای فلانی است و خدا رحم کرد که در این کمد را باز نکردند.
چرا باز نکردند؟چه زمانی دستگیر شدید؟
لطف خدا بود ،ولی واقعا هیچ دلیلی هم نداشت که کمد را باز نکنند. اگر باز می کرد من خیلی مشکل پیدا می کردم. یک نسخه رساله امام هم نبود که بگویم مال خودم است و می خواندم. تعداد زیادی از رساله امام را در کمد نگه داشته بودم. در یکی از اعتصاب های دانشکده فنی به منزل ما حمله کردند. سه- چهار نفر را دستگیر کردند و مستقیم به کمیته مشترک ضد خرابکاری بردند. یک بازجویی اولیه بود که انصافا برخورد خیلی بدی هم نکردند. ما هم فکر می کردیم هر کسی را به این کمیته می برند حداقل چهار-پنج ماه نگهش می دارند اما فردای همان روز که بازداشتمان کرده بودند،آزاد شدیم و علت را نمی دانیم!
پس کلا یک روزبازداشت بودید؟
بله یکی- دو روز ما را نگه داشتند. به نظر می رسد که واقعا نتوانسته بودند آتویی به دست بیاورند چون ما واقعا مراقب بودیم. بالاخره از دوره دبیرستان با بچه ها بودیم و در دانشکده فنی تشکیلاتی کار می کردیم و پیش بینی هم کرده بودیم که بالاخره به منزل ما حمله می شود و چگونه باید این اقدامات مراقبتی را انجام دهیم.
از افرادی که در آن مقطع بازداشت شده بودند، کسی هست که هنوز با او راتباط داشته باشید؟
بیشتر بچه های یزدی بودند.
هنوز با آن ها ارتباط دارید؟
بله. با کسانی که قبل از انقلاب آشنا و دوست بودیم هنوز ارتباط دارم. یکی از آن ها تصادف کرد و فوت کرد. بچه های دانشکده فنی تجربه موفق سیاسی خوبی در آن زمان داشتند که زبان به زبان هم می گشت. اگر بررسی کنید تعداد کسانی که در کارهای چریکی فعالیت می کردند در دانشکده فنی یک شاخص برجسته ای داشتند. چرا که با هم در ارتباط بودند و دقت میکردند و کمتر لو می رفتند. عملا ما در دانشکده فنی آموزش کار مبارزاتی و تشکیلاتی می دیدیم.
غیر از گروه شما چهره های سرشناسی که امروز نسل سوم بتواند آن ها بشناسد در دانشکده فنی هست که بتوانید نام ببرید؟
بگذارید من نام نبرم. تقریبا اکثر بچه های فنی، فعال سیاسی بودند. آن زمان تشکیلات انجمن اسلامی داشتیم که بچه های مسلمان بودند و گروهی هم فوق برنامه و در واقع به اصطلاح بچه های چپی بودند که گرایششان به سمت گروه های چپ بود. طیف ما در انجمن اسلامی فعال بودند و با گروه های اسلامی که در راسشان امام بود و عموما با آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان ارتباط داشتند و معمولا کلاس های دکتر شریعتی را می رفتند همزمان با آیت الله مطهری و روحانیت مبارز هم ارتباط داشتند.
خودتان با کدام یک از چهره های برجسته انقلاب در ارتباط بودید؟
من با آیت الله مفتح ارتباط نزدیکی داشتم ودر کلاس هایشان شرکت می کردم و به مسجدشان می رفتم. با آیت الله موسوی اردبیلی که به مسجد امیر المومنین می رفتند ارتباط نزدیکی داشتیم. همینطور با آیت الله مهدوی در مسجد جلیلی مرتبط بودم. بیشتر فعالیت هایمان حول و حوش این بزرگان بود.
الگوی فکری و مبارزاتی شما در آن مقطع چه کسی بود؟
حضرت امام.
قبل از اینکه امام را بشناسید؟
امام را از دبیرستان می شناختیم. صادقانه بخواهم بگویم امام همه فکر و ذکر ما بود. هر جا هم مشکلی بر می خوردیم سراغ روحانیتی می رفتیم که می دانستیم با امام ارتباط دارند.
مثل مرحوم مفتح؟
نه. در این مورد من با آیت الله موسوی اردبیلی ارتباط بیشتری داشتم. چون نزدیک ما بودند. آقای مفتح کلاس ها و مسجدشان را می رفتیم اما خیلی از سئوالاتمان را از آیت الله موسوی اردبیلی میپرسیدیم.
دو روز بازداشت بودید از کمیته مشترک ضد خرابکاری بیرون آمدید و بعد فتیله کار مبارزاتی را پایین کشیدید؟
نه. منزل ما پایگاه بچه ما مسلمان در یزد بود. در مراسم روضه خوانی هم که هر سال برگزار می شد یکی از آخوندهای برجسته سیاسی همراه امام را دعوت می کردیم تا در منزلمان منبر برود.
نام ببرید؟
از برجستگان روحانیت دعوت می کردیم چند سالی آقای راشد یزدی برنامه داشتند بعد به سراغ آقای امامی کاشانی رفتیم و ایشان را دعوت می کردیم. چند سالی هم آقای روحانی، رئیس جمهور کنونی در مراسم مذهبی به خانه ما می آمدند و منبر می رفتند.
پاکت منبر را شما می دادید یا پدرتان؟و چه کسانی در منزل شما رفت و آمد داشتند
. آن زمان این چیزها خیلی مطرح نبود. منزل ما پاتوق بچه مذهبی های یزد بود. و بچه های غیر یزدی هم با ما ارتباط داشتند مثلا مثلا آقای پورمحمدی که الان معاون سیما هستند در نوجوانی به منزل ما آمد و شعر تندی خواند. به دایی من خبر دادند که الان ساواک می خواهد به خانه مان بیاید که ما ایشان را فراری اش دادیم.البته آن زمان ایشان نوجوان بود.از سوی دیگر با بچه های دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه شیراز هم ارتباط داشتم.
از هما مقطع کار شبکه ای می کردید؟
کار شبکه ای می کردیم اما حواسمان جمع بود و چون مهندس هم بودیم مهندسی می کردیم که کمتر دم به تله بدهیم. وقتی از ایران هم خارج شدم راحت تر کار تشکیلاتی کردیم به این دلیل که در فضای بسته ایران توانسته بودیم گرفتار نشویم.
وضع مالیتان خوب بود که توانستید به امریکا بروید؟
من شاگرد اول دانشکده فنی بودم و بورس گرفتم.
شما در کنکور رتبه یک آوردید؟
دوم شدم.
رتبه دو کنکور ریاضی؟
بله
سال 48؟
نه در سال 49 در کنکو سراسری رتبه دوم شدم ولی در ه سال 48 در مسابقات ریاضی کشور اول شدم. سال بعد در کنکور دوم شدم. فردی بود که همیشه با هم رقابت می کردیم. سال 48 من اول شدم و او دوم شد. در سال 49 او اول شد و من دوم.در دانشکده فنی هم رقیب هم بودیم.
خیلی درس خوان بودید یا خیلی باهوش ؟رمز موفقیتتان چه بود؟
رمز موفقیت من که شاید بد نباشد جوان ها بدانند، نظم من بود. ا خیلی رعایت می کردم که منظم باشم و هر کار را در زمان خودش انجام دهم-هیچگاه کار امروز را به فردا نمیانداختم.
البته آدم های منظمی هستند که در کنکور رتبه 2 نیاورده اند؟
من به نوه ام اخیرا گفتم که یاد ندارم که هیچ وقت در دبستان و دبیرستان غروب شده باشد و تکالیفم را انجام نداده باشم. کار را به موقع انجام می دادم. تقسیم کار می کردم و تقریبا به همه کارهایم بموقع می رسیدم. من مذهبی بودم و وقت زیادی هم برای مذهب می گذاشتم. در بازار به پدرم کمک می کردم. پدرم در مجالس امام حسین به صورت افتخاری خدمت می کرد. یک مغازه فرش فروشی داشت و یک مغازه نخ فروشی و من در غیاب ایشان اداره دو مغازه را تا زمانی که در یزد بودم بعده داشتم.
هنوز آن خبره را دارید؟
من به فرش فروشی علاقمند بودم و در نوجوانی تا حدودی خبره این صنعت بودم و فرش یزدی را می شناختم.جالب این بود که خبرگان فرش که با پدرم ارتباط داشتند نظر من را در مورد کیفیت و قیمت فرش قبول داشتند ولی الان مدت طولانی است که متاسفانه از این صنعت فاصله گرفته ام و خبرگی لازم را ندارم.
سال 54 که رفتید آمریکا بورسیه تحصیلی گرفته بودید؟
بله،می توانستم بورسیه دانشگاه تهران بشوم چون شاگرد اول دانشگاه تهران بودم ولی . دانشگاه صنعتی شریف بنا بود که به اصفهان منتقل بشود و من هم چون خیلی علاقه و تعصب داشتم در یزد یا نزدیک یزد باشم.همین بود که ترجیح دادم ازبورسیه دانشگاه صنعتی اصفهان استفاده کنم چرا که به یزد نزدیک تر بود.
وقتی به امریکا رفتید زبان انگلیسی را بلد بودید یا آنجا یاد گرفتید؟
آن زمان بیشتر کتابهای مان در دانشکده فنی انگلیسی بود. انگلیسی را در حد خواندن و نوشتن خوب بلد بودیم. طبیعتا آدم در محیط انگلیسی زبان هم که قرار بگیرد زبانش بهتر می شود.
در دوره ای هم به تهران آمدید.مشخصا فعالیت سیاسی تان در تهران چگونه شروع شد؟
من بچه مسلمان بودم و از بچگی مقید بودم. از سوم دبستان تا به حال نماز واجبم ترک نشده است جز یک وقتی صبح ها که ممکن است خواب مانده باشم. این نگاه وقتی به دانشکده فنی آمدم تغییر مثبت کرد. در دانشکده فنی متدین تر شدم. از یک بچه مذهبی سنتی به مذهبی تبدیل شدم که فکر و تحلیل می کرد و حقیقتا فکر می کنم تحت تاثیر مرحوم مهندس بازرگان و فضایی که او در دانشکده فنی ایجاد کرده بود، این طور شدم. یادم هست حدود 15 روز بود که به دانشکده فنی آمده بودم یکی ازدوستان گفت که آیت الله طالقانی آزاد شده اند وامشب هم در مسجد هدایت نماز می خوانند. اولین حضور سیاسی و مذهبی ام در تهران رفتن به مسجد هدایت و دیدن آیت الله طالقانی بود. آیت الله طالقانی تازه از زندان آزاد شده بودند که به مسجد آمدند.یادم هست که مهندس بازرگان هم بود..یکی از مربی های دانشکده مان هم در مسجد هدایت بود که من همان جا تعجب کردم که استاد دانشگاه مان نماز خوان است. با زیر شلواری نماز می خواند و احساس کردم که فردی خودمانی است. اتفاقا بعد از انقلاب هم در وزارت علوم رفیق شدیم و این خاطره را برایش تعریف کردم و خیلی خندید. همه جا رفیق داشتم و با همه ارتباط می گرفتم.از دوستان یزدی تا بچه های مذهبی سایر شهرها.حتی در دانشکده فنی رفیق چریک فدایی هم داشتم.
البته خیلی از مذهبی ها با چپ ها هم رفیق بودند و هم کار می کردند.چون فضای کشور،فضای مبارزه با شاه بود و این حرفها خیلی معنی پیدا نمی کرد.
بله اما بالاخره خدا ما را حفظ کرد و اسیر خیلی از مسایل و گروهک ها نشدیم.مراقبت می کردیم و ارتباطمان با روحانیت و قم خیلی نزدیک و صمیمی بود.
سفر به امریکا و ادامه تحصیل در آنجه چقدر کمکتان کرد؟
خیلی زیاد.
در امریکا به کدام دانشگاه رفتید؟
دانشگاه استنفورد که البته خیلی هم ایرانی در آنجا نبود. آن هایی هم که در آن زمان بودند چندان پایبند فعالیت های مذهبی نبودند. سال 54 و 5 ماه بعد از اینکه که من به این دانشگاه رفتم جلسه قرآن راه انداختیم.این جلسه قرآن هنوز در آنجا برگزار می شود وبه جلسه “قرآن رضا “معروف است. یکی از دوستانم که از استنفورد آمده بود تعریف می کرد و می گفت آن جلسه قرآنی که تو راه انداختی هنوز هست.
هنوز هست؟این جلسه ختم قرآن رضا چه ارتباطی با انجمن های اسلامی دانشجویان در امریکحا داشت؟
الان بچه های مسلمان در امریکا کم نیستند.ما از دو- سه نفر شروع کردیم و بعد کم کم زیاد شدیم. انجمن اسلامی آمریکا قوی ترین تشکیلات اسلامی خارج از کشور بود و در سه سطح عضو داشت. چند ده نفری عضو اصلی بودند. چند صد نفری سمپات بودند. و تعدادی زیادی که در جلسات عمومی انجمن شرکت می کردند. من بعد از ورود به آمریکا عضو انجمن اسلامی شدم و جلسات ما یکی از جلسات اقماری حوزه برکلی بود.حوزه برکلی یکی از حوزه های فعال انجمن بود که افراد برجسته مانند شهید چمران از اعضا آن بودند.
دیگر چه کسانی بودند؟
محمد هاشمی رفسنجانی، برادران واعظی ، برادران دکتر دوست حسینی ،وهاجی، دکتر محزون ،مرحوم نوربخش وحسین شیخ الاسلام
صادق طباطبایی هم بود؟
نه. ایشان در اروپا بودند.
آقای ظریف و سیروس ناصری چطور؟
آقای ظریف از تحصیلی در دوره لیسنانس سمپات انجمن بود و بعد به عضویت انجمن درآمد.
آقای سعید امامی؟
سعید امامی در مرکز امریکا بود.
سعید امامی در جلساتی که می گذاشتید شرکت نمی کرد؟
ایشان در مرکز آمریکا بود
چرا اعضا به سه سطح تقسیم کرده بودید؟
به خاطر مسائل امنیتی. اعضای انجمن با امام ارتباط مستقیم داشتند و در چارچوب سیاست ها و برنامه ها و رهنمود های امام فعالیت می کردند و سمپات ها از میان شرکت کنندگان در جلسات عمومی و برای شرکت در جلسات هفتگی انتخاب می شدند و به تدریج عضو اصلی انجمن می شدند.
از شعبه ساواک در امریکا ویا اف بی آی نگرانی نداشتید؟
نه. البته سعی می کردیم رعایت مسایل امنیتی را بکنیم تا بی جهت لو نرویم ولی بخصوص در سال های 57-56 فعالیت ها علنی تر شده بود و احتمال لو رفتن بود.
غیر از جلسه قرآن رضا مهم ترین کارهایی که در آن مقطع در انجمن اسلامی کردید چه بوده است؟
حوزه اصلی ما برکلی بود و کار تشکیلاتی می کردیم. به دنبال گسترش انجمن در شمال امریکا بودیم. نشست سالیانه برگزار می کردیم و تلاش داشتیم تا افراد بیشتری به خصوص کسانی را که از ایران می آمدند را جذب انجمن کنیم.