توصیه: «انسان خردمند» و «انسان خداگونه»
حسین معزی نیا در فیسبوک نوشت:
در یک سال گذشته، دو کتاب «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» نوشتهی یووال هراری را به تناوب بازخوانی کردهام، چند تا از مصاحبههای تصویریاش را دیدهام و متنهایی دربارهاش خواندهام.
ایدههایش، شیوهی نوشتنش، دقتی که به جزئیات دارد، طنز و کنایههای جاری در تحلیلهایش و ساختار دقیقی که برای رسیدن از جزء به کل دارد برایم بسیار جذاب است.
فارغ از انبوه نکات ریز و درشتی که در این دو کتاب طرح میشود و برای صحبت دربارهی هر کدام باید مجالی جداگانه در نظر گرفت، باارزشترین دستاورد دو کتاب برای خواننده، حضور یک «نگاه تاریخی» در کل مباحث است. این نگاه تاریخی کمک میکند از روزمرگیمان فاصله بگیریم و به یاد بیاوریم که همین ۲۰ سال پیش، مبانی زندگی بشر بسیار متفاوت بوده نسبت به آن چیزهایی که الان برای ما قواعد و قوانینی بدیهی و اجتنابناپذیر به حساب میآیند، و ۸۰ سال قبل، مردم با مبانی بسیار متفاوتتری زندگی میکردند که کمکم تصورش هم برای ما دشوار است، و ۲۵۰ سال قبلتر، اجداد ما درک بهکلی متفاوتی داشتند، و ۱۰۰۰ سال قبل که اساساً دنیا و مبدا و معاد تعریف دیگری داشت. و نباید فراموش کنیم تاریخ شامل یک دورهی ۱۰۰۰ ساله نمیشود و هفت هزار سال قبل هم تاریخ داریم با تصوری از معنای زیستن که متضمن نوع دیگری از مواجهه با هستی بوده. از این عقبتر هم طبعاً میشود رفت و دربارهی انواع دیگر دیدن دنیا و تعریف پدیدهها میشود حرف زد و فکر کرد.
همچنین به آینده هم میشود فکر کرد. به ۵۰ سال بعد که دنیا این نخواهد بود که الان هست، و آدمها تعریفشان از معنای هستی با امروز تفاوتهای مهمی خواهد داشت.
رفتوبرگشتهای مداوم هراری و تغییر مداوم زاویه دیدش، قبل از اینکه در خدمت اثبات ایدههای موردنظرش باشد، هشدار ضروری و لازمی است برای همهی ما که سفت به صندلیهایی که رویش نشستهایم چسبیدهایم، و فکر میکنیم این مونیتوری که مقابلمان است و کیبردی که زیر دستمان است، مرکز عالم است.
بهدلیل کنجکاویام دربارهی این آدم، علاوه بر منابع انگلیسیزبان، توی منابع فارسی هم دنبال نقد و نظر گشتم. اغلب چیزهایی که خواندم بهشکل نگرانکنندهای پیشپاافتاده بودند. یک فایل صوتی هم شنیدم از جلسهای که در شهرکتاب برگزار شده برای نقد کتاب اول؛ بیاندازه مبتذل بود. بدبختانه، کسانی که هنوز نمیتوانند یک پاراگراف سالم بنویسند یا یک دقیقه بدون غلط صحبت کنند، مینشینند با بدفهمی مطلق، حرفهای نامربوط دربارهی تاریخ و فلسفه و علم میزنند.
در بعضی نقدهای جدیتر هم که در چند مجله خواندم، کسانی که کمی مسلطتر بودند روی بحث، سعی داشتند ثابت کنند هراری بهدلیل بعضی خصلتهای شخصی، مثلاً گیاهخوار بودن یا همجنسگرا بودن، سعی دارد بهشکل پنهان، خواننده را به نتایجی برساند که با همین خصلتها تناسب دارد! این هم از عجایب روزگار است که نوشتههای تحلیلی ـ فلسفی را به این شیوه بازخوانی کنیم و نمیدانم به این ترتیب، از آراء میشل فوکو، نیچه، شوپنهاور، اسکار وایلد و خیلیهای دیگر چه باقی میماند. بدیهی است که هر متفکری خصائصی دارد و چه آشکار و چه پنهان تلاش میکند مخاطبش را با آن خصائص همراه کند. اما چه کسی گفته ما قرار است وسط یک متن تاریخی ـ فلسفی دنبال نیتهای نویسنده بگردیم و همان چیزی را که مقابلمان قرار دارد درست نخوانیم؟ و چه کسی گفته خود ما بهعنوان خواننده، هرچه را که میخوانیم یا میشنویم بر اساس خصائص شخصی خودمان تفسیر نمیکنیم؟
عمدهی نقدهایی که خواندم بهوضوح نشان میدهند نویسندههایشان اساساً کتابهای هراری را درست نخواندهاند و اغلبشان فکر میکنند چون کتابها نثر سادهای دارند، پس سادهاند. یا چون پرفروش بودهاند پس همهفهماند و بنابراین پیشپاافتادهاند!
اگر این کتابها را نخواندهاید، توصیه میکنم به خواندن، و اگر سرسری خواندهاید پیشنهاد میکنم دقیق و باحوصله بخوانید. بهخصوص کتاب دوم، ایدههای بسیار اساسی و مهمی دربارهی زندگی امروز ما دارد. ایدههایی که کمک میکند کمی از شتابمان در ایمان مطلق به Dataism بکاهیم یا حداقل خودآگاه شویم که مبتلا به Data Religion شدهایم.
انتهای پیام