تراژدی کار
عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس، پژوهشگر و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به بهانهی چند اتفاق در حوزهی کارگری نوشت:
اگر بپذیریم که “کار” قوام بخش زیست اجتماعی و حلقه واصل نظم ساختاری است آنگاه میتوان دربارهی سرگذشت آن سخن گفت. سرگذشتی که در برخی جوامع به تراژدی شباهت دارد. بحران اشتغال در ایران، تعطیلی بنگاههای اقتصادی تولید، کارگاهها و کارخانهها این سرگذشت را به تراژدی شبیه کرده است. در اینباره سه نکته زیر بر محور اقتصاد سیاسی، جامعه مدنی و نشانه شناسی قابل تأمل است:
١. مارکس در “گروندریسه” مستقیما درباره دیالکتیک تولید و مصرف سخن میگوید. او رابطهای سه وجهی ترسیم میکند که در گزارههای زیر قابل فهم است:
١.١. تولید همواره مصرف است و مصرف همواره تولید. یعنی هر دو پارهای از خصوصیات یکدیگر را برساخت مینمایند چنانکه تولید به مصرف مواد خام گره خورده و مصرف نیز به نحوی موجود انسانی را تولید میکند.
١.٢. تولید و مصرف متقابلا بهم وابستهاند. تولید، شی مصرفی میسازد و مصرف، انگیزه تولید را.
١.٣. تولید و مصرف در فرایند کامل کردن خود، یکدیگر را میافرینند. تولید در خلال مصرف کامل میشود و نیاز برای تولید بیشتر را خلق میکند. مصرف به عنوان ماده، فقط از طریق تولید ممکن است.
کاربست این تحلیل در کشورهای شمال سرمایهداری و بازه زمانی قرن نوزدهمی مارکس قابل فهم است. نظامی اقتصادی که تولید و مصرف آن بیانگر الگوی منظمی است لکن این سرمایهداری در کشورهای جنوب امری نظم یافته نیست. در ماهیت سرمایهداریش نیز معیوب است. کار در معرض خطر است. تهدید علیه کار در فضای اقتصادی سیاسی جاری است. کارگر به عنوان اهرم انسانی در حد فاصل تولید و مصرف معلق است زیرا کار هر آن میرود که تعطیل شود. جایگاه کارگر ثبات ندارد. حقوق او متاثر از بی ثباتی سایر حقوق اجتماعی، بی ثبات است. اینگونه دیالکتیک تولید و مصرف بطور مستمر در معرض فروپاشی است.
٢. هگل جزو مهمترین متفکران جامعه مدنی است. او هنگامی که درباره جامعه مدنی صحبت میکند درباره بورژوازی بحث مینماید. تصور جامعه مدنی بدون داشتن ساختار کار اقتصادی غیرممکن است. در نگاه او کار تولیدی بورژوایی به تقویت جامعه مدنی میانجامد. چرخش چرخدندههای کارخانجات به تقویت نهادهای آموزشی و فرهنگی منجر میشود که سنگ بنای جامعه مدنی خواهد شد. بنابراین میتوان تبیین کرد تعطیلی کارخانه و تولید به تضعیف جامعه مدنی منجر میشود. در نتیجهی آن طبقه متوسط لاغر شده و بر حجم طبقه فقیر افزوده میشود. حجیم شدن طبقه فقیر به افزایش آسیبهای اجتماعی میانجامد. فقر، شورشهای محتملی در متن خویش دارد که ساختارها را تهدید میکند. شورشهایی که در بلند مدت نمیتوان مهارشان نمود و نهایتا فروپاشیها را در پی خواهند داشت.
٣. ژان بودریار جامعه شناس فرانسوی در “نظام اشیا” اینگونه آورده بود که برای تبدیل شدن به شی مصرف، آن شی باید ابتدا به نشانه تبدیل شود. نشانهای که تفاوت را میسازد. اینگونه کالاها در جوار هم نظامی کدگذاری شده را شکل میدهند که پیامهای اجتماعی متنوعی را درون خود حمل میکنند. بودریار تلاش داشت نشانه شناسی شی را به مثابه یک زبان مطرح کند.
اما فراتر از ایده بودریار میتوان درباره نشانه شناسی اشیایی سخن گفت که تولید نمیشوند فلذا به مصرف نمیرسند! اشیایی که زمانی تولید نشانه مینمودند و حال از تولید بازماندهاند. نکته اینجاست که این دسته از اشیا اگرچه تولید نمیشوند اما در عدم خویش هم نشانه میآفرینند! مشاهده کارخانههای تعطیل و کارگاههایی که دیگر تولید نمیکنند حامل نشانه است. دستگاههایی که در سالنهای بزرگ تولید خاک میخوردند، اشیایی هستند که از فقر خبر میدهند. از آدمیانی خبر میدهند که نیستند. از کارگرانی سراغ میگیرند که اشتغال ندارند. آنها زبان نشانهای هستند بر اقتصاد راکد و بیمار.
در یک جمع بندی میتوان اذعان داشت که ایران کنونی در بحران کار گرفتار است. دیالکتیک تولید_مصرف مخدوش شده و جامعه مدنی صدمه دیده است. تعطیلی کارخانجات و توقف سلسلهوار تولید، عملا به بیکاری کارگرانی انجامیده که از حقوق حقه خود بازماندهاند و حال شاهدی هستند بر فروپاشی خانوادههایشان. این کارگران هر کدام یک نشانه اجتماعی هستند. وجودشان به مثابه یک زبان است که ساختارهای معیوب را بیان میکند. ساختارهایی با کژکارکرد که به خسارات تولید، کار و اخلاق در عرصه عمومی منجر شده اند. این همان تراژدی کار است!
انتهای پیام